📌ساخت معنایی #واقعیت_اجتماعی براساس حکمت متعالیه
بخش چهارم: شبکه مفهومی و کشف نظام معنایی
🔸 براساس اصالت و تشکیک وجود، واقعیت یک واحد دارای مراتب و درجات است به نحوی که در عین وحدت متکثر است و در عین تکثر واحد است. بر این اساس کل نظام هستی ، یک مجموعه واحد مرتبط و متصل است و میان موجودات تغایر و تباین ذاتی وجود ندارد بلکه همه موجودات در یک سلسله مراتب طولی و عرضی با یکدیگر ارتباط و اتصّال دارند البته برخی مستقل هستند و برخی عین الربط به مستقل هستند.
🔹همچنین هر شئ موجود نيز در عین داشتن لایه ها، سطوح و حیثیت های کمالی مختلف یک واحد حقیقی است و به یک وجود محقق است و هر کدام از آن لایه ها، سطوح و کمالات جنبه ای از همان حقیقت واحد است و همان را عیان و آشکار می سازد و ذهن نیز از طریق شناخت آنها به کلیت و هویت واحد وجودی آن اطلاع می یابد.
🔸 یکی از مطالب بسیار مهم در شناخت و کشف معانی، اذعان به #تلازم میان موجودات و معانی است، به این معنا که ارتباط و اتصال میان موجودات و میان معانی به نحو تصادفی نیست بلکه محصول یک نظام علی و معلولی و روابط ضروری است. از این رو، هر معلولی ملازم با علت خود است و هر علت تامه ای، معلول متناسب با خود را به وجود می آورد. همچنین دو معلولِ یک علت تامه، تلازم قیاسی (ضرورت بالقیاس الی الغیر) دارند یعنی وجود یکی دلالت بر وجود دیگری می کند. بنابراین میان موجودات و معانی نفس الامری دلالت وجودی و تلازم واقعی برقرار است.
🔹با توجه به نکات ذکر شده، روشن می شود که در حکمت متعالیه، کل هستی یک نظام هماهنگِ منسجمِ درهم تنیده است و هیچ بخش و جزئی از آن مجزا، منفک و بی ربط با سایر بخشها و اجزا نیست. همچنین لایه ها و حیثیت های یک واقعیت، امور مجزا و منفک و مرکب نیستند بلکه یک حقیقت واحد را شکل می دهند بنابراین #معانی نهفته در نظام هستی و همچنین موجود در یک واقعیت، کاملا به هم متصل و مرتبط هستند و میان آنها روابط شبکه ای و منظومه ای برقرار است. بنابراین معانی مستقل از اراده و آگاهی انسان از نظام وجودی و حقیقی برخوردارند و همچنان رسالت انسان به عنوان فاعل شناسا، شناخت و کشف این نظام معنایی وجودی و حقیقی است. در يک عنوان گذاری لطیف می توان واقعیت را "کنز المعنی" (گنجینه معنا) نامید و رسالت علم را "کشف المعنی" دانست.
🔸 در مقام علم حضوری، کشف این نظام معنایی چندان صعب و مشکل نیست البته به اندازه همان میزان از علم حضوری. چرا که واقعیت با معانی نهفته در آن به صورت یکجا و همه جانبه نزد عالِم حاضر است و عالم علاوه بر شناخت تک تک معانی، همه آن معانی را به یک وجود واحد و در یک نظام منسجم می یابد همانند علم انسان به خود و حالات درونی خود؛ در این علم، انسان همه حالات خود را به یک وجود واحد و در یک نظام منسجم درک می کند.
🔹 اما درمقام علم حصولی، درک وکشف نظام معانی، امری صعب و مشکل است چرا که ذهن هر معنا را به نحو جداگانه مییابد و به نحو جداگانه نیز ثبت می کند. لذا ذهن برای درک وکشف آن نظام معنایی می بایست فعالیت های بیشتری داشته باشد واز طریق تجزیه و تحلیل، تجرید و ترکیب وانتزاع و تعمیم روابط میان معانی را کشف نماید. از آنجا که معانی در ذهن از طریق صور و مفاهیم شناخته می شوند ذهن به ساخت #شبکه_مفهومی روی می آورد. تمام هدف انسان در ساخت شبکه مفهومی، هم تلاشی برای کشف وقُرب به نظام معنایی نهفته در واقعیت است وهم کوششی برای دوری و رهایی از تحمیل های ذهنی بر واقعیت است هم اسقاط اضافات وهمی و خیالی، هم رهایی از تقلیلها وتحویلی انگاری ها. تحمیل هایی که در بازه زمانی طولانی مدت بر واقعیت وارد شده است وموجب ساخت نظم های جعلی وبه خفا بردن نظام معنایی واقعیت شده است.
🔸 دربرخی ازروایات حقیقت،"محو موهوم وصحو معلوم"معرفی شده است. "محو موهوم" همان اسقاط اضافات،موهومات وخیالات است که برحقیقت عارض شده است و"صحو معلوم"همان آشکار شدن معانی و به ظهور آمدن معلوم و اشراق نورِ حقیقت است.
🔹 واژگان و الفاظ آن گاه که برای معنا و حقيقتي وضع شوند مفهوم خوانده می شوند که ازمعنا حکایت میکنند. درحقیقت الفاظ نشانه هایی هستند که برمعنا دلالت دارند. الفاظ دال هستند ومعنا مدلول آن. رابطه دال ومدلول یک رابطه مطلق وقهری ویکنواخت نیست بلکه دارای شدت و ضعف، حقیقت و مجاز، صریح و مبهم، محکم و متشابه است و از این رو نوع دلالت الفاظ بر معانی یکسان نیست. باید اضافه کرد که بجهت میزان وکیفیت آگاهی واراده انسان، مراتبی از دلالتها شکل میگیرد، دلالت اولیه و دلالت ثانویه، دلالت صریح و دلالت ضمنی، دلالت مطابقی و دلالت التزامی. همچنین وجود کنایه، ایهام و استعاره بر پیچیدگی رابطه الفاظ و معانی می افزاید، ازاین رو، همواره زنجیره ای ازالفاظ و مفاهیم درکنار هم میتواند مراد متکلم رامنتقل وعرصه ای ازحقیقت راآشکار کند.
ادامه دارد ...
سید مهدی موسوی
@hekmat121
📌ساخت معنایی #واقعیت_اجتماعی براساس حکمت متعالیه
بخش پنجم: نقش علوم در کشف نظام معنایی واقعیت
🔹بیش ازهمه این حکیمان، عالمان و ادیبان هستند که بادقت و وسواس علمی، به تنقیح مفاهیم و واژگان مستقر درفرهنگ اهتمام دارند واز این طريق روابط میان مفاهیم را درک و در نهایت به بازشناسی زنجیره های واژاگانی و ساخت شبکه های مفهومی دقیق و علمی میپردازند تابهتر بتوانند واقعیت را بازنمایی و نظم معنایی آن رابه درستی کشف و توصیف دقیق کنند.
🔸 حکیمان و عالمان و ادیبان هر یک به گونه ای و به میزانی، بواسطه داشتن شبکه مفهومی و نظام اصطلاحات معرفتی، سخنگویان واقعیت و پرده برداران نظام معنایی موجود در واقعیت هستند. هر چند دیگران نیز از طریق زبان و عمل خود در آشکار سازی واقعیت می توانند دخیل باشند که هستند، اما چون رهیافتهای سیر در واقعیت آنها به صورت شبکه مفهومی و نظام منطقی اصطلاحات معرفتی در نیامده است به نحو مستقل نمی تواند معرّف نظام معنایی واقعیت باشد بلکه می بایست توسط حکیمان، عالمان و یا ادیبان آن رهاوردهای تجربی وارد نظام معرفتی و علمی بشود تا پس از جایگذاری دقیق و برقراری روابط با بقیه معرفت ها و تجربه ها، امکان توصيف واقعیت را پیدا کند.
