eitaa logo
حکمت
144 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
11 فایل
حکمت های قرآنی و حکایات و احادیث حکمت آمیز ائمه اطهار (علیهم السلام) و اطلاعات مفید روز
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥 از داعش نامرئی چه می‌دانید؟ 🔸️تحليل جالب @Farsna ⚘💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥عجیب ترین و ماهرترین پزشک فوق متخصص ستون فقرات در ایران و دنیا که ۷۰ درصد جانبازی دارد و نیمی از صورتش در جنگ از بین رفته است! او برای نخستین بار در دنیا به روشی عجیب، بدون بیهوشی و به سبک جراحی باز بیماران خود را درمان می کند 🔸️ و فیلم عمل هایش به صورت زنده برای علاقه مندان پخش می شود! او به قدری ماهر است که مقامات بلند پایه اروپا خود و فرزندان شان را برای مداوا نزد او می آوردند! 🔸️ این پزشک نمونه موفق امید و پیشرفت است! حتما ببینید و به بقیه برسونید! چنین انسانهایی بیش باد! @yamahdiadrekni72 💐⚘💐
⚘⚘ 🔸️فصل دهم : صفحه هفتم : نماز ناتمام 💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... روی پل زنجان-میانه، بچه‌ها همه باهم یک دو سه گفتند و ترمز قطار را کشیدند. جیغ گوش‌خراش کشیده شدن چرخ قطار بر روی ریل بلند شد و قطار ایستاد. 🔸️ مسئول قطار برای پیدا کردن شخص خاطی آمد، ولی وقتی دید همۀ کوپه‌ها باهم ترمز کشیده‌اند کم مانده بود گریه کند. ایرج جلو افتاد و با معذرت‌خواهی، از اقتضای جوانی بچه‌ها گفت و مسئول را راضی کرد تا دوباره قطار حرکت کند. 🔸️قطار به مراغه رسید. شب را در مسجدی سپری کردیم و صبح زود به‌سمت ارتفاعات ماووت راه افتادیم. مقر ما قبل از شهر ماووت، در موقعیت شهید شکری‌پور قرار داشت. آنجا سنگرهای خوب بتنی زیر کوه درست کرده بودند و در آن مستقر بودیم. 🔸️ مرحلۀ اول عملیات بیت‌المقدس2 انجام شده بود و درگیری شدیدی در خط مقدم حاکم بود. ما در آنجا منتظر دستور برای الحاق به خط مقدم بودیم. من آستر اورکتی داشتم و به‌خاطر سرمای زمستانی، آن را زیر بادگیر می‌پوشیدم. یک لحظه بادگیر را در آوردم و با آستر در محوطه بودم که حاج‌مهدی گفت: «همین الان خودت رو به خط برسون. 🔸️ آقای نساج مسئول محور لشکر رو پیدا کن و بگو من‌و مهدی فرستاده، اومدم خط رو ببینم.» من فقط به‌اندازۀ برداشتن کوله و خداحافظی با دوستان درنگ کردم و سوار تویوتایی شدم که به‌سمت خط می‌رفت. 🔸️در خط اوضاع به‌هم‌ریخته بود و بلبشویی برپا بود. از هرکس سراغ نساج را می‌گرفتم، پی کاری بود و فرصت دیدنم را نداشت، بلکه زیرلب جوابی می‌داد و می‌رفت. آن‌هایی هم که فرصت داشتند کمی براندازم می‌کردند و با دیدن قیافۀ غریب و آستر غلط‌اندازم می‌پرسیدند کی هستی و چرا دنبال نساج می‌گردی؟ 🔸️ هرچه سنگرها را زیر آتش سنگین خط، زیرورو کردم نه اثری از نساج پیدا شد و نه خبری. همان موقع شانزده اسیر بعثی را می‌خواستند به عقبه بفرستند. با خود گفتم حالا که نتوانستم مسئول محور را پیدا کنم لااقل در برگرداندن اسرا کمک‌کار باشم. همراه دو نگهبان نوجوان شدم و به سهم خود اسرا را سروسامان دادم. در راه، گروهی از خبرنگاران خارجی ما را نگه داشتند. رزمنده‌ای که همراهشان بود گفت: «چیزی بگو. گفتم: «چی بگم؟» گفت: «شعری چیزی بخون که روحیۀ بسیجی‌ها منعکس بشه.» من هم به یاد شهید عزیز حاج‌محسن امیدی «دایه دایه وقت جنگه» را برایشان خواندم. 🔸️با رسیدن به عقبه، اسرا را سوار آیفا کردیم و خودم سوار کامیونی شدم که به عقب برمی‌گشت. راننده تبریزی بود و تُرک‌زبان. وقتی فهمید همدانی هستم شروع کرد ترکی حرف زدن. گفتم: «من ترکی بلد نیستم؛ ما از لرهای همدان هستیم.» گفت: «مگه می‌شه؟ همدان که لر نداره، همه ترک هستن.» گفتم: «نه، اتفاقاً اکثریت لر زبان هستن.» 🔸️راننده باور نکرد و به من مشکوک شد. وقتی به دژبانی رسیدیم از ماشین پیاده شد و مرا نشان دژبان داد و گفت: «من به این مشکوکم؛ احتمالاً منافق باشه.» دژبان مرا از ماشین پیاده کرد. به نگهبانی برد و بازجویی‌ها شروع شد. دژبان گفت: «کی هستی و اینجا چه می‌کنی؟» 🔸️«از لشکر انصارم و فرمانده‌مون...» «پس چرا مقرتون نیستی؟ کجا داری فرار می‌کنی؟» «فرار چیه؟ فرمانده‌مون من‌و پی مأموریتی به خط فرستاد. می‌دونی چیه؟ این راننده بنده‌خدا نمی‌دونست همدان لر داره و اصرار داشت ترکی حرف بزنم. من چه‌کار کنم؟» 