eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
982 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان📙 ✨ #شهید_محمد_ابراهیم_همت به روایت همسر قسمت 3⃣2⃣ ابراهیم نمی دیدش، مح
📙 ✨ به روایت همسر قسمت 4⃣2⃣ تنها عملیاتی که ابراهیم اصرار داشت نروم اصفهان، بر خلاف گذشته، همین خیبر بود. بمباران هم بیشتر از پیش شده بود. حتی خانه های نزدیک مارا زدند. این بار همه به خانواده هایشان زنگ می زدند، جز ابراهیم.😞 خیلی بهم برخورد. بخصوص پیش بقیه خانم ها. همه شوهر ها زنگ می زدند و احوال می پرسیدند، ولی ابراهیم به روی مباركش نمی آورد.😒 یکبار که زنگ زد، گفتم : " چهار تا زنگ هم بزن احوال مان را بپرس. هیچ نمی گویی مرده ایم، زنده ایم توی این بمباران؟ اصلا برات مهم هست این چیزها؟ " گفت : "شماها طوری تان نمی شود. چون قرار است من پیش مرگ تان بشوم.😢 خدا شاهد ست که عین همین جمله را گفت. " گفت : " مگر من چند بار به تو نگفتم که از خدا خواسته ام داغ شما را به دل من نگذارد ؟ "😢 گفتم : " پس دل من چی، دل ما چی؟ " بمباران آن قدر زیاد بود یک روز دیدم پدرم آمده اسلام آباد دنبال من. با ماشین آمده بود. شب به ابراهیم زنگ زدم گفتم : " پدرم آمده مرا ببرد، اجازه هست بروم؟ " گفت : " اختیار با خودت است، هر جور که دوست داری عمل کن. "🙁 گفتم : " نمی آیی خانه؟ خانه مان قشنگ شده، بیا ببین و برو. " گفت : " نه، نمی توانم. " گفتم :" تورا به خدا بیا یک باردیگر ببینمت. " گفت : " نمی توانم. به همان خدا قسم نمی توانم. "😔 به پدرم نگفتم نه، ولی از رفتن هم حرفی نزدم. جوش آورد گفت : " حق نداری اینجا بمانی!" گفتم : " ابراهیم تنها ست آخر. " گفت :" تو فقط زن مردم نیستی. دختر من هم هستی. من هم دلواپس تو و بچه هاتم. ابراهیم هم اینجوری خیالش راحتر ست. " گفتم : " نمی شود که من بیایم جای امن و او.... "😔 گفت : " اصلاً هیچ شده پیش خودت بگویی صبح تا شب رادیو دارد چی از این جا می گوید و چی سر من و مادرت می آید؟ " صداش لرزید. گفتم : " چشم. " راهی شدیم رفتیم. اوایل اسفند بود، من برای دیدن یا شنیدن صدای ابراهیم ثانیه شماری می کردم.😢 یک روز در میان زنگ می زد. آخرین بارش سه‌شنبه بود، شانزده اسفند، ساعت چهار و نیم عصر. چند بار گفت : " خیلی دلم برات تنگ شده، می خواهم ببینم تان." 💔 گفتم :" می آیی؟ " گفت : " اگر شد بیست و چهار ساعته می آیم می ببینمتان و بر می گردم. اگر نشد یکی را می فرستم بیاید دنبالتان. " مکث کرد و گفت :" می آیید اهواز اگر بفرستم؟ " گفتم : " کور از خدا چه می خواهد؟ " گفت :" سخت نیست با دوتا بچه؟ " گفتم :" با تمام سختی هایش به دیدن تو می ارزد. "😢 یک هفته گذشت. نه از خودش خبری شد نه از تلفنش. داشتم خودم را برای دیدنش برای آمدنش آماده می کردم. خانه را تمیز می کردم و خیلی کارهای دیگر. شبی حدود نصف شب، احساس کردم طوفان شده. به خواهرم گفتم :" انگار می خواهد طوفان بدی بشود؟ "😔 گفت : " اصلاً باد نمی آید، چه برسد به طوفان." باز خوابیدم، بیدار شدم، گریه کردم.😭 گفت : " امشب تو چته؟ " گفتم : " وحشت دارم. از شب اول قبر." گفت:" این حرف های عجیب و غریب چیه که می زنی امشب؟ " صبح بلند شدم بچه‌ها را برداشتم راه افتادم، جایی کار داشتم، خانه خالم، نجف آباد. با مینی بوس رفتیم. خواهرم هم بود. رادیوی مینی بوس روشن بود. زنگ اخبار ساعت دو بعدازظهر را زد. گوش هام تیز شد،گوینده خبرها را خواند، یکی از خبر ها بند دلم را پاره کرد.😭 شک کردم. به خودم گفتم :حتماً اشتباه شنیده ام.💔 .... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❌🚫❌🚫❌ 📚 #تمثیل های خدایے3⃣7⃣1⃣ مثل قطره قطره گلاب!💧🌸 💧گلاب قطره قطره به دست می‌آید، آن هم با چه زح
ا💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 ا🍃🌺🍂 ا🌿🍂 ا🌸. ⚪️🔹 ◎﷽◎ 🔹⚪️ هاے خدایے4⃣7⃣1⃣ 🔻عملِ کم، ولی خوب🔻 تو بازار چوب فروش‌ها، تو هر حجره، شاید روزی چند کامیون چوب معامله بشه..🚚🚛 ولی آخرِ روز اگه ازشون سؤال کنی، چقدر کاسبی کردی؟؟؟💵💰 مثلاً میگه دویست هزار تومن، یا سیصد هزار تومن.😟☹️ اما یک مُنَبَّت‌کار، یه تکّه کوچیک از همون چوب‌ها رو می‌گیره و حسابی روش کار میکنه.. و روش نقش و نگارهای زیبا خلق میکنه...😇 بعد همون تکّه چوبِ کوچیک رو یک میلیون تومن یا بیشتر می‌فروشه...💵💰😳 و گاهی اوقات انقدر همون تکّه چوبِ کوچیک نفیس میشه، که نمیشه روش قیمت گذاشت.😳 👌 اعمال عبادی هم همینطوره. ⚠ زیاد کردن، خیلی ارزش نداره، 👈 بلکه روی عمل حسابی کار کردن، و اون رو خوب از کار در آوردن، خیلی مهمّه.👉 آدم زیارت عاشورا، دعای کمیل، نمازِ شب، و... رو کم بخونه، ولی خوب بخونه.😌😊 بعضی‌ها انگار کُنتِرات برداشتن، باید حتماً بخونن و تموم کنن.🙄😳 ❗️❗️لازم نیست خیلی بخونی. ️⚠ در زیاد خوندن، خطر عادت شدن و بی‌روح شدن، و بی توجّه تکرار کردن وجود داره. ❗️ملاکِ قرآن برای قبولیِ اعمال "اَحسَنُ عَمَلا" است، نه "اَکثَرُ عَمَلا".❗️ اَحسَنُ عَمَلا👈 یعنی خوب و به نحو احسن انجام دادن. اَکثَرُ عَمَلا👈 یعنی زیاد و کثیر انجام دادن. ☝️ لذا خدا می‌فرماید ما شما رو خلق کردیم، تا مشخص بشه کدومتون بهتر عمل می‌کنید، نه اینکه کدومتون بیشتر عمل می‌کنید: ✿ خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا. 💢 خدا مرگ و حیات را آفرید، تا شما را بیازماید، که کدام یک از شما بهتر عمل می‌کنید. 🌴سوره ملک، آیه ۲🌴 ☝️ و بعد هم در جای دیگر می‌فرماید، کسانی که عمل رو به نحو احسن انجام میدن، اجرشون پیش ما محفوظه: ✿ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا. 💢 مسلّماً ما پاداش کسانی که اعمال نیک انجام ‌می‌دهند را، ضایع نخواهیم کرد! 🌴سوره کهف، آیه ۳۰🌴 💯 .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#نکته_های_مهدوی ۱۹ براےنجاٺ‌مےآید🙄⇜♡ قال رسول الله صلى الله عليه و آله «يخرج المهد في أمتي يبعه
۲۰ بی مقدمه یا با مقدمه؟!•°~ وعده قطعی ؛ مے آید ریشه ظلم و بی عدالتےرا مے کند، •||آری!||• می آید و خوبان را عزیز و تبهکاران را ذلیل و عالم را گلستان می کند و زمینه رستگاری انسان را در گستره جهانی، فراهم می کند. خدایا! کی می شود بیاید و پروانه ؟🦋🥀 خستگان عشق را ایام درمان خواهد آمد غم مخور آخر طبیب دردمندان خواهد آمد کاخهای ظلم ویران میشود بر فرق ظالم مهدی موعود، غمخوار ضعیفان خواهد آمد💪🏻🌾 اما بی مقدمه و معجزه آسا همه چیز با آمدنش درست می شود؟ و ما بر سر سفره آماده؟.. رسول اعظم خدا صلی الله عليه و آله فرمودند: 🗣👀 مردمانی از مشرق زمین به پا می خیزند «فيو طئون للمهدی سلطانه» و زمینه حکومت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه را فراهم می نمایند. عجب! پس سنت خداوند این است که «سرنوشت هیچ قوم و ملتی) را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند!» ما باید زمینه آمدنش را فراهم کنیم. چگونه؟ با ایستادن در برابر مستکبران و با صبر و استقامت و بصیرت، در همه آزمون هایی که دیگران در گذشته مردود شدند و به سبب آن، امام و مقتدایمان غائب شد، ما قبول شویم. بله! درست مطلب را گرفتید! ما در دوران این آزمون سخت قرار داریم. سعیمان این باشد از این آزمون ظهور، رو سفید و سربلند بیرون بیاییم و شرمنده شهدا نشویم.💔 «یا ایها الذين آمنوا إن تنصروا الله ينصركم ويثبت أقدامكم» 📚البيان في اخبار صاحب الزمان. گنجی شافعى الباب الخامس با این تعبیر که هذا حديث حسن صحيح أخرجه ابن ماجه في سننه - بحار ج ۵۱ ص ۸۷ . رعد، ۱۱ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#نکته_های_مهدوی ۲۰ بی مقدمه یا با مقدمه؟!•°~ وعده قطعی #خداسٺ ؛ مے آید ریشه ظلم و بی عدالتےرا
۲۱ | هرچه سخت تر باشد ارزشمندتر است🍃✨| در دوران غیبت، طوفان سهمگین فتنه های آخرالزمان و جاذبه های دنیوی سبب میشود حفظ دین و ایمان خیلی سخت شود. بله! 🌪💧 از آسیب های مهم دوران غیبت، قساوت قلب و دور شدن از خداست؛ یاد خدا جای خود را به یاد خلق و چشم هم چشمی ها داده و رقابت و مسابقه رفاه و تجمل جامعه را در می نوردد و هر کسی سعیش این است💥 به هر طریقی شده از دیگران سبقت بگیرد؛ اینجاست که پای مال حرام به زندگی ها باز شده و انصاف و صداقت و رحم و مروت، رنگ می بازد. در چنین شرایطی است که آقا و مولایمان امام على علیه السلام فرمود: هر کسی در دوران غیبت) بر دین خود ثابت بماند «و لم يقس قلبه لطول أمد غيبة إمامه» و به خاطر طولانی شدن زمان غیبت امام زمانش، دلش دچار قساوت نشود «فهو معي في درجتى يوم القيامة» او در روز قیامت در درجه من با من است. این یعنی در سخت ترین شرائط می توان بهترین بود بله هر چه شرائط برای خوب بودن و ثابت قدم بودن بر حق، سخت تر شود ارزش آن نیز متفاوت خواهد بود و در آن زندگی ابدی، خطاب می شود: به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است، پس در جمع بندگانم (خاص و برگزیده ام) در آی، و در بهشتم وارد شو!» 📚کمال الدین، ج ۱، ص ۳۰۳، باب ۲۹، ح 14. سوره فجر، آیات ۲۸ به بعد. http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🌹🥀🌼🌸🌼🌹🥀🌼🌸🌹🥀 این قسمت دشت هاے سوخته فصل ششم قسمت 5
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🌹🥀🌼🌸🌼🌹🥀🌼🌸🌹🥀 این قسمت دشت هاے سوخته فصل ششم قسمت 6⃣0⃣1⃣ _ با ابراهیم صحبت می کنم. اگر اجازه داد با شما برمی گردم.😘😄 با ابراهیم اما صحبت نکرد. پدر و مادر ابراهیم برگشتند شهرضا و ژیلا نتوانست برگردد.دلش نیامد که از ابراهیم جدا شود.😭😓 ترجیح داد با عقرب ها کنار بیاید و بادوری از ابراهیم کنار نیاید. می خواست آن سال را، نوروز آن سال کنار همسرش باشد.😄😃 سفره ی هفت سین را که پهن کند، سه نفری، ابراهیم، مهدی و ژیلا سرسفره، باهم باشند.