🔹البته میان کاراین سه طایفه (حکیمان، عالمان و ادیبان) اشتراکات زیادی وجودی دارد اماتفاوتهایی هم هست، مهمترینش این است که ادیبان فقط به شبکه مفهومی و روابط معنایی واژگان در متن تاریخ و فرهنگ توجه دارند و کمتر به بُعد واقع نمایی و حکایتگری واژگان از نظم معنایی حقیقت سخن می گویند. توجه به صورت و ساختار زبان و تکنیک های دستوری و ادبی و سنجش فصاحت و بلاغت کلام، به سامان مند کردن شناخت عمومی و قاعده مند کردن زبان گفنگو و محاورات نظر دارد.
🔹اگر چه عالمان تلاش دارند تا از طریق شبکه مفاهیم و اصطلاحات علمی نظام معنایی واقعیت را درک وکشف کنند امابیشتر به نمودها و تجلیّات ماهوی واقعیت توجه دارند وکمتر از روابط وجودی پرده حجاب برمیدارند هرچند ممکن است باتعمیم ناصواب قواعد علمی، خود حجابی برلایه های عمیقتر واقعیت و موجب مستوری آنها باشند. اما به هر حال شناخت علمی بیش از شناخت عمومی رو به حقیقت دارد و با دارا بودن خصوصیات ۱. آگاهانه بودن، ۲. مسئله محور بودن، ۳. تخصصی بودن، ۴. روشمند بودن ۵. مستدل و منطقی بودن تأثير مهمی بر زندگی انسان و کشف ابعاد ماهوی موجودات و وارد ساختن آن ها در متن حیات انسانی می گذارد. مهمترین ثمر معرفت علمی که معرفت دقیق، جزئی و مشخص است، کشف قوانین طبیعت و قدرتمند ساختن انسان در به کارگیری سرمایه ها و ابزارها در جهت آرمانها است. اما نسبت به خود آرمانها و نسبت به مبدأ و معاد انسان مسکوت است. از نظر شبکه مفهومی علم، جهان کهنه کتابی است که اول و آخر آن افتاده است و انسان در این جهان افکنده شده است که نه از آغاز آن اطلاعی در دست است و نه از انجام آن خبری می توان داد. لذا از منظر علم، معانی در شبکه مفهومی طبیعت، ابزار و تکنیک ها در راستای کسب منفعت ظهور می یابد و براساس همین شبکه مفهومی، انسان قدرت و توانایی تغییر و تصرف در طبیعت و استخدام آن را در جهت میل و آرزوی خود را پیدا مي کند.
🔸 آنکه بیش از دیگران درصددساخت شبکه مفهومی ناظر به نظام معنایی واقعیت در لایه های عمیق آن است حکیمان و دانش حکمت و فلسفه است. شبکه مفهومی حکمت براساس یک سلسله مفاهیم کلیدی و اصول بنیادین بدیهی، به انسان ایده و طرح زندگی می دهد و موضع انسان را در جهان و در نسبت با سایر موجودات تعیین می کند.
معرفت فلسفي با تمرکز بر هستی شناسی و با تکیه بر معقولات ثانیه فلسفی نگرش کلی، بنیادین و مستدل از عالَم و آدم و طرحی از نظام معرفت شناسی، جهان شناسی و انسان شناسی ارائه می دهد. بر همین اساس به زندگی و حيات آدمي معنا می دهد و یااو رابه پوچی وهیچی می کشاند.
هستی شناسی فلسفي اگرمتکی به یک سلسله اصول و منهج عقلانی واستدلالی باشد ازنوعی ثبات واستحکام منطقی وعقلي برخوردار است پاسخگو به مسائل بنیادین وتکیه گاه عمل و برنامه زندگی خواهد بود.
نیروی عقل وحکمت انسان برخلاف حواس وعلوم تجربی، تنها به ظواهر و پدیدارهای ماهوی قناعت نمی کند بلکه تادرون سراپرده هستی نفوذ میکند و به معانی وکمالات وجودی نظر می کند واز ارتباطات واتصالات وجودی موجودات پرسش می کند، عقل با شناخت حقیقت "ممکن الوجود" پی میبرد که نظام هستی نمیتواند منحصر ومحدود به موجودات امکانی وامور محدود باشد وهمواره متغیر،نسبی، مشروط وممکن باشد، بلکه به تکیه گاه مطلق وبی نیاز هستی پی می برد ومعانی نهفته درآن حقيقت را دریافت وبا روش عقلي وبا استفاده از مفاهیم کلی از آنها گزارش می دهد.
نکته قابل توجه این است که عقل برای گزارش و اخبار از آن هستی مطلق و کمالات وجودی ناگزیر است از مفاهیم موجود در ذهن و زبان استفاده کند اما ...
ادامه دارد
سید مهدی موسوی
@hekmat121
📌ساخت معنایی #واقعیت_اجتماعی براساس حکمت متعالیه
بخش ششم: نقش دین در تعالی شبکه مفاهیم و کشف نظام معنایی واقعیت
🔹 واژگان و تعابیری که انسان بواسطه آنها معانی را ادراک و از آنها اخبار می دهد زاییده نیازها و خواسته عای مادی است و در اثر توسعه احتياجات انسان، دایره وضع الفاظ نیز وسیع می شود. به تعبیر دیگر، وضع الفاظ تابع حواس و مشاهدات انسان است. هر آنچه با چشم و سایر حواس ادراک شود برای آن الفاظی وضع می شود تا بدان اشاره کند اما از ساير حقايق و معانی که به چنگ حواس در نمی آید نمی توان گزارشی داد و حتی نمی توان الفاظی برای آنها وضع کرد به ناچار از همین الفاظ و تعابير باید استفاده کرد.
🔸 روشن است که این الفاظ به جهت منشأ و دلیل وضع از محدودیت ها و نارسایی های مفهومی و معنای برخوردارند و فقط ظرفیت گزارش و اخبار از واقعیت محسوس و معانی آشکار را دارند . بیان حقايق نوری و عوالم ربوبی در قالب الفاظ غیر ممکن و پر چالش است.
به کار گرفتن این واژگان و تعابیر در امور فلسفي و برای کشف معانی پنهان در واقعیت، انسان را در سراشیبی سقوط و گمراهی قرار می دهد و انسان را به تقلیل گرایی و تحویلی انگاری واقعیت می کشاند و از ملاحظه همه ابعاد و لایه های واقعیت باز می دارد و فقط به همان میزان قناعت می کند که واژگان به طور طبیعی اقتضا دارند. بنابراین بر تمام نتایج و معرفتهایی که بر این الفاظ بار می شود احتمال خطا و لغزش وجود دارد.
🔹 به تعبیر علامه طباطبایی در رساله علی و فلسفه الهی "تنها در صورتى مىتوانيم آنها را در فلسفه به كار ببريم كه آنها را از حجابهاى مادى #تجريد كنيم و تعينات و تشخصات را كه ملازم با جزئيت است از آنها سلب كنيم." اما روشن است که تجرید واژگان از جنبه های محدود و نارسایی های چون جزئیت و مادیت کار آسانی نیست و برای کسانی که هیچ درکی از حقايق نوری و عوالم ربوبی ندارند به هیچ وجه ممکن نیست و هرچقدر هم تلاش عقلي و استدلالی صورت پذیرد از یک حدی مشخصی بیشتر نخواهد رفت. در این صورت اگر در فرهنگی، فیلسوفان و حکیمان دسترسی به حقايق نورانی و عوالم ربوبی نداشته باشند نمی توانند به تجرید واژگان و تعابیر زبانی بپردازند در نتیجه امکان گزارش و اخبار از آن حقايق ناممکن می شود و خروجی آن دستگاه فلسفي چارچوب واژگانی تهی از معانی غیبی و نورانی و شبکه مفهومی سکولار خواهد بود. نهایت اوج انتزاع و تجرید در چنین فرهنگی، ریاضیات و مفاهیم عام و کلی طبیعیات است.
