eitaa logo
حکمت
144 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
11 فایل
حکمت های قرآنی و حکایات و احادیث حکمت آمیز ائمه اطهار (علیهم السلام) و اطلاعات مفید روز
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘⚘ 🔸️آموختن علم ودانش 💥قال الباقر عليه السلام سارِعوا في طَلَبِ العِلمِ ، فوالّذي نَفْسي بيَدِهِ لَحَديثٌ واحِدٌ في حَلالٍ و حَرامٍ تأخُذُهُ عَن صادِقٍ خَيرٌ مِن الدُّنيا و ما حَمَلَتْ مِن ذَهَبٍ و فِضَّةٍ 💥امام باقر عليه السلام فرمود: 🔸️در طلب دانش بكوشيد؛ 🔸️زيرا سوگند به آن كه جانم در دست اوست، 🔸️ يك حديث درباره حلال وحرام از فردى راستگو فراگيرى، بهتر از همه دنيا و معادن زر و سيم آن است ۱ ---------------------- ۱- از کتاب المحاسن برقی : 1/356/755 . 💐⚘💐
⚘⚘ 🔸️علم مفید: 💥 امام علی علیه السلام فرمودند: 🔸️ اَلا لا خَیْرَ فى عِلْم لَیْسَ فیهِ تَفَهُّمٌ، 🔸️اَلا لاخَیْرَ فى قِرائَة لَیْسَ فیها تَدَبُّرٌ، 🔸️ ۹اَلا لاخَیْرَ فى عِبادَة لا فِقْهَ فیها؛ آگاه باشید! علمى که در آن فهم نباشد فایده اى ندارد. بدانید! قرائت قرآن اگر همراه با تدبّر و اندیشه (در معانى آن) نباشد بى فایده است. آگاه باشید! عبادتى که در آن تفکّر و اندیشه نباشد خیرى ندارد(1). 🔸️شرح حدیث: سؤال: در جمله اوّل مى خوانیم: «علمى که در آن فهم نباشد خیرى ندارد» مگر مى شود علم و دانشى بدون تفهّم حاصل گردد؟ پاسخ: بله، بسیار است علم و دانش هایى که حاصل آن تنها ذخیره کردن مشتى دانستنى ها و قواعد یا فورمول هاى خشک است که صاحب آن، در آن تفکّر نمى کند و به نتیجه آن نمى اندیشد. دانشمندى که توانست هسته اتم را بشکافد و این نیروى عظیم را آزاد کند، براى چه هدفى این کار را کرد؟ 🔸️ آیا هدفش نابودى همه موجودات زنده و از بین بردن تمام آثار حیات و زندگى در شهر «ناکازاکى» و «هیروشیماى» ژاپن بود، که هنوز هم بعد از ده ها سال متأسّفانه آثار شوم آن موجود است!؟ 🔸️یا منظورش تولید نیروگاه هاى برق بود، تا به وسیله آن جهان را روشن کند و چرخ هاى کارخانجات را به گردش درآورد و استفاده هاى مثبت فراوان دیگر از آن بشود؟ 🔸️متأسّفانه بسیارى از دانشمندان مادّى در علوم و دانش هاى خویش تفهّم ندارند، بدین جهت دنیا تبدیل به ظلمتکده اى مى گردد. 🔸️ دنیایى که دانشمندان آن هدفى جز لذّات مادّى ندارند و براى آن ها تفاوتى نمى کند که با اختراعات و اکتشافات آن ها کارخانجات داروسازى فعّال شود یا کارخانجات بمب سازى، بلکه هر کدام درآمد بیش ترى عاید آن ها کند و دلارهاى فزون ترى به جیب آن ها سرازیر نماید، همان را ترجیح مى دهند! چنین دنیایى حقیقتاً ظلمتکده و چنان دانشى در حقیقت زیانبار است! 🔸️در جمله دوم مى خوانیم: «آگاه باشید تلاوت قرآن اگر توأم با اندیشه نباشد سودى ندارد» آرى، بسیارند کسانى که قرآن تلاوت مى کنند، ولى مورد لعن قرآن هستند(2)! زیرا به دستورات این نسخه شفابخش آسمانى عمل نمى کنند; آن ها هنگامى که آیات مربوط به غیبت را مى خوانند، در حالى که خود غیبت مى کنند مورد لعن این آیات قرار مى گیرند! هنگامى که آیات مربوط به ربا را قرائت مى کنند، در حالى که آلوده به این گناه بزرگ و کثیف هستند، مورد لعن آیات ربا واقع مى شوند! و همچنین در سایر آیاتى که به آن عمل نمى کنند. 🔸️«تدبّر» از ریشه «دَبْر» (بر وزن ابر) گرفته شده و به معناى عاقبت اندیشى است، تلاوت کننده قرآن هنگام تلاوت آیات شریفه باید به عاقبت کسانى که آیات تلاوت شده در مورد آن ها سخن مى گوید بیندیشد که قرائت یک آیه همراه با تدبّر از یک ختم قرآن بى تدبّر ارزشمندتر است! 