#در_آرزوی_نگاهی_نو👌👌
وقتی اتوبوس در ایستگاه ایستاد پدر با فرزندانش سوار اتوبوس شد. بچهها سر و صـدای زیادی راه انداختـه بودند و مسافرها هم کلافه و عصبانی بودند و حرص می خوردند.😬😬😬
یکی از همسفران به پدر گفت چرا بچه ها اینقدر #شلوغ می کنند . پدر گفت این بچه ها یک ساعته که مادرشان را از دست داده اند و خبر ندارند ، من به بچه ها گفتم اونها رو به پارک می برم.😢😰
بعد از شنیدن حرف های پدر همه آرام شدند وسعی کردند به نوعی #کودکان را شاد کنند😮
در مکان دیگری: فردی وارد شهری شد و برای نماز به مسجد رفت ناگهان دید که #مکبر در حالت دراز کش است در بین نماز بسیار عصبانی شد وقتی نماز تمام شـد دید که مکبر خـودش را روی زمین می کـشد. 😥😥
آری آن مکبر فلـج بود. عزیزان من سریع قضاوت نکنیم☹️😟😔🙄
📚 نکته های ناب کـوتاه
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f