🔸 اما اگر در جامعه و فرهنگی، کسانی باشند که با حقايق نوری و عوالم ربوبی ارتباط و اتصال وجودی برقرار کرده باشند و جان آنها از سعه وجودی برخوردار باشد این افراد می توانند چارچوب واژگانی و شبکه مفهومی را تعالی و ارتقا داده و امکان تجرید آنها را از جزئیت و مادیت فراهم سازند. در رأس این افراد، انبیای الهی قرار دارند که با عوالم ربوبی و ماورای ماده ارتباط دارند و حقايق نوری را در غایت درخشندگی آنها و قطع نظر از حجابهای مادی و جزئی مشاهده کرده اند و سپس رهاورد سلوک معنوی و مشاهدات نوری خود را برتر قالب همین واژگان و تعابیر به مردم رسانده اند به نحوی قابل فهم و ادراک عامه باشد. کار انبيا الهی در این میدان، ارتقا واژگان و تعالی تعابیر زبانی بود لذا به اصلاح واژگان موجود پرداخته و همچنین واژگان جدیدی را وارد دستگاه زبانی و فرهنگ عمومی جامعه کرده اند و به تدریج شبکه مفهومی نوینی را ابداع کرده اند.
🔹 انبیای الهی و دین به ستیز و تقابل با کل واژگان و مفاهیم مستقر در فرهنگ نمی پردازند و به تغییر کامل زبان و خط نظر ندارند بلکه به تجرید و تعالی همین واژگان موجود در زبان و نظام بخشی به آن واژگان و تعابیر اهتمام می ورزند تا شبکه مفهومی نوینی را خلق و در فرهنگ عمومی مستقر کنند و از این طریق به "اسقاط اضافات" و "محو موهوم و صحو معلوم" و همچنین سازمان یافتگی ذهن پیروان و فرهنگ عمومی جامعه توجه داشتند. چرا که ساخت جهان جدید نیازمند سازمان یافتگی اذهان و شکل گیری شخصیت جدیدی در کنشگر اجتماعی است و این از طریق گسترش معرفت و آگاهی و استقرار آن در فرهنگ عمومی ممکن است و مهمترین ابزار برای این تحول بزرگ #زبان است چرا که زبان حامل معانی و مهمترین وسیله ارتباطات انسانی است. تغییر ساختار زبانی و تحول در نظم واژگانی و شبکه مفهومی نشانه ای از تغییر در لایه های عمیق و بنیادی جهان اجتماعی است. انبیای الهی با ظهور در هر فرهنگی، نظم زبانی جدیدی را ایجاد کردند و از این طریق معانی متعالی و غیبی را وارد فرهنگ عمومی کردند و از این طریق روح جدیدی به باورها، آرمانها و ارزشها و به تبع آن در هنجارها، قوانین و ساختارها دمیدند و هویت اجتماعی جدیدی را خلق کردند.
ادامه دارد...
سید مهدی موسوی
@hekmat121
📌ساخت معنایی #واقعیت_اجتماعی براساس حکمت متعالیه
بخش هفتم: شکل گیری فلسفه دینی در راستای تعالی شبکه مفاهیم و کشف نظام معنایی واقعیت
🔸 بنابراين یکی از مهمترین اقدامات انبیای الهی دریافت بیّنات، کتاب و حکمت از آسمان وحی و ابلاغ آن برای آشنا کردن مردم با افق های معنایی جدید و تجرید و تعالی واژگان و تعابیر زبانی بود و در این راه از روشهای صحیح و متنوع استدلال و اقناع بهره می گرفتند. به تعبیر دیگر چون مخاطب پیامبران متنوع و متکثر بود و از حیث دانشی و ادراکی مختلفی برخوردار بودند پیامبران خود را به یک روش و شیوه استدلالی و گفتگویی محدود نمی کردند و از روشهای مختلف برهان، خطابه و موعظه، جدال احسن و همچنین از شیوه های تربیت غیر مستقیم استفاده میکردند تا افراد را هدایت و جامعه را رشد فکری و فرهنگی بدهند.
🔹 اما نکته مهم این است که بیّنات و حکمت پیامبران در درجه اول ارائه نگرشی نوین به عالم و آدم و تزریق مفاهیم هستی شناسانه و فلسفی به فرهنگ عمومی بود. مفاهيمي چون الله، توحید، خالق، رب، رحمن، رحیم، حق و حقیقت، عدل، معاد، ثواب و عقاب، روح، کرامت، تقوی، کفر، نفاق، نبوت و ولایت و نظایر آنها از جمله مفاهيمي است که بهصورت یک مجموعه منسجم و به هم پیوسته توسط انبيای الهی وارد دستگاه زبانی جامعه و فرهنگ عمومی شده است که سازنده یک نظام هستی شناسی فلسفي و جهانبینی توحیدی و در تقابل با فلسفه الحادی و جهانبینی مشرکانه است. این هستی شناسی حِکمی و جهانبینی توحیدی که درقالب یک شبکه مفهومی منسجم و به هم پیوسته عرضه شده است لایه زیرین دین، معنا بخش به زندگی، آرمان دهنده به انسان، جهت دهنده به کنش ها و سازمان دهنده به ساختارهای اجتماعی است. بنابراین هر دین واقعی و تحول سازی یک دستگاه فلسفي و جهانبینی استدلالی خاصی را به همراه دارد که هدف از آن ارائه نوعی تفسیر ودتحلیل از کل جهان هستی است که مینا و زیرساز عمل انسان واقع شود. دین واقعی و تحول ساز نمی تواند تهی از فلسفه و جهانبینی کلی و استدلالی باشد چرا که در این صورت قدرت خلق جهان معنایی جدید را ندارد و نهایتا در ذیل همان ساختار فکری و فرهنگی موجود، سطحی از اصلاحات و تغییرات جزئی را در پی خواهد داشت.
🔸 ادیان رهایی بخش و زندگی ساز در درجه اول جهانبینی کلی، عقلانی و استدلالی و همچنین فلسفه متعالی زندگي را عرضه می کنند تا افق معنایی ذهن افراد و فرهنگ عمومی جامعه را توسعه دهند که اگر چنین شود ضرورتا هنجارها، مقررات و ساختارهای ظالمانه و نامتوازن ناکارآمد می شوند و مردم در تکاپوی تغییر و انقلاب در آنها خواهند بود. انسان چون یک موجود متفکر و خودآگاه است و مسیر زندگی و آینده خود را آگاهانه انتخاب و ارادی حرکت می کند در وهله اول بیش از شناخت آمور جزئی که علوم متکفل آن هستند نیازمند تفسیر و تحلیل هستی و داشتن یک جهانبینی کلی و استدلالی است تا براساس آن خط مشی زندگی را انتخاب و مسیر حرکت و جهت اقدامات خود را مشخص کند. فلسفه هستی و جهانبینی کلی زیرساز و تکیه گاه فکری هر دین و مکتب زندگی و پشتوانه هر خط مشئ گذاری و سیاست گذاری خرد و کلانی است که با خود نوع خاصی از بایدها و نبایدها و مسئولیت هایی را به وجود می آورد.
🔹 تفاوت "فلسفه" متاثر از دین با "فلسفه" غیر دینی در روش عقلي و استدلالی نیست که یکی برهانی و استدلالی و دیگری صرفا تعبدی و تقلیدی باشد بلکه تفاوت اصلی در گستره نگرش به هستی و دایره معانی قابل ادراک و کشف است. فلسفه غیر دینی، بواسطه دایره تنگ دستگاه واژگانی و نظام معرفت شناسی، خود را طبیعت و قواعد کلی حاکم بر طبیعت و ابعاد طبیعی انسان مشغول داشته و ورود به سراپرده هستی و غیب عالم طبیعت معزول داشته است و مرکب عقل را فقط در همین میدان طبیعت به کار می گیرد. لکن فلسفه متاثر از دین، در افق گسترده هستی سیر می کند و در تلاش برای تجلی معانی غیبی و حقايق نورانی به جهان ذهن و شبکه مفهومی است و به همین دلیل در دایره تنگ و محدود واژگان خود را محصور نمی سازد بلکه با قدرت ذهنی به تجرید و تعالی واژگان و مفاهیم می پردازد تا بتوانند "روح معانی" را به تصویر بکشانند و زمینه اتصال عقلي انسان با عالم عینی معنا را فراهم کنند. (صیرورة الانسان عالما عقليا مضاهيا للعالم العيني).
