°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٧۱ #با_چنگ_و_دندان 🌷عملیات رمضان تیر، تیربار چند دندانش را برد! می رفت برای ترمی
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٧۲
#بنى_صدر! #واى_به_حالت!
🌷پدر و مادر مى گفتند بچهاى و نمى گذاشتند بروم جبهه. يك روز كه شنيدم بسيج اعزام نيرو دارد، لباسهاى «صغرى» خواهرم را روى لباسهايم پوشيدم و سطل آب را برداشتم و به بهانه ى آوردن آب از چشمه زدم بيرون.
🌷پدرم كه گوسفندها را از صحرا مى آورد داد زد: «صغرى كجا ؟»براى اينكه نفهمد سيفالله هستم سطل آب را بلند كردم كه يعنى مى روم آب بياورم.
🌷خلاصه رفتم و از جبهه لباسها را با يك نامه پست كردم. يك بار پدرم آمده بود و از شهر به پادگان تلفن كرد. از پشت تلفن به من گفت: «بنى صدر! واى به حالت! مگه دستم بهت نرسه.»
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
💠 لیست شرکت کنندگان در 💠
💠چله صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانے
🔷➖🔷
۱- دلتنگ شهید همتم
۲_خانم سیاهکویے
۳-خانم باران
۴_خانم بهرامے
۵-خانم موسوی
۶-خانم اقیان
۷-خانم حکانے
۸-خانم حداد
۹-خانم فاطیما
۱۰-خانم ایمانی
۱۱-خانم یاامام رضا
۱۲-خانم مامان امیرعلی
۱۳-خانم قادری
۱۴- خانم ملک احمدی
۱۵-خانم سیده فاطمه حسینی
۱۶-خانم ترنم زندگے
۱۷-خانم سعادتپور
۱۸-خانم زهراکریمے
۱۹-عبدالزهرا
۲۰-خانم نیکنام
۲۱-خانم یا فاطمه الزهرا
۲۲-خانم مریم
۲۳-خانم زهرارشیدے
۲۴-
۲۵-
۲۶-
۲۷-
۲۸-
۲۹_
۳۰-
۳۱-
۳۲-
۳۳-
۳۴-
۳۵-
۳۶-
۳۷-
۳۸-
۳۹-
۴۰-
🔷➖🔷
🔲این لیست جهت اطلاع اعضا، از تعداد شرکت کنندگان میباشد👌
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
2407255040.mp3
14.43M
°•|💌|•° #فایل_صوتی❣
#مقام_عرشی_حضرت_زهرا س ۲
✨ خَلَقَكُمُ اللّهُ أنْوارا فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقينَ... (شرح جامعه کبیره)
خداوند شما را بصورت انواری آفرید، و آنگاه شما را گرد عرش خویش، طائف گردانید!
#عرش ؛ مرکز فرماندهی ماسویالله (هرآنچه غیر خدا) است!
✦ منظور از این فراز چیست؟
اگر جای اهل بیت در مرکز فرمانروایی عالَم است، پس این همه مصیبت و آزار آنان در دنیا، برای چه بوده است؟
#استاد_شجاعی 🎤
┏☆☆☆┉┉┉┉☆☆☆┓
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
┗☆☆☆┉┉┉┉☆☆☆┛
✿ #ڪپےباذڪرصلوات ✿
✿🍃اللہم صل علے محمدوآل محمد وعجل فرجہم🍃✿
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٧۲ #بنى_صدر! #واى_به_حالت! 🌷پدر و مادر مى گفتند بچهاى و نمى گذاشتند بروم جبهه.
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٧۳
#هديه_شهيد_صياد_شيرازى_به_شير_بچه
🌷سپهبد شهید علی صیاد شیرازی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش، محسن (بسیجی شهید محمد محسن روزی طلب) را در جبهه دید. گفت: این پسر بچه را بفرستید عقب، اینجا خطرناک است!
🌷گفتیم: به قد و قواره کوچکش نگاه نکنید، این یک شیر بچه است، بی ترس برای شناسایی مى رود در دل دشمن! صیاد وقتی نتیجه کار محسن را دید، گفت: درجه های من را بردارید روی دوش این پسر چهارده ساله بگذارید!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٧۳ #هديه_شهيد_صياد_شيرازى_به_شير_بچه 🌷سپهبد شهید علی صیاد شیرازی فرمانده وقت نیر
🌷 عاقبت صياد دلها، صبح روز ٢١ فروردين سال ٧٨، صيد شهادت شد. روحش شاد🌷
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٧۳ #هديه_شهيد_صياد_شيرازى_به_شير_بچه 🌷سپهبد شهید علی صیاد شیرازی فرمانده وقت نیر
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٧۴
#تنها_دو_ساعت_و_نيم_بعد ....
