eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
979 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید..... قسمت ۱۵۹ ‌‌ 🥀🥀🥀 کنار
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم .... قسمت۱۶۰ 🥀🥀🥀🥀 رسیدم خونه علی.. زنگ درو به صدا در اوردم و منتظر شدم که بعد از چند لحظه صدای خاله به گوشم رسید .. _کیه ؟ لبخندی زدم و گفتم خاله جونم مزاحم نمی خواین ؟! در همین زمان درب اهنی توسط خاله باز شد و بعد از دیدن من لبخندی زد و گفت : _ مزاحم چیه عزیز تو پسر خودمی اینجا خونه خودته بیا داخل پسرم بیا .. _ چشم شما بفرمایید منم اومدم ..‌ خاله رفت و منم بعد از برداشتن میوه هایی که خریده بودم قفل ماشین فعال کردم و رفتم داخل و با پام درب و بستم .. _ اهای صاحبخونه کجایی چه استقبالی گرمی شرمنده کردین .. !! رسیدم جلوی اشپزخانه و میوه ها رو روی اپن گذاشتم و برگشتم .. علی دیدم که جلوی شومینه نشسته بود و پاهاش دراز کرده بود .. _ سلام داداش شرمندتم به خدا وضع منو که میبینی به خدا ببخش وگرنه میشناسی که منو ..؟! _ سلام اقا علی ..‌ بله که می شناسم .. برای همین هم شوخی میکنم باهات .. حالا چه خبر پهلوون . هنوز رو پا نشدی ؟! علی با ناراحتی سرش انداخت پایین و گفت : _ میبینی که.. نمیدونم با این مدت شرمندگی چکار کنم همه زحمت های ما افتاد گردن تو ..‌ از روی مامانم و ابجی هم شرمندم .. مامان که با وضعیت قلبش زهرا هم با درساش بار شدم رو شونه هاشون تو هم که دیگه جای خود داری.. _ علی واقعا این حرفها از تو بعیده ..‌ یعنی انقدر نامردم که رفیقمو تنها بزارم .. اصلا. میدونی من برای خاله جونم که کم از مامانم نداره کار انجام دادم نه برای شما پس خواهشا عذاب وحدان منو نداشته باش شما .. علی خندید و دستهاش رو بلند کرد و گفت : اقا ما تسلیم نبند به رگبار ما رو .. بیا بشین اینجا ببینم چه خبر ؟! با یاداوری خبری که می خواستم بهش بدم با ذوق رفتم کنارش نشستم .. _ اخ علی انقدر الان خوشحالم که نگو .. _ بگو کبکت خروس میخونه برادر من .. ؟ _ این که هنوز یک سومشه بهترین اتفاق زندگیم داره رخ میده .. محمد خبر داد بهم کارهای رفتنم جور شده خلاصه داداش رفتنی شدم ..‌ ادامه دارد 💫💫💫💫💫💫💫💫 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f •• 🌿🌸
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید.... قسمت۱۶۰ 🥀🥀🥀🥀 رسیدم خو
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم .... قسمت۱۶۱ 🥀🥀🥀🥀 صبح فردا مشغول پرونده های شرکت بودم و با دقت داشتم یکی از بندهای قرار داد بررسی میکردم .. که یکدفعه درب اتاق بی هوا باز شد و محکم با دیوار برخورد کرد .. عصبی سرمو اوردم بالا که ببینم چه کسی چنین جراتی داشته اینطور وارد اتاقم بشه که دیدم بلههه ... اقا مهران با لبی خندون که تمام ۳۲ تا دندانهاش معلوم بود جلوم ایستاده .. پوفی کشیدم و بلند شدم .. _ باز دوباره روز از نو روزی از نو ... اولا سلام ، دوما چند روز نبودی اصلا ارامش داشتم برادر من .. قبض روح شدم چه نوع وارد شدنیه اخه ..؟؟!! مگه نگفتم صد بار اول در بزن بعد بیا .. شاید کسی داخل اتاقم باشه خب ..؟! دیدم مهران چشمهاشو ریز کرد و با لبخند بدجنسی بهم خیره شد و گفت : _ ایضا منم اولا علیک السلام دوما _ خوشم باشه اقا رو .. ببینم من نبودم خبری شده نکنه بادا بادا مبارکااا .. نامرد یعنی نباید به من میگفتی ؟! در حالی که مهران حرف میزد رسیده بودم رو به روش و گفتم : _ حالا بیخیال بحث اول بیا بغلم که دلم برای همین بحث هاتم تنگ شده بود .. مهران با دو قدم خودشو بهم رسوند و همدیگر در اغوش گرفتیم .. _ خوبی رفیق .. نبودنت خیلی تو چشمم بود مهران اهی کشید و گفت : امیر خیلی دلم برات تنگ شده بود .. از اول دبیرستان تا الان این همه از هم دور نبودیم. .. این مدت خیلی کلافه بودم همش دلم بهانه ات رو میگرفت .. از هم جدا شدیم و