2444170688.mp3
13.35M
°•|☃ |•° #فایل_صوتی❣
#مقام_عرشی_حضرت_زهرا "س" ۶
✨ زیرکترین فرزندان حضرت زهرا "س"، شبیهترین فرزندان به ایشان هستند!
برای هر پدر و مادری، عزیزترین فرزندان؛ دغدغهمندترینشان در رفع اولویتها و نیازهای خانواده است!
برای سبقت گرفتن از بقیهی فرزندان، و نزدیکتر شدن به وجود مادر :
✦ اولین قدم، یکسان سازی دغدغهها و اولویتهای ما با ایشان است!
#استاد_شجاعی 🎤
❁➻➻❁➻➻❁➻➻❁
❄️ #ڪپےباذڪرصلوات ❄️
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :9⃣4⃣1⃣ #فصل_چهار
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :0⃣5⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
گذاشتمش زمین و چادری بستم کمرم و چیزی انداختم روی سرم و از پلّه های بلند به سختی پایین آمدم. حیاط شلوغ بود. خواهرم جلو آمد و گفت: «دختر چرا این طوری آمدی بیرون. مثلاً تو زائویی.»
بعد هم چادرش را درآورد و سرم کرد. خوب نمی توانستم راه بروم. آرام آرام خودم را رساندم توی کوچه. مردی داشت از سر کوچه می آمد. لباس سپاه پوشیده بود و کوله ای سر دوشش بود؛ ریشو و خاک آلوده؛ اما صمد نبود. با این حال، تا وسط کوچه رفتم. از دوستان صمد بود. با خجالت سلام و علیکی کردم و احوال صمد را پرسیدم. گفت: «خوب است. فکر نکنم به این زودی ها بیاید. عملیات داریم. من هم آمده ام سری به ننه ام بزنم. پیغام داده اند حالش خیلی بد است. فردا برمی گردم.»
انگار آب سردی سرم ریختند، تنم شروع کرد به لرزیدن. دست ها و پاهایم بی حس شد. به دیوار تکیه دادم و آن قدر ایستادم تا مرد از کوچه عبور کرد و رفت. شینا و خواهرهایم توی کوچه آمده بودند تا از صمد مژدگانی بگیرند. مرا که با آن حال و روز دیدند، زیر بغلم را گرفتند و بردند توی اتاق.
توی رختخواب دراز کشیدم. تمام تنم می لرزید. شینا آب قند برایم درست کرد و لحاف را رویم کشید. سرم را زیر لحاف کشیدم. بغض راه گلویم را بسته بود. خودم را به خواب زدم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :0⃣5⃣1⃣ #فصل_چهار
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :1⃣5⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
می دانستم شینا هنوز بالای سرم نشسته و دارد ریزریز برایم اشک می ریزد. نمی خواستم گریه کنم. آن روز مهمانی پسرم بود. نباید مهمانی اش را به هم می زدم.
سر ظهر مهمان ها یکی یکی از راه رسیدند. زن ها توی اتاق مهمان خانه نشستند و مردها هم رفتند توی یکی دیگر از اتاق ها. بعد از ناهار خواهرم آمد و بچه را از بغلم گرفت و برد برایش اسم بگذارند. اسمش را حاج ابراهیم آقا، پدربزرگ صمد، گذاشت مهدی. خودش هم اذان و اقامه را در گوش مهدی گفت. بعدازظهر مردها خداحافظی کردند و رفتند. مرداد ماه بود و فصل کشت و کار. اما زن ها تا عصر ماندند. زن برادرها و خواهرها رفتند توی حیاط و ظرف ها را شستند و میوه ها را توی دیس های بزرگ چیدند. مهدی کنارم خوابیده بود. سر تعریف زن ها باز شده بود، من هنوز چشمم به در بود و امیدوار بودم در باز شود و لحظة آخر مهمانی پسرم، صمد از راه برسد.