🌷صدام حسين برای تحقير کردن خلبانان ايرانی در یک مصاحبه تلوزیونی به خبرنگار خارجی گفت: به هر جوجه کلاغ ايرانی که بتواند به ٥٠٠ مايلی نيروگاه بصره نزديک شود حقوق يک سال خود را جايزه خواهم داد.
🌷تنها دو ساعت و نیم بعد از اين مصاحبه صدام، عباس دوران و حيدريان و عليرضا ياسينی نيروگاه بصره را بمباران کردند ....
🌷غروب همان روز خبرنگار رادیو بی بی سی اعلام کرد: من امروز با آقای صدام حسین رئیس جمهور عراق، مصاحبه داشتم و ایشان با اطمینان خاطر از دفاع قدرتمند هوایی خود در راه محافظت از نیروگاه ها، تأسيسات و دیگر منابع اقتصادی عراق در برابر حملات و تهاجم خلبانان ایرانی سخن می گفت.
🌷ولی من هنوز مصاحبه او را تنظیم نکرده بودم که نیروی هوایی ایران نیروگاه بصره را منهدم کرد. اینک جنوب عراق در خاموشی فرو رفته و چراغ قوه در بازارهای عراق بسیار نایاب و گران شده است چون با توجه به خسارات وارد به نیروگاه، تا چند روز آینده برق وصل نخواهد شد.
🌷سپس این خبرنگار با لبخندی تمسخر آمیز گفت: البته هنوز فرصتی پیش نیامده که من از صدام حسین سئوال کنم چگونه جایزه خلبانان ایرانی را تحویل خواهند داد.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
سلام دوستان شبتون شهدایی😊
طاعات و عباداتتون قبول
جزءهاے تلاوت نشده به شرح زیر
است ڪہ تمامے این جزء هابه نیت
🌹 🌹سردارشهیدحاج قاسم سلیمانی و سردار ابو مهدے مهندس و همچنین درگذشت آیت الله محمدتقی مصباح یزدے🌹🌹
هست کہ
نسخه ای از ثواب این ختم به روح پاک مرحوم محمد جواد میرزابیگی خادم الرضا_
خادم الشهدا بانی و متولی طرح دوست شهید من اهدامی شود ان شآلله😥😥
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
..۵.۷.۸.
۱۱.۱۲.
.۲۴.
🍃🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀
کسانی که مایلند به ایدی زیر
مراجعه کنند
@Deltange_hemmat50
مهلت تلاوت تاامشب👌👌
اجرتون باشهدا😊
شهادت روزیتون ان شآلله🙏
التماس دعا🙏🙏
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🔰 تصویری کمتر دیده شده از شهید سلیمانی و فرماندهان دفاع مقدس در کنار رهبر انقلاب
🔹در این تصویر قدیمی چهره شهدایی چون شهید همت، شهید خرازی و احمد متوسلیان به چشم میخورد که دوشادوش یکدیگر به دور مقام معظم رهبری حلقه زدهاند.
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
2416839997.mp3
13.1M
°•|☃|•° #فایل_صوتی🖤
#مقام_عرشی_حضرت_زهرا "س" ۳
✦ الگوگیری؛ اساس و پایهی هر حرکتی است!
بدون الگوی صحیح، هیچ حرکتی نه درست، آغاز میشود، نه به سرانجامِ درست میرسد!
✨حضرت زهرا سلامالله علیها، کاملترین الگوست برای یک زندگی موفق که نتیجهی آن، تکامل باطن انسانی ماست!
الگویی برای همه... نه فقط بانوان ❌
#استاد_شجاعی 🎤
┏☆☆☆┉┉┉┉☆☆☆┓
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
┗☆☆☆┉┉┉┉☆☆☆┛
✿ #ڪپےباذڪرصلوات ✿
✿🍃اللہم صل علے محمدوآل محمد وعجل فرجہم🍃✿
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :5⃣4⃣1⃣ #فصل_چهار
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :6⃣4⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
حالا جنگ به شهرها کشیده شده بود. گاهی در یک روز چند بار وضعیت قرمز می شد. هواپیماهای عراقی توی آسمان شهر پیدایشان می شد و مناطق مسکونی را بمباران می کردند. با این همه، زندگی ما ادامه داشت و همین طور دو سال از جنگ گذشته بود.