دستامو رو شونه های مهران گذاشتم و نگاهم داخل صورتش به کاوش پرداخت .. _ مهران تو برام مثل برادر نداشتمی دیگه جایی بدون من نرو .. نمیتونم تحمل کنم این چند روز انقدر خودمو درگیر کار کردم تا نبودنت رو حس نکنم اما بازم نتونستم .. مهران باز زد کانال خودش و مشت محکمی فرو کرد توی پهلوم و گفت : اه اه جمع کن خودتو پسر گنده .. همچین ابراز احساسات میکنه انگار نامزدشم .. بزار بیام بشینم خب.. !! بعد در حالی که به سمت مبل های راحتی میرفت گفت : خسته و کوفته از راه رسیدم به جای اینکه یه لیوان ابی ، اب پرتقالی بده دستم ابراز احساسات میکنه .. والا رفیقم رفیقای قدیم .. نگاه چپ چپی بهش انداختم و با لبخند گفتم : مهران یعنی واقعا لیاقت نداری این همه حرف زدم با ذوق ولی .. دلم برای همین کارات تنگ شده بود .‌. رفتم سمت میزم و بعد از سفارش قهوه و کیک جلوی مهران نشستم و گفتم ؛ خب داداش چه خبر چه کردین ؟! ادامه دارد 💫💫💫💫💫💫💫💫💫 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f •• 🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥| #ببینید 🌴خوزستان که میری ، بعد از اندیمشک منطقه ی وجود داره بنام هفت تپه...تو دل بیابون مقر بچه های لشگر خط شکن ۲۵ کربلا _ چادرنشینان آسمانی ، بچه های گردان حمزه یه فرمانده لوتی و بامرام داشتند که خیلی هواشونو داشت ...!!! سی و سه سال پیش ظهر روز سوم دی ماه هواپیماهای دشمن رو سر بچه های هفت تپه بمب خوشه ای ریخت و همونجا بود که حاج جعفر نیروهایش را تنها گذاشت و به رفقای شهیدش پیوست. 🌹سوم دی ماه سالروز شهادت فرمانده گردان حمزه حاج جعفر شیرسوار گرامیباد. http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
💌 #دلنوشته سختــه ..!😭😭 سختـہ آدم لا بہ لایِ چند تا تیڪہ استخـوان دنبال رفیقاش بگرده 😭 خاطراتشــــون 😭 خنـــده هاشون 😭 گریہ هاشـــون 😭 حــــــرفاشون 😭 سختـــــه....😭 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
امروز چهارشنبه چهارم بهمن☺️ روزسی وچهارم چلہ ے حدیــــث ڪـــساء👌 🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀 🌺به نیت فرج آقا امام زمان(عج) و سلامتے امام زمان(عج)🌺 و هدیه به روح سردار خیبر 🌹شهید حاج محمد ابراهیم همت🌹 و به نیابت از همه ے 🌺شــــهداے مدافـــع حـــرم🌺 🌺و شـهداے دفـــاع مقـــدس🌺 و به نیت حاجات عزیزان زیر مے باشد👌 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻 روز سی وچهارم ازهرگروه به نیابت حاجات افراد زیر است👌 گروه اول:گروه سردار خیبر حاج محمد ابراهیم همت ۱.خانم سرباز سیدعلی 🌹🥀🌺🌸🌼🌹🥀🌺🌼🌺🥀🌸 گروه دوم:گروه سردار شهید حاج حسین خرازے ۱.خانم آرام دل 🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸 گروه سوم:گروه شهید ابراهیم هادی ۱.خانم الهام اسماعیل زاده 🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹 🔈بزرگواران توجه داشته باشن هرکدوم ازافراد توهرگروهی هستند باید حدیث کسای امروز رو به نیت حاجات هم گروهی خود بخونن هرکسی خوند به پی وی زیر همراه باکد و نام گروه ارسال کنند @deltange_hemmat68 مانند زیر کد ۳۴گروه شهید همت✅ نشون دهنده این هست حدیث کسا در گروه خودم به نیابت خانم یاآقای فلانی در روز سی و چهارم تلاوت شد👌👌 همه افراد حتما قرائت کنند و اعلام کنند👌 حاجت رواشید🙏 یازهرا(س)✋ ان شاالله همه ی افراد گروه حاجت رواشند👌 التماس دعا👌 یازهرا(س) http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