🔸 علاوه بر خصوصیتهای ۱. استدلالی بودن، ۲. افق گشا بودن درمواجهه عمیق عقلي وشهودی با معانی غیبی و حقايق نورانی و عوالم ربوبی و ۳. تعالی دهنده به زبان و سازنده شبکه مفهومی متعالی؛ اجمالا به چند خصوصیت دیگر از فلسفه وجهانبینی متاثر از دین وسیراب از معرفت انبیای الهی می توان اشاره کرد:
۴. معنا دهنده به زندگی و خارج کردن اندیشه لغو، بیهودگی زندگی وپوچی حیات از ذهنها؛
۵. آرمان ساز، شوق انگیر وآرزو خیز؛
۶. تقدس بخش به هدفها وارزشهای انسانی واجتماعی؛
۷. تعهد آور و مسؤلیت ساز در همه عرصه های زندگی.
ادامه دارد...
سید مهدی موسوی
@hekmat121
📌ساخت معنایی #واقعیت_اجتماعی براساس حکمت متعالیه
بخش هشتم: انواع واقعيت ۱
🔸 آنچه تا کنون گفته شد کلیاتی از تجلّی معنا از عالم نفس الامر به جهان ذهن و آگاهی بود. جهانی که قوام آن به صور ذهنی و مفاهيم است و هویت آنها به واقع نمایی و حکایتگری از واقع است. در این تبیین، واقعيت و حقیقت معنا، هستی دارای نفس الامر و مستقل از اراده انسان لحاظ شده است که با آگاهی و اراده انسان تغییر نمی پذیرد و از میان نمی رود بلکه این آگاهی و معرفت است که دارای حیثیت حکایتگری و التفاتی و معطوف به واقعيت عيني است.
🔹 #واقعيت_عيني مستقل از اراده و آگاهی انسان، لایه زیرین و بنیادین هستی است و اذعان به آن، مرز میان فلسفه و شکاکیت است. در این لایه ازهستی وواقعيت، تشخّص و ضرورت (بالذات یا بالغیر) حاکم است از کلیت وجزئیت و امکان وامتناع اثری نیست.
🔸واقعيت عيني وخارجی نه بالذات ونه بالعرض معلوم ذهن نیست چون انتقال آن به ذهن غیر ممکن است وانسان فقط بواسطه علم حضوری بااین واقعیت ارتباط وجودی برقرار میکند.
🔹 اما این تمام واقعيت نیست بلکه علاوه بر واقعيت عینی، نوع دیگری از واقعيت وجود دارد که ظرف تحقق آن ذهن است و همواره به ذهن وابسته و عین الربط است که به آن #وجود_ذهنی و واقعيت علمی گفته می شود.
🔸 ذهن که همان حیثیت ادراکی و معرفتی نفس ناطقه است موطن آگاهی و معرفت و تحت سلطه قوه عقل قرار دارد قوه ای که پیش قراول قوا و شخصيت وتعیّن بخش به حبّ و بغض و نیرو دهنده ی به اراده است. ذهن درگاه ارتباطی با واقعيت عيني است و انسان بدون ذهن و قدرت ادراکی همچون جمادات بی بهره از حیات و زندگی و تهی از حرکت و پویایی ارادی است.
🔹 در حقیقت "ذهن" یک ظرف تو خالی مثل ظروف مادی نیست که دارای اندازه و مقداری باشد که بخشی از آن با علم پر شود و بخشی از آن خالی باشد یا با جهل بتوان آن را پر کرد، بلکه ذهن همان حیثیت ادراکی و معرفتی نفس ناطقه است که نفس به میزان بهره از علم و ادراک دارای ذهن است.
🔸 در ذهن واقعیاتی وجود دارد که به حسب وجود و به حمل شایع غیر از وجود عینی است و دارای آثار واقعی و وجودی است که مهمترین اثر مستقیم آن علم انسان به خود آن وجودات و آگاهی نسبت به محکی آنها یعنی وجود عینی است، البته آثار غیر مستقیمی هم دارد از جمله تاثیری که بر شوق ونفرت، حرکت واراده انسان می گذارد.
🔹 انسان از طریق ارتباط و اتصال علمی با جهان عینی همان جهان را به نحو دیگری در ذهن خود بازنمایی و بازسازی میکند و سعی دارد تا از این طریق روابط ناپیدای جهان عینی را که به چنگ حواس در نمی آید در جهان ذهن ادراک و شناسایی کند. در واقع انسان از جهان عینی (مقام اثبات) یک جهان ذهنی متمایزی (مقام ثبوت) در ذهن خلق می کند و از این طریق می تواند ۱. ماهیت را وجود متمایز کند و ماهیات مختلف واقعيت را می شناسد ۲. صرف الشئ را درک میکند، ۳. از کلیت و جزییت ، وحدت و کثرت، ضرورت و امکان و امتناع و مانند آنها تحقیق کند ۴. عدم و روابط میان اعدام را تصویر کند. ۵. گذشته و آینده را بازسازی کند.
🔸در حکمت متعالیه مبرهن است که وجود ذهنی یک وجود قیاسی است و در قیاس با واقعيت عيني است لذا چیزی که هیچ وجود عینی نداشته باشد هیچ وجود ذهنی هم نخواهد داشت. لذا مفاهيمي چون معقولات اولیه و ثانویه و همچنین مفاهیم عدمی حاصل خلاقیت ذهن در حوزه مفاهیم وجودی است و غیر مستقیم حکایت از واقعیت عینی می کند.
🔹به تعبیر دیگر ، جهان عینی که یک واقعیت متصل و یکپارچه است از طریق ذهن تجزیه وتحلیل می شود و با تجرید و تعمیم ابعاد و حیثیت های مختلف واقعيت عيني در نه در وحدت بلکه در تکثر و تمایز و تغایر می شناسد. همچنین از این طریق می تواند امر مطلق و غیر متناهی و حقايق نورانی و عوالم ربوبی را که از دسترس معرفت حصولی مستقیم (واقع گرایی خام) خارج است با قدرت تجرید و تعالی مقولات و مفاهیم ذهنی و کنار گذاشتن نارسایی ها و محدودیتهای آنها بشناسد.
🔸 بنابراين انسان ابتدا در جهان ذهنی خود زندگی می کند و طرحی از چیستی و روابط آنها برای خود ترسیم می کند و براساس آن طرح با اشیا و افراد در ذهن ارتباط برقرار می کند و نسبت به آنها مشتاق یا متنفر و یا بی تفاوت می شود و سپس بر طبق آن از خود خارج شده و با واقعيت ارتباط و اتصال برقرار می کند.
🔹 در حقیقت، انسان همان چیزی است که در ذهن خود ترسیم کرده است و بر طبق آن با جهان واقعی ارتباط برقرار می کند. زیرا براساس اصل فلسفی "اتحاد علم و عالم و معلوم" انسان با علم و صور ذهنی خود اتحاد وجودی دارد.
🔸 البته همه انسانها خود خالق خلاق جهان ذهنی خود نیستند بلکه برخی از افراد خالق خلاق آگاهانه و ارادی جهان ذهنی خود هستند اما بسیاری از افراد خالق تقلیدی غیر آگاهانه و منفعل جهان ذهنی خود هستند و در اثر پيروي و تقلید از ديگران جهان ذهنی خود را خلق می کنند.
ادامه دارد...
سید مهدی موسوی
@hekmat121
📌 اخباری گری
(تحلیلی متفاوت)
بخش هفتم: اخباری گری و تضعیف اقتدار اجتماعی و سیاسی ۲
🔹هر چند اخباریگری بر پایه یک سلسله دغدغه های دینی و مبتنی بر تاملات فکری و عقلي بنیادین در حوزه معرفت شناسی و روش شناسی شکل میگیرد و با اقبال برخی از خواص و بسیاری از عوام هم همراه می شود و شاید در کوتاه مدت موجب افزایش ایمان مؤمنان و گسترش تقابل آنها با جریانهای مخالف و معاند بشود، لکن در درازمدت صدمات جبران ناپذیری برجامعه اسلامی و سرنوشت دینداران می گذارد.
🔸 حذف حقیقی قرآن کریم از متن مناسبات علمی و عملی جامعه به بهانه های جذاب و مقدس مآبانه، یکی از پیامدهای شوم این جریان است. همین امر موجب می شود که مهمترین منبع معرفت بخشی و همدلی و همبستگی اجتماعی از متن روابط علمی و مناسبات اجتماعی حذف شود و خبرهای واحد جایگزین آن شود. اخبار متکثری که در غیاب قرآن و اجتهاد عقلانی قابلیت تفسیرها و برداشت های مختلف را دارد بخصوص وجود اسرائیلیات و تحریفات در اخبار سبب شکل گیری تعارض میان اخبار شده است و کار فهم و تفسیر اخبار متعارض را بسیار دشوار و پر چالش می سازد.