🔸فصل پانزدهم
مهدی شده بود یک بچة تپل مپل چهل روزه. تازه یاد گرفته بود بخندد. خدیجه و معصومه ساعت ها کنارش می نشستند. با او بازی می کردند و برای خندیدن و دست و پا زدنش شادی می کردند. اما همة ما نگران صمد بودیم. برای هر کسی که حدس می زدیم ممکن است با او در ارتباط باشد، پیغام فرستاده بودیم تا شاید از سلامتی اش باخبر شویم. می گفتند صمد درگیر عملیات است. همین.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#سردار_قاسم_سلیمانی: #شهیدهمت فرمانده لشکر بود،لشکرِ پایتخت. بالغ بر ۱۰ هزار نفر زیر نظر او بودند
#حاج_همت
*|•💍•| همیشه سر این که
اصرار داشت حلقه ازدواج
|•😉•| حتماً دستش باشد،
اذیتش میکردم. میگفتم:
|•🧐•| «حالا چه قید و بندی داری؟»
|•😌•| میگفت: «حلقه، سایهۍ
یک مرد یا زن در زندگی است
|•😍•| من دوست دارم سایه تو همیــشہ ، دنبال من باشد.
|•💕•| من از خدا خواسته ام
تو جفتِ دنیا و آخرت من باشی!»
همسرشهید
#محمدابراهیم_همت😍🌱*
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🌻🥀🌺🌸🌻🥀🌺🌸🌻🥀🌺 این قسمت دشت هاے سوخته فصل هشتم قسمت5⃣
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت
🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌹
این قسمت دشت هاے سوخته
فصل هشتم
قسمت 6⃣4⃣1⃣
حزب اللهی این انسانهای دست از پا شسته و سر از پا نشناخته در این شهر و در این استان چه کردند 👌
چه آنهایی که از همین مرز و بوم بودند چه آنهایی که از سایر اقطار کشور آمده بودند .👌
شما ایستادگی کردید و امروز ثمره این مقاومت این شده است که ایستادگی ملت ایران برای جوانان برای ملت ها برای جمعیت هایی که در دنیا سخن برای گفتن دارند یک حادثه مثال زدنی است .🌺
آنهایی که امروز به سوی خرمشهر راه افتاده اند روزی را به یاد می آورند که علی شمخانی فرمانده سپاه خوزستان درست یک روز قبل از اشغال خرمشهر از سر درد و حسرت و خشم این نامه را نوشت😔😭
و انزلنا الحدید فیه باس شدیدا مسئولین، مسلمین به داد ما برسید .😢
این چه سازمان رسمی شناخته شدهای است که اسلحه انفرادی ندارد .😢
نیروهای شهادت طلب پاسدار را آموزش ندادید. مسامحه کردید .چوبش را از خدای عزوجل خوردید وخواهید خورد.👌😏
چه باید بگویم که شما را به تحریک وا بدارم این را بگویم که از ۱۵۰ پاسدار خرمشهر تنها ۳۰ نفر باقیمانده.😢😭
بگویم که ما میتوانیم با ۳۰ خمپاره خونین شهر را برای ۳۰ ماه نگه داریم و امروز ۳۰ تفنگ نداریم 😢
و حال آنکه سازمان های غیر رسمی با امکانات فراوان برما آن می رانند که باید برانند.😔
واقعیت این است که ارتش امروز ما نمی تواند بدون وجود سپاه پاسداران و برعکس کوچکترین تحرکی داشته باشد .😔
من را وقت آن نیست که بگویم تا به حال چه کارهای متهورانه ای انجام داده ایم خدا می داند که ما تانک های دشمن را لمس کردهایم فغان های زنانه ی آنها را در شبیخون های خود شنیده ایم .😔😭
سایه ما به حول خدا و مکتب اسلام همواره مورد حملات سلاحهای سنگین دشمن بوده و هست و دشمن هرگز نتوانسته است اسیران ما را تحمل کند.😔😭
اسرای پاسدار یا از پشت تیرباران شده یا زیر تانک له و لورده گردیده اند😭😭
پناهندگان عراقی...🌹🌹
ادامه دارد...😢😢
ادامه این داستان ان شاالله فردا در کانال تخصصی شهید همت🌹
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
2452761259.mp3
12.22M
°•|☃|•° #فایل_صوتی❣
#مقام_عرشی_حضرت_زهرا "س" ۷
✨ رحم وجودی حضرتِ زهرا سلاماللهعلیها،
یک میانبر است؛ برای پیمودنِ ره صدساله در یک شب... اگر ؛
بتوانی خودت را با همسانسازی هدفهایت با این بانو، به این آغوش رسانده و در این رحم انسانی، لانهگزینی کنی!