🔸️در جمله سوم مى فرماید: «عبادت بدون تفکّر هم فایده اى ندارد». آیا هنگامى که در مقابل پروردگار مى ایستیم و آیات بلند و پرمحتواى سوره حمد را مى خوانیم، در معانى آن آیات تفکّر مى کنیم؟ وقتى به (اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعینُ)مى رسیم، نگاهى به قلب خویش کنیم و ببینیم آیا حقیقتاً فقط خدا را مى پرستیم و فقط از او کمک مى گیریم؟ یا هواى پرستى، مال پرستى، مقام پرستى در کُنج دل ما جایى براى پرستش خدا نگذارده است!؟ 🔸️ هنگامى که به تشهّد مى رسیم و به یگانگى خداوند شهادت مى دهیم، سرى به قلب خویش بزنیم و ملاحظه کنیم که آیا هیچ بتى در خانه قلب ما وجود ندارد، یا این خانه خدا به اشغال انواع بت ها در آمده است؟ 🔸️آرى باید عبادت همراه با تفکّر باشد، چرا که یک عبادت همراه با تفکّر مى تواند سرنوشت ما را متحوّل و دگرگون نماید. ------------------------ 1. اصول کافى، کتاب فضل العلم، باب صفة العلماء، حدیث سوم. 2. میزان الحکمة، باب 2311، حدیث 16250، (جلد 8، صفحه 90). https://eitaa.com/moballeghan 💐⚘💐
sardar ebrahimpoor 14011014 قسمت 2 قسمت 2.mp3
12.08M
💥 سخنان بسیار مهم سردار ابراهیم پور در رابطه با پشت پرده جریانات اخیر 💥 همراه با اخبار محرمانه های جلسات و سایت های صهیونیست ها، نامه محرمانه روحانی به آقا، اطلاعات محرماه ۱۰ عملیات عجیبی که طراحی کرده بودند و .... 💥به همه عزیزان توصیه می شود این فایل را کامل ملاحظه کنند. مطمئنا" علاوه بر استفاده برای بقیه هم خواهید فرستاد. •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• قسمت اول @Maktab_sadegh2 💐⚘💐⚘
🔆💠🔅💠﷽💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅 🔅 ✅پیاز با بدن ما چه میکند؟ پیازخورها بخوانند 1- سیستم ایمنی بدن را تقویت میکند 2- قند خون را تنظیم میکند 3- التهاب را کاهش میدهد 4- عفونت را درمان میکند 5- ضدعفونی کننده بدن و یک آنتی بیوتیک طبیعی است 6- درمان سرماخوردگی، سرفه، تب و گلو درد است 7- التهاب و درد مفاصل را کاهش میدهد 8- آب پیاز و زردچوبه را ترکیب کرده و به پوست صورتتان بمالید ؛ این ترکیب به حذف لکه های تیره پوست کمک میکند 9- درد گوش را تسکین میدهد 10- از پوسیدگی دندان جلوگیری کرده و درد دندان را کاهش میدهد 11- کرم های معده کودکان را حذف میکند 12- قرار دادن آب پیاز روی موها، شپش سر را درمان میکند ☜【طب شیعه】 🍏 @tebshia20🌿 🔅 💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔆💠🔅💠🔅💠🔅
⚘⚘ 🔸️فصل دهم : صفحه دهم : نماز ناتمام 💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... 🔸️فرمانده جوان ما از روحیه دادن و شنیدن درددل فرماندهان و استعلام مایحتاج آن‌ها و برآورده کردن نیازشان هیچ دریغ نداشت. حتی در مواردی ورود پیدا می‌کرد که وظیفه‌اش نبود و کسی از او انتظار نداشت، اما بی‌کار نمی‌نشست. بین آن‌ها فقط من سالم بودم و با دستورات او در رفت‌وآمد بودم. گاهی کاری را پیگیری می‌کردم و گاهی دو نفر را به هم وصل می‌کردم. 🔸️ایرج گرم بود و درد زانو هنوز به‌سراغش نیامده بود. بعدازظهر آهی کشید و گفت: «پام یخ کرده، نمی‌تونم تکونش بدم.» گفتم: «هرچی بمونیم بدتر می‌شه؛ باید هرچه سریع‌تر به سنگر امداد بریم.» تلاش کرد راهی شود، اما نتوانست قدم از قدم بردارد. زیر بغلش را گرفتم، اما پایش کشیده نمی‌شد. به شیخ حمزه گفتم: «تو که هنوز گرمی، لنگان خودت رو برسون تا من ایرج رو کول کنم و بیارم.» 