🔹از دیگر پیامدهای مهم آن این استکه در رویارویی فکری و عقیدتی با جبهه کفر و نفاق که مهمترین ابزار علم و مباحثه عقلانی و بزرگترین حکًم عقل است، جامعه را ناتوان و ناکارآمد می کند، زیرا بنیانهای عقلانیت و دانشهای عقلانی و عقلایی را تضعیف کرده اند و عقل سلیم را از مرکزیت فرهنگ و دانش جامعه اسلامی حذف کرده اند و به جای آن یک سلسله معرفت های صرفا نقلی و همچنین امور باطنی و معنوی بی بنیان عقلانی را نشانده اند. در این هنگامه، خواب، قصه و داستان برای توجیه برخی از امور غیرضرور، محور گفتمان دینی و رسانه اجتماعی می شود. لذا امور اهم و مهم و قدرت افزا مورد غفلت واقع می شود و امور غیر مهم، اختلاف برانگیز و تقابل ساز در جامعه گسترانده می شود که نتیجه ای جز زوال عفلانبت، ایجاد اختلاف، تضعيف قدرت درونی، تشتت فکری و معنایی و چندپارگی اجتماعی ندارد.
🔹 همچنان که در حکومت صفویه این اتفاق افتاد و موجبات تضعیف فکری و اجتماعی صفویه را فراهم کرد و نهایتا به شکست صفویه در برابر دولت بدوي محمود افغان شد. چرا که هم بهانه مذهبی به دست افغان های متعصب داد و هم با تضعیف رابطه امام و مأموم و مرجع و مقلد، قدرت بسیج گری مردم را از دست داده بود لذا پس از حمله افغانها، مردم کوچکترین مقاومتی از خود نشان ندادند و در نهایت چه فجایعی به بار آمد.
🔸 در واقع جریان "ایمان گرایی احساسات محور" و اخباری گری در دوران ثبات و قدرت حکومت دینی که براساس عقلانیت حکمی و فقاهتی شکل گرفته است سر بر می آورد و با ادعای کمک و تکامل حکومت دینی فعالیت های فکری و فرهنگی خود را آغاز می کند و سپس به عرصه اجتماعی ورود می کند و با تبلیغ اندیشه ها و ایده های خود و نفی و نقد زیرکانه و هنرمندانه اندیشه ها و متفکران پیشین، به یارگیری و تقویت دایره نفوذ خود در جامعه می پردازد.
و ...
🔹 حذف قرآن و عقل از نظام دانایی و نفی مرجعیت آنها در مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی موجب تغییر در نظام معنایی و هویت فکری و فرهنکی جامعه می شود و در نهایت #واقعیت_اجتماعی را دستخوش تغییر بنیادین می کند و #جهان_اجتماعی متمایزی را به وجود می آورد.
ادامه دارد ...
#اخباری_گری
#اخباریگری
#ایمان_گرایی
#واهمه
#سیاست
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 اخباری گری
(تحلیلی متفاوت)
بخش هشتم: تغییر روابط انسانی و جهان اجتماعی
(آخرین بخش)
🔹جریان اخباری گری یک جریان فکری حاشیهای و در ذیل تاریخ و تفکر مستقر در فرهنگ شیعی با یک عقبه تئوریک جا افتاده در جامعه علمی تشیع نیست که صرفاً یک سلسله اشکالات علمی و تعلیقات انتقادی را به برخی از اصول و نظریه های علمی جامعه تشیع وارد سازد، که اگر چنین می بود نه تنها هیچ واهمه ای نباید از آن داشت بلکه می بایست از آن استقبال کرد و نقدهای علمی آن را در یک فضای آزاد اندیشانه ای به جان خرید و بر اساس آن نقدهای علمی و درون گفتمانی میراث علمی و فرهنگ مستقر را در جامعه شیعی تعمیق بخشید.
🔸 لکن جریان اخباری گری با صورت معرفتشناسی و جنبه های نظری و بنیادینش در جامعه شیعی یک جریان نوپدید تلقی میشود که ابتدا توسط ملا محمد امین استرآبادی و تحت تأثیر فرهنگ اشعریگری مستقر در مکه و مدینه بازتولید شد و وارد جامعه شیعی شد و به ستیز با کل دستگاه معرفت شناسی و نظام دانایی مستقر در فرهنگ تشیع برخاست. هرچند ملا امین استرآبادی و اتباع وی تلاش کردند تا شواهدی را از متفکران پیشین شیعی بر مدعای خود کشف و ارائه کنند اما این نظم ساختاری صورت بندی معرفتشناختی در پیشینه جامعه علمی تشیع به هیچ وجه یافت نمی شود و نمی توان جریان حدیثی شیعه در قرن سوم و چهارم را پیشینه آن محسوب کرد چرا که اصلا چنین منطق و مفصل بندی نظری استرآبادی در آنجا وجود ندارد.
🔹 اگر چه جریان اخباریگری با سایر متفکران شیعی از دغدغههای ایمانی و ولایی مشترکی برخوردارند و به سرمایه روایات معصومین (ع) اعتمان ویژهای داشتند اما در مجموع آنها یک ساختار معرفتی و اصول بنیادین نظریه متفاوتی را تولید کردند و با نفی حجیت ظواهر قرآن، نفی حجیت عقل و اصول عملیه و مقابله با دانشهای اصول فقه، فقه اجتهادی، کلام و فلسفه، مفصل بندی جدیدی از مفاهیم و آموزه های شیعی را برای اولین بار به جامعه شیعی عرضه کردند.
🔸 ساختار معرفت شناسی اخباریگری، نظام معرفت شناسی و صورتبندی دانشهای موجود جامعه شیعی به خصوص فقه و اصول، فلسفه و کلام، عرفان و اخلاق را به چالش کشاند و به تضعیف بنیان های معرفتی و اقتدار و نفوذ اجتماعی آن اهتمام ورزید و در این زمینه هم از موفقیت فوقالعادهای برخوردار شد و توانست حداقل برای دو قرن آنها را گوشه نشین سازد و خود یر کرسی ریاست علمی و عملی جامعه شیعی تکیه زند.
🔹 دستگاه فکري و نظری اخباری با کنار زدن دستگاه معرفتشناختی و نظام دانایی مستقر در فرهنگ شیعی و جایگزین کردن دستگاه معرفتشناسی خود، یک نظام دانایی و شبکه مفهومی متفاوتی را خلق کرد و نظم و صورتبندی جدیدی از مفاهیم و آموزههای اسلامی عرضه کرد. به طور طبیعی وقتی نظام و صورت بندی جدیدی میان مفاهیم و آموزه های یک مکتب شکل بگیرد تعریف بسیاری از آن مفاهیم و جایگاه و ارزش گزاره ها و نوع نگرش افراد نیز به هستی و انسان نیز تغییر خواهد کرد و به تبع آن، دغذغه ها، نظام اولویت ها و مسائل، همچنین آرمانها، ارزشهای اخلاقی و هنجارهای رفتاری نیز تغییر می کند.
🔸 مهم تر آن است که با تغییر نظام اولویتها، ساختار دغدغهها، نوع آرمانها و ارزشها به تدریج ذهنیت و باطن کنشگران اجتماعی نیز تغییر می کند و در نگرشها و موضع گیری ها آنها انقلابی صورت می پذیرد و به تبع این تغییر باطنی و انقلاب معرفتی، جهان اجتماعی انها نیز تغییر مي کند و با گسترش این دستگاه معرفتی جدید، جهان اجتماعی جدیدی خلق میشود، زیرا در روابط انسانی و معادلات اجتماعی آنها نظم جدیدی حاکم شده است. به تعبیری بواسطه ذهنیت و فرهنگ اخباریگری، نسبت انسان اخباری با دین، فرهنگ، حکومت، سیاست و اقتصاد نیز تغییر میکند.