✦ چگونه میتوان این مسیر را طی کرد؟
#استاد_شجاعی 🎤
❁➻➻❁➻➻❁➻➻❁
❄️ #ڪپےباذڪرصلوات ❄️
☃ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌴 #معاد_شناسی 🌴1⃣
💥#گردنه_های_قیامت💥
صراط 👈پلی بر روی دوزخ
سوال ؟؟؟
صراط چیست ؟
دوگونه صراط داریم
۱=صراط دنیا
۲=صراط آخرت
♦️صراط دنیا
همان امامی است که اطاعت از او واجب است
♦️صراط آخرت نیز همان طریق مستقیم است که به دوزخ انحراف نمی یابد۰
صراط قیامت
تجسم عینی صراط دنیا است
گناهان وآن زمان ومدتی که عمر را صرف آن کرده ایم
باعث ماندن ما وتاخیر عبور ما از پل صراط است ۰۰۰۰
ولایت علی علیه السلام گذرنامه ی عبور از پل صراط است۰۰۰
قیامت دارای پنجاه بازداشتگاه
حسابرسی یا ستاد بازرسی است
که بعدا توضیح می دهیم
♦️فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَة
وما اَدْرايكَ مَاالْعَقَبَة
سوره بلد ..ایه ۱۱و۱۲
بازهم به به عقبه ی تکلیف تن درنداد
وچگونه توان دانست
آن عقبه ی تکلیف وایمان چیست
#گردنه_های_قیامت
📚برگرفته از کتاب
گردنه های قیامت
از استاد محمد محمدی اشتهاردی
ادامه دارد ..............
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
گفت : دلم می خواهد غروب شلمچه را ببینم .
گفتم :چون غروب اروند را ندیده ای .
گفت :یعنی از غروب شلمچه قشنگ تر است .
گفتم :غروب های جبهه همه جایش قشنگ بود...
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
4_5879833579961188945.mp3
3.2M
وما ادراک شلمچه!!!😭😭
شلمچه قطعه ای از بهشت🌱🌱😭
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#خاطرات_شهدا #از_شهدا_الگو_بگیریم 1⃣7⃣ نسبت به رفت و آمد با فامیل و دوستان و انجام صل
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم 2⃣7⃣
روز گرفتن حقوق بود 💰
لیست اسامی رو از مسئول
حسابداری گرفتم.
•
•
رسیدم به اسم حسن حجاریان ،
✍ در تاریخ فلان حقوق دریافت نشد
حقوق دریافت نشد ...
حقوق دریافت نشد ...
گیج شده بودم 😳
حتی یکبارم حقوقش رو نگرفته
بود ...!!
به خودم گفتم اینطوری نمیشه ☝️
سهم حقوقش رو برداشتم و رفتم
پیشش گفتم : هر چقدر میخوای
بردار اینها مال توست ، حق
توست. چرا حقوق هاتو نمی
گیری؟
خجالت کشید گفت : این چه حرفیه؟
من که برای پول نیومدم ، فقط
برای اسلام اومدم ✌️
#شهید_حسن_حجاریان
🍃
🍃🍃http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#خاطرات_شهدا #از_شهدا_الگو_بگیریم 2⃣7⃣ روز گرفتن حقوق بود 💰 لیست اسامی رو از مسئول
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم 3⃣7⃣
به روایتی از همسر شهید :
خیلی کم وقت می کرد به
خانواده رسیدگی کنه
ولی با اخلاقی که داشت
جبران می کرد
با روی خندان و طبیعتِ
شادابش 👌
تمام وقت هایی که با من بود
کاملا شاد بود ...
خوش می گذشت.