سال 1361 برای بار سوم حامله شدم. نگران بودم. فکر می کردم با این شرایط چطور می توانم بچه دیگری به دنیا بیاورم و بزرگش کنم. من ناراحت بودم و صمد خوشحال. از هر فرصت کوچکی استفاده می کرد تا به همدان بیاید و به ما سر بزند. خیلی پی دلم بالا می رفت. سفارشم را به همه فامیل کرده بود. می گفت: «وقتی نیستم، هوای قدم را داشته باشید.»
وقتی برمی گشت، می گفت: «قدم! تو با من چه کرده ای. لحظه ای از فکرم بیرون نمی آیی. هر لحظه با منی.»
اما با این همه، هم خودش می دانست و هم من که جنگ را به من ترجیح می داد. وقتی همدان بمباران می شد، همه به خاطر ما به تب و تاب می افتادند. برادرهایش می آمدند و مرا ماه به ماه می بردند قایش. گاهی هم می آمدند با زن و بچه هایشان چند روزی پیش ما می ماندند. آب ها که از آسیاب می افتاد، می رفتند.
وجود بچه سوم امید زندگی را در صمد بیشتر کرده بود. به فکر خرید خانه افتاد. با هزار قرض و قوله برای خانه، ثبت نام کرد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :6⃣4⃣1⃣ #فصل_چهار
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :7⃣4⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
یک روز دیدم شاد و خوشحال آمد و گفت: «دیگر خیالم از طرف تو و بچه ها راحت شد. برایتان خانه خریدم. دیگر از مستأجری راحت می شوید. تابستان می رویم خانه خودمان.»
نُه ماهه بودم. صمد ده روزی آمد و پیشم ماند. اما انگار بچه نمی خواست به دنیا بیاید. پیش دکتر رفتیم و دکتر گفت حداقل تا یک هفته دیگر بچه به دنیا نمی آید. صمد ما را به قایش برد. گفت: «می روم سری به منطقه می زنم و سه چهارروزه برمی گردم.»
همین که صمد از ما خداحافظی کرد و سوار ماشین شد و رفت، درد به سراغم آمد.
نمی خواستم باور کنم. صمد قول داده بود این بار، موقع به دنیا آمدن بچه کنارم باشد. پس باید تحمل می کردم. باید صبر می کردم تا برگردد. اما بچه این حرف ها سرش نمی شد. عجله داشت زودتر به دنیا بیاید. از درد به خودم می پیچیدم؛ ولی چیزی نمی گفتم. شینا زود فهمید، گفت: «الان می فرستم دنبال قابله.»
گفتم: «نه، حالا زود است.» اخمی کرد و گفت: «اگر من ندانم کِی وقتش است، به چه دردی می خورم؟!»
رفت و رختخوابی برایم انداخت. دیگی پر از آب کرد و روی پریموس گوشه حیاط گذاشت. بعد آمد و نشست وسط اتاق و شروع کرد به بریدن تکه پارچه های سفید. تعریف می کرد و زیر چشمی به من نگاه می کرد، خدیجه و معصومه گوشه اتاق بازی می کردند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٧۴ #تنها_دو_ساعت_و_نيم_بعد .... 🌷صدام حسين برای تحقير کردن خلبانان ايرانی در یک
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٧۵
#اسيرى_به_نام_گچ_پژ!
🌷اول كه رفته بوديم گفتند: كسى حق ورزش كردن نداره. يه روز يكى از بچه ها رفت ورزش كرد. مأمور عراقى تا ديد، اومد در حالى كه خودكار و كاغذ دستش بود براى نوشتن اسم دوستمون جلو آمد و گفت: مااسمك؟ (اسمت چيه؟)
🌷رفيقمون هم كه شوخ بود برگشت گفت: گچ پژ، باور نمى كنيد تا چند دقيقه اون مأمور عراقى هر كارى كرد اين اسم رو تلفظ كنه نتونست، ول كرد گذاشت و رفت و ما همينطور مى خنديديم.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٧۵ #اسيرى_به_نام_گچ_پژ! 🌷اول كه رفته بوديم گفتند: كسى حق ورزش كردن نداره. يه روز
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٧۶
#خلاصى_از_تير_خلاص
🌷امروز بعد از ظهر در محاصره دشمن گیر کردیم، هر چه مهمات داشتیم خرج بعثی ها کرده بودیم، آتش دشمن بسیار سنگین بود. در نزدیکی محل سنگرم، راکتی خورد، حفره ی بزرگی ایجاد کرد. به قصد رفتن به حفره (که حالا بعد از اصابت راکت محل امنی به نظر می رسید) خیز برداشتم، برای لحظه ای صدای انفجار و سپس دود مانع از این شد که بفهمم چه شده است ....