🔹به طور مثال، اگر از میان همه مفاهیم اسلامی مفاهیمی چون حدیث، استماع، احتیاط، حب و بغض، برائت، شفاعت، توسل، شفاگرفتن، تعزیه از تقدم و شرافت مفهومی و نظام شبکه های ویژه برخوردار شوند سایر مفاهیم موجود در متون دینی تحت الشعاع این شبکه مفاهیم قرار می گیرند و تعریف خاصی پیدا می کنند. براساس این شبکه مفهومی، به طور قطع نوع خاصی از آرمان ها، دغدغه ها، ارزش ها خلق میشود و زیست خاصی را می طلبد.
اما اگر مفاهیمی همچون عقل، علم، توحید، استدلال، اجتهاد، حکمت، فقاهت، اجماع و برائت برجسته شد و از شبکه مفهومی منسجمی برخوردار نیز شود و باقی مفاهیم ذیل این شبکه مفهومی تعریف و تفسیر شود طبیعی است که نظام دانایی متفاوتی به وجود می آید و آرمانها، دغدغه ها و ارزش های اخلاقی و هنجارهای رفتاری متمایز را اقتضا میکند و بر روابط انسانی و معادلات اجتماعی تاثیرگذار می باشد. لذا زیست جهان متفاوتی را با ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی خلق می کند.
پایان.
#اخباری_گری
#اخباریگری
#جهان_اجتماعی
#واقعیت_اجتماعی
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌حيات طیبه و واقعيت اجتماعی
🔹مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ
🔸ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺯﻥ ، ﻫﺮ ﻛﺲ ﻛﺎﺭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﻫﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻣﺆﻣﻦ ﺍﺳﺖ ، ﻣﺴﻠﻤﺎً ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﭘﺎﻙ ﻭ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﺍﻱ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻭ ﭘﺎﺩﺍﺷﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻋﻤﻠﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﻣﻰ ﺩﻫﻴﻢ .(نحل ایه:٩٧)
این آیه به خوبی از ماهیت #واقعیت_اجتماعی پرده بر می دارد. #علامه_طباطبایی در تفسیر المیزان ماهیت حیات طیبه و تفاوت آن را با سایر زندگی ها اینگونه بیان فرموده اند:
⏬⏬
📌ساخت معنایی #واقعیت_اجتماعی براساس حکمت متعالیه
بخش نهم: انواع واقعيت و انواع حکمت
🔸 در مطلب قبل گذشت که انسان از طریق وجود ذهنی و صور علمی که از وجود ظلّی برخوردار است با واقعيت عيني و جهان واقعی ارتباط برقرار می کند و بدین واسطه طرحی از حقایق و معانی را در ذهن ترسیم می کند و در نفس خود، جهانی را می آفریند؛ هدف این آفرینش محاکات واقعيت و پی بردن به حقايق و معانی ناپیدا در قالب یک طرح منسجم و هماهنگ است.
🔹 این طرح علمی، گاه ناظر به واقعيت عيني مستقل از آگاهی و اراده انسان است از آن به #حكمت_نظري یاد میشود. حکمت نظری ترسیمی عقلانی از واقعيت عيني و کشف اعماق و روابط ناپیدای موجود در واقعیات و موجودات است. لذا به توصیف و تبیین واقعیت نفس الامری (هست ها و نیست ها) می پردازد و به طور مستقیم از بایدها و نبایدها و مطلوب و شایسته بحث نمی کند.
🔸 اما گاهی این طرح علمی، ناظر به واقعيتي است که محصول آگاهی و اراده انسان است این واقعيت همان کنش انسانی است که از ویژگی آگاهانه بودن، ارادی بودن و قصدمندی برخوردار است. از این طرح علمی به #حكمت_عملي یاد می شود. در حکمت علمی مبتنی بر حکمت نظری، هم از مطلوبیت حقایق، شایستگی کنشها و باید و نباید در گرایشها و کنش ها بحث می شود همچنین از قواعد چگونگی ها و فرایندهای کلان و کلی (فرازمانی و فرامکانی) رسیدن به مطلوبها و تحقق بایدها و زدودن نبایدها و ناهنجاری در ساحتهای مختلف حیات انساني اعم از حوزه فردی، حریم خانوادگی و عرصه عمومی(اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ...) بحث می کند.
🔹 در واقع موضوع اصلی حکمت عملی، کنش و عمل انسانی است که خود نوعی از واقعيت است اما واقعيتي که به اعتبار انسان و معانی ذهنی وابسته است.
🔸بنابراین #واقعيت_اجتماعی چون بر پایه اعتبارات انسانی و معانی ذهنی سامان میيابد از جمله موضوعات مورد بحث در حکمت و فلسفه عملی است و بحث از آن از دایره حکمت نظری و فلسفه نظری خارج است. لکن فلسفه نظری با طراحی یک نظام هستی شناسی و بیان اقسام موجودات (همچون وجود ذهنی، وجود ظلی، وجود ربطی، اتحاد علم و عالم و معلوم)، زمینه بحث عقلي را در برای #واقعیت_اجتماعی در حکمت عملی فراهم میکند. بدون فلسفه نظری نه حکمت و فلسفه عملی شکل میگیرد و نه امکان طرح فلسفي ماهیت و فرایند تکون واقعيت اجتماعی فراهم میشود.
🔹فرهنگ، جامعه و سیاست برآمده از آگاهی مشترک بیناذهنی و نظام دانایی مستقر در فرهنگ عمومی است. به تعبیر دیگر، آگاهی های بینااذهانی و نظام دانایی استقرار یافته در ذهنیت افراد و رسوخ یافته در فرهنگ عمومی که به ملکات نفسانی (ایمان) تبدیل شده باشند تعیّن بخش به کنشها، روابط و مناسبات انسانی و همچنین سازنده و تشخص دهنده به #واقعیت_اجتماعی است. لذا هر نوعی از آگاهی و نظام دانایی رسوخ یافته در ذهنیت مشترک افراد و جامعه، نوع خاصی از تعیّن و تشخص اجتماعی و سیاسی را در پی دارد.
ادامه دارد...
#واقعیت_اجتماعی
#حکمت_متعالیه
#حکمت_عملی
#جامعهشناسی
#فرهنگ
سید مهدی موسوی
@hekmat121
📌ساخت معنایی #واقعیت_اجتماعی براساس حکمت متعالیه
بخش دهم: نقش ترکیبی معانی و ابزارها در واقعیت اجتماعی
📌سوال پیرامون واقعیت اجتماعی
وقتی در باب #واقعیت_اجتماعی تماما از عالم معنا سخن گفته می شود این مفهوم به ذهن می آید که مراد از واقعیت اجتماعی و معنا، برساختههای اعتباری ذهن انسان است، در حالیکه ظاهرا در اندیشه نگارنده، معنا و واقعیت اجتماعی بسی فراتر از اعتبارات ساخته ی ذهن آدمی است و ذهن آدمی در اینجا همچنان با نقش کاشفیت فعالیت میکند.
گویی ذهن از طریق یافتن معانی - که مستقلا در عالم معانی وجود دارند- آنها را مبنای روابط خود در اجتماع قرار میدهد.
در اینصورت جای این پرسش باقی است که اگر اجتماع، بستر ظهور معانی است، نهادهای اجتماعی و سایر مفاهیم انسان ساخته، مظهر کدام معانی هستند؟
📌پاسخ:
۱. معانی امر برساخته ی ذهنی نیست بلکه معانی حقیقت نهفته در واقعیت اشیا است که نفس ناطقه آنها را کشف میکند و در ذهن صورتبندی میکند. بنابراین معانی ذهنی برساخته نیستند بلکه اکتشافی هستند و از واقعيتي بیرون از ذهن (نفس الامر) حکایت می کنند. اما آن صورتبندی را ذهن ایجاد میکند که آن هم برگرفته از نظم موجود در عالم واقع است.
۲. در مورد موضوعات غیر ملموس نیز، ذهن از طریق #استعاره و "تشبيه معقول به محسوس"، نظمی را از محسوس کشف و به معقول توسعه میدهد. البته این فهم استعارهای در حال تکامل است و بواسطه ارتباط بیشتر انسان شناسا با واقعيت معقول به صورت انباشتی بر دایره معرفت انسان افزوده می شود و به تدریج از استعارههای ساده و نظم های بسیط به استفاده از استعاره های عمیقتر روی می آورد تا نظم های پیچیده تر موجود در واقعیت معقول را درک کند.