در جمع خونوادگی
خیلی اهل بگو بخند بود،
ولی در جمعِ نامحرمی ملاحضه
می کرد
قبل از ازدواج بعضی از
دوستام که مصطفی رو دیده
بودند ،
می گفتند : توی می خوای با
این ازدواج بکنی؟ این آدمِ اخموی
بد اخلاق که همیشه سرش
پایینه؟
بعد که تحقیق کردیم،
هم خوابگاهیاش گفتند : این
وارد هر اتاقی که میشه، اونجا
بمبِ خنده اس! ✌️
واقعا هم همینطور بود
جای نبودن هاش رو با اخلاقش
پر می کرد.
گاهی ده دوازده روز خونه نبود
خیلی بهم فشار میومد
وقتی که میومد چون می دونست
چیکار کنه، روزهای نبودنش رو
جبران می کرد
اعتراض هامو با شوخی و خنده
جواب می داد. با تفریحاتِ بیرون،
سوپرایز، هدیه، رفتارِ خوب و
بزرگمنشانه 🙂✌️
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
🍃
🍃🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :1⃣5⃣1⃣ #فصل_چهار
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :2⃣5⃣1⃣
#فصل_پانزدهم
شینا وقتی حال و روز مرا می دید، غصه می خورد. می گفت: «این همه شیر غم و غصه به این بچه نده. طفل معصوم را مریض می کنی ها.»
دست خودم نبود. دلم آشوب بود. هر لحظه فکر می کردم الان است خبر بدی بیاورند.
آن روز هم نشسته بودم توی اتاق و داشتم به مهدی شیر می دادم و فکرهای ناجور می کردم که یک دفعه در باز شد و صمد آمد توی اتاق، تا چند لحظه بهت زده نگاهش کردم. فکر می کردم شاید دارم خواب می بینم. اما خودش بود. بچه ها با شادی دویدند و خودشان را انداختند توی بغلش.
صمد سر و صورت خدیجه و معصومه را بوسید و بغلشان کرد. همان طور که بچه ها را می بوسید، به من نگاه می کرد و تندتند احوالم را می پرسید. نمی دانستم باید چه کار کنم و چه رفتاری در آن لحظه با او داشته باشم. توی این مدت، بارها با خودم فکر کرده بودم اگر آمد این حرف را به او می زنم و این کار را می کنم. اما در آن لحظه آن قدر خوشحال بودم که نمی دانستم بهترین رفتار کدام است. کمی بعد به خودم آمدم و با سردی جوابش را دادم.
زد زیر خنده و گفت: «باز قهری!»
خودم هم خنده ام گرفته بود. همیشه همین طور بود. مرا غافلگیر می کرد. گفتم: «نه، چرا باید قهر باشم، پسرت به دنیا آمده.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :2⃣5⃣1⃣ #فصل_پانز
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :3⃣5⃣1⃣
#فصل_پانزدهم
خانمت به سلامتی وضع حمل کرده و سر خانه و زندگی خودش نشسته. شوهرش هفتم پسرش را به خوبی راه انداخته. بچه ها توی خانه خودمان، سر سفره خودمان، دارند بزرگ می شوند. اصلاً برای چی باید قهر باشم. مگر مرض دارم از این همه خوشبختی نق بزنم.»
بچه ها را زمین گذاشت و گفت: «طعنه می زنی؟!»
عصبانی بودم، گفتم: «از وقتی رفتی، دارم فکر می کنم یعنی این جنگ فقط برای من و تو و این بچه های طفل معصوم است. این همه مرد توی این روستاست. چرا جنگ فقط زندگی مرا گرفته؟!»
ناراحت شد. اخم هایش توی هم رفت و گفت: «این همه مدت اشتباه فکر می کردی. جنگ فقط برای تو نیست. جنگ برای زن های دیگری هم هست. آن هایی که جنگ یک شبه شوهر و خانه و زندگی و بچه هایشان را گرفته. مادری که تنهاپسرش در جنگ شهید شده و الان خودش پشت جبهه دارد از پسرهای مردم پرستاری می کند. جنگ برای مردهایی هم هست که هفت هشت تا بچه را بی خرجی رها کرده اند و آمده اند جبهه؛ پیرمردهای هفتاد هشتاد ساله، داماد یک شبه، نوجوان چهارده ساله. وقتی آن ها را می بینم، از خودم بدم می آید. برای این انقلاب و مردم چه کرده ام؛ هیچ! آن ها می جنگند و کشته می شوند که تو اینجا راحت و آسوده کنار بچه هایت بخوابی؛ وگرنه خیلی وقت پیش عراق کار این کشور را یکسره کرده بود.