امروز پنجشنبه پنجم بهمن☺️ روزسی وپنجم چلہ ے حدیــــث ڪـــساء👌 🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀 🌺به نیت فرج آقا امام زمان(عج) و سلامتے امام زمان(عج)🌺 و هدیه به روح سردار خیبر 🌹شهید حاج محمد ابراهیم همت🌹 و به نیابت از همه ے 🌺شــــهداے مدافـــع حـــرم🌺 🌺و شـهداے دفـــاع مقـــدس🌺 و به نیت حاجات عزیزان زیر مے باشد👌 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻 روز سی وپنجم ازهرگروه به نیابت حاجات افراد زیر است👌 گروه اول:گروه سردار خیبر حاج محمد ابراهیم همت ۱.آقای السلام علی الحسین 🌹🥀🌺🌸🌼🌹🥀🌺🌼🌺🥀🌸 گروه دوم:گروه سردار شهید حاج حسین خرازے ۱.خانم رضایی 🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸 گروه سوم:گروه شهید ابراهیم هادی ۱.خانم غریب طوس 🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹 🔈بزرگواران توجه داشته باشن هرکدوم ازافراد توهرگروهی هستند باید حدیث کسای امروز رو به نیت حاجات هم گروهی خود بخونن هرکسی خوند به پی وی زیر همراه باکد و نام گروه ارسال کنند @deltange_hemmat68 مانند زیر کد ۳۵گروه شهید همت✅ نشون دهنده این هست حدیث کسا در گروه خودم به نیابت خانم یاآقای فلانی در روز سی و پنجم تلاوت شد👌👌 همه افراد حتما قرائت کنند و اعلام کنند👌 حاجت رواشید🙏 یازهرا(س)✋ ان شاالله همه ی افراد گروه حاجت رواشند👌 التماس دعا👌 یازهرا(س) http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت هفتاد وپنج #کرامات_و_معجزات_شهدا 🔰تو سال ۹۴ کلا زندگیم عوض شد، زینب راهی کربلا شد و من با اش
🌹قسمت هفتاد وشش چادرمو گذاشتم رو چوب لباسی پشت لب تاپ نشستم. 🔍سرچ کردم منطقه جنگی مطلب مخصوص خود منطقه شرهانی بود یادداشت کردم. 🔰شرهاني لفظ عربي است كه برخي از اسامي مردان عرب شرهان است و يك طايفه بزرگ در بين اعراب شرهان مي باشد و از نظر لغوي به معني گوشت جدا شده از استخوان است و اگر با (ح) يعني شرحاني نوشته شود مفهوم گستردگي را دارد. به هر حال شرهاني مفهوم چيزي واضح و بدون غل و غش را مي رساند. 🍃شرهاني در اوج ارتفاعات جبل الحمرين (كوههاي سرخ) واقع شده است. جبل الحمرين رشته ارتفاعاتي است كه از شهر مهران بصورت نواري طبيعي موازي با مرز ايران و عراق بوجود آمده و دقيقا تا منطقه شرهاني ختم مي شود. از شرهاني به سمت ارتفاعات سهل العبور شده تا حدي كه در فكه منطقه بصورت دشت وسيع در مي آيد. 👌از ويژگيهاي طبيعي شرهاني وجود گلهاي سرخ (شقايق) در فصل بهار است. در شرهاني حدود 5 ماه از سال هوا بسيار معتدل و بهاري و ساير ايام هوا گرم و سوزان است. 🔅از نظر ويژگي‌هاي مصنوعي در محل يادمان، اقدامات زيادي از جمله برپايي پرچم كه به اعتقاد عراقي‌ها (عشايري شيعه عراق) سرزمين پرچم‌ها نامگذاري شده است همچنين وجود تعداد 10 دستگاه تانك و نفربر به از دوران جنگ تحميلي است. عشاير عراقي هم مرز با ايران، به اين سرزميني كه داراي گنبدي كوچك و طلايي و صدها پرچم به اهتزاز درآمده است، موقف الاعلام (سرزمين پرچمها) مي گويند، و آن را از مقدسات ملت ايران مي دانند. اين يادمان در واقع مقر گروه تفحص لشگر 14 امام حسين (ع) اصفهان بود كه در اين منطقه و محدوده فكه شمالي و عراق به تفحص شهدا مي پرداختند و شهداي تفحص شده را در معراج شهداي آن نگهداري كرده و سپس به اهواز مي فرستادند. در سال 1388 يك در اين محل دفن گرديد. ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت هفتاد وشش #کرامات_و_معجزات_شهدا چادرمو گذاشتم رو چوب لباسی پشت لب تاپ نشستم. 🔍سرچ کردم منطق
🌹قسمت هفتاد و هفت ✅اولين و برجسته ترين حادثه در شرهاني غرق شدن حدود 400 نفر از نيروهاي تيپ امام حسين (ع) در اولين شب عمليات محرم در رودخانه دويرج است. توصيف اين اتفاق به اين صورت است كه عمليات محرم در دهم آبان ماه 1361 آغاز مي شود آن شب بارندگي شديدي صورت مي گرد. آب رودخانه طغيان مي كنند. ▪️نيروهاي عراقي در آن دست رودخانه قرار دارد و نيروهاي خط شكن بايد از رودخانه عبور كنند و كمين هاي دشمن را بزنند و چنانچه اين كار صورت نمي گرفت يگان هاي جناح راست (لشكر علي ابن ابيطالب + 8 نجف و 25 كربلا به محاصره مي افتند. اما با وجود تاخير در شروع عمليات آب همچنان كاهش پيدا نمي كند. 