🔸️او را پشتم سوار کردم و راه افتادیم. هیکل پر و چهارشانۀ ایرج بر روی کمرم سنگینی می‌کرد، اما به هر زحمتی بود قدم از قدم برمی‌داشتم تا این رفیق عزیز و دوست‌داشتنی جا نماند و به کار درمانش برسد. شیخ حمزه از کانال باتلاقی رفت، اما من از گیر کردن در آن ترسیدم و به‌خاطر همین، از بیرون کانال میان‌بر زدم. ایرج شوخی‌اش گرفته بود. گفت: «دیدی بالاخره ما سپاهی‌ها سوارتون شدیم؟» 🔸️گفتم: «اشکالی نداره. این‌همه شما از ما حفاظت و پاسداری کردید حالا یه بار هم ما از شما پاسداری کنیم.» دستم را زیر دو پایش قلاب کرده بودم که نیفتد. با هر قدم خارج از قاعده، فشار به زانویش می‌آمد و آه می‌کشید. گفت: «حالا یه‌کم آروم‌تر برو. درست پاسداری کن.» با خنده گفتم: «سواری گرفتی، امرونهی هم می‌کنی؟ اگه بیشتر اذیت کنی دوباره تند می‌رم.» 🔸️در همین میان، لحن ایرج عوض شد. حالت ترس و بهت به خود گرفت و گفت: «حسین، قدم از قدم برندار که توی میدون‌مین هستیم.» یک لحظه نگاه کردم، دیدم یا خدا! اطرافم پر از مین و تلۀ انفجاری است. ایرج گفت: «حواست کجاست؟ پونزده متری هست توی میدون‌مین هستیم.» «تو اون بالا دیده‌بانی، وگرنه من که مثل اسب باربری سرم پایینه.» «دستت درد نکنه؛ یعنی الان من بارم؟» 🔸️«یعنی من اسب باشم مشکل نداره؟» شرایط به‌گونه‌ای بود که حتی دور زدن می‌توانست خطرناک باشد. با آن بار سنگین درجا دور زدن ممکن نبود و اگر برمی‌گشتم برای حفظ تعادل باید دو سه قدم چپ و راست می‌گذاشتم و شاید... بین باید و شایدها گیر کرده بودم. ایرج گفت: «همین‌طور عقب‌عقب بیا، من راهنمایی‌ت می‌کنم پا جای پای خودت بذاری.» در لحظاتی نفس‌گیر، بدون آنکه ببینم، ایرج چشمانم شده بود و می‌گفت پایت را جلوتر یا عقب‌تر بگذار. هر قدم، دل‌آشوبۀ خنثی کردن یک مین را داشت و وقتی بدون انفجار روی زمین پا می‌گذاشتم مثل خنثی شدن آن بود. وزن ایرج در این قدم‌های آهسته بیشتر سنگینی می‌کرد. هر لحظه توانم بیشتر تحلیل می‌رفت و هر لحظه کمرم بیشتر تا می‌شد. 🔸️نیم ساعتی طول کشید تا آن پانزده متر را برگردیم. نیم ساعت تمام عرق ریختم و نفس‌نفس زدم. همین‌که از میدان‌مین خارج شدیم، ایرج را زمین گذاشتم و از خستگی روی زمین درازبه‌دراز افتادم. 🔸️بریده بریده و نفس‌زنان گفتم: «ایرج، تو که من‌و کشتی. من دیگه نمی‌تونم تو رو بیارم.» سرحال گفت: «ولی من که خسته نشدم.» با ته‌ماندۀ رمقی که داشتم دوباره او را کول کردم و به‌سختی او را به کانال رساندم. گفتم: «بشین تا برات برانکارد بیارم.» همان لحظه چهار امدادگر به‌سرعت از کنارمان گذشتند و به پاسگاه خرابه رفتند. فرصت نشد آن‌ها را بگیرم. خلاف جهت آن‌ها به سنگر امداد رفتم و به دوستان گفتم: «برای ایرج ظفری برانکارد لازم دارم.» 🔸️گفتند: «همین الان حاج‌آقا سوری امدادگر فرستاد.» گفتم: «این چهار نفر که الان توی کانال بودن رو می‌گی؟» برگشتم دیدم ایرج با امدادگرها دارد می‌آید. باتوجه‌به حالش، شب را همان‌جا ماند و تحت درمان قرار گرفت. بالاخره حاج‌مهدی ظفری هم برگشت و شروع کرد به تپه‌ها سرکشی ‌کردن. نزدیک صبح، حاج‌مهدی ظفری نزد ایرج به سنگر امداد آمد و باهم گفتگویی کردند. از محتوای صحبتشان مطلع نشدم، ولی پس از آن ایرج برای مداوا به عقب رفت و حاج‌مهدی به من گفت: «کار توی تپۀ شمشیری بالا گرفته. خودت رو بهشون برسون که تنها نمونن.» 