🌷 .... چند لحظه بعد به خودم آمدم، گوشهایم سوت می کشید، خواستم تکان بخورم، دیدم بدنم با من همراهی نمی کند، به سختی سرم را بالا آوردم، تقریبا ترکش ها به تمام بدنم خورده بود. پای راستم هم از زانو دیده نمی شد، دردی جانگاه از ناحیه ی گردن احساس می کردم، تعجب می کردم که چرا دردی از ناحیه پا احساس نمی کنم، اطرافم را به زحمت نگاه کردم، تمام بچه ها مورد آماج و اصابت ترکش های راکت های دشمن قرار گرفته بودند.
🌷عده ای شهید شده بودند، عده ای ناله می کردند، صدای برادر غلامی را شناختم، مداح گردان بود، داشت روضه ی حضرت ابوالفضل را زمزمه می کرد. زبانم از تشنگی خشک شده بود، شهادتین را در دل خواندم، لحظاتی نگذشته بود که نیروهای عراقی به بالای سرمان رسیدند ....
🌷هر که زخمی بود یا ناله می کرد با تیر خلاص می زدند، در دل دوباره اشهدم را خواندم، منتظر بودم به بالای سرم بیایند و تیر خلاصی هم به من بزنند، بی رمق با چشمانی نیمه باز به آسمان آبی می نگریستم. یعنی می شد تا لحظه ای دیگر در کهکشان ستاره های این آسمان جای بگیرم؟!
🌷فرمانده ی بعثی با کلاه قرمز تکاوری بالای سرم آمد، می توانستم چهره برافروخته اش را ببینم، در دل از خدا طلب مغفرت کردم، هفت تیرش را به سمت سرم نشانه گرفت، چشمانم را آهسته بستم، ظاهراً تا شهادت چیزی باقی نمانده بود، اما ....
🌷 ..... صدای داد و بیداد و بحث تندی به زبان عربی باعث شد تا چشمانم را دوباره باز کنم، یک سرباز عراقی مانع تیراندازی شده بود، شاید به خاطر وضعیت بسیار بدِ بدن خون آلودم و پای از دست رفته ام یا کلاً تیرهای ناجوانمردانه خلاص، این درگیری لفظی ایجاد شده بود.
🌷فرمانده عراقی اسلحه را بالا آورد و به سر سرباز شلیک کرد، بعد به طرف سر من هم شلیک کرد، اما خواست خدا بود که این کار را با بی دقتی انجام دهد، تنها زخمی نه چندان عمیق بر بالای سرم ایجاد کرد، حالا سرم یکپارچه درد شده بود، دیگر دردها را از یاد برده بودم، لحظه ای بعد از هوش رفتم.
🌷رزمندگان ایرانی ساعاتی بعد در یک پاتک دشمن را به عقب راندند، و من را به پشت جبهه منتقل کردند، حالا یک پای مصنوعی جایگزین پای راستم شده است، لیاقت شهادت نداشتم، اما امیدوارم به خاطر پای از دست داده ام، پایم به بهشت باز شود.
راوى: رزمنده جانباز رضا افشار
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌟شش راه آسان برای بدست آوردن ثواب بعد از مرگ:
۱- به شخصی یک قرآن هدیه کن؛
هرگاه تلاوت کرد ثوابش به تو می رسد.
۲- به یک بیمارستان یا درمانگاه یک ویلچر هدیه کن.
هر مریضی استفاده کرد ثوابش به تو می رسد.
۳- در تعمیر مسجد شرکت کن.
۴- در جای پر ازدحام، آب سردکن بگذار.
هرکس آب بنوشد ثوابش به تو می رسد.
۵- یک درخت یا نهال بکار؛
هر انسان یا حیوان استفاده کند ثوابش به تو میرسد.
