°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه شهید حاجمحمد ابراهیم همت 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 این قسمت دشت های سوخته فصل سوم قسمت 4⃣7⃣ چرا این قد
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت
🌹🌸🌺🌹🌸🌺🌹🌸🌺
این قسمت دشت های سوخته
فصل چهارم
قسمت5⃣7⃣
آخدا یک سرسوزن نسیم!یک باد کوچولو به ابوالفضل از گرما پختیم😢😩
وای ی ی ی ی !این پشه ها هم قوز بالاقوز شده اند.😕😕
شب که برای خواب به داخل چادر رفتیم حاجی هموز نیامده بود .نه کولر داشتیم و نه روشنایی.دار و ندارمان یک بسته شمع بود.😩
باید حواسمان را جمع میکردیم که محلمان کشف نشود.و الا سروکله ی میگ های دشمن پیدا میشد😏
چند دقیقه ای داخل ننشسته بودیم که نفس مان از گرما گرفت.بیرون که رفتیم از دست پشه ها کلافه و به سرعت داخل چادر شدیم.🙄
همان چند لحظه کافی بود تا سر و صورتمان مثل زمین شخم زده شود.😩😩
آن ها نیش میزدند و ما با ناخن
می خراشیدیم و دشنام می دادیم.😣
ناچار یکی از شمع ها رو روشن کردیم و اطرافش نشستیم .خیس عرق بودیم که حاجی غرزنان وارد شد.😩
در حالی که سر و بدنش را خشک میکرد و می خارید ،روی یکی از پتوها دراز کشید و آرنج روی پیشانی گذاشت تا بخوابد🙂
چند ثانیه ای نگذشته بود که اولین سیلی را خودش به صورت خودش زد و زیر لب غرزد :((ببین سگ پدر صاحاب نمیذاره یه چرتی بزنیم!))😒
به خنده ی ما اهمیت نداد و دومی را هم با بدوبیراه به پس گردن خودش زد که شلیک خنده ی ما بلند شد. 😁😆😅
با گفتن:((رو آب بخندید!))
به پهلوی راست غلتید و نیمرخ صورتش را زیر پنجه برد.خروپف او در حال بیرون آمدن بود که یکباره مثل فنر نیم خیز شد و ضدبه ی محکمی به صورت و گوش خود نواخت و فریادش چادر را پرکرد:((ای پدرسوخته ی
بد جد و آباد!بی پدر مادر تا ته فرو میکند.))☹️
قهقهه ی ما دوباره چادر را گرفت وضربه ی بعدی حاجی با فریاد بیرون آمد :((آخ گردنم که الهی تخمتان را ملخ بخورد!))😣😢😫
و روی دوزانو نشست و در نور کم شمع چشم در هوا چرخاند . یک مرتبه دستش در هوا قوس زد و با مالیدن به شلوارش گفت:((آخیش ش ش! بالاخره گرفتمش.))😠😐😐
ادامه دارد....
🌺🌸🌹🌺🌸🌹🌺🌸🌹
ادامه ی این داستان ان شاالله به زودی در کانال تخصصی شهید همت☺️
با ما همراه باشید👌
@hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🌸🌺🌹🌸🌺🌹🌸🌺 این قسمت دشت های سوخته فصل چهارم قسمت5⃣7⃣ آخدا یک س
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
این قسمت دشت های سوخته
فصل چهارم
قسمت 6⃣7⃣
قاسم عبدی ریسه رفت و گفت:((حاج احمد به دلت وعده نده!یکی دوتا که نیستند 😂😂
محسن هم دنبال حرفش گفت:((الان فک و فامیلش میریزند سرت خونخواهی! ))😁😁
حاجی اهمیتی به متلک آن ها نداد وبا دهن دره ی بلندی نالید:((به خدا گیج یه چرت خوابم. کردارم امروز درآمد.))😅
سرهنگ تقی شادکام با طعنه گفت:((حاج احمد کسی که جلوتو نگرفته،خوب بگیر بخواب!))☺️
که یک مرتبه جوش آورد و عصبانی دادش درآمد:((کجا بخوابم!مگر این خمسه خمسه ها می ذارند؟اگر مردین خودتون بخوابین!))😡😡
با شلیک دوباره ی خنده ی ما اخم هایش بازشد و آمد کنار شمع نشست.نگاهی به سقف و اطراف چادر کرد و گفت:((چادر بهتر از اینم گیرتان نیامد.😂😂
با این جگر زلیخا مگه میشه خوابید! ))😂
تقی در جوابش گفت:((خب میگی چیکار کنم حاجی!این شب تاریک نخ و سوزن از کجا بیاریم؟))😁😃
سرهنگ صادق به شوخی زد و گفت:((ای بابا! ماموریت پنج روزه که این همه دنگ و فنگ نداره. یک جوری باید تحمل کنیم)).😁😃
سرهنگ محسن مفیدفر نجوا کرد :((بی خود به دلتان وعده ندهید.کدام ماموریت ما رفتیم و کمتر از یک ماه طول کشید؟این جا هم حالا حالاها مهمانیم.))😏😐
حاجی حرفش را تایید کرد و گفت:((آقا محسن راست میگه.بلند شین یه کاربکنیم که این جوری نمیشه.))