🔸️«تپۀ شمشیری که محاصره‌ شده، چطور برم؟» «نمی‌دونم، هرطور شده محاصره رو بشکن و خودت رو بهشون برسون!» ادامه دارد....... ⚘بیاد_شهدا ⚘دفاع_مقدس 💔جنگ_تحمیلی @mahale114 💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘⚘ 💥قال الإمامُ عليٌّ عليه السلام 🔹️شِيعَتُنَا المُتَباذِلُونَ في وَلاَيتِنا ، 🔹️المُتَحابُّونَ في مَوَدَّتِنا 🔹️المُتَزاوِرُونَ في إحياءِ أمرِنا ، 🔹️ الذينَ إن غَضِبُوا لَم يَظلِمُوا ، 🔹️و إن رَضُوا لَم يُسرِفُوا ، 🔹️بَرَكَةٌ على مَن جاوَرُوا ، 🔹️ سِلمٌ لِمَن خالَطُوا .; 💥امام على عليه السلام فرمود: 🔸️شيعيان ما در راه ولايت ما به يكديگر بذل و بخشش مى كنند 🔸️و در راه محبّت ما با يكديگر دوستى مى ورزند ، 🔸️براى زنده كردن امر (ولايت) ما با يكديگر ديدار مى كنند ، 🔸️همانان كه اگر خشمگين شوند ، ستم نمى كنند 🔸️و هرگاه خشنود شوند ، زياده روى نمى كنند ، 🔸️ براى همسايگان خود بركتند 🔸️ و با معاشران خويش به صلح و صفا رفتار مى كنند .۱ -------------------- ۱-الكافي : 2/236/24 . 💐⚘💐
💥 عاقبت متعلق به ماست 💥رهبر معظم انقلاب : گاهی افرادی که با این بُعد از تفکر اسلامی آشنا نیستند ، در مقابل معادلات عظیم مادی جهان دچار حیرت و یاس می شوند ، احساس می کنند با این قدرت های عظیم ، با این تکنولوژی پیشرفته ، با این سلاح های مخرب ، با بودن بمب اتمی در دنیا یک ملت حالا انقلاب هم بکند ، مگر چقدر می تواند مقاومت کند ؟ 🔹️احساس می کنند که برایشان استقامت در مقابل فشار قدرت ظلم و استکبار ممکن نیست ، 🔹️ اما اعتقاد به امام_مهدی ، اعتقاد به روزگار دولت اسلامی و الهی به وسیله زاده پیغمبر و امام زمان این امید را در انسان به وجود می آورد که نه ، ما مبارزه می کنیم برای اینکه عاقبت متعلق به ماست ؛ برای اینکه نهایت کار ما یک وضع آنچنانی است که دنیا باید در مقابل او خاضع و تسلیم بشود و خواهد شد . 🔹️ برای اینکه روال تاریخ به سمت آن چیزی است که ما امروز پایه اش را ریختیم ، نمونه اش را درست کردیم ولو نمونه ناقصش . این اگر در دل ملت های مبارز - مخصوصا ملت های اسلامی - به وجود بیاید ، یک حالت خستگی ناپذیری به آنها خواهد داد که هیچ عاملی نمی تواند آنها را از میدان مبارزه روگردان کند و آنها را به شکست درونی و انهزام درونی دچار کند ۱ --------------------- 📚۱-زندگی سیاسی_مبارزاتی ائمه/ انسان ۲۵۰ ساله 💐⚘💐
💥رنگی ترین پرنده دنیا ! سبزقبای سینه‌یاسی نام یک گونه از سرده‌ی سبزقباهای رنگین است که در آفریقای سیاه یافت می‌شود. 💐⚘💐
41.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥در انتظار بهار واقعی (توکلی): زمان این کلیپ چند دقیقه ای است، 💥اما تاثیر آن میتواند به اندازه چند نسل شما باشد. 💥تونستی حتما ببین. بی نظیر 💐⚘💐
یکی مثل همه‌ی مردم.mp3
1.68M
🔸️ یکی مثل همه‌ی مردم 💥 داستانی حکایت‌آموز از پیامبری که هیچ امتیازی برای خود قائل نبود... 🆔 @balagh_ir 💐⚘💐
..✅خواص عسل بر روی حافظه ✍نتیجه آزمایش ها و تحقیقات دانشمندان، نشان دهنده این است که عسل نقش به سزایی در تقویت حافظه دارد. 🍯 وجود ویتامین D موجود  در عسل کلسیم و فسفر بدن را تنظیم می کند، در نتیجه حافظه تقویت می شود. از طرفی صمغ موجود در عسل نمی گذارد جدار عروق سفت شود و آن را نرم نگه می دارد و در نتیجه مواد غذایی بهتر به مغز و اعصاب می رسد و مطالب بهتر در حافظه می ماند. 📚 ☜【طب شیعه】 @pakhenor