۶- از همه آسان تر،
مطالب خوب را به اشتراک بگذار، هرکس عمل کرد ثوابش به تو می رسد
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
💠 لیست شرکت کنندگان در 💠
💠چله صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانے
🔷➖🔷
۱- دلتنگ شهید همتم
۲_خانم سیاهکویے
۳-خانم باران
۴_خانم بهرامے
۵-خانم موسوی
۶-خانم اقیان
۷-خانم حکانے
۸-خانم حداد
۹-خانم فاطیما
۱۰-خانم ایمانی
۱۱-خانم یاامام رضا
۱۲-خانم مامان امیرعلی
۱۳-خانم قادری
۱۴- خانم ملک احمدی
۱۵-خانم سیده فاطمه حسینی
۱۶-خانم ترنم زندگے
۱۷-خانم سعادتپور
۱۸-خانم زهراکریمے
۱۹-عبدالزهرا
۲۰-خانم نیکنام
۲۱-خانم یا فاطمه الزهرا
۲۲-خانم مریم
۲۳-خانم زهرارشیدے
۲۴-لیلا فلاح
۲۵-خانم پورهاشمی
۲۶-خانم نامور
۲۷-
۲۸-
۲۹_
۳۰-
۳۱-
۳۲-
۳۳-
۳۴-
۳۵-
۳۶-
۳۷-
۳۸-
۳۹-
۴۰-
🔷➖🔷
🔲این لیست جهت اطلاع اعضا، از تعداد شرکت کنندگان میباشد👌
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌺🌸🌼🌹🌺🌸🌼🌹🌺🌸🌼🌹 این قسمت دشت هاے سوخته فصل هشتم قسمت3⃣
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت
🌻🌼🌺🌻🌼🌹🌻🌼🌺🌹🌻🌼
این قسمت دشت هاے سوخته
فصل هشتم
قسمت4⃣4⃣1⃣
رزمنده ها حالا داشتند برمی گشتند و روزی را به یاد می آوردند که در آن عراقیها با تانک و توپ به راه آهن حمله کردند 😢
و بچهها با ژ ۳ جلوشان درآمدند و آن ها را فراری دادند👌 در همان روز رسول ۱۳ ساله با سلاح کوچکش ۱۱ سرباز عراقی را دنبال کرده بود و فراریشان داده بود در آن روز آتش دشمن هر لحظه به مدرسه دریابد رسایی نزدیکتر می شد 😢😭
ستون پنجم گرای مدرسه را به عراقی ها داده بود و ناگهان گلوله توپ سقف مدرسه را شکافت تقی محسنی فر بدنش دو نیم شد😭😭
علی حسینی تکه تکه شد یکی گردن شکسته شهادتین می خواند 😭😢یکی دیگر سینه شکافته تکبیرو تهلیل میگفت😢 دیگری بی دست شده بود و امام زمانش را صدا می کرد👌
در آن تاریکی هرجا پا میگذاشتی یا بر بدن شهیدی بود یا بر عضو قطع شده مجروحی😭 روز یازدهم مهرماه ۱۳۵۹ محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر که تلاشهایش برای جلب کمک مسئولان به جای نرسیده بود بچه های سپاه را در کوی بهروز جمع کرد تا با آنها اتمام حجت کند 👌😢
گفت بچه ها دیگه امیدی به مقامات بالا نیست😭
هیچکس برای ما کاری نمی کند ما خودمانیم و خدایمان منتظر کمک از کسی نباشید فقط منتظر رحمت خدا باشید و از او کمک بخواهید😌
هر کس می تواند و در خودش این توان را می بیند بماند و بجنگد و هر کس نمی تواند برود👌
بچهها این را که شنیدند گریه کردند و از خدا کمک خواستند همه بیعت کردند که بمانند و ماندند ماندند و شهید شدند و آنهایی هم که توانستند آن شب از کارون عبور کنند عبور کردند و همینان حالا برای بازپس گیری شهر و دیارشان بی تابی و لحظه شماری می کردند😢😭
یکیشان عبدالله سلیمانی خرمشهری بود او قبل از جنگ پستچی بندر بوده است میگوید روزی که جنگ شروع شد در مسجد جامع کمک مردم بودم ۲۴ مهر که شهر تخلیه شد من هم رفتم بعدها هم در فرودگاه آبادان مستقر شدم تا نامه های رزمندگان را به دستشان برسانم😢👌
ادامه دارد..👌🌹
ادامه این داستان ان شاالله به زودی در کانال تخصصے شهید همت
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
آن مرد رفت و گفت:
«این راه رفتنی است؛ حتی بدون پا
حتی بدون سر، حتی بدون دست»
« مولایمان حسین(ع)، چشم انتظار ماست
برخیز همسفر، فردا از آن ماست.»
