eitaa logo
حکمت
146 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
11 فایل
حکمت های قرآنی و حکایات و احادیث حکمت آمیز ائمه اطهار (علیهم السلام) و اطلاعات مفید روز
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 استقلال وعظمت وقدرت وتوان داخلی 🔸️ انگلیسی‌ها فکرش را نمی‌کردند که ایرانی‌ها هم بتوانند... @Farsna 💐⚘💐⚘
🔸️فصل هفتم : صفحه نوزدهم : نماز ناتمام 💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... «یه لحظه بیاید یه چیزی بهتون بدم، بعد برید.» وسوسه شدیم ببینیم شب عملیاتی چه تحفه‌ای برایمان دارد. با شیخ رحمت رفتیم، دیدیم یک کتری کوچک آب را با خرج گلولۀ تانک جوش آورده و در آن معرکه چای تازه‌دم دارد. گفت: «بیا که تازه دم کشیده، سریع بخور.» 🔸️«من باور نمی‌کنم. توی این‌ هاگیرواگیر چطور چای درست کردی؟» «فکر همه‌جاش رو کرده بودم و با وسایل کامل اومدم عملیات.» «این کتری رو کجا گذاشته بودی که من ندیدم.» «توی کوله جاساز کرده بودم. حالا بیا بخور تا سرد نشده.» در آن سختی و خستگی، این چای تازه‌دم عجب طعمی ‌داشت. حسابی به جانم چسبید، طوری که طعمش هنوز زیر زبانم است و دیگر به عمرم این‌طور طعم ناب و روح‌افزای چای را نچشیده‌ام. یک لحظه صدای درگیری از کانال نگهداری اسرا بلند شد. یکی از بچه‌ها می‌خواست هرطور شده یکی از اسرا را بکُشد و رزمندگان جلوی او را گرفته بودند. من که میانشان رفتم، همه ازخداخواسته گفتند: «بیا، اصلاً از خود حاج‌آقا بپرس می‌شه اسیرو کشت یا نه؟» 🔸️«حاج‌آقا، من نمی‌دونم. می‌خوام این اسیر رو بکشم. این نباید زنده دربره.» «نمی‌شه، برادر من! این کار حرومه. تا وقتی روت اسلحه کشیده بود می‌تونستی بزنی، اما الان اسیرته.» «بذار من حداقل با این چاقو یکی بهش بزنم، دلم خنک شه... فلان‌فلان‌شده، مگر دستم بهت نرسه.» بچه‌ها چندنفری او را گرفته بودند و او زور می‌زد تا از دستشان فرار کند و خود را به اسیر برساند. سریع اسیر بیچاره را از جمعیت جدا کردم و سفارشی با بچه‌ها به عقب فرستادم، بلکه بلایی سرش نیاید. تا صبح دیگر اسرا به عقب منتقل شدند. جنازه‌های بعثی را بیرون ردیف کردیم و سنگربندی‌ها کامل و مستحکم شد. آشیخ احمدحسین، اذان‌گوی معروف برزول و استاد قرآنِ همۀ ما، در این عملیات حاضر بود. 🔸️ تعداد زیادی نوجوان اعزام‌اولی، به جبهه آمده بودند و مثل پروانه دور آشیخ می‌چرخیدند. گاهی این‌قدر توی دست‌وپایش بودند که می‌گفتیم قدری مراعات آشیخ احمدحسین را کنید و این‌قدر او را اذیت نکنید، اما بچه‌ها جز آشیخ کسی را قبول نداشتند و برای حرف هیچ‌کس تره خرد نمی‌کردند. حتی فرماندهان نمی‌توانستند به آن‌ها دستور بدهند. درحالی‌که با اشارۀ آشیخ برای هر کاری حاضر می‌شدند. 🔸️البته این پیرمرد خوش‌اخلاق هم پدرانه با آن‌ها مدارا می‌کرد. یادم هست در روزهای بعد، وظیفۀ نگهبانی را به همین بچه‌ها سپرده بودند. وقتی از آشیخ احمدحسین پرسیدم چه می‌کنی با بچه‌ها؟ گفت: «هرکدوم بتونن نگهبانی می‌دن، هرکی هم نتونست خودم جاش نگهبانی می‌دم.» 🔸️بعد از نماز صبح، به آشیخ گفتم: «جنازه‌های دشمن بو می‌گیره، بچه‌های شما هم که حرف ما رو گوش نمی‌دن. بهشون بگو بیان بیل بزنن تا سریع‌تر دفنشون کنیم.» آشیخ بچه‌ها را پای کار آورد، هرچند آن‌ها هر مدلی که میلشان می‌کشید کار می‌کردند. اما با هر ترفندی که بلد بودیم از آن‌ها کار کشیدیم و کار جنازه‌ها اول صبح به پایان رسید. 