سروان محمدمهدی دجپور که با غیظ گوشش را می چلاند،عصبی گفت:((خدا ذلیلش کند ،چنان نیش زد که ننه ام جلو چشمم آمد)).😡😐
حاجی مثل اینکه فکری به خاطرش رسیده باشد از جا برخاست و رفت بیرون و پنجره های چادر را کیپ بست و داخل شد.نگاه حق به جانبی به همه کرد و با فوت محکمی به شمع گفت:((تحمل گرما بهتر از نیش پشه است،یالا بخوابید!))😁😩😐
قاسم نق زد:حاجی،پنجره ها را چرا بستی؟میپزیم)).😬😕
ادامه دارد...
🌺🌹🍃🌺🌹🍃🌺🌺🍃
ادامه ی این داستان ان شاالله
به زودی در کانال تخصصی شهید همت
با ما همراه باشید👌
@hemmat_channel
*✅قوی ترین فیلتر شکن دنیا*
👇👇👇
🔺می خواهم چند تا فیلتر شکن برای شما معرفی کنم این فیلتر شکن ها که خدمت شما معرفی می کنم صد در صد کار می کند و تضمینی است و کاملا رجستری شده است و شما می توانید بدون هیچگونه شک و تردیدی ازشون استفاده کنید
☄از این فیلتر شکن ها که وارد دنیای انسان ها شده اند می توان به تعصب غیر صحیح، تقلید کور کورانه، پیروی کردن از اکثریت، مد گرایی، پیروی کردن از عادات زشت اجتماعی و غیره اشاره نمود .
☝️وقتی انسان مرتکب گناه می شود به مرور و تکرار گناه ها خودش را از خدا دورتر می کند و کم کم گناهان فیلترهایی می شوند که مانع ارتباط انسان با خدای خودش می گردند در این نوشته قصد داریم فیلتر شکن هایی رو معرفی کنیم که با استفاده از آنها هیچ فیلتری نمی تواند مانع شما شود
*1⃣نماز*
بهترین فیلتر شکن دنیا که خود خداوند هم زیر این فیلتر شکن را امضا و مهر کرده خصوصیت مهم این فیلتر شکن این است که مانع می شود انسان با گناه کردن فیلترهایی رو بین خودش و خداش ایجاد کند ... اگه باور ندارید این آیه رو بخوانید
" ان الصلاه تنهی عن فحشا و المنکر (عنکبوت/44)
*2⃣ قرآن*
🔻همتا نداره
همه کسانی که متخصص هستند از این فیلتر شکن بی بدیل استفاده می کنند و جلوی کلام خدای تبارک و تعالی زانو می زنند برای استفاده از این فیلتر شکن آن را بخوانید و بفهمید و به آن عمل کنید.
*3⃣اذکار*
🔻ذکر و یاد خدا آثار سازنده روحى و اخلاقى فراوانى دارد که یاد متقابل خدا از بنده، روشنى دل، آرامش قلب، ترس از (نافرمانى) خدا، بخشش گناهان، و علم و حکمت از جمله آنها است
🔹در مورد این نوع از فیلتر شکن ها باید بگویم نسخه های تقلبی زیادی وجود دارد مواظب باشید.
*🔳دلیل فیلتر شدن !!!*
✔️وقتی انسان ها گناه میکند به دلیل جهلشان به ازای هر گناه یک قدم از خدا دور میشوند این فیلترها بر چشمانمان گوش هایمان ؛ و قلب ما سیطره می زند و اگرکسی دچار این گناهان شد اگر به یکی از این فیلتر شکن ها وصل باشد … ان شا الله … به راه مستقیم هدایت میشود
📚❦┅┅ @hemmat_channel
✵━━┅═🌸‿🌸═┅━✵
.