.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ڪلــیپ عذاب قــبر مرد گــناهکار😱😰😰
وقتے مارهاے خــشمگین منتــظر جــنازه
هستــند تا بـہ آن حمـلـہ ور شوند.😢😱😰
خــدا بهـــمون رحم ڪنـہ😭😱😰
سبحان الله...👌🌹
🍂🌸🍂
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌴 #معاد_شناسی 🌴1⃣ 💥#گردنه_های_قیامت💥 صراط 👈پلی بر روی دوزخ سوال ؟؟؟ صراط چیست ؟ دوگونه صراط داریم
🌴 #معاد_شناسی 🌴2⃣
💥#گردنه_های_قیامت💥
👈صراط قیامت ،
پل روی دوزخ است
که راه بهشت برای بهشتیان
وراه دوزخ برای دوزخیان است۰
📗در ایه ی ۷۱و۷۲ سوره ی مریم به این مطلب اشاره شده :
وان منکم الا واردها کان علی ربک حتما مقضیا
ثم ننجی الذین اتقوا
ونذرالظالمین فیها جثیا
در اینجا ورود به معنی دخول نیست ؛بلکه نزدیک شدن به جهنم واشراف برآن است ۰
📚پیامبر از جبرئیل پرسید :امت من چگونه از پل صراط می گذرند؟
بانور ولایت ونور معنویت
وتوای پیامبر بانور من از صراط
عبور می کنی ۰
📚پیامبر فرمودند :
هنگامی که مومن از پل صراط عبور می کند ،
زبانه ی آتش دوزخ خاموش می شود وآتش به اومی گوید :
ای انسان با ایمان عبور کن
چراکه نور تو شعله ی مرا خاموش ساخت ۰
📚امام صادق فرمودند: کسی که حق مظلومی بر گردن اوباشد از پل صراط نخواهد گذشت۰
👇دعای جامعه ی کبیره👇
♦️ «أنتم الصراط الأقوم» ♦️
يعنى ، شما خاندان ، بهترين و صحيح ترين راهِ اسلام شناسى ، خداباورى و بندگى خدا هستيد ۰
ادامه دارد ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
#گردنه_های_قیامت
#قسمت_دوم
📚استاد محمدی اشتهاردی
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#خاطرات_شهدا #از_شهدا_الگو_بگیریم 3⃣7⃣ به روایتی از همسر شهید : خیلی کم وقت می کرد به
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم4⃣7⃣
وقتی هدایاےمردمے را باز مےکردیم ،در میان انبوه کمپوت ها چشمم به یک نایلون افتاد که به نظرم خیلے سبک بود ، وقتی اون رو برداشتم دیدم واقعا سبکه مثل اینه که قوطے خالے باشه . در نایلون رو یازکردم دیدم که واقعا یک قوطی خالیه کمپوته که داخلش یک نامه است .
نامه رو که بازکردم دیدم دست خط یه دانش آموز دبستانیه ، دختر بچه دبستانے که یک قوطی خالیه کمپوت رو براے ما فرستاده بود به جبهه .
تو نامه نوشته بود : " برادر رزمنده سلام ، من یک دانش آموز دبستانی هستم . خانم معلم گفته بود که براے کمک به رزمندگان جبهه های حق علیه باطل نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم . با مادرم رفتم از مغازه بقالی کمپوت بخرم . قیمت هر کدام از کمپوت ها رو پرسیدم ، اما قیمت آنها خیلی گران بود ، حتی کمپوت گلابے که قیمتش 25 تومان بود و از همه ارزان تر بود را نمی توانستم بخرم . آخر پول ما به اندازه سیر کردن شکم خانواده هم نیست . در راه برگشت کنار خیابان این قوطے خالے کمپوت را دیدم برداشتم و چند بار با دقت ان را شستم تا تمیز تمیز شد . حالا یک خواهش از شما برادر رزمنده دارم ، هر وقت که تشنه شدید با این قوطی آب بخورید تا من هم خوشحال بشوم و فکر کنم که توانستم به جبهه ها کمکے کنم."