🔸️صبح، دشمن حملۀ پاتکی خود را شروع کرد. ابتدا خمپاره زدند. خاکریز‌هایی که طی عملیات دیشب از لشکر بعثی به دست ما رسید، عریض بود و روی آن یک کانال سرتاسری قرار داشت. خیلی خوب می‌شد در آن پناه گرفت و خمیده راه رفت. برای در امان ماندن از ترکش خمپاره به این کانال پناه بردیم؛ اما حملات دشمن به آتش خمپاره محدود نشد و دقایقی بعد بالگرد دشمن از راه رسید. 🔸️وقتی نیروها را در کانال دید، آمد تا ما را به‌ردیف به رگبار ببندد. نه راه پیش داشتیم و نه راه پس. بالگرد چند متری از کانال را به رگبار بست. هرچه زد، به هدف نشست و از ما شهید و مجروح گرفت. لحظات دلهره‌آوری بود. بالگرد می‌خواست همین کانال را تا انتها بیاید. بچه‌های سنگرنشین با دیدن این صحنه هرچه از تفنگ و آرپی‌جی داشتند به‌سمت بالگرد گرفتند. با غیرت بچه‌ها و صدای جیغ نشستن گلوله بر بدنۀ فلزی بالگرد، خلبان ترسید. راهش را کج کرد و دست از سر ما برداشت. نفس راحتی کشیدیم و خدا را شکر گفتیم. 🔸️بالگرد تازه جایمان را پیدا کرده بود. مشخص بود دوباره برمی‌گردد و به این راحتی ما را رها نمی‌کند. بچه‌ها برای این رویارویی، پیشنهاد خوبی دادند. قرار شد دیوارۀ کانال را سوراخ کنیم و در آن به‌اندازه‌ای که خودمان جا شویم سنگر بگیریم. تا بازگشت بالگرد، دست‌به‌کار شدیم و با سرنیزه دیواره را کندیم. این بار علاوه‌بر بالگرد، همان قارقارک اعصاب‌خردکن هم آمد و دقیق‌تر از بالگرد، کانال را شخم زد، اما ما پنهان شده، از شر او در امان ماندیم. ادامه دارد......... ⚘بیاد_شهدا ⚘دفاع_مقدس 💥جنگ_تحمیلی @mahale114 💐⚘💐⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🍀🌿 🔸️ نصیحت پذیری: 💥عن الإمام الجواد عليه السلام قَالَ لَهُ رَجُلٌ أَوْصِنِي 💥 قَالَ عليه السلام وَ تَقْبَلُ؟ قَالَ نَعَمْ ،قَالَ تَوَسَّدِ اَلصَّبْرَ 🔸️وَ اِعْتَنِقِ اَلْفَقْرَ 🔸️ وَ ارْفَضِ اَلشَّهَوَاتِ وَ خَالِفِ اَلْهَوَى 🔸️وَ اِعْلَمْ أَنَّكَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَيْنِ اَللَّهِ فَانْظُرْ كَيْفَ تَكُونُ . 🔸️مردي به امام جواد عليه السلام گفت: مرا نصيحت كن، امام فرمود: 🔸️ اگر نصیحت کنم می پذيری؟ گفت: آری آنگاه امام جواد عليه السلام فرمود: 🔸️صبر را بالش خود قرار ده 🔸️و اگر فقر سراغت آمد شکیبا باش 🔸️ و بی تابی نکن، شهوت ها را از خود دور ساز و با هوای نفس مخالفت کن 🔸️ و بدان كه همواره در برابر نگاه خدایی ، پس ببين چگونه هستی.۱ ---------------- ۱- تحف العقول عن آل الرسول ج ۲ ص ۴۵۵ 💐⚘💐⚘
🌿🍀🌿 💥خاطره ایی از اثر فکر گناه بر عاقبت انسان: 🔸️مردی در كنار درب خانه اش نشسته بود. خانمی به حمام معروف «منجاب» مى رفت، ولى راه حمام را گم كرد، و از راه رفتن خسته شده بود، به اطراف نگاه مى كرد، تا شايد شخصى را بيابد و از او بپرسد، چشمش به آن مرد افتاد، نزد او آمد و از او پرسيد: حمام منجاب كجاست؟ 