۳. واقعیت اجتماعی محصول بینا ذهنی شدن و عینیت یافتن معانی در مناسبات انسانی و زندگی جمعی است. اما نکته مهم این است که این واقعیت تناظر یک به یک با معانی ذهنی ندارد به این معنا که هر معنای ذهنی یک بخش از واقعیت اجتماعی را به صورت مکانیکی ایجاد کند، بلکه واقعیت اجتماعی محصول ارگانیکی نظام دانایی و شبکه معانی مستقر در فرهنگ عمومی است. یعنی هر شبکه معنایی نوعی از نظم اجتماعی را اقتضا می کند و رویه های و قواعد خاصی را میسازد.
۴. واقعیت اجتماعی در دو مرحله ایجاد میشود:
🔅مرحله اول: تبدیل معانی به هنجارها، رویههای مشترک و قواعد رفتاری برای تأمین نیازها. این مرحلهی ساخت #فرهنگ مستقر در روابط جمعی است.
🔅مرحله دوم: به کارگیری اشیا مادی برای تحقق آن هنجارها و قواعد در جهت تأمین نیازها. این مرحلهی شکلگیری #ساختارها و نظم های مستقر اجتماعی است.
🔆توضیح اینکه:
🔹در حکمت متعالیه مبرهن است که نفس ناطقه از مجردات تامه نیست بلکه از نوع جواهر مجردی است که برای فعل و عمل نیازمند به بدن و جسم است. بنابراین نفس از طریق بدن، حرکت و عمل میکند و بدن ابزار مادی انجام افعال آدمی است که موجب تحقق و عینیت یافتن معانی در حوزه فردی می شود. مثلا انسان از طریق دهان، زبان و تارهای صوتی امکان سخن گفتن و انتقال معانی را پیدا میکند، از طریق مغز و شبکه عصبی با اشیا بیرونی ارتباط شناختی برقرار میکند، از طریق پا به سمت هدفی حرکت میکند، یا دست اشیا را لمس میکند یا جابجا میکند و امثال این اعمال. بر این اساس، معانی ذهنی یک فرد از طریق استخدام یک سلسله ابزارهای مادی صورت میپذیرند. البته در بسیاری از موارد انتقال و یا تحقق معانی، مجموعه ای از ابراز ها و جوارح بدن به صورت شبکهای به کارگرفته می شوند مثلا برای سخن گفتن، مغز، ریهها، دهان، زبان، تارهای صوتی و لبها و همچنین سر و صورت و دستان به صورت هماهنگ فعالیت می کنند تا سخن گفتن ممکن شود، چرا که ابزارهای مادی از ظرفیتهای محدودی برای انتقال معانی برخوردارند لذا نفس ناطقه از طریق شبکه سازی آنها فعل خود را انجام میدهد.
🔸 در بسیاری از موارد، ابزار بدن برای انجام فعل کافی نیست و باید از ساير ابزارها و اشیا کمک گرفت، مثلا برای بلند کردن اجسام بزرگ و یا کندن زمین سفت و یا گرم کردن بدن در فصل سرما و یا خنک کردن در فصل گرما، از جمله موقعیتهایی است که بدن به تنهایی نمی تواند نیاز نفس را محقق سازد در این صورت نفس ناطقه از ابزارها و اشیا بیرونی کمک می گیرد. جالب اینجاست که نفس پس از مقایسه اشیا و ابزارها به این نتیجه می رسد که کار با برخی از آنها راحتر و کارآمدتر است و برخی مشکلتر و کم بهره تر. لذا به گزینش ابزارها می پردازد و به تدریج به سمت ترکیب اشیا و ابزارها و ساخت صنایع کارآمد روی می آورد تا از طریق آنها بهتر بتواند نیازهای خود را برطرف سازد. بنابراین به نوعی محیط پیرامون را #بدن_منفصل خود میپندارد.
ادامه دارد...
#واقعیت_اجتماعی
#حکمت_متعالیه
#حکمت_عملی
#جامعهشناسی
#ابزار
#ساختار
سید مهدی موسوی
@hekmat121
📌ساخت معنایی #واقعیت_اجتماعی براساس حکمت متعالیه
بخش یازدهم: نقش ترکیبی معانی و ابزارها در واقعیت اجتماعی ۲
🔹 در زندگی جمعی، علاوه بر بیناذهنی شدن معانی، یک اتفاق دیگری می افتد و آن مشترک شدن ابزارهای تولید و تصرف در طبیعت برای رفع نیازها و تحقق آرمانها و رسیدن به اهداف است. از آنجا که همه افراد جامعه به دنبال انتخاب اخف و اسهل هستند سعی می کنند از تجربیات دیگران برای راحتی و کارآمدی بهره بگیرند، لذا ابزارهای مشترکی در جامعه شکل می گیرد و همگان خود را ملزم به استفاده از آنها می کنند. مسئله آنجا پیچیده تر می شود که طراحی، ساخت، نگهداری و بکارگیری برخی از ابزارها برای تک تک افراد ممکن و میسر و به صرفه نیست لذا به یک تقسیم کار و اشتراک مساعی نیازمند است تا امکان ایجاد و بهرمندی از آن فراهم شود.
لذا نوع جدیدی از قواعد و نظم اجتماعی شکل می گیرد. قواعد به کارگیری ابزارها و اشیا به نحوی که همگان بتوانند از آن بهره ببرند و موجب تضییع حقوق دیگران نشود.
🔸بنابراین واقعیت اجتماعی محصول دو عنصر مشترک است. ۱. محصول بیناذهنی شدن معانی و ساخت قواعد هنجاری و ۲. محصول به کارگیری اشتراکی ابزارها و اشیا پیرامون است که امکان تحقق معانی و رعایت قواعد را فراهم میکند و محیط را برای حرکت جمعی افراد در مسیر آرمانها و اهداف را میسر میسازد. همانگونه که در آیه ۲۵ سوره حدید به این دو عنصر اشاره شده است. ۱. کتاب و بینات و میزان ۲. حدید که "فيه بأس شدید و منافع للناس".
🔹 میان نفس و بدن رابطه وجود دارد و هر کدام در تکامل دیگری تاثیرگذارند. همچنین در جامعه نیز میان معانی (روح جامعه) و ابزارها (جسم جامعه) رابطه متقابل وجود دارد و "رشد و گسترش تعاملی معانی و ابزار در فرایند حیات" موجبِ ۱. پیچیده تر شدن واقعیت اجتماعی، ۲. شکل گیری ساختارهای متنوع و متکثر و ۳. فراهم شدن زمینه برای پیشرفت جامعه در ساحتهای مختلف میشود.
🔸حکمای اسلامی اثبات کرده اند که "النفس و البدن یتعاکسان ایجابا و اعدادا" لذا سیر تکاملی جامعه دو مسیر دارد یا جنبه معنایی اساس جامعه می شود و ابزارها تحت کنترل و اشراف آن قرار می گیرد و یا آنکه ابزارها سلطه مییابند و معانی را در بند میکشند. بنابراین دو گونه واقعیت اجتماعی تحقق می یابد:
۱. واقعیت اجتماعی ابزار محور (سازنده زندگی مادی) که بر قدرت ابزار و پیشرفت فنی و تکنیکی برای تصرف بهینه در طبیعت و مديريت و کنترل کنشگران در راستای کسب منافع مادي بيشتر استوار است.
۲. واقعیت اجتماعی معنا محور (سازنده زندگی فرهنگی) که بر مرکزیت ارزشها و آرمانهای انساني استوار است.
🔹 براساس حرکت جوهری، انسان همواره در زندگی فرهنگی و نگرش معناشناسانه به واقعیت اجتماعی قرار دارد و حتی آنجا هم که بر زندگی مادی تاکید دارد و سلطه ابزار را میپذیردناشی از غلبه یک نظام معنایی مادیگرا است که هستی را در ماده خلاصه کرده و معرفت را به معرفت تجربی تقلیل داده است. هرچند سیر تکاملی اجتماعی از معرفت مادی و نیازهای جسمانی حیات اجتماعی آغاز می شود و جنبه های اقتصادی بیش از همه جنبهها خود را آشکار می سازد لکن افراد اجتماع بواسطه توجه به معانی و آرمانهای فوق مادی همواره می توانند از این مرحله عبور کنند و به جنبه های فرهنگی و معنوی جامعه که به منزله روح جامعه است بپردازند. به تعبیر استاد مطهری در کتاب انسان و ایمان "جامعه انساني هر اندازه متکاملتر بشود، حيات فرهنگي [آن] استقلال و حاکميت بيشتري بر حيات مادي آن پيدا ميکند. انسان آينده، حيوان فرهنگي است نه حيوان اقتصادي؛ انسان آينده، انسان عقيده و ايمان و مسلک است نه انسان شکم و دامن."