⚘⚘ 🔸️فصل دهم : صفحه یازدهم : نماز ناتمام 💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... «چشم»‍ی ‌‌گفتم و به‌سمت تپۀ شمشیری راه افتادم. دیگر هوا روشن شده بود و همین کار را برای عبور از مقابل دیدگان دشمن سخت می‌کرد. در امتداد سنگر امداد، تپۀ شمشیری قرار داشت. به‌جای اینکه این مسیر را از کنار جاده بروم، مسیری نیم‌دایره‌ای را انتخاب کردم و با عبور از شیارها و پناه گرفتن در پستی‌ها، خودم را به روبه‌روی تپۀ شمشیری رساندم. 🔹️حالا فقط مانده بود سخت‌ترین قسمت ماجرا؛ اینکه از جاده عبور کنم و خودم را به تپه برسانم. انواع و اقسام خمپاره و کاتیوشا بر این جاده فرود می‌آمد و از سمت چپ، با رگبار مستقیم نمی‌گذاشتند احدی در جاده تردد کند. برادرم اردشیر احمدوند می‌گوید: «من اینجا تو رو دیدم، اما هرچی صدات زدم متوجه نشدی.» تمام حواسم معطوف به جاده و آن‌سوی جاده بود و تمام ذهنم درگیر حرف حاج‌مهدی: «هرطور شده محاصره رو بشکن و خودت رو بهشون برسون!» 🔹️دیگر هیچ‌چیز نه به چشمم می‌آمد و نه شنیده می‌شد. بسم‌اللهی گفتم، تمام قدرتم را در پاهایم جمع کردم و شروع کردم به دویدن. حتی نگاهم را از سنگرهای تیربار دشمن دزدیدم و دویدم. جاده، گلوله بود و انفجار و ترکش و من. زمین زیرپایم کش آمده بود و با دویدن میخواستم آن را جمع‌وجور کنم. ثانیه‌ها هزار تکه شده بودند و با دست و پا زدن می‌خواستم آن‌را به‌هم بچسبانم. تمام تلاشم را کردم تا در سریعترین زمان ممکن از تیررس دشمن خارج شوم. سیاهی آسفالت جاده که تمام شد خود را زیر صخرۀ کوتاهی در پای تپۀ شمشیری پرت کردم و پشت آن سنگر گرفتم. تازه فرصتی شد دوروبر را نگاه کنم. آقای درویشی آن‌طرف‌تر، پای تپه سنگر گرفته بود و تمام‌مدت مرا پوشش داده بود تا به شمشیری برسم. بچه‌ها بالای تپه مستقر بودند و هنوز راه در پیش داشتم. به درویشی گفتم: «حواست باشه، می‌خوام برم بالا. او دوباره آتش گرفت و من به‌سمت نوک تپه خیز برداشتم. بالای تپه که رسیدم، حال‌وروز نیروها تعریفی نداشت. همه خود را باخته بودند. بعضی به عقب‌نشینی و بعضی به اسارت فکر می‌کردند. 🔹️سنگرهای آنجا دوبر بود و این یعنی از دو طرف در حال جنگیدن بودند. فرمانده آنجا فرهنگ سلیمانیان بود. معلمی ‌رزم‌آور که در آن شرایط سخت، یک‌تنه قد علم کرده بود و برای بچه‌ها رجز می‌خواند. من هم کارم را بلد بودم. بدون اینکه حرفی بزنم عمامه را به سر گذاشتم و پشت تیربار رفتم. ساعتی آنجا بودم و ساعتی آرپی‌جی می‌زدم. ساعتی کلاش به‌دست، به سنگرهای کمین می‌رفتم و ساعتی در سنگر با بچه‌ها هم‌کلام می‌شدم. در کل آرام و قرار نداشتم. 🔹️در سنگر تنها که می‌شدیم، بچه‌ها از نگرانی‌شان پرده برمی‌داشتند و حرف دلشان را می‌زدند: «حاج‌آقا، اصلا امیدی هست؟ وقتی در محاصره‌ایم برای چی می‌جنگیم؟» تردید، تک بود و پاتک آن یقین! من قاطع جواب می‌دادم: «بله که امید هست! گروهان شهید باهنر احتیاط ماست و حاج‌مهدی می‌خواد اونا رو برای تپۀ اول وارد عمل کنه. شک نکنید به‌لطف خدا ما از محاصره خارج می‌شیم. تازه دشمن توی تپۀ اول، چسبیده به گروهان شهید رجایی! اونجا برای هم نارنجک پرت می‌کنن؛ شما که اجازه ندادید دشمن حتی به پای تپه‌تون برسه.» 🔹️آن شب تا صبح، دشمن پاتک می‌زد و ما او را عقب می‌زدیم. هم‌زمان باران و برف می‌بارید و همین حرکت دشمن را کند کرده بود. این را به فال نیک گرفتم و به بچه‌ها گفتم: «باران رحمت یعنی این! قدر نعمت خدا رو بدونید و مردانه دشمن رو عقب بزنید.» با مردانگی بچه‌ها، رفته‌رفته اوضاع بهتر شد و با آغاز روز، از صدای توپ و ترکش دشمن کاسته شد. فرصتی شد تا با احمد کرمعلی، فرماندۀ گروهان، با بی‌سیم صحبت کنم. اردشیر کنار فرمانده بود و با شنیدن صدای من هوایی شد. بی‌سیم را از کرمعلی گرفت و گفت: «ضرغام، می‌خوام بیام پیشت.» 