👥1 گردان از نيروهاي امام حسين (ع) به ميان آب مي زنند كه حدود 376 نفر از بچه ها را آب مي برد و تعداد اندكي از آنها از رودخانه مي گذرند و كمينهاي دشمن را مي زنند. 🔰حادثه هاي ديگر آخرين روزهاي دفاع مقدس است رژيم بعثي اين محور عمليات بسيار سنگين را در شرايط نامساعد آب و هوايي 52 درجه ‌تدارك نمود و با بمبارانهاي شيميايي و هوايي نيروهاي ارتش را در اين منطقه به محاصره در آورد ‌و‌ تعداد‌ زيادي از آنها را در يك فاجعه انساني به شهادت رساند و يا به اسارت ‌در‌آورد نحوه عقب نشيني و نيز تعقيب ‌دشمن و‌ آب‌ و ‌هواي بسيار نا‌مساعد باعث ‌شد كه اين صفحه به عنوان حادثه مهم مرسوم 21/4/67 نامگذاري شود. در لب تاپ را بستم و های های گریه کردم...😭 خوندنش نفسمو گرفت وای به حال اون رزمنده هایی که خودشون تو صحنه بودن... ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#شهیدهمت به روایت همسرش5 #قسمت_نود_و_هفتم بارها کنار گوش بچه های شیرخواره اش زمزمه می کرد که از این
#شهیدهمت به روایت همسرش5 #قسمت_نود_و_هشتم خدا وعده ی بهشتی داده که به شما جفت نیکو می دهم و من هم یقیین دارم #ابراهیم جفت نیکوی من ست.☺️ بعدها هم دیگر کمتر گریه کردم وقتی این چیزها یادم آمد یا می آید.گاهی حتی با دوست هام شوخی می کنم می گویم من #ابراهیم را سه طلاقه اش کرده ام.😃دیگر مثل قبل نمی سوزم. شاید به همین دلیل بود که با چندتا از زن های شهید تصمیم گرفتیم برویم قم زندگی کنیم.درس می دادم آنجا،شیمی، الآن هم شیمی درس می دهم.😇اصفهان البته.و اصلاً ناراحت نیستم که زمانی قم بودم و خانه مان شده بود مأمن دوست های #ابراهیم و خانواده هاشان.یکبار به شوخی گفتم راه قدس از کربلا می گذرد و راه بهشت از خانه ی ما.✨سختی ها را این طور تحمل می کردم.گاهی هم البته کم می آوردم.مثل آن بار که یکی از پسرها نیمه شب داشت توی تب می سوخت.😓کسی نبود.نمی دانستم چی کار کنم.آن شب نه بچه خوابید نه من. دمدمای صبح🌤،نزدیک اذان،گریه ام گرفت.به #ابراهیم گفتم بی معرفت! دست کم دو دقیقه بیا این بچه را نگهدار ساکتش کن!😭خوابم نبرد،مطمئنم،ولی در حالتی بین خواب و بیداری دیدم #ابراهیم آمد بچه را ازم گرفت،دو سه بار دست کشید به سرش و… من به خودم آمدم دیدم بچه آرام خوابیده.😊به خودم گفتم این حالت حتماً از نشانه های قبل از مرگ بچه ست.خیلی ترسیدم. آفتاب که زد.بی قرار و گریان،بلند شدم رفتم دکتر.😢دکتر گفت این بچه که چیزیش نیست.حضورش را گاهی اینطور حس می کردیم.🙂🌹 راوی:همسرشهید #محمدابراهیم‌همت #ادامه_دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
#امر_به‌معروف‌نهی‌‌از_منکر_به‌سبک‌حاج‌همت😍👇 همیشه به نیروها طوری تذکر می داد که کسی ناراحت نشود.سعی می کرد با شوخی و لبخند مطلب را به طرف بفهماند.😇 یک بار، تدارکات لشکر مقدار زیادی کمپوت گیلاس به خط آورد و پشت خاکریز ریخت.ما هم که تا به حال این همه کمپوت را یکجا ندیده بودیم،یکی یکی آنها را سوراخ می کردیم،آبش را می خوردیم و بقیه اش را دور می ریختیم.😐در همین حین، #حاج_همت با شهید_رضا_چراغی داشتند عبور می کردند.پیراهن پلنگی به تن داشت و دوربینی📷 هم به گردنش انداخته بود.وقتی به ما رسید و چشمش به کمپوتها افتاد، جلو آمد و گفت:" برادر، می شود یک #عکس با هم بیندازیم!📸 گفتم:" اختیار دارید حاج آقا، ما افتخار می کنیم".کنار هم نشستیم و با هم عکس گرفتیم. بعد بلند شد، تشکر کرد و گفت:" خسته نباشید، فقط یک سئوال داشتم گفتم:" بفرمایید حاج آقا". گفت:"چرا کمپوتها را اینطور باز می کنید؟"😕گفتم:" آخر حاج آقا، نمی شود که همه اش را بخوریم."در حالی که راه افتاد برود، خنده ای کرد و با دست به شانه ام زد و گفت:" برادر من، مجبور نیستی که همه اش را بخوری".😃 بدون اینکه صبر کند، راه افتاد و رفت تا مبادا در مقابل او دچار شرمندگی شوم. بعد از رفتن او، فهمیدم که او از اول می خواست این نکته را به من گوشزد کند😊☝️ ولی برای اینکه ناراحت نشوم، موضوع عکس گرفتن را پیش کشیده بود....🌹 #فرمانده_دلهــا #شهيدحاج‌محمدابراهیم‌همت http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