🔸️از اقبال خوبمان دژبان می‌دانست همدان لر دارد و برایم ماشینی جور کرد تا به مقر شهید شکری‌پور برگردم. وقتی رسیدم غروب شده بود. ماوقع را به حاج‌مهدی گفتم. حاجی گفت: «اشکالی نداره؛ فردا حرکت می‌کنیم و همون موقع هماهنگی ها رو انجام می‌دیم.» فردای آن روز، بارندگی شدیدی بود. با ماشین‌ها به‌سختی در گل‌ولای حرکت کردیم و خود را به شهر ماووت رساندیم. مدرسه‌ای به‌عنوان محل اسکان فراهم شده بود. آتش خمپاره‌ایِ دشمن نقطه‌به‌نقطۀ شهر را می‌زد و مدرسه در امان نبود. همان روز گوشه‌ای از مدرسه هدف قرار گرفت و تعدادی شهید و مجروح شدند. بعد از انفجار، شیخ تورج جلالوند را دیدم که سر روی آرپی‌جی‌اش گذاشته بود و با حال نزاری گریه می‌کرد. 🔸️گفتم: «چی شده شیخ؟» گفت: «لروند شهید شد.» لروند رزمندۀ غیور و جنگاور دلیری بود. او علاوه‌بر اینکه داماد خانوادۀ جلالوند بود با جلالوند رفاقتی عجیب داشت. گفتم: «خوشا به سعادتش. اینکه بی‌قراری نداره. شما طلبه‌ای، باید صبوری کنی.» گفت: «نه، دیگه بعد از لروند نمی‌تونم زنده بمونم. دیگه تحمل دنیا رو ندارم و باید بهش ملحق بشم.» همان شب از شهر بیرون زدیم و وارد عملیات شدیم. ابتدای مسیر، علت الله شیراوند که باما خویشاوندی هم داشت، درد کلیه گرفت و از درد به خود می پیچید. ادامه دارد......... ⚘بیاد_شهدا ⚘دفاع_مقدس 💔جنگ_تحمیلی @mahale114 💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘⚘ 💥قال علي عليه السلام: 🔸️ أُوصِيكُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَيْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَكَانَتْ لِذَلِكَ أَهْلًا 🔸️ لَا يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلَّا رَبَّهُ 🔸️ وَ لَا يَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ 🔸️وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ لَا أَعْلَمُ 🔸️ وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ 🔸️ وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَيْرَ فِي جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ وَ لَا [خَيْرَ] فِي إِيمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَه 💥 امام علی علیه السلام فرمود: شما را به پنج چیز سفارش می کنم که اگر در طلب آنها متحمل رنج زیاد شوید سزاوار است: 1️⃣ جز به خدا امیدوار نباشید . 2️⃣ غیر گناه خود از چیزی نترسید. 3️⃣ اگر چیزی را بلد نیستید از گفتن نمی دانم خجالت نکشید. 4️⃣ اگر چیزی را نمی‌دانید در یادگیری آن خجالت به خود راه ندهید . 5️⃣ همواره صبر پیشه کنید که صبر در ایمان مانند سر در بدن است. بدنی که سر نداشته باشد خیری در آن نیست و ایمانی که صبر نداشته باشد نیز خیر ندارد.۱ 📚۱- نهج البلاغه حکمت ۸۲ 💐⚘💐
⚘⚘ 🔸️ مرگ گاه: 🔸 همه ما یک حدّ خاصی داریم، هر کسی در هر رشته‌ای که باشد به هر حال یک مختصر بلد است و بقیه را بلد نیست، همه ما همین طور هستیم! اگر کسی خط_قرمز خود را بشناسد و آنچه را که نمی‌ داند نگوید، هم در مسایل اجرایی هم در مسایل تقنینی، هم در مسایل قضایی، هم در مسایل تعلیمی و فرهنگی؛ آنچه را که ما نمی ‌دانیم، واقعاً بگوییم نمی ‌دانیم و اظهار نظر نکنیم. 🔸 در بخشی از فرمایشات حضرت امیر (سلام الله علیه) این است که فرمود آن‌ که نمی ‌داند ساکت باشد مشکل حل است؛ اما سرّ آن [حل نشدن] این است که همه حرف می ‌زنند و اظهار نظر می ‌کنند. ما باید بدانیم که واقعاً محدودیم، حدّمان مشخص است، خیلی از جاها نمی ‌دانیم و آن جا بگوییم که نمی ‌دانیم! فرمود شما اینطورید که یک خط قرمز دارید، یک نقطه قرمز دارید و مدار بسته ‌اید، ولی من جلویم باز است، این خیلی حرف است! فرمود «مَنْ تَرَک قَوْلَ لَا أَدْرِی أُصِیبَتْ مَقَاتِلُه»،[1] این از بیانات نورانی حضرت است در نهج ‌البلاغه؛ فرمود خیلی از ما باید بگوییم «لَا أَدْرِی» که خیلی از چیزها را نمی ‌دانیم، اگر کسی «لَا أَدْرِی» را ترک کرد، به آن مرگ ‌گاه او به هر حال سنگ و تیر می‌ آید. بعضی جاهاست که اگر به آنجا تیر یا سنگ آمده آدم نمی ‌میرد، مثلاً به پا یا به دست آدم [ضربه وارد شود] به هر حال مریض می ‌شود، ولی نمی ‌میرد؛ اما چند جای بدن است که وقتی سنگ یا تیر بیاید کشنده است، اینها را می ‌گویند «مقاتِل» یعنی محل قتل. 