🔹️گفتم: «نه؛ اردشیر، خطرناکه. الان وقت اومدن نیست. شما پیش نیروهات بمون.» او فرمانده دسته بود و همراه نیروهایش روبه‌روی شمشیری کمین کرده بودند. گفت: «سریع می‌آم و برمی‌گردم.» ادامه دارد...... ⚘بیاد_شهدا ⚘دفاع_مقدس 💔جنگ_تحمیلی @mahale114 💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘⚘ 💥قال الإمامُ الباقرُ عليه السلام : 💥أوْحى اللّه ُ تعالى إلى موسى عليه السلام : أحبِبني وحَبِّبني إلى خَلقي . 💥قالَ موسى : يا رَبِّ ، إنّك لَتَعلَمُ أنّهُ لَيس أحَدٌ أحَبَّ إلَيَّ مِنكَ ، فكيفَ لِي رَبّي بقُلوبِ العِبادِ ؟ 💥 فأوحى اللّه ُ تعالى إلَيهِ : فَذَكِّرهُم نِعمَتي وآلائي ، 🔹️فإنَّهُم لا يَذْكرونَ مِنّي إلاّ خَيرا 💥 امام باقر عليه السلام فرمود : خداى تعالى به موسى عليه السلام وحى فرمود: «مرا دوست بدار و محبوب بندگانم گردان» . 💥 موسى عرض كرد : پروردگارا! تو مى دانى كه هيچ كس را بيشتر از تو دوست نمى دارم ؛ 🔹️ اما ـ پروردگارا! ـ بادل هاى بندگان چه كنم ؟ 💥 خداى تعالى به او وحى فرمود : «نعمت ها و نيكى هايم را به آنان يادآور شو؛ 🔹️زيرا كه آنان جز خوبى از من نديده اند و به ياد ندارند» .١ ١-------------- ۱- قصص الأنبياء : 161 / 179 . 💐⚘💐
📚"متنى از جنس طلا" ✍رزق چیست؟ رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم می دانند. زمانی که خواب هستی و ناگهان،به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار می‌شوی رزق است.چون بعضی‌ها بیدار نمی‌شوند. زمانی که با مشکلی رو به رو می شوی خداوند صبری به تو میدهد که چشمانت را از آن بپوشی،این صبر، رزق است. زمانی که در خانه لیوانی آب به دست پدرت میدهی این فرصت نیکی کردن ، رزق است. گاهی اتفاق می افتد که در نماز حواست نباشد (مقیم اتصال نباشی) ناگهان به خود می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی (متصل میشوی) این تلنگر، رزق است. یکباره یاد کسی میفتی که مدتهاست ازو بی خبری و دلتنگش میشوی و جویای حالش میشوی، این رزق است. رزق واقعی این است.. رزق خوبی ها، نه ماشین نه درآمد،اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش میدهد،اما رزق خوبیها را فقط به دوستدارانش میدهد. ودر اخر همینکه عزیزانتان هنوز در کنارتان هستند و نفسشان گرم است و سلامت این بزرگترین رزق خداوند است زندگيتان پر از رزق باد⚘ @mollanasreddin 💐⚘💐
حکایت ✏️ 💥یک شکارچی، پرنده‌ای را به دام انداخت. پرنده گفت:«ای مرد بزرگوار! تو در طول زندگی خود گوشت گاو و گوسفند بسیار خورده‌ای و هیچ وقت سیر نشده‌ای. از خوردن بدن کوچک و ریز من هم سیر نمی‌شوی. اگر مرا آزاد کنی، سه پند ارزشمند به تو می‌دهم تا به سعادت و خوشبختی برسی. پند اول را در دستان تو می‌دهم. اگر آزادم کنی پند دوم را وقتی که روی بام خانه‌ات بنشینم به تو می‌دهم. پند سوم را وقتی که بر درخت بنشینم.» 🔹️مرد قبول کرد. پرنده گفت: «پند اول اینکه سخن محال را از کسی باور مکن.»مرد بلافاصله او را آزاد کرد و پرنده بر سر بام نشست. گفت پند دوم اینکه: «هرگز غم گذشته را مخور، برچیزی که از دست دادی حسرت مخور.» 🔹️پرنده روی شاخ درخت پرید و گفت : «ای بزرگوار! در شکم من یک مروارید گرانبها به وزن ده درم هست. ولی متاسفانه روزی و قسمت تو و فرزندانت نبود. و گرنه با آن ثروتمند و خوشبخت می‌شدی. » مرد شکارچی از شنیدن این سخن بسیار ناراحت شد و آه و ناله‌اش بلند شد. 