🤣😅 قرآن که خواندند و دعای تحویل سال(( یا مُقلِّبِ القلوب والابصار، یا مدبّر اللّیلِ والنَّهار، حوّل حالِنا الی اَحَسَنِ الحال)) _ را ابراهیم دیوان حافظ را باز کند وبه تفآل غزلی بخواند تعبیرش را بگوید وبعد هم تبریک و شادمانی. 😁😂 حتی برای چند ساعت ، اما این هم رویایی بیش نبود😪 جنگ هر لحظه وسعت و شدت بیش تری می گرفت و ابراهیم را بیش تر در خود غرق می کرد. ابراهیم غرق شده بود دیگر و ژیلا هرچه قدر هم که می خواست دستش به ابراهیم نمی رسید: 😭😭 _ امروز را لااقل ، پیش ما می ماندی! _ می ماندم ؟ چگونه؟ وقتی حاج احمد سراغ میدان مین رفته است؟🙄😐 وقتی عباس و محسن و محمود و رضا و... همه توی آتش دارند بال بال می زنند، من چه جوری می تونم این جا پیش زن و بچه ام بمانم و با آن ها خوش باشم؟ گر چه می دانم ... 😨😥 و سکوت کرد . ژیلا پرسید: _ می دانی چی ؟ می دانم که این، حق شماست!😭 و بغض کرد . بغض که کرد ، ژیلا پیش تر خزید. شیفته تر وشیداتر از قبل نگاهش کرد وگفت:🤔🙄 _ برو ! همین الان بلند شو برو. _ برم؟ _ تو که باید بری، پس تا پشیمان نشدم و جلوت را نگرفتم ، یا علی! 🤚 و ابراهیم، لبخند برلب، از او واز محمد مهدی اش خداحافظی کرد ورفت. 🙂 ادامه دارد ...🌹🌹🌹 ادامه این داستان ان شاالله امشب در کانال تخصصی شهید همت http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
سلام شبتون شهدایی 😊 نمازوروزه هاتون قبول درگاه حق👌 امشب شب هشتم چله دعای شریف توسل هست به نیابت از اقاامام زمان(عج) ممنون از عزیزانی که دراین چله باماهمکاری کردند و سرساعت دعا روتلاوت کردند☺️ ۱.خانم جعفری ۲.خانم نیک نژاد ۳.خانم مامان امیرعلی ۴.خانم یاس ۵.خانم خادم کریمه ۶.خانم محمدصالح ۷.خانم شهید علی بیات ۸.خانم یامولامهدی ادرکنی ۹.خانم اقیان ۱۰.خانم سیده موسوی ۱۱.خانم عامری
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🌹🥀🌼🌸🌼🌹🥀🌼🌸🌹🥀 این قسمت دشت هاے سوخته فصل ششم قسمت
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🌹🥀🌼🌸🌼🌹🥀🌼🌸🌹🥀 این قسمت دشت هاے سوخته فصل ششم قسمت 7⃣0⃣1⃣ ابراهیم دوباره رفت به منطقه. ابراهیم که رفت ، دوباره اندوه، مثل سایه ای از لای دیوار بیرون آمد.😭آرام آرام پیش خزید و اورا ، ژیلا را در آغوش فشرد.😄 ژیلا لرزید، ترسید و روبه ابراهیم _ که انگار روبه رویش ایستاده بود، گفت : _ بیشتر از این نمی تونم بمونی؟ 😥😪 _ می بینی که نمی تونم. آمده اند دنبالم. حاج احمد هم نیست. رفته شناسایی و کارها رو سپرده به من .ببخش دیگه. 😪😏 و ژیلا نتوانست مخالفت کند . می دانست که توی خط همه چشم به راه اویند. گفت : _ باشه برو . خدا نگهدارت. بالاخره آن ها هم حق دارند فرمانده شان هستی و هزار جور کار ومسوولیت داری لابد.😏🤚 و ابراهیم دیگر نبود. گفته بود : _خیلی ممنون . ممنون که مرا درک می کنی و...😄😘 و ژیلا نتوانسته بود حرفی را که می خواست بگوید ، بگوید. ابراهیم رفته بود و این بار تا سه چهار روز برنگشت. یعنی نتوانست برگردد.