#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوسیودو
👈این داستان⇦《 و قسم به عصر 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎بعد از امتحان حسابی رفتم توی فکر ...
اگه واقعا کوه رفتن آدمها رو اینقدر بهم نزدیک میکنه و ... با هم قاطی میشن ... ایده خیلی خوبیه که من و سعید هم بریم کوه ... حالا شاید خودمون ماشین نداریم ... و جایی رو هم بلد نیستم ... اما گروههای کوهنوردی ... مثل گروهی هم که سپهر میگفت ... به نظر خوب میاد ...👌
🔹در هر صورت، ایده خوبی برای شروع بود ... از طرفی یه فکر دیگه هم توی ذهنم حرکت میکرد ...
🔸حالا اگه به جای من ... به بقیه نزدیکتر بشه و رابطهمون همین طوری بمونه چی؟ ... یا اینکه ...🤔
دل دل کنان میرفتم سمت قرآن ... یه دلم میگفت استخاره کن ... اما دوباره ترس وجودم رو پر میکرد ...
🔻بالاخره دلم رو زدم به دریا ... نمیدونم چطور شد اون روز این تصمیم رو گرفتم ... وضو گرفتم و بعد از نماز مغرب و تسبیحات حضرت زهرا ... با هزار سلام و صلوات ... برای اولین بار در تمام عمرم ... استخاره کردم ...🍃✨
🍃✨و قسم به عصر ... که انسان واقعا دستخوش زیان است ... مگر افرادی که ایمان آوردند و عمل شایسته انجام دادند ... و یکدیگر را به حق سفارش کردند و به صبر و شکیبایی توصیه نمودند ... صدق الله العلی العظیم ...✨🍃
❤️قرآن رو بستم و رفتم سجده ...
- خدایا ... به امید تو ... دستم رو بگیر و رهام نکن ...
💢امتحانات سعید تموم شد ... و چند وقت بعد، امتحانات من... شب که برگشت بهش گفتم ...
▫️حسابی خوشش اومد ... از حالتش معلوم بود ایده حرف نداشت ... از دیدن واکنشش خوشحال شدم ... و امیدوارتر از قبل ... که بتونم از بین اون رفیقهای داغون ... جداش کنم...
🔹خودش رفت سراغ گروه کوهنوردیای که سپهر پیشنهاد داده بود ... و اسم من و خودش رو ثبت نام کرد ...
- انتخاب اولین جا با تو ... برای بار اول کجا بریم ...🤔🤔
💠هر چند، انتخاب رو بهش دادم ... اما بازم میخواستم موقع ثبت نام باهاش برم ... اون محیط تعریفی ... و افراد و مسئولینش رو ببینم ... ولی دقیقا همون روز، ساعت کلاسم عوض شد ...
🔸سعید خودش تنها رفت ... وقتی هم که برگشت با هیجان شروع به تعریف کرد ... خیلی خوشحال بودم ... یعنی میشد ... این یه گام بزرگ سمت موفقیت باشه؟ ...
🍃✨نماز صبح رو خوندم و چهار و نیم زدیم بیرون ... جزء اولین افرادی بودیم که رسیدیم سر قرار ... هوا هنوز گرگ و میش بود ... که همه جمع شدن ... و من ... وارد جو و دنیایی شده بودم ... که حتی فکرش رو هم نمی کردم ...😳😊
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
@helyat_almotaghin
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوسیوسه
👈این داستان⇦《ابراهیم》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎سعید توی روز ثبت نام با چند نفرشون آشنا شده بود ... گرم و گیرا با هم سلام و احوال پرسی کردن ... نه فقط با سعید... هر کدوم که به هم میرسیدن ...
🔹گروه دخترها و پسرها با هم قاطی شدن ... چنان با هم احوال پرسی میکردن ... و دست میدادن و ...
🔸مثل ماست وا رفته بودم ... حالا دیگه سعید هم جلوی من راحتتر از قبل بود ... اونم خیلی راحت با دخترها دست میداد ... گیج و مبهوت ... و با درد به سعید نگاه میکردم ... یکیشون اومد سمتم ... دستش رو بلند کرد ...
سلام ... من یلدام ...
🔻با گیجی تمام، نگاهم برگشت ... سرم رو انداختم پایین ... و با لبخند فوق تلخی ...
خوش وقتم ... و رفتم سمت دیگه میدون ... دستش روی هوا خشک شد...
