eitaa logo
حلیة المتقین
257 دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
5هزار ویدیو
64 فایل
اينستاگرام پيج: Instagram.com/helyat_almotaghin این کانال دارای احادیث و پیام های قرآنی و مطالب اسلامی هست: https://eitaa.com/joinchat/2353397780C983ce3a0dd جهت تبادل https://eitaa.com/fatemehfatem
مشاهده در ایتا
دانلود
6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢مردمی که خودشان را با قرآن پیدا می‌کنند 📌اینجا غزه است صالح (خبرنگار و حافظ و قاری قرآن) می‌گوید همه‌ی جهان می‌پرسند پس این جنگ کی تمام می‌شود؟ صالح با اشاره به آیه ۱۴ سوره توبه پاسخ می‌دهد: قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِينَ ﺑﺎ ﺁنان (مشرکان) ﭘﻴﻜﺎﺭ ﻛﻨﻴﺪ، ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺭﺳﻮﺍﻳﺸﺎﻥ ﺳﺎﺯﺩ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻳﺎﺭﻯ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎﻯ ﮔﺮﻭﻩ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺑﺨﺸﺪ. صالح توضیح می‌دهد که این چند مرحله است: 1⃣درباره‌ی مرحله‌ی اول یعنی قتال و جنگیدن، این مدت می‌دیدیم خدا سربازانش را بر آن‌ها مسلط کرده است و چه عجایبی آفریدند. 2⃣درباره‌ی مرحله‌ی بعد یعنی بی آبرو شدنشان، ما می‌بینیم که خدا می‌خواهد آنها را در تمام جهان بی آبرو کند. کشورهای دنیا در حال به رسمیت شناختن فلسطین هستند. صالح توضیح می‌دهد این همان مرحله‌ای ست که ما فعلا در آن هستیم. 3⃣اما مرحله‌ی سوم که نصر خدا باشد بعد از این دو مرحله می‌آید. و قسم به خدا که نصر خدا در راه است فقط کمی صبر می‌خواهد.‌ 🧷 خبرنگاران غزه خبرنگاران قرآنند. با قرآن به مردم خبر می‌دهند کجا ایستاده‌اند و کجا می‌روند.‌ نقش‌ها در غزه جور دیگری هستند مثلا خبرنگارها، خبرنگارهایی که آشنا به قرآن هستند و در این آشنایی جور دیگری به مردم خبر می‌دهند. این شاید نزدیک‌ترین چیزی‌ست که می‌توانستیم از حقیقتِ «خبر» ببینیم. https://eitaa.com/joinchat/2353397780C983ce3a0dd
سلام روزتان مهدوی 🌹۵ صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرستید ان شاءالله داستان جدید خاطرات واقعی * تقدیم نگاه مهربانتان میشود.☺️👇👇👇
🌸🍃 عاطفه همه‌چی از وقتی شروع شد که ... برق منجوق های ریز و درشت رنگی چشممو پر کرده بود یکی‌یکی منجوق های نگینی سفید رو جدا می‌کردم و می‌ذاشتم مقابل عزیز عزیز متوجهم شد و گفت تو فکری عاطفه اندوهگین نگاهش کردم و گفتم ساعت چنده؟ به فریبا قول دادم برم کمکش عزیز منجوق رو برداشت اونو تنظیم کردنش روی اون تور سفید و گفت به‌خاطر همین غمبرک زدی؟ لبام بیشتر آویزون شد و گفتم شانس نداریم که حالا که همه‌چی روبه‌راه شده آقای شاکری رو منتقل کردن عزیز لبخند ریزی زد و گفت از این سر شهر تا اون سر شهر با دو کورس تاکسی خطی فوق فوقش یه ساعت راه باشه گفتم سر کوچه تا ته کوچه کجا و این سر شهر تا اون سر شهر کجا قابل قیاس نیست که عزیز دوباره منجوقی برداشت اما این‌بار دست از کار کشید و گفت پاشو دختر پاشو برو کمک رفیقت تو حواست پی کار نیست منجوق کف دستشو نشونم داد و گفت آخه این سفیده؟ به منجوق سبز کف دستش نگاه کردم و گفتم عزیز من از همین حالا دلم گرفته فریبا بره من تنها می‌شم عزیز گفت دو تا رفیق با دور شدن مسافت خونه‌هاشون از هم دور نمی‌شن گفتم می‌شن می‌دونی چرا ؟ چون نه من نه فریبا دیگه نمی‌تونیم درطول روز همو ببینیم عزیز گفت فعلا که تابستونه و وقت‌تون آزاده یه جوری هم ناراحتی که انگار بیست و چهار ساعت این پایینی به من کمک می‌رسونی پوفی کشیدم و گفتم عزیز شما هم تو هر موقعیتی از من گله کنین عزیز خندید و گفت علاقه نداری دیگه بلند شدم و گفتم برم کمک فریبا می‌گفت آخر هفته قراره اثاث‌کشی کنن عزیز دوباره مشغول کار شد و گفت زود برگردی ها قبل اومدن آقای شاکری نکنه ناهار باز اون‌جا بمونی الان دوروبرشون شلوغه گفتم باشه عزیز خودم می‌دونم سارافن گل قرمزمو روی شومیز سفیدم تنم کردم گره روسریمو سفت کردم و چادر رنگیمو انداختم روی سرم و راه افتادم سمت خونه فریبا زنگ در خونه رو فشردم که فریبرز همون‌طور که خم شده بود کفشاشو پاش کنه در رو باز کرد نگام کرد و گفت امروز دیرتر اومدی عاطی خانوم گرفته گفتم دل اومدن نداشتم صاف ایستاد و گفت بابا تو دیگه زیادی بزرگش کردی از این‌جا تا اون‌جا راه درازی نیست که لبخند بی جونی زدم و گفتم همه هم که همینو می‌گن کنار رفت و گفت برو تو و از این چند روز باقی‌مونده خوب استفاده کن ساک ورزشیشو دست گرفت و گفت ما هم بریم به فوتسالمون برسیم قبل رفتن به اتاق فریبا رفتم توی آشپزخونه و رو به خاله که درگیر درست کردن غذا بود سلام کردم خاله با چشم‌های پر از اشک نگام کرد بی‌نیشو بالا کشید و گفت سلام عاطفه جان خوش اومدی به پیازهای رنده‌شده فراوان داخل ظرف نگاه کردم و گفتم خاله کمک می‌خواین؟ جواب داد قربون دستت برو فریبا توی اتاقشه تا در اتاقشو باز کردم فریبا دستشو گذاشت روی بی‌نیش و اشاره کرد هرچه زودتر در اتاقو ببندم دوباره مشغول آهسته صحبت کردن شد به کل اتاقش نگاهی انداختم بهم‌ریخته و شلخته بود یه‌سری از وسایلش رو جمع کرده بود ولی حالا حالاها جمع کردن بقیه‌اش کار داشت بی‌توجه به فریبا خودمو یه گوشه اتاق مشغول کردم که فریبا آهسته گفت قبول می‌شی من مطمئنم بهش نگاه کردم که ادامه داد فردا سر وقت اون‌جا باش از چیزی هم نترس این به کمکت میاد دوباره سرگرم شدم که فریبا گفت باشه حتما عصری با عاطی میریم امامزاده برات دعا می‌کنم خندید و گفت باشه باشه می‌بینمت خداحافظ مکث کرد و گفت مراقبم تو هم مراقب باش تلفنو قطع کرد و گفت یه ساعت پیش منتظرت بودم ها نگاش کردمو گفتم دلم نمی‌خاست بیام این‌جا رو که می‌بینم دلم بیشتر می‌گیره فریبا بلند شد اومد کنارم نشست و گفت قرارمون این نبود قرار شد این روزای آخر همش با هم باشیم درهم و گرفته گفتم می‌دونم ولی دست خودم نیست بی‌توجه لبخند زد و گفت سروش فردا آزمون داره عاطی دعا کن قبول بشه ذوق‌زده ادامه داد ببین چند هفته دیگه جواب قبولیش میاد اون وقت سروش می‌تونه بیاد خواستگاری اخم کردمو گفتم الان امامزاده رفتنت چیه این وسط با لبخند گفت یادته دفعه پیش که رفتیم امامزاده دعا کردم ثبت‌نامش موفقیت‌آمیز بشه شد خب این بارم میرم امامزاده ولی این‌بار نذر کردم چشاشو بست و گفت نذر کردم اگه سروش قبول بشه و بهم برسیم یک روز جمعه به کل افراد امامزاده ساندویچ ماست و سبزی بدم نگام کرد و گفت نزن تو ذوقم دیگه سر تکون دادم و گفتم منم تو همون امامزاده دعا کردم کارای انتقالی بابات جور نشه و شما از این‌جا نرین ولی نشد گفت این فرق داره به دلم افتاده سروش قبول می‌شه بلند شدم و گفتم می‌خوای این‌جا رو جمع کنی یا برم خونه کمک عزیز متقابلاً بلند شدو گفت خوبه راضی به رفتن نیستیو این‌قدر عجله داری همه‌چیو جمع کنی گفتم حال‌وحوصله ندارم ༊࿐𖡹💚𖡹࿐༊ https://eitaa.com/joinchat/2353397780C983ce3a0dd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری پنجشنبه‌های حسینی دنیای منه امام حسین علیه‌السلام بزرگتر از دردای منه زیارتش بزرگترین رویای منه https://eitaa.com/joinchat/2353397780C983ce3a0dd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاروان می‌رود به جانب شام کاروانی که گشته است اسیر همگی کودک و زنان حرم جز یکی مرد و دست در زنجیر ۱۹ محرم، سالروز حرکت اسرای کربلا به طرف شام در سال ۶۱ ه.ق https://eitaa.com/joinchat/2353397780C983ce3a0dd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹🌹 دعای فرج و سلامتی امام زمان علیه السلام بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ و عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، و فی کُلّ ساعَة وَلیّا و حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً و تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِلٰهِی عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْکَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ، وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکیٰ، وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُیَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ، یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیانِی فَإِنَّکُما کافِیانِ، وَانْصُرانِی فَإِنَّکُما ناصِرانِ یَا مَوْلانا یَا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ. 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 https://eitaa.com/joinchat/2353397780C983ce3a0dd