بچه ها تو سنگر براش خوردن آب توے این قوطی نوبت می گرفتند ... آب خوردنے که همراهش ریختن چند قطره اشک بود ...
🍃
🍃🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#خاطرات_شهدا #از_شهدا_الگو_بگیریم4⃣7⃣ وقتی هدایاےمردمے را باز مےکردیم ،در میان انبوه کمپوت ها چشمم ب
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم5⃣7⃣
ريخته بودند دور و برش و
سر و صورت و بازوهاش رو
میبوسيدند
هر كار میكردی،
نمیتونستی حاجی رو از دستشون
خلاص كنی
انگار دخيل بسته باشند، ول كن
نبودند.
بارها شده بود حاجی، توی هجوم
محبت بچهها صدمه ديده بود؛
زير چشمش كبود شده بود، حتی
يكبار انگشتش شكسته بود
سوار ماشين كه میشد، لپهاش
سرخ شده بود؛ اينقدر كه بچهها
لپهاش رو برداشته بودند برای
تبرك!
بايد با فوت و فن برای سخنرانی
میآورديم و ميیبرديمش.
- خب، حالا قِصر در رفت!
يواشكی آوردنش! وقتی
خواست بره چی؟
بين بچهها نشسته بودم و
میشنيدم چی پچپچ می کنند.
داشتند خط و نشون میكشيدند !
حاجي رو يواشكی آورده بوديم
و توی چادر قايمش كرده بوديم.
بعد كه همه جمع شدند، حاجی
برای سخنرانی اومد.
بچهها خيلی دلخور شده بودند.
سريع سوار ماشين كرديمش
تا چند صد متر، ده بيست نفری
به ماشين آويزون بودند...
آخر مجبور شديم بايستيم و
حاجی بياد پايين. ☺️✌️
#حاج_ابراهیم_همت
#از_شهدا_الگو_بگیریم
🍃
🍃🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
2462330129.mp3
14.09M
°•|☃ |•° #فایل_صوتی ❣
#مقام_عرشی_حضرت_زهرا "س" ۸
✨ بعد از نبیاکرم "ص"، جریان وحی قطع نمیشود، بلکه حضرت جبرئیل علیهالسلام، بر حضرت زهرا "س" وارد شده، و تمام برنامهی امامتیِ اهل بیت را تا ظهور امام زمان "عج" ، بر ایشان نازل فرموده است!
✦ بفرمودهی امام صادق ؛
تمام این اخبار آینده، که توسط جبرئیل نازل و توسط حضرت زهرا "س" املاء، و توسط امیرالمومنین"ع"؛ انشاء شده است، در کتاب "مصحف" فاطمه "س" آمده، که اکنون در نزد امام زمان علیهالسلام است!