🔸️ فرمود اگر کسی این قول «لَا أَدْرِی» را ترک کند، آن مرگ_‌گاه خود را در هدف رسیدن تیر قرار داده، تیرها می ‌آید: «مَنْ تَرَک قَوْلَ لَا أَدْرِی أُصِیبَتْ مَقَاتِلُه»، اما خود او بالصراحة اعلام کرد که «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْض‏»[2] من آن‌طور نیستم که بگویم نمی‌ دانم. آنچه در ذهن شماست مربوط به آسمان‌ ها و زمین از من بخواهید من جواب می ‌دهم، این چه علمی است و به کجا وصل است! ما به چنین آدمی محتاج هستیم. ----------------------- [1]. نهج البلاغه، (صبحی صالح)، حکمت85. [2]. نهج البلاغه، (صبحی صالح)، خطبه189. بیان از:حضرت آیت_الله__جوادی_آملی تاریخ: 1386/09/15 🆔 @a_javadiamoli_doross 💐⚘💐⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️تلنگر انسان با دیدن این کلیپ یاد دنیا و فریب های دنیا می افتد.. الدُّنْيَا كَمَثَلِ الْحَيَّةِ...(امیرالمومنین و امام کاظم (علیهما السلام ) مثَل دنیا مَثَل مار است. 💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥برگی از تاریخ انقلاب 💥 پهلوی می‌خواست اعدامش کند ولی ماند تا الگو شود @Farsna 💐⚘💐
🔻بادام زمینی موجب گشاد شدن رگ‌ها و تسهیل جریان خون می‌شود و از لخته شدن خون و سکته مغزی جلوگیری می‌کند.. مواد مغذی در بادام زمینی مانند فولیک اسید و اسید فیتیک تأثیراتی ضد سرطان دارند. 💡 افزایش اطلاعات عمومی 👇 https://eitaa.com/joinchat/2690515265C84e75162a3 💐⚘💐
⚘⚘ 🔸️فصل دهم : صفحه هشتم : نماز ناتمام 💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .............. دردهای عجیب‌وغریبش را در برزول دیده بودم و حالا در سرمای کوهستانی و دقیقاً در شب عملیات، دوباره این دردها به‌سراغش آمده بود. وقتی حال‌وروزش را دیدیم به‌دستور حاج‌مهدی او را به عقب برگرداندیم و دوباره به بچه‌ها ملحق شدیم. 🔸️حاج‌مهدی از عمد، من و شیخ حمزه را در گروهان‌ها سازمان‌دهی نکرده بود تا دم دستش باشیم و اگر کاری غیرمنتظره پیش آمد انجام دهیم. معرکۀ نبرد در جادۀ ماووت-سلیمانیه بود. جایی که یک سرش دست ما و سر دیگرش دست عراقی‌ها بود. در نقطه‌ای از مسیر، نیروهای صدام به‌خوبی موضع گرفته بودند و راه ما را برای پیشروی سد کرده بودند. 🔸️سه تپۀ تا بن دندان مسلح، به‌صورت ردیف در سمت راست جاده و یک پاسگاه و تپه‌ای دیگر در سمت چپ جاده، مواضع بعثی‌ها بود. ما به‌جای اینکه از روبه‌رو با آن‌ها بجنگیم و وارد جاده‌ای شویم که به تله بیشتر شبیه بود، جاده را دور زدیم و از سمت پاسگاه با آن‌ها درگیر شدیم. 🔸️در همان ساعات نخست حمله، با کمک آتش توپخانه و دلاوری بچه‌ها، پاسگاه در هم کوبیده شد و با عقب راندن سربازان مستقر در آن، به «پاسگاه خرابه» معروف شد. پس از پیدا کردن جای پا در پاسگاه خرابه، گروهان شهید رجایی برای فتح تپۀ مجاور به‌سمت راست رفت و بعد از آن وظیفه داشت به آن‌سوی جاده برود و تپه اول را بگیرد. گروهان شهید بهشتی هم باید به آن‌طرف جاده می‌رفت و تپۀ دوم و سوم را تصرف می‌کرد که برای شناسایی بهتر، روی آن اسم گذاشته بودیم و به آن تپۀ وسط و تپۀ شمشیری می‌گفتیم. به‌همراه گروهان شهید بهشتی وارد کانالی اریب شدیم که به‌سمت تپۀ وسط و تپۀ شمشیری ‌می‌رفت. 🔸️ دشمن تمام منطقه را زیر آتش و تیر مستقیم گرفته بود و کانال تنها پناهگاه امن ما محسوب می‌شد. اما همین کانال با برف و باران، به‌غایت چسبنده شده بود و راه رفتن در آن هیهات بود. چکمه‌ها یکی پس از دیگری در گل می‌رفت و قدم از قدم برداشته نمی‌شد. 🔸️شیخ رحمت موسیوند جلوی من در گل گیر کرد. به بالای کانال رفتم و دستش را کشیدم، اما فایده نداشت. دست‌آخر دو سنگ بزرگ در دو طرف کانال گذاشتم، پایم را روی آن ستون کردم و با کتفم شیخ رحمت را به بالا هل دادم تا بالاخره از آن مخمصه بیرون آمد و راه کانال باز شد. 🔸️کانال تا جاده می‌رفت و از جایی سر درمی‌آورد که جاده پل شده بود و زیر آن، محل عبور آب‌های فصلی بود. بچه‌های امداد همان‌جا سنگر گرفتند و بساطشان را پهن کردند. تپۀ اول توسط گروهان شهیدرجایی فتح‌نشده، گروهان شهیدبهشتی به‌فرماندهی احمد کرمعلی برای به‌دست آوردن تپۀ وسط و تپۀ شمشیری به خط زد. جنگ تمام‌عیاری در حال رخ دادن بود. حاج‌مهدی پای پل، به من و شیخ حمزه گفت: «گره به کار گروهان شهید رجایی خورده. سری بهشون بزنید و برام خبر بیارید.» 🔸️همین کانال را دوباره برگشتیم. آن‌قدر زمین کانال چسبنده و حرکت در آن طاقت‌فرسا بود که از خیر آن گذشتیم و گلوله‌های بیرون کانال را به جان خریدیم. با دویدن در بیرون کانال، نرسیده به پاسگاه خرابه، خودمان را در شیب تپه انداختیم و بالا رفتیم. این راه میان‌بر دقیقاً مقابل چشم بعثی‌ها بود و تیر و رگبار زیادی می‌آمد؛ اما کمبود وقت، راه دیگری برایمان نگذاشته بود. اهمیت ندادیم و خودمان را به بالای تپه رساندیم. این تپه دقیقاً روبه‌روی تپۀ اول بود. دشمن در آن‌سوی جاده 30 الی 40 متر بیشتر با این تپه فاصله نداشت و نمی‌گذاشت رزمندگان گروهان شهید رجایی نفس بکشند. یا تیر و رگبار می‌گرفت یا از سنگرهای نزدیک‌ترِ خود بر روی تپه نارنجک می‌انداخت. 