💢نشستم لبه جدول و سرم رو گرفتم توی دستم ... گیج بودم و هنوز باور نمیکردم ... خدا، من رو اینجا فرستاده باشه ... بقیه منتظر رسیدن اتوبوس و مسئول گروه ... من، کیش و مات ... بین زمین و آسمون ...
🍃✨خدایا ... واقعا استخاره کردنم درست بود؟ ... یا ...
💢عقلم از کار افتاده بود ... شیطان از روی اعصابم پیاده نمیشد ... و آشفتهتر از همیشه ... عقلم هیچ دلیلی برای بودنم توی اون جمع پیدا نمیکرد ...
🔹اگر اون خواب صادقانه بود؟ ... اگر خواست خدا این بود؟ ... بودن من چه دلیل و حکمتی میتونست داشته باشه؟ ...🤔
🔸به حدی با جمع احساس غریبی میکردم ... که انگار مسافری از فضا بودم ... و اگر اون خواب و نشانهها حقیقی نبود؟ ...
▫️سرم رو وسط دستهام مخفی کرده بودم ... غرق فکر ... که اتوبوس رسید ... مسئول گروه پیاده شد و بعد از احوال پرسی ... شروع به خوندن اسامی و سرشماری کرد ... افراد یکی یکی سوار میشدن ... و من هنوز همون طور نشسته ... وسط برزخ گیر کرده بودم ...
فکر کن رفتی خارج ... یا یه مسلمونی وسط L.A ...😳
💠سرم رو آوردم بالا و به سعید نگاه کردم ... اگه نمیخوای بیای ... کوله رو بده من برم ... من میخوام باهاشون برم ...
💢دست انداختم و کوله رو از روی دوشم برداشتم ... درست یا غلط ... رفتن انتخاب من نبود ... کوله رو دادم دستش ... و صدای اون حس ... توی وجودم پیچید ...
🍃✨اعتمادت به خدا همین قدر بود؟ ... به خدایی که ابراهیم رو وسط آتش نگه داشت ...😳😔
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
@helyat_almotaghin
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوسیوچهار
👈این داستان⇦《 والله خیر حافظا 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎اشک توی چشمم حلقه زد ...
🍃✨خدایا ... من بهت اعتماد دارم ... حتی وسط آتیش ... با این امید قدم برمیدارم ... که تمام این مسیر به خواست توئه... و تویی که من رو فرستادی ... ولی اگر تو نبودی ... به حق نیتم ... و توکلم نگهم دار و حفظم کن ... تو رو به تسبیحات فاطمه زهرا قسم ...
▫️از جا بلند شدم و رفتم سمت اتوبوس ...
🍃✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ... اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ... لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ ...
🔹و اولین قدم رو گذاشتم روی پلههای اتوبوس ... مسئول گروه ... توی در باهام سلام و احوال پرسی کرد ...
🔸داداشت گفت حالت خوب نیست ... اگه خوب نیستی برگرد ... توی کوه حالت بهم بخوره ممکنه نشه کاری برات کرد ... وسط راه میمونی ...
💢به زحمت خودم رو کنترل کردم و لبخند زدم ...
نه خوبم ... چیزی نیست ...
▫️و رفتم سمت سعید ... نشستم بغلش ...
- فکر کردم دیگه نمیای ...
- مگه تو دار دنیا چند تا داداش دارم ... که تنهاشم بزارم؟ ...
🍀تکیه دادم به پشتی صندلی ... هنوز توی وجودم غوغایی به پا بود ... غوغایی که قبل از اینکه حتی فرصت آرام شدن پیدا کنه ... به طوفان تبدیل شد ...
🔻مسئول گروه از جاش بلند شد و چند قدم اومد جلو ...
سلام به دوستان و چهرههای جدیدی که تازه به گروه ما ملحق شدن ... من فرهادم ... مسئول گروه و با دو نفر دیگه از بچه ها ... افتخار همراهی شما و سرپرستی گروه رو داریم ...✨🍀
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
@helyat_almotaghin
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوسیوپنج
👈این داستان⇦《 جذام...!!! 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎به هر طریقی بود ... بالاخره برنامه معرفی تموم شد ... منم که از ساعت ۲ بیدار بودم ... تکیه دادم به پشتی صندلی و چشمهام رو بستم ... هنوز چشمهام گرم نشده بود ... که یه سی دی ضرب دار و بکوب گذاشتن ... صداش رو چنان بلند کردن که حس میکردم مغزم داره جزغاله میشه ... و کمتر از ده دقیقه بعد یکی از پسرها داد زد ...