🔸️آن مرد به خانه خود اشاره كرد و گفت: حمام منجاب همين جاست. آن بانو به خيال اينكه حمام همانجاست، به آن خانه وارد شد، آن مرد فورا درب خانه را بست و به سراغ او آمد و تقاضاى زنا كرد. زن دريافت كه گرفتار مرد هوسباز شده است، 🔸️ حيله ای به ذهنش رسيد و گفت: من هم كمال اشتياق با تو بودن را دارم، ولى چون كثيف هستم و گرسنه، مقدارى عطر و غذا تهيه كن تا با هم بخوريم بعد در خدمتتان باشم. 🔸️مرد قبول كرد و به خارج خانه رفت و عطر و غذا تهيه كرد و برگشت، زن را در خانه نديد، بسيار ناراحت شد و آرزوى زنا با آن زن در دلش ماند و همواره اين جمله را مى خواند: «يا رب قائلة و قد تعبت اين الطريق الى حمام منجاب؟ خدايا! چه شد آن زنى كه خسته شده بود، و مى پرسيد راه حمام منجاب كجاست؟ 🔸️مدتى از اين ماجرا گذشت تا اينكه در بستر مرگ افتاد، آشنايان به بالين او آمدند و او را به جمله «لا اله الا الله محمد رسول الله» تلقين مى كردند او به جاى اين ذكر، همان جمله مذكور را در حسرت آن زن مى خواند، و با اين حال از دنيا رفت. 🔸️بنگر! كه اين لغزش، چگونه او را به هنگام مرگ از اقرار شهادت باز داشت با آن كه جز كشاندن زن به خانه و انديشه زنا مرتكب گناه ديگر نشده بود.1 --------------------- ۱- ازکتاب✍ کشکول_شیخ_بهایی ⚘💐⚘💐
🌿🍀🌿 🔥گناه زَهر است ... 🔸️جوانی از آیت الله بهجت (ره) ذکری خواست ، ایشان فرمودند : «هیچ ذکری بالاتر و مهم تر از عزم پیوسته و همیشگی بر ترک گناه نیست» 🔸️، یعنی تصمیم داشته باشی اگر خداوند صد سال هم عمر به تو داد ، حتی یک گناه نکنی ؛ 🔸️همچنان که اگر صد سال عمر کنی ، حاضر نخواهی شد یک بار به اندازه ی تَهِ استکانی زهر بنوشی . حقیقت و واقع گناه هم ‌، زَهر و سَمّ است .۱ --------------------- ۱-منبع : نفس مطمئنّه ، ص ۲ 💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥در محضر آیت الله مجتهدی (ره) 💥گفتم که پیری رسم و توبه کنم .... 🔸️فرصت کم است و راه آخرت طولانی ... ╭┅─────────┅╮ @Rahaie_az_gonah 💐⚘💐
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥حماسه ۱۹ دی مردم قم 🔥وشقاوت نیروهای پهلوی 💔💔 ⚘یاد این حادثه خونین گرامی باد
🌿🍀🌿 🔸️فصل هفتم : صفحه بیستم : نماز ناتمام 💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... صدای رگبار به‌صورت مبهم از اول کانال شروع می‌شد و پشت‌سرهم می‌زد تا به بغل پایمان می‌رسید. وقتی کنارمان را می‌زد، صدایش به‌شکل مخوفی زیاد شده بود و دوباره دور می‌شد تا صدا مبهم شود. در این بین، تانک‌های دشمن تک‌وتوک می‌آمدند و خاکریز را می‌زدند، اما با دلاوری آرپی‌جی‌زن‌ها، نرسیده به ما مورد اصابت قرار می‌گرفتند. به‌علت شرایط سوق‌الجیشی منطقه، نمکزار بودن آن و قدرت مانور کم تانک‌ها، نیروی پیاده به‌سمت ما حمله‌ور نشد و بیشتر حملات به‌صورت هوایی انجام گرفت. 🔸️این پاتک تا ظهر ادامه داشت و سپس آرامش نسبی بر منطقه حاکم شد. همه از این فتح‌الفتوح متعجب بودند. هم دشمن حیران بود و راهی برای بازپس‌گیری خطوط نداشت و هم فرماندهان عالی‌رتبه ما را تحسین کردند که به‌عنوان نیروی خط‌شکن، چنین موفقیتی حاصل شده است. این عملیات تکمیل‌کنندۀ عملیات والفجر8 بود و نقش مهمی ‌در تثبیت نتایج آن داشت. 