🔸️بچه‌هایی که ضرب‌دست خوبی داشتند این کارشان را بی‌جواب نمی‌گذاشتند و به‌سمت آن‌ها نارنجک می‌انداختند. در همان ابتدای کار، به تپۀ اول حمله شده بود و ضمن دستیابی به نقطه‌هایی ازآن، دشمن به‌کمک نیروی تازه‌نفس توانسته بود دوباره تپه را بگیرد و جای پای خود را محکم کند. با شیخ حمزه از کنار سنگرها عبور می‌کردیم و جلو می‌رفتیم. تعداد شهدا و مجروحان به‌وضوح زیاد بود. هر شهید و مجروح گوشه‌ای افتاده بود و کار از دست امدادگران و نیروهای تعاون گردان خارج شده بود. لحظه‌ای شیخ حمزه رفت تا با فرمانده گروهان؛ آقای مالمیر صحبت کند. من هنوز سنگرها را برانداز می‌کردم که دیدم شیخ تورج جلالوند ورودی سنگر را صندلی کرده است. پایش آویزان است و سر را به زیر انداخته. سلام کردم، سلامم را جواب نگفت. نگران شدم. برای اینکه ببینم چه اتفاقی افتاده، دستی به شانه‌اش گذاشتم که بدن بی‌جانش سنگینی کردوباصورت به زمین افتاد. دستان سردش نه نبضی داشت ونه نفس می‌کشید. تورج خیلی وقت بود شهید شده بود. ادامه دارد...... ⚘بیاد_شهدا ⚘دفاع_مقدس 💔جنگ_تحمیلی @mahale114 💐⚘💐⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘⚘ 🔸️استفاده از فرصت ها ، 💥عَنْ عَلىٍّ عليه السلام فى قَولِ اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ  « لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا»، 🔸️قالَ; لاتَنْسَ صِحَّتَكَ وَقُوَّتَكَ وَفَراغَك وَشَبابَكَ وَنِشاطَكَ اَنْ تَطْلُـبَ بِهـا الآخِرَةَ. ; 💥امام على عليه السلام درباره آيه  «وَلاتَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا» (بهره خودت را از دنيا فراموش مكن) فرمود 🔸️ فراموش مكن كه تندرستى؛ نيرو وتوان؛ آسودگى، 🔸️ جوانى و نشاط خود را ؛ وسيله آخرت طلبى قرار دهى. ۱ ------------------------- ۱-وسائل الشيعه، ج 11، ص 366 💐⚘💐
⚘⚘ 🔸مراحل پنجگانه زندگی دنیایی 💥إعْلَمُواْ أَنَّمَا الحَْیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لهَْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفَاخُرُ بَیْنَكُمْ وَ تَكاَثُرٌ فىِ الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَیْثٍ أَعجَْبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثمَُّ یهَِیجُ فَترََاهُ مُصْفَرًّا ثمَُّ یَكُونُ حُطَامًا وَ فىِ الاَْخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ وَ مَا الحَْیَوةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ (20- حدید) 🔸️بدانید زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخرفروشى در میان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است، همانند بارانى كه محصولش كشاورزان را در شگفتى فرو مى برد، سپس خشك مى شود بگونهاى كه آن را زردرنگ مى بینى سپس تبدیل به كاه مى شود! و در آخرت، عذاب شدید است یا مغفرت و رضاى الهى و (به هر حال) زندگى دنیا چیزى جز متاع فریب نیست. 🔸️«لعب» به معناى بازى قانونمندى است كه اطفال به منظور رسیدن به غرضى خیالى آن را انجام مى دهند. 🔸️ «لهو» به معناى هر عمل سرگرم كنندهاى است كه انسان را از كارى مهم و حیاتى و وظیفهاى واجب باز بدارد. 🔸️ «زینت» عبارت از آن است كه چیز مرغوبى را ضمیمه چیز دیگرى كنى تا مردم به خاطر زیبایی این مجذوب آن شوند. 🔸️«تفاخر» به معناى مباهات كردن به حسب و نسب است 🔸️ و «تكاثر در اموال و اولاد» به این معنا است كه شخصى به دیگرى فخر بفروشد كه من مال و فرزند بیشترى دارم.(1) 🔸️بعد از ذکر این مراحل که بر زندگی دنیایی حاکم است، حقیقت زندگى دنیا را كه انسان فریب خورده دل به آن مىبندد، و چیزى نمى گذرد كه به حكم اجبار همه را از كف مى دهد، 🔸️با مثالى که بیانگر فریبندگی ظاهری دنیاست تشریح و بیان مى كند. 🔸️از نکات قابل توجه در این آیه: 💥1. شیخ بهایی(ره) این خصلتهای پنجگانه را ناظر به مراحل زندگی دنیایی و مرتبت به هم می داند:(2) 🔸️ نخست، دوران كودكى است كه زندگى او غرق در لعب و بازیست. 🔸️سپس مرحله نوجوانى فرا مى رسد و سرگرمى جاى بازى را مى گیرد. 