🔹بابا یکی بیاد وسط ... این طوری حال نمیده ... و چند تا از دختر، پسرها اومدن وسط ...
🔸دوباره چشمها رو بستم ... اما این بار، نه برای خوابیدن ... حالم اصلا خوب نبود ...
🔻وسط اون موسیقی بلند ... وسط سر و صدای اونها ... بغض راه گلوم رو گرفته بود ... و درگیری و معرکهای که قبل از سوار شدن به اتوبوس توی وجودم بود ... با شدت چند برابر به سراغم برگشته بود ...
🍃✨خدایا ... من رو کجا فرستادی؟ ... داره قلبم میاد توی دهنم... کمکم کن ... من ... تک و تنها ... در حالی که حتی نمیدونم باید چی کار کنم؟ ... چی بگم؟ ... چه طوری بگم؟ ... اصلا ... تو، من رو فرستادی اینجا❓ ...
▫️چشمهای خیس و داغم بسته بود ... که یهو حس کردم آتش گداختهای🔥☄ به بازوم نزدیک شد ... فلز داغی که از شدت حرارت، داشت ذوب میشد ...
⚡️از جا پریدم و ناخودآگاه خودم رو کشیدم کنار ... دستش روی هوا موند ... مات و مبهوت زل زد بهم ...😳
💠جذام که ندارم این طوری ترسیدی بهت دست بزنم ... صدات کردم نشنیدی ... میخواستم بگم تخمه بردار ... پلاستیک رو رد کن بره جلو ...
💢اون حس به حدی زنده و حقیقی بود ... که وحشت، رو با تمام سلولهای وجودم حس کردم ... و قلبم با چنان سرعتی میزد که ... حس میکردم با چند ضرب دیگه، از هم میپاشه ...💓
🔹خیلی بهش برخورده بود ... از هیچ چیز خبر نداشت ... و حالت و رفتارم براش ... خیلی غریبه و غیرقابل درک بود ...
🔸پلاستیک رو گرفتم ... خیلی آروم ... با سر تشکر کردم ... و بدون اینکه چیزی بردارم ... دادم صندلی جلو ...
🔻تا اون لحظه ... هرگز چنین آتش🔥 و گرمایی رو حس نکرده بودم ... مثل آتش گداختهای☄ ... که انگار، خودش هم از درون میسوخت و شعله میکشید ... آروم دستم رو آوردم بالا و روی بازوم کشیدم ...
💢 هر چند هنوز وحشت عمیق اون لحظه توی وجودم بود ... اما ته قلبم گرم شد ... مطمئن شدم ... خدا حواسش بهم هست ... و به هر دلیل و حکمتی ... خودش، من رو اینجا فرستاده ... با وجود اینکه اصلا نمیتونستم بفهمم چرا باید اونجا میرفتم ...
❤️قلبم آرامتر شده بود ... هر چند ... هنوز بین زمین و آسمان بودم ... و شیطان هم ... حتی یک لحظه، دست از سرم برنمی داشت ...
🍃✨الهی ... توکلت علیک ... خودم رو به خودت سپردم ...
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
@helyat_almotaghin
📸 اعمال شب و روز اول ماه رجب
اعمال شب اول ماه رجب:
🔹️هنگام دیدن هلال ماه بگوید:
" اَللَّهُمَّ أَهِلَّهُ عَلَینَا بِالْأَمْنِ وَ الْإِیمَانِ وَ السَّلامَةِ وَ الْإِسْلامِ رَبِّی وَ رَبُّک اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ."
🔹️غسل کردن
🔹️زیارت امام حسین(علیهالسلام)
🔹️بعد از نماز مغرب بیست رکعت، یعنی ۱۰ تا دو رکعتی نماز گزارده شود.
🔹️بعد از نماز عشاء دو رکعت نماز گزارده شود: در رکعت اول حمد و ألم نشرح یک مرتبه و توحید سه مرتبه و در رکعت دوم حمد و ألم نشرح و توحید و معوذتین خوانده شود و پس از سلام، سی مرتبه لا إِلَهَ إِلا اللهُ بگوید و سی مرتبه صلوات بفرستد.