1_140394133.attheme
127.2K
۴ • 📲 • تقدیــم بہ عاشقان حاجے😍😍😍 📌ســفارشے 🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇 ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#نکته_های_مهدوی ۴ چه افتخار و سعادت وصف ناشدنی! دوست امام علی علیه السلام بود و حضرت او را دوست م
۵ چه قیاس نابجایی کردی❗️❕ 🔰به امام صادق علیه السلام عرض کرد: ولایت شما و شناختی که خداوند نسبت به حق شما به من داده است از همه دنیا برایم دوست داشتنی تر است. پس از ابراز علاقه ام دیدم آثار خشم در چهره حضرت آشکار شد و فرمود: »یَا یُونُسُ قِسْتَنَا بِغَیْرِ قِیَاسٍ مَا الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا هَلْ هِیَ إِلَّا سَدُّ فَوْرَةٍ أَوْ سَتْرُ عَوْرَةٍ وَ أَنْتَ لَكَ بِمَحَبَّتِنَا الْحَیَاةُ الدَّائِمَةُ.« ای یونس❕ قیاس نابجایی کردی❗️ آیا دنیا چیزی جز پر کردن شکم و پوشاندن بدن است⁉️در حالی که تو به واسطه محبت ما صاحب حیات و زندگی ابدی خواهی شد.۱ کسی که ولایت اهل بیت علیهم السلام را نداشته باشد "مات میتة جاهلیة"و چون مرگ عصاره حیات است وقتی مرگش جاهلی بوده یعنی حیاتش هم در جاهلیت بوده و به عبارت دیگر مرده متحرکی بیش نبوده است. 👌آری نعمت ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام را با هیچ چیزی نمی توان قیاس نمود و ثروتمند کسی است که صاحب این نعمت باشد و فقیر و بدبخت کسی است که از این نعمت محروم باشد،بیاییم و شکر این نعمت را به جا آوریم چرا که: "لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُم" و با این سرمایه، در مسیر همرنگی با آنان پیش برویم. 📚۱. بحارالانوار ج : 57 ص 6 🌐 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
یه بار که در #منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو درآورده بود،😓جمعشون کرد و بهشون گفت : نکنه فکر کنین که فلانی ما را #آموزش میده ، من #خاک_پاهای شماهام .☝️من خیلی #کوچکتر از شماهام اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم.😢ولی #دلش رضا نداده بود و با #گریه از همه خواست که دراز بکشن،همه #تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه،همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف #پوتین بچه ها و #خاکش رو می مالید رو #پیشانیش می گفت: من خاک پای شماهام .💔😥 #شهید_ابراهیم_همت http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
امروز جمعه ششم دی☺️ روزسی و ششم چلہ ے حدیــــث ڪـــساء👌 🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀 🌺به نیت فرج آقا امام زمان(عج) و سلامتے امام زمان(عج)🌺 و هدیه به روح سردار خیبر 🌹شهید حاج محمد ابراهیم همت🌹 و به نیابت از همه ے 🌺شــــهداے مدافـــع حـــرم🌺 🌺و شـهداے دفـــاع مقـــدس🌺 و به نیت حاجات عزیزان زیر مے باشد👌 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻 روز سی وششم ازهرگروه به نیابت حاجات افراد زیر است👌 گروه اول:گروه سردار خیبر حاج محمد ابراهیم همت ۱.خانم چراغی 🌹🥀🌺🌸🌼🌹🥀🌺🌼🌺🥀🌸 گروه دوم:گروه سردار شهید حاج حسین خرازے ۱.خانم صبا حسینی 🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸 گروه سوم:گروه شهید ابراهیم هادی ۱.آقای عبادی 🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹 🔈بزرگواران توجه داشته باشن هرکدوم ازافراد توهرگروهی هستند باید حدیث کسای امروز رو به نیت حاجات هم گروهی خود بخونن هرکسی خوند به پی وی زیر همراه باکد و نام گروه ارسال کنند @deltange_hemmat68 مانند زیر کد ۳۶گروه شهید همت✅ نشون دهنده این هست حدیث کسا در گروه خودم به نیابت خانم یاآقای فلانی در روز سی و ششم تلاوت شد👌👌 همه افراد حتما قرائت کنند و اعلام کنند👌 حاجت رواشید🙏 یازهرا(س)✋ ان شاالله همه ی افراد گروه حاجت رواشند👌 التماس دعا👌 یازهرا(س) http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ #استاد_شجاعی 🎤 آخه من چرا، آدم نمی‌شم ؟ چرا من، درست نمی‌شم؟ حالم از خودم بهم می‌خوره .... ❌ نمی‌تونم خودمو ببخشـــم ❌ خیلے قشنگه❤️❤️👌👌 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