🔸️مرحله سوم، مرحله جوانى و عشق و تجمل پرستى است. از این مرحله كه بگذرد 🔸️مرحله چهارم فرا مى رسد و احساس كسب مقام و فخر در انسان زنده مى شود 🔸️ و سرانجام به مرحله پنجم مى رسد و در این مرحله به فكر افزایش مال و نفرات و جمع ثروت مى افتد. 🔸️2. گاهی بعضى از انسانها شخصیتشان در همان مرحله اول و دوم متوقف می گردد و تا پیرى در فكر بازى و سرگرمى و معركه گیرى هستند و یا در دوران تجمل پرستى متوقف می گردد و ذكر و فكرشان تا دم مرگ فراهم كردن خانه و مركب و لباس زینتى است؛ اینها در حقیقت كودكانى هستند در سن كهولت و پیرانى هستند با روحیه كودك!(3) 🔸️3. البته کسانی که تحت رهنمودهای قرآن و عترت علیهم السلام خود را تربیت کرده باشند، فریب عشوه گری دنیا را نخورده و این مراحل دنیایی نمی تواند آنها را از هدف والایی که به دنبال آنند باز دارد.(4) ------------------------- (1) المیزان ج19 ص164 (2)به نقل از المیزان، همان (3) نمونه ج23 ص352 (4) رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّكاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ (37- نور) https://eitaa.com/moballeghan 💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥کسی که استعمار را به مردم مسلمان شناساند @Farsna 💐⚘💐⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥مستند «جنایت دست ساز»؛ دستگیری تیم سازمان یافته گروهک منافقین برای نخستین بار اعترافات دانشجویان دانشگاه شریف که قصد عملیات تروریستی داشتند محسن سیاه کلاه معروف به صمد متخصص بمبگذاری چه کسی است ؟ @BisimchiMedia 🔥💔🔥
33.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 روایت دیدار خاص رهبر انقلاب و آیة‌الله طهرانی فرزند علامه طهرانی در سال ۱۳۹۷ ➕ معرفی چند کتاب ویژه 🔸️ علوم اجتماعی اسلامی ▫️ @Isocials 💐⚘💐⚘
⚘⚘ 🔸️فصل دهم : صفحه نهم : نماز ناتمام 💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... شیخ حمزه را صدا زدم و گفتم: «فکری به حال شهدا و مجروحان کنیم.» آقای مالمیر تأیید کرد و گفت: «مجروح‌ها رو عقب ببرید. اونا خیلی دست‌وپاگیر هستن. اگر بعثی‌ها جلو بیان جز اینکه اسارتشون رو ببینیم کاری از ما برنمی‌آد.» سنگربه‌سنگر مجروحان را از گوشه‌وکنار جمع کردیم و آوردیم یک جا. وقتی همگی جمع شدند نتیجه خیره‌کننده بود. نزدیک 20 تا 25 مجروح در تپه بود که همگی باید به عقب می‌رفتند. 🔸️ حالا ما دو نفر، با این‌همه آدم چه می‌کردیم؟ یکی چشمش ترکش خورده بود و دیگری خون‌ریزی داشت. یکی از درد به خود می‌پیچید و آن‌یکی موجی شده بود. با آن‌ها حرف زدم که خودشان را تکانی بدهند و با ما همراه شوند. 🔸️بعضی را با ترس و بعضی را با روحیه دادن سرپا کردم. پنج تایی از آن‌ها وضع وخیمی ‌داشتند و جز با برانکارد نمی‌شد آن‌ها را جابه‌جا کرد. بقیه را ستون کردیم. شیخ حمزه جلو افتاد و من عقب‌دار شدم. 🔸️آنچه ما آنجا دیدیم وصف‌ناپذیر است. از طرفی، طاقت مجروحان به دور زدن تپه نمی‌کشید و مسیر میان‌بر آماج گلوله‌های دشمن بود. همچنین شیب سخت تپه، راه رفتن را سخت می‌کرد و مزید بر آن، بر اثر بارندگی لیز و لغزنده شده بود. دیده‌ها را با هیچ زبانی بیان نمی‌شود. تمام بار این ستون بر دوش من و شیخ حمزه بود و مسئولیت آن بر شانه‌هایمان سنگینی می‌کرد. اما از طرف دیگر، صحنه‌های عجیبی برابر دیدگانمان رقم می‌خورد. 🔸️مجروحان از ابتدا تا انتها قطار شده بودند و دست بر شانۀ هم، خودشان هوای یکدیگر را داشتند. این وسط یکی می‌افتاد و آنکه چشمش زخمی ‌بود وقتی می‌فهمید جلویی‌اش نیست، با صدا و دست زمین را می‌جست و او را بلند می‌کرد. یک لحظه همین که چشم نداشت دستش رها می‌شد و ستون می‌برید؛ نفر جلویی از یکسو بقیه را نگه می‌داشت تا او برسد و نفر پشت‌سر از سویی دیگر هدایتش می‌کرد تا جلویی را پیدا کند. یکی خون‌ریزی داشت و بی‌رمق شده بود دیگری او را هل می‌داد تا جا نماند. چفیه و پانسمان یکی شل می‌شد و دیگری برایش محکم می‌کرد. 🔸️ یک لحظه دیدم یکی سر خورد و پایین رفت، دویدم و او را از پایین آوردم. همۀ این‌ها در حالی بود که گلوله‌های دشمن کنارمان می‌نشست و در تیررس گلوله‌ها بودیم. کمک خدا و همدلی بچه‌ها جواب داد و یک‌دفعه چشم باز کردیم و خودمان را در سنگر امداد دیدیم. اگر به ما دو نفر بود، هیچ‌گاه نمی‌توانستیم این‌همه مجروح را ردیف کنیم و نجات دهیم. 