مجید می گفت: خواب مادرسادات را دیدم☺️، پایم که به سوریه برسد هفته بعد میهمان او خواهم بود🕊، با رفتنش موافقت نشد، به حضرت زهرا قَسمشان داد و کارش راه افتاد.
هفته ی بعد، شب آخر جورابهای همرزمانش را میشست، همرزمش به مجید گفت: حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار خالکوبی روی دستت داری😞؟ گفت: تا فردا این خالکوبی یا خاک میشه و یا اینکه پاک میشه و فردای آن روز با اصابت یک تیر به بازوی سمت چپش که دستش را پاره کرد و سه یا چهار گلوله به سینه و پهلویش نشست و با ذکر یا زهرا (س) به شهادت رسید.💔😭😭
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
@hemmat_channel
🍂🍂🍂🍂🍂
❣مواظب خودت باش
🌼🍃معنی این جمله این نیست که از خودت مواظبت کن!
🌼🍃معنیش این است که هیچکس به اندازه خودت
نمیتونه بهت صدمه بزنه!
🌼🍃تحقیقات نشان داده که بیشترین عامل بیماری ها،
سختی ها، مشکلات و ناکامی های انسان ها خود آنها هستند. . .
🌼🍃 اگر دوست دارید بعد از سالها زندگی زمانی که برمیگردید و به منظره گذشته خود نگاه میکنید
تصویری زیبا و خاطراتی پر از خرسندی ببینید اینها را به هم پیوند بزنید:
🌼🍃تصمیم را با تحقیق
هوس را با عقل
عصبانیت را با صبر
انتقام را با فراموشی
عبادت را با بی توقعی
خدمت به خلق را با گمنامی
و در آخر قلبت را با خدا پیوند بزن.
🌼🍃مواظب خودت باش. خیلی مواظب خودت باش ...
@hemmat_channel
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
سلام هم اکنون شبکه ۲
قصه مجید😭
شهید مدافع حرم مجید قربانخانی
حتما ببینید👍👍👌👌
@hemmat_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️امر به معروف صحیح و زیبای خواهر شهید پلارک شهیدی که همیشه از مزارش بوی عطر به مشام میرسد.
🔸سوز سخنان خواهر شهید بغض دختران بد حجاب را ترکاند😞
🌹دیروز ۷ اردیبهشت تولد شهید سید احمد پلارک بود
🌷 @HEMMAT_CHANNEL 🌷
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
✨﷽✨
#درد_دل
✍گفتم :خدا آخه این همه سختی؟چرا ؟
گفت :« ان مع العسر یسرا »
"قطعا به همراه هر سختی آسانی هم هست."
(شرح/6)
✍گفتم : واقعــــــــا ؟
گفت :« فان مع العسر یسرا »
" حتما به همراه هر سختی آسانی هم هست."
(شرح/7)
✍گفتم : خوب خسته شدم دیگه ...
گفت :« لا تقنطوا من رحمة الله »
" از رحمت من نا امید نشو .
"(زمر/53)
✍گفتم :انگار منو فراموش کردی؟!
گفت :« فاذ کرونی اذکرکم »
" منو یاد کن تا تو رو یاد کنم."
(بقرة/152)
✍گفتم : تا کی باید صبر کرد؟
گفت :«و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبآ»
" توچه می دونی !شاید موعدش نزدیک باشه
" (احزاب/63)
✍گفتم :تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک،
خیلی دوره! تا اونموقع چکار کنم؟
گفت :« و اتبع ما یوحی الیک
واصبرحتی یحکم الله »
" کارهایی رو که بهت گفتم انجام بده
و صبر کن تا خودم حکم کنم.