🔹️پرنده با خنده به او گفت: «مگر تو را نصیحت نکردم که بر گذشته افسوس نخور؟ آیا پند مرا نفهمیدی یا ناشنوا هستی؟ پند دوم این بود که سخن ناممکن را باور نکنی. ای ساده لوح ! همه ی وزن من سه درم بیشتر نیست، چگونه ممکن است که یک مروارید ده درمی در شکم من باشد؟» مرد به خود آمد و گفت:«ای پرنده دانا پندهای تو بسیار گرانبهاست. پند سوم را هم به من بگو.» 🔹️پرنده گفت : «آیا تو به آن دو پند قبلی عمل کردی که پند سوم را هم بگویم.» پند گفتن به فرد نادان خواب‌آلود مانند بذر پاشیدن در شوره‌زار است. @mollanasreddin 💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥بیانی بسیار جالب 💥عبرتی از نعمت های الهی 💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥فرمانده‌ای که یقین داشت به مرگ طبیعی نمی‌میرد! @Farsna 💐⚘💐
⚘⚘ 🔸️فصل دهم : صفحه دوازدهم : نماز ناتمام 💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... با اضطراب بی‌سیم را گذاشتم و به سنگر مشرف به جاده دویدم. می‌خواستم اردشیر را منصرف کنم، اما صدایم به جایی نمی‌رسید. با چشمم او را دنبال کردم. اردشیر بدون ترس‌ولرز وارد جاده شد. مقداری ندویده بود که از بد حادثه، 🔹️خمپاره‌شصتی در نیم‌متری او جاخوش کرد و کنار پایش منفجر شد. اردشیر با موج انفجار پرت شد و چند متر آن‌طرف‌تر افتاد. شبانه، عبور از جاده به‌صورت محدود و برای انتقال مهمات و تدارکات ضروری انجام می‌شد ولی عبور از آن در روز، واقعاً دل و جرئت می‌خواست. 🔹️من دل و جرئت اردشیر را نداشتم اما با دیدن بدن غرق به خون او جاده و دنیا در نظرم مثل شب، تاریک و سیاه شد. پس سریع از تپه پایین رفتم و درویشی را که امدادگری بلد بود با خود همراه کردم. چشمان اردشیر ترکش خورده بود و باز نمی‌شد. 🔹️یک سمت بدنش به‌طور کامل پر از ترکش‌های ریزودرشت بود و بزرگ‌ترین ترکش مثل یک میلۀ فلزی در پا گیر کرده و از هر دو طرف بیرون زده بود. صورت او را بوسیدم و دلداری‌اش دادم. 🔹️قبل از آنکه خودمان با خمپاره‌های این جاده مجروح شویم، با کمک درویشی او را از تپه بالا کشیدیم و در سنگر مجروحان جا دادیم. از آن به‌بعد، بین سنگر اردشیر و سنگر رزم در رفت‌وآمد بودم. قدری می‌جنگیدم و قدری از او پرستاری می‌کردم. 🔹️ حال‌وهوای خوبی داشت. از درد حرفی نمی‌زد. تشنه بود و هر لحظه امکان داشت شهید شود. با جراحت چشمش، رشتۀ زمان از دستش خارج بود و روز و شب نداشت. هرگاه سؤال می‌کرد ساعت چند است؟ می‌گفتم: «ظهر نشده... شب نشده...» کمتر جواب می‌دادم تا گذران وقت را در محاصره حس نکند و روحیه‌اش را نبازد. با او شوخی می‌کردم، سربه‌سرش می‌گذاشتم، می‌گفتم: «چیزی نیست، تو خودت اسطورۀ موجی شدن و ترکش خوردنی.» مدام می‌گفتم: «همین وقت‌هاست که تپۀ اول آزاد بشه و تو رو بفرستیم عقب.» این‌ها را می‌گفتم، اما خودم می‌دانستم در چه شرایط سختی هستیم و ناراحتی قلبی‌ام از این بود که کاری برای برگشتش نمی‌توانستم انجام دهم. حال‌وروز او دلم را به درد آورده بود و اینکه کاری از دستم برنمی‌آمد اذیتم می‌کرد. 