☑️ سردار خیبر حاج محمد ابراهیم همت
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
4_671842024508359049.mp3
4.66M
شور بسیار زیبا
#حاج_محمد_وفانیا
🔳به یاد شهدا و جانبازان🌹
🎤روزای بی شهیدامون میگذره...
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
2427459612.mp3
13.27M
°•|☃|•° #فایل_صوتی❣
#مقام_عرشی_حضرت_زهراس ۴
✨ حضرت زهرا سلاماللهعلیها ؛
محبت به ما و دوستان ما،
و دشمنی با دشمنان ما، شما را در زمرهی شیعیان ما قرار نمیدهد!
بلکه شیعیان ما کسانیاند که؛
در #بایدها و #نبایدها ی زندگی، دنبالهرو ما هستند!
✦ چگونه میتوان در عصر امروز
سبک زندگی مان را، و بایدها و نبایدهایش را با سبک زندگی حضرت زهرا "س" در چهارده قرن گذشته تطبیق دهیم؟
#استاد_شجاعی 🎤
┏☆☆☆┉┉┉┉☆☆☆┓
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
┗☆☆☆┉┉┉┉☆☆☆┛
✿ #ڪپےباذڪرصلوات ✿
✿🍃اللہم صل علے محمدوآل محمد وعجل فرجہم🍃✿
عکس ناب
دو عشق در یک قاب
"شهید حاج احمد متوسلیان"
"شهید حاج محمّد ابراهیم همت"
« از یاد خدا غافل نشوید
و به معنویات و تکلیف الهی
توجّه داشته باشید
تا خدا خودش
مشکلات را از سر راه بردارد
و ما بتوانیم سریع تر
به سوی خدا
نزدیک بشویم
و به تکامل برسیم
ما باید عیوب
و اشکالات نفسانی خودمان را رفع
و به جای آنها، کلمات خدا را
جایگزین کنیم
باید کبر و غرور و خودپسندی را
از خودمان دور کنیم
و از یاد خدا و شهدا
غافل نشویم
کلام خدا را
جایگزین قیل و قال های
نفسانی خودمان بکنیم »
والسلام
چند خط
از سخنان شهید همت
نوش جانمان
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :7⃣4⃣1⃣ #فصل_چهار
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :8⃣4⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
قربان صدقه من و بچه هایم می رفت. دقیقه به دقیقه بلند می شد، می آمد دست روی پیشانی ام می گذاشت. سرم را می بوسید. جوشانده های جورواجور به خوردم می داد.
یک دفعه حالم بد شد. دیگر نتوانستم تحمل کنم. از درد فریادی کشیدم. شینا تکه پارچه های بریده شده را گذاشت روی زمین و دوید دنبال خواهرها و زن برادرهایم. کمی بعد، خانه پر شد از کسانی که برای کمک آمده بودند. قابله دیر آمد. شینا دورم می چرخید. جوشانده توی گلویم می ریخت و می گفت: «نترس اگر قابله نیاید، خودم بچه ات را می گیرم. بعدازظهر بود که قابله آمد و نیم ساعت بعد هم بچه به دنیا آمد.»
شینا با شادی بچه را بغل کرد و گفت: «قدم جان! پسر است. مبارکت باشد. ببین چه پسر تپل مپل و سفیدی است. چقدر ناز است.» بعد هم کسی را فرستاد دنبال مادرشوهرم تا مژدگانی بگیرد. صدای گریه بچه که بلند شد، نفس راحتی کشیدم. خانه شلوغ بود اما بی حسی و خواب آلودگی خوشی سراغم آمده بود که هیچ سر و صدایی را نمی شنیدم.
فردا صبح، حاج آقایم رفت تا هر طور شده صمد را پیدا کند. عصر بود که برگشت؛ بدون صمد. یکی از هم رزم هایش را دیده بود و سفارش کرده بود هر طور شده صمد را پیدا کنند و خبر را به او بدهند. از همان لحظه چشم انتظار آمدنش شدم. فکر می کردم هر طور شده تا فردا خودش را می رساند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f