اعمال روز اول ماه رجب:
🔹️روزه گرفتن
🔹️غسل کردن
🔹️زیارت امام حسین(علیهالسلام)
🔹️خواندن نماز سلمان (دستور آن در مفاتیح الجنان آمده است)
#اطلاع_رسانی_كنيد
@helyat_almotaghin
💠استوری ولادت امام باقر علیه السلام
@helyat_almotaghin
؛🤍❄️🤍❄️🤍❄️•°•○
؛🤍❄️🤍 •°•○
؛❄️🤍
؛❄️
.❄️•﷽•🤍
نوکنیدجامه را🌸🍃
پاک کنیدخانه را،🌸🍃
گل بزنید قبله را،
ماه رجب میرسد🌸🍃
هوش کنیدمست را،
آب زنیددست را،🌸🍃
سجده کنیدهست را
ماه رجب میرسد🌸🍃
سیرکنیدگشنه را،
آب دهیدتشنه را🌸🍃
دورکنیدغصه را،
ماه رجب میرسد🌸🍃
عفوکنیدبنده را
أرج نهیدزنده را🌸🍃
یادکنیدرفته را،
ماه رجب میرسد🌸🍃
🌸🌿🌸🌿
🌷حلول ماه رجب؛ ماه ولایت و امامت، ماهی که رحمت گسترده الهی بر بندگانش جاری میشود، مبارک باد
✍حضرت امام کاظم (ع):«رَجَبٌ شَهْرٌ عَظِیمٌ یُضَاعِفُ اللَّهُ فِیهِ الْحَسَنَاتِ وَ یَمْحُو فِیهِ السَّیِّئَاتِ مَنْ صَامَ یَوْماً مِنْ رَجَبٍ تَبَاعَدَتْ عَنْهُ النَّارُ مَسِیرَةَ سَنَةٍ وَ مَنْ صَامَ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ»
ماه رجب، ماه بزرگى است که خداوند در آن [پاداش]کارهای نیک را چند برابر میکند و گناهان را در آن میآمرزد.
کسى که یک روز در ماه رجب روزه بگیرد، آتش جهنّم به اندازه مسیر یک ساله از او فاصله میگیرد، و کسى که سه روز روزه بگیرد، بهشت براى او واجب میشود.
📚من لا یحضره الفقیه ج۲. ص ۹۲
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@helyat_almotaghin
🌹اعمال شب اول ماه رجب:
🌺از رسول خدا(ص) نقل شده است که به هنگام رؤیت هلال ماه رجب، این دعا را مىخواند: «اَللّهُمَّ اَهِلَّهُ عَلَیْنا بِالاْمْنِ وَالاْیمانِ وَالسَّلامَةِ وَالاْسْلامِ رَبّى وَرَبُّکَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ»؛
(خدایا این ماه را بر ما به امنیت و ایمان و سلامت و دین اسلام نو کن، پروردگار من و پروردگار تو (اى ماه) خداى عزوجل است.)
🌺و همچنین از آن حضرت نقل شده است که وقتى هلال ماه رجب را مىدید، مىفرمود: «اَللّهُمَّ بارِکْ لَنا فى رَجَب وَشَعْبانَ، وَبَلِّغْنا شَهْرَ رَمَضانَ، وَاَعِنّا عَلَى الصِّیامِ وَالْقِیامِ، وَحِفْظِ اللِّسانِ، وَغَضِّ الْبَصَرِ، وَلا تَجْعَلْ حَظَّنا مِنْهُ الْجُوعَ وَالْعَطَشَ»؛
(خدایا برکت ده بر ما در ماه رجب و شعبان و ما را به ماه رمضان برسان و کمکمان ده براى گرفتن روزه و شب زندهدارى و نگهدارى زبان و پوشیدن چشم و بهره ما را از آن ماه تنها گرسنگى و تشنگى قرار مده.)
✅ غسل کردن: سیّد بن طاووس مىگوید در کتب «عبادات» روایتى از رسول خدا (ص) یافتم که آن حضرت فرمود: هر کس ماه رجب را درک کند و در اول، وسط و آخر آن، غسل کند همانند روزى که از مادر متولد شده، از گناهان خارج شود (و پاک شود).
✅ زیارت امام حسین(ع) در این شب فضیلت بسیار دارد.
✅ بعد از نماز مغرب، ۲۰ رکعت نماز بخواند (هر دو رکعت به یک سلام) و در هر رکعت یک بار سوره «حمد» و یک بار سوره «توحید» بخواند، رسول خدا(ص) در پاداش این عمل فرمود: هر کس چنین کند، به خدا سوگند خودش، خانوادهاش، مالش و فرزندانش محفوظ بمانند و از عذاب قبر پناه داده شود... و در قیامت به سرعت از صراط بگذرد.