🔸 از آنجا که واقعیت اجتماعی همواره بر محور کنشگران فعال و پویا ادامه حیات می دهد مسیر تکاملی آن مسیر جبری و ضروري نیست و لزوما هر جامعه ای روی خط مستقيم ارزشهای انسانی و توسعه معانی متعالی حرکت نمی کند، بلکه همواره در معرض صعود و سقوط، تعالی و انحطاط است.
اما اساس صعود و تعالی را باید در گسترش و غلبه ارزشها و معانی انسان جستجو کرد و به تبع سقوط و انحطاط، معلول تضعیف بنیانهای نظری معنا و زوال ارزشهای انسانی در روابط انساني و معادلات اجتماعی است.
🔹 طبق مبانی حکمت متعالیه، معانی و جنبههای انساني به علت اصالت همواره با تکامل ابزارهاي توليدياش همراه و بلکه مقدم بر آن است. لذا در فرایند تکامل ابزارها اگر به رشد و تعمیق معانی و ارزشها هم توجه جدی شود و بر اصالت و مرکزیت آن در همه پیشرفتها اصرار شود آن جامعه در عین بهره مندی از طبيعت و مواهب آن، از اسارت طبيعت و قوای حيواني آزادتر شده و بر حاکميت خود بر قوای خود و بر طبيعت خواهد افزود.
ادامه دارد...
#واقعیت_اجتماعی
#حکمت_متعالیه
#حکمت_عملی
#جامعهشناسی
#ابزار
#ساختار
#واقعیت_اجتماعی_ابزار_محور
#واقعیت_اجتماعی_معنا_محور
سید مهدی موسوی
@hekmat121
📌ساخت معنایی واقعیت اجتماعی براساس حکمت متعالیه
بخش دوازدهم: ثبات و تغییر در جهان اجتماعی ۱
🔹شاید بتوان گفت، جامعه و سیاست، ساختارهای(نرم) عينيّت یافته همان آگاهی ها، باورها و نظم دانایی و شبکه مفهومی مستقر در بینااذهانی و فرهنگ عمومی است.
🔸تا زمانی که آن آگاهی ها، نظام دانایی و شبکه مفهومی در ظهورات زبانی و نمادهای فرهنگی حضور واقعی، سازنده و پویا داشته باشد و از اقبال عمومی و به کارگیری مردمی برخوردار باشد جهان اجتماعی و سیاسی خلق شده دارای پشتیبان فرهنگی و حفاظ حقیقی است و در بستر تاریخ ثبات و دوام خواهد داشت. چه بسا موجبات رشد و تعالی جامعه نیز از همین طریق فراهم خواهد شد.
🔸اما اگر #زبان مفاهمه و گفتگو و #نمادها و سایر نشانه های دلالتگر از معانی برآمده از آن آگاهی ها و نظام دانایی، تهی شود و یا آنکه ظاهر مفاهیم و نشانه ها باشد اما آن روح معنایی را نداشته باشد و پیام سازنده آن را منتقل نکند باید منتظر تغییرات عمیق فرهنگی و تحول باطنی کنشگران اجتماعی بود. چرا که با کمرنگ شدن نشانه ها و مفاهیم و عدم بازتولید آن نشانه ها براساس روح معانی و پیام ها، موجب غفلت، محجوبي، مستوری و مهجوري آن معانی و پیام ها می شود که در نتیجه به تهی شدن فرهنگ و تضعیف زیرساختهای جامعه و سیاست، رکود و سقوط ختم می شود.
به تعبیر دیگر با تغییر معانی و شبکه مفهومی و ساختار فرهنگی، نیازها، دغدعه ها، آرمانها و ارزشهای اجتماعی نیز تغییر می کند و به تدریج جهان اجتماعی و نظامات اجتماعی و سیاسی آن نیز تضعیف می شود و در حوزه عمومی زمزمه شکل گیری جهان اجتماعی متفاوتی مطرح می شود.
🔹نکته بسیار مهم این است که براساس #حرکت_جوهری:
۱. انسان موجود ثابتی نیست بلکه موجودی سیال و در حال شدن و تغییر است و این تغییر در متن جان و ذات او است و امری عارضی و مربوط به عوارض ذات او نیست.
۲. انسان تنها مخلوقی است که حکمت خداوند چنین قرار گرفته است که خود، هویت و حقیقت خود را می سازد و به جان خود شکل و صورت ببخشد.
۳. چرا که انسان دارای دو نیروی آگاهی و اراده است و براین اساس، امکانی را از میان امکانهای فراروی، انتخاب می کند و در مسیر تحقق آن حرکت می کند.
۴. در واقع انسان از طریق آگاهی و اراده ابتدا نظامی از معانی را کشف و در شبکهای از مفاهیم صورتبندی می کند واز این طریق نحوه شکل و صورتِ جان خویش را انتخاب می کند و در ادامه آن امر درونی را در نیازها، دغدغه ها، گفتارها، رفتارها و ابزارها عینیت می ببخشد.
۵. هر صورتی از آگاهی، نظامی از معانی و هر انتخابی، تحولی در جان آدمی و تغییری در درون اوست که نوع خاصی از نیازها، دغدغه ها، گفتارها، رفتارها، ابزارها، ساختارها را ایجاب می کند که در حقیقت ظهورات و تجلّیات عینی آن تحول باطنی است.
۶. این تغییر و تحول، امر ثابت و همیشگی است و تا انسان در دار دنیا هست امکان تغییر و تحول درونی و تنوع زندگی را دارد. اصلا اصل اولیه این جهان تغییر و تحول است نه ثبات و یکنواختی.
۷. ثبات و قرار داشتن یا معلول ثبات محیط و عوامل بیرونی است و یا محصول کنترل و نظارت درونی. اولی موجب مسخ اراده و تابعیت انسان می شود اما دومی نتیجه تدبیر و محاسبه گری است که به حفظ سرمایه ها و دست آوردهای می انجامد.
بنابراین، اولا، ثبات همیشه امر عارضی و نیازمند علت است. ثانیا، دو نوع ثبات وجود دارد: نوع اول ثباتی که مقدمه سکون و رکود و سقوط است. نوع دوم ثباتی که مقدمه حرکت و تلاش و صعود است.
۸. از آنجا که ۱. حقیقت انسانها را روح تشکیل می دهد و ۲. روح هم امر مجرد است و ۳. با علم و آگاهی اتصال وجودی دارد ۴. علم حقیقت مجردی است و محدود به زمان و مکان و اختصاص به یک عالِم ندارد و امکان ظهور در نفوس متعدد دارد موجب اتصال روح ها و نزدیکی ذهنیت ها و وحدت قلبها می شود و ۵. اتصال روح ها موجب اشتراک در آرمانها، نیازها، دغدغه ها، رفتارها، ارزش ها می شود و ۶. این اتصال و اشتراک، موجب انس عینی قلبها، همکاری و تعاون در رفع نیازها، وحدت رویه و نظم در رفتارها و نهایتا ساخت ساختارهای حقیقی و حقوقی و فن آوری های ارتباطی و صنعتی می شود.
۹. با توجه به وجود نظام های فکری و اعتقادی متنوع و طرحهای های کلان نظام بخش به جامعه و سیاست، رقابتی سنگین در حیات اجتماعی انسانها وجود دارد و هریک با نفی دیگر طرحها، داعیه ساخت واقعیت اجتماعی مطلوب را دارد.
ادامه دارد...
#واقعیت_اجتماعی
#حکمت_متعالیه
#حکمت_عملی
#جامعهشناسی
#فرهنگ
#تداوم_فرهنگ
سید مهدی موسوی
@hekmat121