#استاد_شجاعی 🎤
❁➻➻❁➻➻❁➻➻❁
❄️ #ڪپےباذڪرصلوات ❄️
☃http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌹 این قسمت دشت هاے سوخته فصل هشتم قسمت 6
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت
🌼🌺🌸🌹🌺🌼🌸🌹🌺🌼🌸🌹
این قسمت دشت هاے سوخته
فصل هشتم
قسمت 7⃣4⃣1⃣
همواره ترس نیروهای دشمن از پاسداران انقلاب را به عنوان یک معجزه الهی مطرح میکنند 👌
سلاح را به دست صالحین بدهید تا به حال دشمن حسرت گرفتن یک اسلحه کمری از پاسداران را به دل داشته و خواهد داشت😉
ما شهدای زنده فراوان داریم ما برپادارندگان کربلای ۳۰ روزه ی خونین شهریم👌
ما بهشت را زیر سایه شمشیر ها میبینیم👌 شهدای ۲۵ روزه ما هنوز دفن نشده اند به داد ما برسید😰😭
ما نیاز به اسلحه و امکانات داریم😢
ما در راه خدا جان داریم که بدهیم👌
امکانات دادن جان را نداریم 😢
به خود بیایید و حالا این هایی که داشتند بر می گشتند به سمت خرمشهر به خود آمده بودند👌
نه این ها از اول هم به خود آمده بودند اما دست هایشان خالی بود و کسی فریادشان را نمی شنید 😢
فریادی که حالا اما شنیده شده بود و دست هایی که دیگر خالی از اسلحه نبود و دل هایی که پر از خشم علیه دشمن متجاوز بود😡😡
و پر از عشق به آزادی خانه خویش آزادی شهر خویش آزادی خرمشهر حرکت کردند👍👌
نیمه شب بود که بی هیچ گونه هیاهویی در سکوت و تاریکی و احتیاط کامل راه افتادند👌 ساعت نه و نیم شب دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ بود و بیابان دارخوین کامیون ها و خودروهای نظامی با چراغ خاموش در دل تاریکی حرکت کردند🌼
نیروهای سپاهی ارتشی و بسیجی دوش به دوش هم اسلحه به دست و کوله بر پشت سوار ماشین ها بودند😌
وهر یکی گرچه با دیگری حرف میزد و شوخی میکردو التماس دعا داشت 😢
غرق در عالم خود بود به فردایی که در پیش داشت می اندیشید و به خاطراتی که بی آن که بخواهد در ذهنش قد میکشید و دور می زد دور می زد و او را با خود به این سوی و آن سوی زندگی گذشته پرت می کرد😢
به کودکی اش به نوجوانی اش به زن و فرزندش اگر داشت به پدر و مادرش و به سوی همه چیزهایی که خوش یا ناخوش با او بود و او را چون موج بر صخره های خاطراتش می کوبید 😢😰
صدا ها از دور و نزدیک می آمدند صداها را می شنید و با آنها همراه می شد😢😢👌
ادامه دارد....😢
ادامه این داستان ان شاالله فردا در کانال تخصصے شهید همت👌🌹
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌴 #معاد_شناسی 🌴2⃣ 💥#گردنه_های_قیامت💥 👈صراط قیامت ، پل روی دوزخ است که راه بهشت برای بهشتیان
🌴#معاد_شناسی🌴3⃣
💥#گردنه_های_قیامت 💥
👈نفخه ی صور
طبق روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده :
پس از مرگ خلائق
چند فرشته ی مقرب، باقی می مانند، پس ازمدتی طولانی میکائیل می میرد
وپس از گذشتن مدتی طولانی جبرئیل می میرد وپس از گذشتن مدتی طولانی اسرافیل می میرد وپس از مدتی طولانی عزرائیل می میرد
🌴🌟آنگاه خداوند ندا می زند:
لِمَنِ المُلکُ الیَومَ
امروز ملک وحکومت ازآن کیست؟
سپس به سوال خود چنین
پاسخ می دهد :
🍃🔅ِلِله الواحِدِ القَهّار🔅🍃
از آن خداوند یکتای قهار است
📚روایت از : بحار الانوار ج۶ص۳۲۶ وتفسیر نوراالثقلین ج۴ص۵۱۴و۵۱۵
🌴💥نفخه ی صور فقط دومرتبه رخ می دهد؛
1⃣ که اولی صور مرگ است .
