°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٩۵ #علامت_گذارى_با_دو_پوكه_هواپيما 🌷تعدادی اسیر در کربلای ٥ گرفتیم. گفتیم: جای ب
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٩۶
#شما_كه_شهيد_نمى_شى!
🌷در منطقه «ام القصر» در خط پدافندى بوديم. مسئول دسته امان برادرى به نام «سيد جليل ميرشفيعيان» بود. او فرد مخلصى بود و نماز شبش ترك نمى شد.
🌷روز آخرى كه مى خواستيم به عقب بياييم، ايشان شبش در پست نگهبانى بود و مسئول شيفت ما به حساب مى آمد. ما توى سنگر نشسته بوديم كه ايشان آمد و گفت: «بچه ها! بهتر است از همديگر حلاليت بخواهيم چون من تا چند دقيقه ديگر شهيد مى شوم!»
🌷ما با او شوخى كرديم و گفتيم: «نه بابا، آقا سيد، شما كه شهيد نمى شى.» گفت: «باور كنيد من شهيد مى شوم و همين تويوتايى كه الان از اينجا عبور كرد، وقتى برگردد، شما مرا داخل آن تويوتا مى گذاريد!»
🌷ما باز هم مطلب او را شوخى گرفتيم. بالاخره هر طور شد، از ما حلاليت طلبيد و دست و صورت يكديگر را بوسيديم و ايشان از سنگر بيرون رفت. هنوز ٧ _ ٨ منزل دور نشده بود كه يك خمپاره ٦٠ كنارش به زمين خورد و ايشان را به شهادت رساند. قابل توجه آنكه جنازه مطهر اين شهيد را به وسيله همان تويوتاى مزبور به عقب منتقل كرديم!
راوى: حسين تواضعى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f