😭😨 و ژیلا دوباره دفترچه تنهایی اش پر از خط شد و پر از خاطره و پر از اضطراب ونگاه به در و دیوار وحرکت پر شتاب تر عقرب ها که حالا دیگر اظهار هیچ کاری با ژیلا و مهدی نداشتند. فقط بودند. فقط زندگی می کردند😘 از رفتن حاج احمد با کریم چوپان برای شناسایی منطقه عملیاتی یک روز، دو روز، سه روز گذشت و هیچ خبری ازشون نشد. همت دیگر آرام و قرار نداشت.🤔 گاهی خودش را چنان غرق در کارها می کرد که نیامدن حاج احمد را فراموش کند، گاهی به فکر رفتن دنبال حاج احمد می گشت و گاهی به سکوت پناه می برد. شهبازی هم مثل او نگران بود : _ حالا باید چه کار باید بکنیم؟ ادامه دارد...🌹🌹🌹 ادامه این داستان فرداشب در کانال تخصصی شهید همت http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
1_188614934.mp3
زمان: حجم: 22.79M
شرح و بررسی کتاب تجربه نزدیک به جانباز مدافع حرم سیزدهـم •!!•⊱⊱•!!•⊱⊱•!!•⊱ _داستان اول: «* شوق مرگ و آرزوی مرگ؛ خوب یا بد؟ * شرح ملاقات با حضرت عزرائیل * نکاتی قابل تامل پیرامون ملائکه * دیدن آینده در خواب * نکاتی پیرامون عالم ذَر..» http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• ملت ما ملت معجزه گر قرآن است و من سفارشم به ملت تداوم بخشیدن به راه شهیدان و استعانت از درگاه خداوند است☝️ تا این انقلاب را به انقلاب (عج) وصل نماید🌱 و در این تلاش پی گیر مسلما” نصـر خدا شامل حال مومنین است.✨🌸 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
💢 اول ♨️ پنج نفر هستند که خدا آنها را لعنت میکند و ملائکه هم آمین میگویند. خدا لعنت کند خیلیه، یعنی از رحمت خدا به دور، ملائکه هم آمین بگویید، این دعا مستجاب است. حالا ببیند اینها چه کسانی هستند. 😰کسی که از غم روزی ازدواج نمیکند.😰 🍀 کسی که ازدواجش رسیده، تمکن مالی هم دارد، اما میگوید زن بگیرم، بچه دار میشوم، به همین خاطر زن نمیگیرم. چرا زن نمیگیری؟ 🍀حدیث دارد: شِرارُ مَوْتاکُمُ الْعُزاب بدترین مُرده ها مردی است که عزب بمیرد. چرا ازدواج نکردی؟ خدا قدرت دارد، همان طور که به تو روزی میدهد، به اولادت هم روزی میدهد. ما بچه بودیم، کلاس اول دوم دبستان، در کتاب مدرسه میخواندیم :یه کسی بچه دار شده بود، غصه میخورد. بچه دندانش در آمده بود و پدر غصه میخورد. 🌺 یکی طفل دندان درآورده بود 🌺 پدر سر به فِکْرت فرو برده بود پدر نشسته بود و غصه میخورد که بچه ام در حال دندان درآوردن است، از کجا نان درآورم به این هم بدهم. زنش او را موعظه کرد و گفت: 🍀 هر آن کس که دندان دهد نان دهد. بارک الله به این زن! غصه آب و نان این بچه را نخور، 🍀حالا بعضی ها نمیگذارند اولاد دار شوند، میگویند ما اولاد دار شویم نمیتوانیم او را اداره کنیم. کسی که تمکن مالی دارد، اما زن نمیگیرد از ترس اینکه مبادا بچه دار شود، خدا او را لعنت میکند و ملائکه هم آمین میگویند. 🍀 انشاءالله شما از این جور آدم ها نیستید. این قدر به خدا توکل دارید. ادامه دارد..... 🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#خلوت_دونفره ۷ ✍بارها در گوشم خواندی؛ "الیس الله بکاف عبده" ومن نفهمیدم! پیِ هر که رفتم پشیمان شدم
۸ ✍خوشبختی یعنی ؛ آنگاه که غمی بر دلم چمبَره می زند... و آنگاه که شادی، به هیجانم می آورد؛ تو همان رفیقی هستی، که از رگِ گردن، به من نزدیک تر است ! *برداشتی از؛ ق/۱۶ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f