🔸️حاج‌مهدی منتظر خبر ما بود. تپۀ وسط و تپۀ شمشیری توسط گروهان شهید بهشتی فتح شده بود و می‌خواست بداند تپۀ اول چقدر زهر دارد. گفتیم آنچه ما دیدیم پافشاری همه‌جانبۀ نیروهای بعثی در این تپه است و دشمن به این راحتی عقب نمی‌رود. حاجی همان‌جا تصمیم گرفت به عقب برود و با گروهان شهید باهنر که به‌عنوان احتیاط در عقبه بود برای فتح این تپه بیاید. 🔸️نماز صبح را همان‌جا خواندیم. بعد از نماز، حاج‌مهدی گفت: «من می‌رم، اما ایرج توی پاسگاه خرابه‌س و از اونجا داره کارو مدیریت می‌کنه. با شیخ حمزه برید کمکش.» نرسیده به پاسگاه خرابه، چیزی شبیه نارنجک کنار ما افتاد و صدایش ما را ترساند. 🔸️خواستیم پناه بگیریم که ایرج داد زد: «ها؟ کجا دارید می‌رید؟» وقتی فهمیدیم ایرج سنگ انداخته و در این شرایط هم شوخی را رها نمی‌کند، خندیدیم. با رفتن حاج‌مهدی به عقبه، فرماندهی کل گردان افتاد به دوش ایرج؛ کاری که این جوان 24ساله به بهترین شکل انجام می‌داد و ما را مبهوت خودش کرده بود. ایرج بی‌سیم را دست گرفته بود و از کنار آن جنب نمی‌خورد. بدون استفاده از نقشه، آدرس می‌گرفت و آدرس می‌داد. هم‌زمان تقاضای آتش‌تهیه می‌کرد و در پناه آن، نیروها را جابه‌جا می‌کرد و در مجموع، کاری کرد که راه نفوذ دشمن از هرجهت بسته شود. 🔸️دشمن در تپۀ شمشیری حالت محاصره ایجاد کرده بود. هم از سمت چپ، یعنی سلیمانیه، و هم از بالا این تپه را می‌زد. ایرج همین شرایط را برای دشمن در تپۀ اول ایجاد کرد و گروهان شهید بهشتی را از تپۀ وسط و گروهان شهید رجایی را از پایین بر آن‌ها متمرکز کرد. تا ظهر نظم و نظام خوبی بر گروهان‌ها حاکم شد و فقط کمک گروهان شهید باهنر را کم داشتیم تا معرکه را قبضه کنیم. 🔸️حوالی ظهر، خمپاره‌ای در پاسگاه خرابه فرود آمد و ایرج و شیخ حمزه زخمی ‌شدند. ترکش به ساق پای شیخ حمزه و کاسۀ زانوی ایرج خورد و هر دو را زمین‌گیر کرد. بااین‌حال، ایرج پای بی‌سیم، مدام پیگیر کار بچه‌ها بود و فقط به‌اندازۀ چهار رکعت نماز نشسته، دست از کار کشید. وقتی دیدم فکر خودش نیست، رفتم کنسرو و تکه‌نانی از پشتیبانی گرفتم و با اصرار، لقمه‌ای ناهار در دستش گذاشتم. ادامه دارد........ ⚘بیاد_شهدا ⚘دفاع_مقدس 💔جنگ_تحمیلی @mahale114 💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘⚘ 🔸️آموختن علم ودانش 💥قال الباقر عليه السلام سارِعوا في طَلَبِ العِلمِ ، فوالّذي نَفْسي بيَدِهِ لَحَديثٌ واحِدٌ في حَلالٍ و حَرامٍ تأخُذُهُ عَن صادِقٍ خَيرٌ مِن الدُّنيا و ما حَمَلَتْ مِن ذَهَبٍ و فِضَّةٍ 💥امام باقر عليه السلام فرمود: 🔸️در طلب دانش بكوشيد؛ 🔸️زيرا سوگند به آن كه جانم در دست اوست، 🔸️ يك حديث درباره حلال وحرام از فردى راستگو فراگيرى، بهتر از همه دنيا و معادن زر و سيم آن است ۱ ---------------------- ۱- از کتاب المحاسن برقی : 1/356/755 . 💐⚘💐
⚘⚘ 🔸️علم مفید: 💥 امام علی علیه السلام فرمودند: 🔸️ اَلا لا خَیْرَ فى عِلْم لَیْسَ فیهِ تَفَهُّمٌ، 🔸️اَلا لاخَیْرَ فى قِرائَة لَیْسَ فیها تَدَبُّرٌ، 🔸️ ۹اَلا لاخَیْرَ فى عِبادَة لا فِقْهَ فیها؛ آگاه باشید! علمى که در آن فهم نباشد فایده اى ندارد. بدانید! قرائت قرآن اگر همراه با تدبّر و اندیشه (در معانى آن) نباشد بى فایده است. آگاه باشید! عبادتى که در آن تفکّر و اندیشه نباشد خیرى ندارد(1). 🔸️شرح حدیث: سؤال: در جمله اوّل مى خوانیم: «علمى که در آن فهم نباشد خیرى ندارد» مگر مى شود علم و دانشى بدون تفهّم حاصل گردد؟ پاسخ: بله، بسیار است علم و دانش هایى که حاصل آن تنها ذخیره کردن مشتى دانستنى ها و قواعد یا فورمول هاى خشک است که صاحب آن، در آن تفکّر نمى کند و به نتیجه آن نمى اندیشد. دانشمندى که توانست هسته اتم را بشکافد و این نیروى عظیم را آزاد کند، براى چه هدفى این کار را کرد؟ 🔸️ آیا هدفش نابودى همه موجودات زنده و از بین بردن تمام آثار حیات و زندگى در شهر «ناکازاکى» و «هیروشیماى» ژاپن بود، که هنوز هم بعد از ده ها سال متأسّفانه آثار شوم آن موجود است!؟ 🔸️یا منظورش تولید نیروگاه هاى برق بود، تا به وسیله آن جهان را روشن کند و چرخ هاى کارخانجات را به گردش درآورد و استفاده هاى مثبت فراوان دیگر از آن بشود؟ 🔸️متأسّفانه بسیارى از دانشمندان مادّى در علوم و دانش هاى خویش تفهّم ندارند، بدین جهت دنیا تبدیل به ظلمتکده اى مى گردد. 🔸️ دنیایى که دانشمندان آن هدفى جز لذّات مادّى ندارند و براى آن ها تفاوتى نمى کند که با اختراعات و اکتشافات آن ها کارخانجات داروسازى فعّال شود یا کارخانجات بمب سازى، بلکه هر کدام درآمد بیش ترى عاید آن ها کند و دلارهاى فزون ترى به جیب آن ها سرازیر نماید، همان را ترجیح مى دهند! چنین دنیایى حقیقتاً ظلمتکده و چنان دانشى در حقیقت زیانبار است! 