2⃣ ودومی صور زنده شدن ۰
چنانکه در آیه ی ۶۸ زمر می خوانیم:
🌴📚وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن
فِی السَّمواتِ وَمَن فِی الاَرضِ
اِلاّ مَن شاءَ اللهُ
ثُمَّ نُفِخَ فِیه اُخری فَاِذا هُم یَنظُروُن
🌴🌾 در صور دمیده می شود
وتمام کسانی که در زمین
وآسمانها هستند می میرند
مگر کسانی که خدا بخواهد
سپس بار دیگر در
صور دمیده می شود
ناگهان همگی به پا می خیزند و
در انتظار حساب وجزا هستند
🌴📚در فرازی از گفتار علی علیه السلام
می خوانیم :
ودر صور دمیده می شود وبه دنبال آن قلب ها از کار می افتد ، زبان ها بند می آید کوه های بلند وسنگ های
محکم متلاشی ونرم می گردند۰۰
⭕️وجای آنها به گونه ای صاف
می شود که گویی هرگز
کوهی در آنجا نبوده
🌴📗خطبه ی ۱۹۵ نهج البلاغه
🌴🌴⬅️برای سفر آخرت خودمان را آماده سازیم ۰۰۰۰۰۰
دقت کنیم ۰۰۰۰
که با خودمان چه می بریم
چه اخلاقی ؟
چه اعمالی ؟
چه افکاری ؟
🙂⭕️التماس تفکر ⭕️🙂
#گردنه_های_قیامت
#قسمت_سوم
استاد محمدی اشتهاردی
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
✨✨✨✨✨✨✨
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#خاطرات_شهدا #از_شهدا_الگو_بگیریم5⃣7⃣ ريخته بودند دور و برش و سر و صورت و بازوهاش رو
#خاطرات_شهدا
🌸 بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین 🌸
#از_شهدا_الگو_بگیریم 6⃣7⃣
رفته بودیم خرمشهر
بیشتر ماموریتا دو هفته طول
می کشید
روز سینزدهم بود.لباسای
شخصیم رو شستم و پهن کردم
تا بعد از ظهر اتو کنم و
آماده برگشتن به خونه بشم.
وقتی از سر کار برگشتم دیدم
محسن تموم لباسارو اتو زده و
مرتب گوشه اتاق گذاشته.
به شوخی بهش گفتم : شما از
خانمم هم بهتر اتو کشیدی
دستت درد نکنه.با این خط اتو
می شه سر برید فرمانده!
محسن فرمانده گروه بود و من
نیروی محسن
ولی اونقدر مخلص و بی ریا
بود که هر کاری می تونست
برای بچه ها انجام می داد
وقتی هم فرمانده خطابش می
کردیم ناراحت می شد
هیچوقت ندیدم به کسی دستور
بده. هر وقت میخواست کاری
انجام بده می گفت : اگه دوستان
صلاح بدونن این کار رو انجام
بدیم.
ماهم برای اینکه سر به سرش
بزاریم، می گفتیم : تا دستور
ندید انجام نمی دیم
ولی باز همون جمله رو تکرار
می کرد و لحنش دستوری
نمی شد 😍✌️
#شهید_محسن_فانوسی
#شهید_مدافع_حرم
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#خاطرات_شهدا 🌸 بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین 🌸 #از_شهدا_الگو_بگیریم 6⃣7⃣ رفته بودی
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم7⃣7⃣
دکتر یه موبایلی داشت که خیلی
قدیمی بود ☹️
بهش می گفتم : این چه موبایلی
که شما داری ؟
می گفت : داره کار می کنه،
برای چی عوض کنم؟ 😐
عینک دکتر هم سنگین بود ،
می گفتم : دکتر اینو عوضش کن
و یه سبک ترش رو بگیر
می گفت : به این خوبی داره
کار می کنه چرا باید عوضش
کنم؟ 😶
شاید بگید لابد دکتر بخیل
بوده! 😏
اما واقعیت اینه که دکتر خیلی
هم دست و دلباز بود ؛
رقم های زرگ به مردم قرض
یا وام می داد و بعضا می
بخشید
خیلی هاشو من خبر دارم ✌️
بعضی وقتا از ما می خواست
تا اگه خونواده مستمندی رو
می شناسیم، معرفی کنیم.
می گفت که گروهی هستند و
به خونواده های مستمند و فقیر
کمک می کنند
بعد از شهادتش فهمیدیم که خود
دکتر مسئولیت این کار رو بر
عهده داشت 😞✋
خیلی ها نمی دونستند که دکتر
استاد دانشگاه فیزیک هسته ایه
بعد از شهادتش وقتی عکسش
رو می دیدند با تعجب
می گفتند :
فلانی استاد فیزیک هسته ای
بود!!!! 😳
#شهید_عِلم
#شهید_مجید_شهریاری
🍃
🍃🍃http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f