🔹️بااین‌حال، خود را شاداب نشان می‌دادم. سرش را روی پایم می‌گذاشتم و هم‌زمان که چشمش را ضدعفونی می‌کردم از موفقیت و دلاوری رزمندگان تپۀ شمشیری در دفع پاتک‌ها می‌گفتم. درویشی پشت‌سرهم برایش سرم می‌زد تا ضعف نکند و عطشش فروبنشیند. هرچه را مخفی می‌کردم، نمی‌توانستم ترکش به این بزرگی را در پای او مخفی کنم. صحنۀ دلخراشی بود. دست می‌زد و می‌پرسید: «پام چطوره؟» دو طرف آن را با دست می‌گرفتم و با خنده می‌گفتم: «فرمون دوچرخۀ خوبیه! بیا تو هم یه دوری بزن.» دیگر بچه‌ها هم با همین فرمان دوچرخه، کلی سربه‌سرش می‌گذاشتند و لبخند بر لب اردشیر سبز می‌شد. فردای آن روز، گروهان شهید باهنر به‌فرماندهی رحمت سنایی وارد صحنۀ نبرد شد و به تپۀ اول حمله کرد. رحمت پسرخاله‌ام بود و به جنگاوری می‌شناختمش. حاج‌مهدی توانسته بود تانک و نفربر در اختیارشان بگذارد تا در مواجهه با بعثی‌ها دست برتر را داشته باشند. تا پایان روز، 🔹️درگیری‌شان طول کشید و جز دعا برای موفقیت آن‌ها کاری از ما برنیامد. شب، بانگ الله‌اکبر پیروزی از تپه‌ها بلند شد و از محاصره خارج شدیم. در جریان شکستن حصر تپۀ شمشیری، شهدای بزرگواری تقدیم شد که از آن‌ها می‌توان به عارف هفده‌سالۀ انجمن اسلامی ‌برزول، شهید عارف ملکی اشاره کرد. 🔹️زیباترین لحظه برای من، دیدن آمبولانسی بود که با باز شدن جاده خودش را به ما رساند و با امکان تردد در جاده می‌توانست مجروحان را به عقب ببرد. خوشحال از اینکه فرجی حاصل شده، نزد اردشیر برگشتم و با دادن این خبر خوش، او را تا پای آمبولانس رساندم. برای خداحافظی در آغوشش کشیدم و با بوسیدن دوباره‌اش او را به خدا سپردم. با ختم‌به‌خیر شدن ماجرای اردشیر، خیالم از جانب او راحت شد و به تپه برگشتم. اردشیر هرگاه با من به جبهه آمده مجروح شده و با احتساب آن ترکش‌ها و مینی که بعدها در دستش منفجر شد، هم‌اکنون هفتاد درصد جانبازی دارد. او سال‌های سال است که دردها و ترکش‌های بسیاری را با خود حمل می‌کند و در ازای آن پا و چشم و انگشتان دستش را در جبهه به‌جا گذاشته است. ادامه دارد...... ⚘بیاد_شهدا ⚘دفاع_مقدس 💔جنگ_تحمیلی @mahale114 💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘⚘ 💥قال الصادق عليه السلام : 🔸️ إنّ الأرضَ لا تكونُ إلّا وفيها حُجَّةٌ ، 🔸️ إنَّهُ لا يُصْلِحُ النّاسَ إلّا ذلكَ ، 🔸️ولا يُصْلِحُ الأرضَ إلّا ذاكَ . 💥 امام صادق عليه السلام فرمود : 🔹️ در زمين هميشه حجّت -از طرف خدا- هست؛ 🔹️زيرا مردم را اصلاح نمى كند مگر حجّت 🔹️و زمين را به سامان نمى آورد مگر حجّت.۱ ------------------- ۱-بحار الأنوار : 23 / 51 / 101 . 💐⚘💐
⚘⚘ 💥مقام قرب الهی 🔹رسیدن به مقام قرب پروردگار، اساسش اوّل قلب مبارک امام زمان(عج) است. امام زمان(عج) است که قلب عالم است و این ممکن نیست، بدون اطاعت تحقق پیدا کند. وقتی حضرت ولی عصر(عج) مظهر تامّ پروردگار است همه‌جا حاضر و ناظر می‌باشد. 🔸️ حضرت هرچند غائب هستند، ولی پیش ما حاضر هستند. حضرت به افکار و اعمال گذشته و آینده ما احاطه دارد؛ معنای انتظار ظهور همین است. باید حافظ مال و کیان (منزلت) حضرت باشیم؛ حفظ مولای ما به دست ماست و حفظ مولویّت او بسته به این است که در مقام شریعت کوتاهی نکنیم، واجبات را انجام دهیم و حرام‌ها را ترک کنیم.۱ 💥۱-بیان از حضرت آیت الله میرزامحمدعلی‌شاه آبادی(ره) 🔰https://eitaa.com/joinchat/200 4287493Cf5efeeb593 💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 «وظایف منتظران امام زمان (عج)» 💥بیان از حجةالإسلام رفیعی اَللّهُمَّ‌عَجَّلْ‌لِوَلِيِّكَ‌الْفَرَج 🆔 @balagh_ir 💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥داستان ،عاقبت جوانی که به امام زمان بدبین بود و جشن های نیمه شعبان را مسخره می‌کرد. 🌾🌾🌾