🔸️سه روزی که در خط مستقر بودیم چندین بار حملات پاتکی دشمن تکرار شد و هر بار با مقاومت دلاوران گردان حضرت اباالفضل، ماشین جنگی دشمن در هم کوبیده شد. در یکی از روزها خمپاره‌ای نزدیک حیدر سلگی خورد و دوباره او را موج انفجار گرفت. حال خوشی نداشت و زمان و مکان از دستش دررفته بود. ولی کهریزی، پسرعمه‌ام او را متقاعد کرد تا به عقب برود. ابتدا حیدر قبول کرد، اما انگار چیزی یادش آمده باشد، دستش را از دست ولی کشید و به‌زحمت و لکنت گفت: «اوس ولی، تو تو تو عرراقی هسستی یا یا ایررانی؟» 🔸️اوس ولی با طنازی گفت: «پدرسوخته، اگه من اوس ولی هستم دیگه عراقی بودنم چه صیغه‌ایه؟» این‌قدر با این صحنه خندیدیم که حساب ندارد. اکنون حیدر دامپزشک است و در این زمینه طبیب حاذق و چیره‌دستی است. گاهی به‌شوخی به او می‌گویم ما همه موجی هستیم، ولی خدا تو رو خیلی دوست داشت که دامپزشک شدی. حیوانات زبون‌بسته تو رو تحمل می‌کنن، اما مردم بیچاره با ما چه کنن؟» 🔸️پس از ما، لشکر سیدالشهدا عهده‌دار حفظ و حراست از محور شد و ما با اتمام مأموریت به شهر و دیارمان برگشتیم. برای یافتن نشانی از شهید حسن معظمی، راهی روستای شعبان شدم. پیکر او در گلزار شهدای روستا آرام گرفته بود و مردم روستا عزادارش بودند. چند روزی را پیش خانواده‌اش ماندم و همپای برادرانش، کمک‌کار مجالس ختم و میزبانی از مردم شدم. از دست دادن دوستان، آدمی ‌را غریب می‌کند. غربتی که در دل مخفی نمی‌ماند و رنگ رخساره از آن خبر می‌دهد. هرکسی می‌آمد این غم را در چهره‌ام می‌دید و به من هم به‌عنوان صاحب‌عزا تسلیت می‌گفت. پایان فصل هفتم..... ادامه دارد... ⚘بیاد_شهدا ⚘دفاع_مقدس 💔جنگ_تحمیلی @mahale114 💐⚘💐⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🍀🌿 💥قال الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : 💥 إنّ اللّه َ تباركَ وتعالى غَيورٌ يُحِبُّ كُلَّ غَيورٍ ، 🔸️ولِغَيرَتِهِ حَرَّمَ الفواحِشَ ظاهِرَهاء وباطِنَها 💥حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: 🔸️ خداى تبارك و تعالى غيرتمند است و هر غيرتمندى را دوست مى دارد. 🔸️و از غيرتمندى اوست كه زشتكاريها را ، چه آشکار و چه ناپيدا وپنهان، راحرام فرموده است.۱ ------------------ ۱-ازکتاب الكافي : 5/535/1. 💐⚘💐
💥رهبر معظم انقلاب: زنده نگه داشتن حوادث تحولی تاریخ وظیفه‌ی همه است 🔹بزرگداشت نوزدهم دی سال ۵۶ هر سال تکرار میشود. باید هم استمرار داشته باشد. در آینده هم باید این رشته‌ی نورانی دوام پیدا کند. چرا؟ چون حادثه یک حادثه‌ی تحولی بزرگ بود، حادثه‌ی عادی نبود. زنده نگه داشتن حوادث تحولی تاریخ وظیفه‌ی همه است. 🔸️چرا میگوییم نوزده دی قم یک حادثه‌ی تحول‌آفرین و تاریخی است؟ چون شروع و سرآغاز یک جهاد بزرگ است. از اینجا یک جهاد بزرگی آغاز شد در سراسر کشور که هدف این جهاد هم این بود که ایران عزیز را از هاضمه‌ی غرب بکشد بیرون. ایران که له شده بود زیر دست و پای فرهنگ معوج و غلط غربی و زیر تسلّط سیاسی و نظامی غربی، این را بکشد بیرون، مستقلش کند، هویت تاریخی ایران را احیا کند. هویت تاریخی اسلام و ایران، ایران اسلامی است. 🔸️این هویت اسلامی ایران گم شده بود. اگر کسی می‌آمد در خیابانهای تهران راه میرفت، نه حالا فقط هم تهران، در خیلی از شهرهای دیگر، حتی در یک جاهایی از مشهد ما اگر کسی راه میرفت، احساس نمیکرد اینجا یک کشور اسلامی است، اینجا یک مردم مسلمانی زندگی میکنند. ۱۴۰۱/۱۰/۱۹ @Farsna 💐⚘💐