✅ بعد از نماز عشاء، دو رکعت نماز به جا آورد، در رکعت اول «حمد» و «الم نشرح» را یک مرتبه و سوره «توحید» را سه مرتبه بخواند و در رکعت دوم، سورههاى «حمد»، «الم نشرح»، «توحید» و «معوّذتین» (سورههاى ناس و فلق) را یک بار بخواند و پس از سلام ۳۰ مرتبه بگوید: «لا اله الاّ الله» و ۳۰ مرتبه «صلوات» بفرستد، رسول اکرم(ص) فرمود: کسى که این عمل را انجام دهد، خداوند گناهانش را مىآمرزد و از گناه پاک مىشود.
✅ ۳۰ رکعت نماز بخواند، (هر دو رکعت به یک سلام) در هر رکعت یک مرتبه «حمد» و یک مرتبه «کافرون» و سه مرتبه «توحید» را بخواند. در روایتى رسول خدا(ص) فرمود: هر مرد و زن مؤمنى چنین کند، خداوند تمام گناهان کوچک و بزرگ وى را مىآمرزد و تا سال بعد، خداوند نامش را در فهرست «نمازگزاران» مىنویسد و از نفاق پاک مىشود.
✅ احیاى شب اول ماه رجب: شیخ طوسى در «مصباح المتهجّد» از امام صادق(ع) از جدش از امیرمؤمنان على(ع) نقل کرده است که آن حضرت دوست داشت که در چهار شب از شبهاى سال، فارغ از هر چیز، به عبادت بپردازد: شب اوّل ماه رجب، شب نیمه شعبان، شب عید فطر و شب عید قربان.
در حدیثى دیگر، از امام صادق(ع) نقل شده است که «تا مىتوانى بر احیاى شبهاى عید فطر، عید قربان و... شب اول رجب مراقبت کن.
✅ خواندن دعایى که از امام جواد(ع) نقل شده است که فرمود: مستحب است انسان، در شب اول رجب، با این کلمات، دعا کند: «اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاَنَّکَ مَلیکٌ، وَاَنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْء مُقْتَدِرٌ، وَاَنَّکَ ما تَشآءُ مِنْ أَمْر یَکُونَ اَللّهُمَّ اِنّى اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ بِنَبِیِّکَ مُحَمَّد نَبِىِّ الرَّحْمَةِ، صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، یا مُحَمَّدُ یا رَسُولَ اللهِ، اِنّى اَتَوَجَّهُ بِکَ اِلَى اللهِ رَبِّکَ وَرَبِّى لِیُنْجِحَ بِکَ طَلِبَتى»
@helyat_almotaghin
زیارت امام حسین علیه السلام در ماه رجب و شعبان(1)
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ خاتَمِ النَّبِيِّينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللّٰهِ وَابْنَ وَلِيِّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَفِيَّ اللّٰهِ وَابْنَ صَفِيِّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللّٰهِ وَابْنَ حَبِيبِهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِيرَ اللّٰهِ وَابْنَ سَفِيرِهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خازِنَ الْكِتابِ الْمَسْطُورِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالزَّبُورِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ الرَّحْمٰنِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا شَرِيكَ الْقُرْآنِ؛
(2)
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَمُودَ الدِّينِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بابَ حِكْمَةِ رَبِّ الْعالَمِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بابَ حِطَّةٍ الَّذِي مَنْ دَخَلَهُ كانَ مِنَ الْآمِنِينَ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْبَةَ عِلْمِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْضِعَ سِرِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ثارَ اللّٰهِ وَابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، السَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْأَرْواحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنائِكَ وَ أَناخَتْ بِرَحْلِكَ، بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي وَنَفْسِي يَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الْمُصِيبَةُ وَجَلَّتِ الرَّزِيَّةُ بِكَ عَلَيْنا وَعَلَىٰ جَمِيعِ أَهْلِ الْإِسْلامِ، فَلَعَنَ اللّٰهُ أُمَّةً أَسَّسَتْ أَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ، وَلَعَنَ اللّٰهُ أُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ، وَأَزالَتْكُمْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الَّتِي رَتَّبَكُمُ اللّٰهُ فِيها؛