کدام یک از ما تأخیر ظهور امام زمان(عج) را جدی گرفتیم؟؟؟😢 کدام یک از ما از دوری امام عصر(عج) دلگیر شدیم؟؟؟😞 اصلا چند درصد عمرمان را به فکر و اندیشه امام مهدی(عج) سپری کرده ایم و برای دَرمان این دَرد راه یابی کردیم؟؟؟😢 میدانم سراغ دارید بسیاری را که به خاطر عشقش افسردگی گرفته و بارها به خودکشی دست زده... 😱 اما ، سوالم این است آیا کسی را سراغ دارید که بخاطر غیبت مولایمان خواب و خوراکش مختل شده باشد؟؟؟😒 ما چقدر به فکر یوسف زهرا(سلام الله عليها) هستیم...☹️😣 اگر قلم و کاغذی را بدهند و بگویند آرزویت را بنویس تا مستجاب شود چند درصد از ما ظهور امام زمان(عج) را می نویسیم؟؟؟😒 بیا دلمان را از این پس از هجر امام زمان(عج) بگریانیم و اعمالمان را هدیه به حضرت حجت(عج) کنیم...😢 بخاطرش ببخشیم... 😰 بخاطرش برویم...😰 بخاطرش بخریم...😰 بخاطرش عزا نگهداریم...😢 بخاطرش بخوانیم...😥 بخاطرش بگوییم...😢 بخاطرش برخیزیم...😢 بخاطرش نَفس بکشیم...😰 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f •┈••✾••┈•
امروز شنبه هفتم دی☺️ روزسی و هفتم چلہ ے حدیــــث ڪـــساء👌 🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀 🌺به نیت فرج آقا امام زمان(عج) و سلامتے امام زمان(عج)🌺 و هدیه به روح سردار خیبر 🌹شهید حاج محمد ابراهیم همت🌹 و به نیابت از همه ے 🌺شــــهداے مدافـــع حـــرم🌺 🌺و شـهداے دفـــاع مقـــدس🌺 و به نیت حاجات عزیزان زیر مے باشد👌 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻 روز سی وهفتم ازهرگروه به نیابت حاجات افراد زیر است👌 گروه اول:گروه سردار خیبر حاج محمد ابراهیم همت ۱.خانم مصطفوی 🌹🥀🌺🌸🌼🌹🥀🌺🌼🌺🥀🌸 گروه دوم:گروه سردار شهید حاج حسین خرازے ۱.آقای امیرمحمد مدرسی 🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸 گروه سوم:گروه شهید ابراهیم هادی ۱.خانم موسیوند 🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹 🔈بزرگواران توجه داشته باشن هرکدوم ازافراد توهرگروهی هستند باید حدیث کسای امروز رو به نیت حاجات هم گروهی خود بخونن هرکسی خوند به پی وی زیر همراه باکد و نام گروه ارسال کنند @deltange_hemmat68 مانند زیر کد ۳۷گروه شهید همت✅ نشون دهنده این هست حدیث کسا در گروه خودم به نیابت خانم یاآقای فلانی در روز سی و هفتم تلاوت شد👌👌 همه افراد حتما قرائت کنند و اعلام کنند👌 حاجت رواشید🙏 یازهرا(س)✋ ان شاالله همه ی افراد گروه حاجت رواشند👌 التماس دعا👌 یازهرا(س) http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت هفتاد و هفت #کرامات_و_معجزات_شهدا ✅اولين و برجسته ترين حادثه در شرهاني غرق شدن حدود 400 نفر
🌹قسمت هفتاد وهشت 📝قلم و کاغذ گذاشتم کنار لب تاپ رو میز چادرمو سر کردم از اتاق خارج شدم. مامان: کجا میری -مزارشهدا +باشه تا رسیدن به مزار یکی دوساعت طول کشید. از قطعه شهدای وارد مزار شهدا شدم بعد رفتم قطعه با اشک گفتم : 😭نمیدونم کدومتون برای هستید، اما ازتون ممنونم... یکی دوساعت همون جا بودم برای نماز بلند شدم که با حاج آقا رمضانی چشم تو چشم شدم. -سلام حاج آقا +سلام دخترم، ماشالله چقدر تغییر کردین -حاج آقا دارم ۵ساله میشم یه نیم ساعت باهاش حرف زدم از این چندسال گفتم، آخرشم بهش گفتم خادم شرهانی ام. 👌با لحنی که مخصوص یه است گفت من را عشق شرهانی کرده است؛ عشق بازی را شرهانی عاشق کرده است... اون لحظه نفهمیدم یعنی چی ۴ماه بعد وقتی پا به دشت شقایق ها گذشتم فهمیدم. اینجا نقطه مرزی ایران امنیت بیداد میکند، ۵ سال از مسخره کردن شهدا میگذره و حالا به کمک همون چهارتا استخوان و یه پلاک دست از کشیدم و به کمک الان 😊 پایان تقدیم به روح پر فتوح باتشکر از نویسنده بانو ..ش http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت هفتاد وهشت #کرامات_و_معجزات_شهدا 📝قلم و کاغذ گذاشتم کنار لب تاپ رو میز چادرمو سر کردم از اتا