(یونس/109)
@HEMMAT_CHANNEL
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
📜خاطرات شهدا
#شهید_محمدابراهیم_همت
✅سجایای اخلاقی شهید
✍بنقل از مادر شهید
از خصوصیات اخلاقی اش هرچه بگویم، کم گفتم. 👌
او از بچه گی در خانواده ی ما، بلاتشبیه، مانند یک قرآن بود.😍✨📖
صبح که می خواستم بلندش کنم، لحاف را از رویش پس نمیزدم، با یک بوسه بیدارش می کردم.☺️😘
طوری که گاهی وقت ها پدرش اعتراض می کرد و می گفت: «خجالت بکش زن، این دیگه بزرگ شده.»😕
سه ماه تعطیلات تابستان که می شد، می گفت: «من خوشم نمیاد برم توی کوچه و با این بچه ها بشینم، وقتمو تلف کنم. میخوام برم شاگردی.»😄👨🔧
🙄
می گفتیم: «آخه برای ما زشته که تو بری شاگردی. بری شاگرد کی بشی؟😒»
می گفت: «میرم شاگرد یه میوه فروش می شم.😌🍇🍐»
می رفت و آن قدر کار می کرد که وقتی شب به خانه می آمد، دیگر رمقی برایش نمانده بود.😢🤕
به او می گفتم: «آخه ننه، کی به تو گفته که با خودت این طوری کنی؟»😮
می گفت: «طوری نیست، کار کردن به نوع عبادته، کیه که زحمت نکشه و کار نکنه؟» 😁✌️
می گفت: «✨حضرت علی این همه زحمت می کشید! نخلستون ها رو آب میداد، درخت می کاشت، مگه ما به این دنیا اومدیم که فقط بخوریم و بخوابیم.»🤔🙄
این بچه آرام و قرار نداشت. یک وقتی هایی که من خانه نبودم، جارو را برمی داشت و خانه را جارو می کرد یا رختها را می شست👕👖🚿🍴🍽.
🙄😳
اخلاق و رفتارش طوری بود که همیشه همه ازش راضی بودند.😊😍👌
🔴این داستان کاملا واقیست
برگرفته از👇
#کتاب_برای_خدا_مخلص_بود👌
🔴زندگینامه شهید همت
@hemmat_channel
🌸🌸
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃
🍃🌸بزرگے مےگفت ،
فکرنکنے
اگه چند رکعت نماز مےخونے
دیگہ واسهی خودت ڪسے شدے 😇
و بہ خودت مغرور بشے 😤
فکرنکن:
🍃🌸اگہ تو دل شب بلند میشی
نماز مےخونی ،
آدم حسابے شدے دیگہ..!
اینا همہ از لطف و بزرگے ✨خداستـــ✨
ڪہ هر دفعہ صداتـــ مےڪنہ ،
وگرنہ اگہ بہ ما باشہ اینکاره نیستیم 😒
ما تا آخر عمر بدهکار ✨خداییم..✨😓
@hemmat_channel
4_5922527418899237505.mp3
3.25M
⏯ #زمینه احساسی
🍃این اعتقاد قلب بنده ی رو سیاهه
🍃گناه نا امیدی بزرگترین گناهه
🎤 #سید_رضا_نریمانی
👌فوق زیبا😭😭
@hemmat_channel
✒️📃
یـــ❗️ـک تلنـ⚠️ـگر
اے شهید🕊
همسایہ ات نیستم
امـا
🌾مهمان خانہ ے مجازی ات
ڪہ هستم،
🌾خودت دستم راگرفتہ اے
وآورده اے
🌾اینجاڪمڪے ڪن من هم یڪے
شبیہ توُ شوم😭
#تلنگر
@hemmat_channel
از وقتي اين ظرفهاي تفلون را خريده بوديم، چند بار گفته بود «يادتنره! فقط قاشق چوبي بهش بزني.»
ديگر داشت بهِم بر ميخورد. با دلخوري گفتم :«ابراهيم! تو كه اينقدرخسيس نبودي.»
براي اين كه سوء تفاهم نشود، زود گفت «نه! آدم تا اونجا كه ميتونه،بايد همه چيز رو حفظ كنه. بايد طوري زندگي كنه كه كوچكترين گناهي نكنه.»
#شهدایی
#شهید_همت
@hemmat_channel
♡
شهدا...
معلمان حقیقی؛
نگاهت، معبری است به سوی بهشت،
درهای بهشت باز میشود وقتی که دُرّ
کلامت به جان نور میبخشد
و با تو قلب دانش یافتگانت راه ملکوت را طی میکنند.
سلام بر #عارفانعشق و معلمانی که راههای آسمان را به دانش آموختگان راه شهادت نشان دادند.
#روزتونمبارک
#اسطورههایتکرارنشدنی
#شهدا #همت
❤️ @hemmat_channel
🍃 در سال قحطی عارفی غلامی دیدکه شادمان بود
گفت:چطور درچنین وضعی شادی میکنی؟
گفت:من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد
و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا میدهد
🍃عارف گفت: "ازخودم شرم دارم ڪه یڪ غلام به اربابی با چندگوسفند توڪل ڪرده وغم به دل راه نمیدهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خودهستم
اميدتون هميشه به بالاسري
ان شاءالله🙏🌷
↶【به ما بپیوندید 】↷
🎀 @hemmat_channel