🔸️در جمله دوم مى خوانیم: «آگاه باشید تلاوت قرآن اگر توأم با اندیشه نباشد سودى ندارد» آرى، بسیارند کسانى که قرآن تلاوت مى کنند، ولى مورد لعن قرآن هستند(2)! زیرا به دستورات این نسخه شفابخش آسمانى عمل نمى کنند; آن ها هنگامى که آیات مربوط به غیبت را مى خوانند، در حالى که خود غیبت مى کنند مورد لعن این آیات قرار مى گیرند! هنگامى که آیات مربوط به ربا را قرائت مى کنند، در حالى که آلوده به این گناه بزرگ و کثیف هستند، مورد لعن آیات ربا واقع مى شوند! و همچنین در سایر آیاتى که به آن عمل نمى کنند. 🔸️«تدبّر» از ریشه «دَبْر» (بر وزن ابر) گرفته شده و به معناى عاقبت اندیشى است، تلاوت کننده قرآن هنگام تلاوت آیات شریفه باید به عاقبت کسانى که آیات تلاوت شده در مورد آن ها سخن مى گوید بیندیشد که قرائت یک آیه همراه با تدبّر از یک ختم قرآن بى تدبّر ارزشمندتر است! 🔸️در جمله سوم مى فرماید: «عبادت بدون تفکّر هم فایده اى ندارد». آیا هنگامى که در مقابل پروردگار مى ایستیم و آیات بلند و پرمحتواى سوره حمد را مى خوانیم، در معانى آن آیات تفکّر مى کنیم؟ وقتى به (اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعینُ)مى رسیم، نگاهى به قلب خویش کنیم و ببینیم آیا حقیقتاً فقط خدا را مى پرستیم و فقط از او کمک مى گیریم؟ یا هواى پرستى، مال پرستى، مقام پرستى در کُنج دل ما جایى براى پرستش خدا نگذارده است!؟ 🔸️ هنگامى که به تشهّد مى رسیم و به یگانگى خداوند شهادت مى دهیم، سرى به قلب خویش بزنیم و ملاحظه کنیم که آیا هیچ بتى در خانه قلب ما وجود ندارد، یا این خانه خدا به اشغال انواع بت ها در آمده است؟ 🔸️آرى باید عبادت همراه با تفکّر باشد، چرا که یک عبادت همراه با تفکّر مى تواند سرنوشت ما را متحوّل و دگرگون نماید. ------------------------ 1. اصول کافى، کتاب فضل العلم، باب صفة العلماء، حدیث سوم. 2. میزان الحکمة، باب 2311، حدیث 16250، (جلد 8، صفحه 90). https://eitaa.com/moballeghan 💐⚘💐
sardar ebrahimpoor 14011014 قسمت 2 قسمت 2.mp3
12.08M
💥 سخنان بسیار مهم سردار ابراهیم پور در رابطه با پشت پرده جریانات اخیر 💥 همراه با اخبار محرمانه های جلسات و سایت های صهیونیست ها، نامه محرمانه روحانی به آقا، اطلاعات محرماه ۱۰ عملیات عجیبی که طراحی کرده بودند و .... 💥به همه عزیزان توصیه می شود این فایل را کامل ملاحظه کنند. مطمئنا" علاوه بر استفاده برای بقیه هم خواهید فرستاد. •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• قسمت اول @Maktab_sadegh2 💐⚘💐⚘
🔆💠🔅💠﷽💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅 🔅 ✅پیاز با بدن ما چه میکند؟ پیازخورها بخوانند 1- سیستم ایمنی بدن را تقویت میکند 2- قند خون را تنظیم میکند 3- التهاب را کاهش میدهد 4- عفونت را درمان میکند 5- ضدعفونی کننده بدن و یک آنتی بیوتیک طبیعی است 6- درمان سرماخوردگی، سرفه، تب و گلو درد است 7- التهاب و درد مفاصل را کاهش میدهد 8- آب پیاز و زردچوبه را ترکیب کرده و به پوست صورتتان بمالید ؛ این ترکیب به حذف لکه های تیره پوست کمک میکند 9- درد گوش را تسکین میدهد 10- از پوسیدگی دندان جلوگیری کرده و درد دندان را کاهش میدهد 11- کرم های معده کودکان را حذف میکند 12- قرار دادن آب پیاز روی موها، شپش سر را درمان میکند ☜【طب شیعه】 🍏 @tebshia20🌿 🔅 💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔆💠🔅💠🔅💠🔅
⚘⚘ 🔸️فصل دهم : صفحه دهم : نماز ناتمام 💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... 🔸️فرمانده جوان ما از روحیه دادن و شنیدن درددل فرماندهان و استعلام مایحتاج آن‌ها و برآورده کردن نیازشان هیچ دریغ نداشت. حتی در مواردی ورود پیدا می‌کرد که وظیفه‌اش نبود و کسی از او انتظار نداشت، اما بی‌کار نمی‌نشست. بین آن‌ها فقط من سالم بودم و با دستورات او در رفت‌وآمد بودم. گاهی کاری را پیگیری می‌کردم و گاهی دو نفر را به هم وصل می‌کردم. 🔸️ایرج گرم بود و درد زانو هنوز به‌سراغش نیامده بود. بعدازظهر آهی کشید و گفت: «پام یخ کرده، نمی‌تونم تکونش بدم.» گفتم: «هرچی بمونیم بدتر می‌شه؛ باید هرچه سریع‌تر به سنگر امداد بریم.» تلاش کرد راهی شود، اما نتوانست قدم از قدم بردارد. زیر بغلش را گرفتم، اما پایش کشیده نمی‌شد. به شیخ حمزه گفتم: «تو که هنوز گرمی، لنگان خودت رو برسون تا من ایرج رو کول کنم و بیارم.» 