🌹سلام این هم اخرین قسمت از روایت قشنگ که بواسطه شهدا متحول شد، امیدوارم از روایت لذت برده باشید... 💠تمام روایت برحسب واقعیت بود اما اسامی مستعار و اصل روایت توسط نویسنده برای تاثیرگزاری بیشتر کم وزیاد شده بود.. 🕊وَلا تحسبَـن الذینَ قُتلوا فی سبیل الله بَـل احیاءٌ عندَ ربهم یرزقون... رفقا یادمون نره که شهدا زندع هستند فقط کافیه دست رفاقت به سمت شون دراز کنیم... این کلام خود شهید همت هست که شهدا خودشون کننده هستند وشرکت در محافلی که بنام شهداست بدون دعوت نیست وخوش بسعادت تک تک شماها که شده خودشهدا هستید... ان شاءالله مشمول دعای شهدا قراربگیرید🌹 نثار روح مطهر امام وشهدا 🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_مهدوی چه ادعای بزرگی 😭😭 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ👻👻 (قسمت ۲) ◾️عمویم دوباره صورتش را به من نزدیک کرد و شهادتین را به من تل
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۳) ✅صدای ملک الموت را شنیدم که می‌گفت: این جماعت را چه شده؟ به خدا قسم من به او ظلم نکردم؛ روزی او از این دنیا تمام شده است. 💠اگر شما هم جای من بودید به دستور خدا، جان مرا می‌گرفتید. اطاعت و عبادت من بر درگاه الهی این است که هر روز و شب دست گروه زیادی را از دنیا قطع کنم.نوبت به شما هم می رسد... ♨️جمعیت به کار خود مشغول و گوش شنیدن این هشدارها را نداشتند. آرزو می‌کردم ای کاش در دنیا یک‌بار برای همیشه این هشدارها را شنیده بودم تا درسی برای امروزم بود. اما ...افسوس و صد افسوس! ◼️پارچه‌ای بر بدنم کشیدند و پس از ساعتی بدنم را به غسالخانه بردند، مکان آشنایی بود، بارها برای شستن مرده هامان به اینجا آمده بودم. 🔷در این حال، متوجه غسال شدم که بدون ملاحظه، بدنم را به این سو و آن سو می‌چرخاند. به خاطر علاقه‌ای که به بدنم داشتم، بر سر غسال فریاد می‌زدم: آهسته‌تر! مدارا کن! اما او بدون کوچک‌ترین توجهی به درخواست‌های مکرر من، به کار خویش مشغول بود. 🔵آن روزها فکر می‌کردم خرید کفن، یک عمل تشریفاتی است، اما .. چه زود بدنم را سفیدپوش کرد. واقعاً دنیا محل عبور است. ✨با شنیدن صدای دلنشین الصلوة... الصلوة...الصلوة...نوعی آرامش به من دست داد.. 🍀چون نماز تمام شد،جنازه‌ام را روی دست‌هایشان بلند کردند و ترنم روح نواز شهادتین، بار دیگر دلم را آرام کرد. من نیز بالای جنازه‌ام قرار گرفتم و به واسطه علاقه‌ام به جسد، همراه او حرکت کردم. 💥تشییع کنندگان را به خوبی می‌شناختم. باطن بسیاری از آن‌ها برایم آشکار شده بود . چند تن از آن‌ها را به صورت میمون می‌دیدم در حالیکه قبلاً فکر می‌کردم آدم‌های خوبی هستند. 🌼 از سوی دیگر، یکی از آشنایان را دیدم که عطر دل انگیز و روح نوازش، شامه‌ام را نوازش می‌داد. این در حالی بود که من او را به واسطه ظاهر ساده‌اش محترم نمی‌شمردم، شاید هم غیبت دیگران، او را از چشمم انداخته بود و یا .... 💠تابوت بر روی شانه دوستان و آشنایان در حرکت بود و من همچنان، با نگرانی از آینده، آنهارا همراهی می‌کردم. در حالیکه بسیاری از تشییع کنندگان، زبانشان به ترنم عاشقانه لااله الاالله و ... مشغول بود. ❌ دو نفر از دوستانم آهسته به گفتگو مشغول بودند. به کنارشان آمدم و به حرف‌هایشان گوش سپردم. عجبا! سخن از معامله و چک برگشت خورده و سود کلان و ... می‌کنید؟ چقدر خوب بود در این لحظات اندکی به فکر آخرت خویش می‌بودید، به آن روزی که ‌دستتان از زمین و آسمان کوتاه خواهد شد و پرونده اعمالتان بسته و هرچقدر مانند من مهلت بطلبید، اجازه برگشتن نخواهید گرفت.. 🔆آنگاه رو کردم به اهل و عیالم و گفتم: «ای عزیزان من! دنیا شما را بازی ندهد، چنانکه مرا به بازی گرفت» 🌀مرا مجبور کردید به جمع آوری اموالی که لذتش برای شما و مسئولیتش با من است... ✍ادامه دارد.. http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