🔸️او را پشتم سوار کردم و راه افتادیم. هیکل پر و چهارشانۀ ایرج بر روی کمرم سنگینی می‌کرد، اما به هر زحمتی بود قدم از قدم برمی‌داشتم تا این رفیق عزیز و دوست‌داشتنی جا نماند و به کار درمانش برسد. شیخ حمزه از کانال باتلاقی رفت، اما من از گیر کردن در آن ترسیدم و به‌خاطر همین، از بیرون کانال میان‌بر زدم. ایرج شوخی‌اش گرفته بود. گفت: «دیدی بالاخره ما سپاهی‌ها سوارتون شدیم؟» 🔸️گفتم: «اشکالی نداره. این‌همه شما از ما حفاظت و پاسداری کردید حالا یه بار هم ما از شما پاسداری کنیم.» دستم را زیر دو پایش قلاب کرده بودم که نیفتد. با هر قدم خارج از قاعده، فشار به زانویش می‌آمد و آه می‌کشید. گفت: «حالا یه‌کم آروم‌تر برو. درست پاسداری کن.» با خنده گفتم: «سواری گرفتی، امرونهی هم می‌کنی؟ اگه بیشتر اذیت کنی دوباره تند می‌رم.» 🔸️در همین میان، لحن ایرج عوض شد. حالت ترس و بهت به خود گرفت و گفت: «حسین، قدم از قدم برندار که توی میدون‌مین هستیم.» یک لحظه نگاه کردم، دیدم یا خدا! اطرافم پر از مین و تلۀ انفجاری است. ایرج گفت: «حواست کجاست؟ پونزده متری هست توی میدون‌مین هستیم.» «تو اون بالا دیده‌بانی، وگرنه من که مثل اسب باربری سرم پایینه.» «دستت درد نکنه؛ یعنی الان من بارم؟» 🔸️«یعنی من اسب باشم مشکل نداره؟» شرایط به‌گونه‌ای بود که حتی دور زدن می‌توانست خطرناک باشد. با آن بار سنگین درجا دور زدن ممکن نبود و اگر برمی‌گشتم برای حفظ تعادل باید دو سه قدم چپ و راست می‌گذاشتم و شاید... بین باید و شایدها گیر کرده بودم. ایرج گفت: «همین‌طور عقب‌عقب بیا، من راهنمایی‌ت می‌کنم پا جای پای خودت بذاری.» در لحظاتی نفس‌گیر، بدون آنکه ببینم، ایرج چشمانم شده بود و می‌گفت پایت را جلوتر یا عقب‌تر بگذار. هر قدم، دل‌آشوبۀ خنثی کردن یک مین را داشت و وقتی بدون انفجار روی زمین پا می‌گذاشتم مثل خنثی شدن آن بود. وزن ایرج در این قدم‌های آهسته بیشتر سنگینی می‌کرد. هر لحظه توانم بیشتر تحلیل می‌رفت و هر لحظه کمرم بیشتر تا می‌شد. 🔸️نیم ساعتی طول کشید تا آن پانزده متر را برگردیم. نیم ساعت تمام عرق ریختم و نفس‌نفس زدم. همین‌که از میدان‌مین خارج شدیم، ایرج را زمین گذاشتم و از خستگی روی زمین درازبه‌دراز افتادم. 🔸️بریده بریده و نفس‌زنان گفتم: «ایرج، تو که من‌و کشتی. من دیگه نمی‌تونم تو رو بیارم.» سرحال گفت: «ولی من که خسته نشدم.» با ته‌ماندۀ رمقی که داشتم دوباره او را کول کردم و به‌سختی او را به کانال رساندم. گفتم: «بشین تا برات برانکارد بیارم.» همان لحظه چهار امدادگر به‌سرعت از کنارمان گذشتند و به پاسگاه خرابه رفتند. فرصت نشد آن‌ها را بگیرم. خلاف جهت آن‌ها به سنگر امداد رفتم و به دوستان گفتم: «برای ایرج ظفری برانکارد لازم دارم.» 🔸️گفتند: «همین الان حاج‌آقا سوری امدادگر فرستاد.» گفتم: «این چهار نفر که الان توی کانال بودن رو می‌گی؟» برگشتم دیدم ایرج با امدادگرها دارد می‌آید. باتوجه‌به حالش، شب را همان‌جا ماند و تحت درمان قرار گرفت. بالاخره حاج‌مهدی ظفری هم برگشت و شروع کرد به تپه‌ها سرکشی ‌کردن. نزدیک صبح، حاج‌مهدی ظفری نزد ایرج به سنگر امداد آمد و باهم گفتگویی کردند. از محتوای صحبتشان مطلع نشدم، ولی پس از آن ایرج برای مداوا به عقب رفت و حاج‌مهدی به من گفت: «کار توی تپۀ شمشیری بالا گرفته. خودت رو بهشون برسون که تنها نمونن.» 🔸️«تپۀ شمشیری که محاصره‌ شده، چطور برم؟» «نمی‌دونم، هرطور شده محاصره رو بشکن و خودت رو بهشون برسون!» ادامه دارد....... ⚘بیاد_شهدا ⚘دفاع_مقدس 💔جنگ_تحمیلی @mahale114 💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘⚘ 💥قال الإمامُ عليٌّ عليه السلام 🔹️شِيعَتُنَا المُتَباذِلُونَ في وَلاَيتِنا ، 🔹️المُتَحابُّونَ في مَوَدَّتِنا 🔹️المُتَزاوِرُونَ في إحياءِ أمرِنا ، 🔹️ الذينَ إن غَضِبُوا لَم يَظلِمُوا ، 🔹️و إن رَضُوا لَم يُسرِفُوا ، 🔹️بَرَكَةٌ على مَن جاوَرُوا ، 🔹️ سِلمٌ لِمَن خالَطُوا .; 💥امام على عليه السلام فرمود: 🔸️شيعيان ما در راه ولايت ما به يكديگر بذل و بخشش مى كنند 🔸️و در راه محبّت ما با يكديگر دوستى مى ورزند ، 🔸️براى زنده كردن امر (ولايت) ما با يكديگر ديدار مى كنند ، 🔸️همانان كه اگر خشمگين شوند ، ستم نمى كنند 🔸️و هرگاه خشنود شوند ، زياده روى نمى كنند ، 🔸️ براى همسايگان خود بركتند 🔸️ و با معاشران خويش به صلح و صفا رفتار مى كنند .۱ -------------------- ۱-الكافي : 2/236/24 . 💐⚘💐