✅دوربین خدا روشنه! ✍دیدین گاهی میریم عروسی یا جشن تولد، دوربین داره فیلمبرداری میکنه و تا نوبت به ما میرسه؛ خودمون رو جمع و جور میکنیم چرا؟ چون دوربین روی ما زوم میکنه؛ نکنه زشت و بد قیافه بیفتیم! اگه فقط به این فکر کنیم که دوربین خدا همیشه روشنه و روی ما هم زوم شده، شاید یه جور دیگه زندگی می کردیم! شاید اخلاقمون یه جور دیگه بود! شاید لحن صحبتمون یه جور دیگه میشد! مطمئن باشیم که دوربین خدا همیشه روشنه و روی تک تک ما زوم شده؛ چون خودش فرمود: «ألَم یَعلَم بأنَّ اللهَ یَری» (علق/۱۴) آیا نمی دانند خدا می بیند... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‌‌
ڪرامات شهدا😢👌 ✍مادر شـهید نـظری ‌می گـوید: سر مزارش نـشسته و توی حال خـودم بـودم . جوانـی با ظـاهری خیـلی شیڪ و امروزی آمـد نشست کنار سـنگ مزار فرزنـدم و شروع ڪرد به فاتحه خواندن پرسـید شمـا ڪه هستید؟ گفتم مادر شـهید هـستم؛ڪاری داشتید؟😊 گفت: من مشڪلی داشتم که این شهید برایم حل ڪرد .😢 گفتـم:چطـور مـادر؟😢 گفت:هـفته پـیش به گلـزار آمدم دیدم آقـایی با عڪس شهید اینجا نشسته است . من اصلاً علاقه و اعـتقادی به شهدا، گلزار و این مسـائل نـداشتم .😏 با خودم گـفتم اگر این شهید مشکل مرا حل ڪند پس معلوم است شهیدان حساب و ڪتابی دارند .👌😏 همان شب شـهید شما با همان لباس رزم و پوتین به خوابم آمـد و رو به من ڪرد و گفت: چون به شهداء توسل ڪردی آمدم تا مشڪل تو را حل ڪنم .👌😌 برو خیالت راحـت باشد که مشکل تو کاملاً حل شـده و دیگر هیچ غصـه‌ای نخـور . فردای آن روز مشڪلم حل شد .😢 از آن روز تا به حال هر بار که به گلزار بیایم بر سر مزار پسر شـما می‌آیم .👌 🌹سردار شهیدسلام علی اکبرنظری ثابت http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
به عادت همیشه ، هر روز یك نفر شهردار ساختمان می شد تا نظافت و شست و شو را بر عهده بگیرد🍃 ؛ اما متاسفانه وقتی نوبت به بعضی ها می رسید تنبلی می كردند و ظرف های شام را نمی شستند از یك طرف گرمای✨ طاقت فرسا و از طرف دیگر وجود حشرات ، حسابی كلافه مان كرده بود ؛ البته هیچ وقت ظرف ها تا صبح نشسته نمی ماند بالاخره كسی بود تا آن ها را بشوید😊 ناراحتی و گله ی من از بعضی از دوستان به گوش #حاج‌همت رسید با خودم گفتم این بار #حاجی از شناسایی منطقه بیاید ،تكلیفم را با این قضیه یك سره می كنم آن روز داغ ، شهردار و مسئول ساختمان هم دست به سیاه و سفید نزده بودند 😣همه جا را گند گرفته بود و پشه از سر و روی ساختمان بالا می رفت وقتی #حاجی آمد توجه نكردم كه چقدر خسته و كوفته است هر چی كه دلم خواست ، گفتم او هم دلخور شد و گفت به آن ها تذكر بده ؛ اگر قبول نكردند ، اشكالی ندارد بگذار صبح بشود لابد خسته هستند🙁 راحت بگیر و آن شب كه #حاج‌همت به خواب رفت، پشه ها مدام به سر و گردنش می نشستند و او به خودش می پیچید من رفتم و چفیه سیاهم را خیس كردم و آرام روی صورتش انداختم😇 و او آرام گرفت بعد هم كنارش دراز كشیدم و خوابیدم نیمه های شب نیش یك پشه ی سمج مرا از خواب بیدار كرد به كنار دستم كه نگاه كردم ، #حاج‌همت نبود به شتاب از اتاق بیرون زدم درست حدس زدم ظرف ها دم در نبودند آرام پیش رفتم در سوسوی نور كسی👀 ظرف ها را می شست چهره اش معلوم نبود ، چفیه ای را به سر و صورتش محكم بسته بود تا شناخته نشود آن ، چفیه ی خود من بود☺️🌹 #شهید_ابراهیم_همت #لشکر_27_محمد_رسول_الله http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f