eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
979 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۸۷ 🌸 حرکات عجیب و بی‌نظیر شهید کلاهدوز در قبال همسایگان خود #حق_همسایه #
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۸۷ 🌸 حرکات عجیب و بی‌نظیر شهید کلاهدوز در قبال همسایگان خود #حق_همسایه #حق_الناس #تقوا #شهیدکلاهدوز http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
1_48807751.mp3
6.33M
😭 [ ببین صدای گریه‌های من شده بلند -😭😭😭😭 زمینه ] فوق العاده سوزناک 🖤🖤😭😭 اشکاتون جاری شد التماس دعا😭😭 - کربلایی محمدرضا بذرے - فاطمیه دوم ۹۳ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌺سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))🌺 🌹قسمت سوم 3⃣🌹 پاچه‌هاي شلوارش را تا مي‌زد تا زير
🌺سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))🌺 🌺قسمت چهارم4⃣🌺 سلام پدر!😌 پيرمرد قد و بالاي ابراهيم را برانداز كرد. با لبخندي كه چشم‌هاش را ريزتر مي‌كرد، جواب سلامش را داد.😌☺️ دست‌هاي زبر كار‌كرده‌اش‏، دست‌هاي او را محكم توي دست خودش گرفت.👌 ابراهيم هم‌قد پيرمرد شد و هم‌قدمش. تا زمين بابا جون كلي حرف براي گفتن داشتند. توي راه، زن‌هاي ده و بچه‌ها هم سلام ابراهيم را جواب ‌مي‌دادند. همه دوستش داشتند.😍😍 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
دلباخته بسیجیان😍 همانطور که بسیجی ها حاجی رو دوست داشتند😍،حاجی هم به شدت به بسیجیان عشق می ورزید و انها را مانند فرزندان و برادران خود دوست می داشت. همیشه می گفت🗣: من خاک پای بسیجی ها هم نمی شم. ای کاش من هم یه بودم و در سنگر نبرد از اونها جدا نمی شدم. می گفت: شما بسیجیان تجسمی از روح والا و برتر یک انسان کامل هستید که امام زمان(عج)همواره در کنار شماست. شما باید بدونید که چرا می جنگین، چرا کشته می دین و به کشته ی خود می بالید و خرسند☺️ هستین. اولین دوره ی انتخابات مجلس شورای اسلامی بود که برادرش از قمشه به منطقه امد و به حاجی گفت🗣:{مردم از تو خواستن که بیایی و کاندید نمایندگی بشی. باید خودتو اماده کنیم بریم.} حاجی پس از قدری تاُمل به برادرش گفت:《من اون لحظه ای که بسیجی ها با پیشونی بندهاشون میان و واسه رفتن به خط از من خداحافظی می کنن رو با هیچ چیز و هیچ کجا عوض نمی کنم و تا لحظه ی⏳اخر هم در کنار همین بسیجی ها می مونم.》 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ 😱😱👻👻 قسمت ۱۳ 🔵عاقبت ریا😱😱 هر طور بود بقیه راه را پیمودیم تا اینکه به مح
🛑سرگذشت ارواح در عالم برزخ😱😱👻👻 (قسمت ۱۴) 🔵آتش حسرت😱😱😢 🔷از کثرت اندوه و حسرتی که بر وجودم نشسته بود، بر جای نشستم و با خود گفتم: چه مقامی! چه منزلتی! 😞😢 در حالیکه من مدت‌هاست در این بیابان سرگردانم و با تمام موانع و مشکلات دست به گریبانم، هنوز هم به جایی نرسیده‌ام، اما شهیدان با این سرعت خود را به مقصد می‌رسانند. براستی خوشا به حال آنان که به شهادت رفتند.😢😢 🔘اشک بر گونه‌هایم سرازیر شد و بغض گلویم را چنگ زد.😭😔 ♨️چندان بلند بلند گریستم که نیک آرام به سمتم آمد، مرا دلجویی داد و تشویق به ادامه راهی کرد که بس طولانی و طاقت سوز بود...😭 🔵 گردباد شهوات😱😱😭 🔸با اینکه راه زیادی را پس از آن پیمودیم، اما خبری از انتهای بیابان نبود. از دور، ستون سیاهی 🌪را دیدم که از پایین به زمین و از بالا به دود و آتش🔥 آسمان ختم می‌شد و در حال حرکت بود.😢😱 با نزدیک شدن ستون سیاه، متوجه شدم که همانند گردباد🌪 به دور خود می‌چرخد. با دیدن این صحنه، خود را به نیک رساندم و با ترسی که در وجودم رخنه کرده بود، پرسیدم: این ستون چیست؟😭😐👌 ✨نیک گفت: این گردباد شهوات است، که چنین با سرعت عجیبی به دور خود می‌چرخد.😐😕 ⚡️با اضطراب گفتم: حالا دیگر، باید چه کنیم؟😢😱 نیک گفت: دست‌هایت را محکم به کمرم حلقه بزن و مراقب باش گردباد، تو را از من جدا نسازد. 😱😢 💥رفته، رفته آن گردباد وحشتناک با آن صدای رعب آورش، به ما نزدیک می‌شد و اضطراب مرا افزایش می‌داد، تا اینکه در یک چشم بر هم زدن، هوا تاریک شد.😱😢 🍃گردباد🌪 اطراف ما را فرا گرفته بود و سعی داشت ما را با خود همراه کند. نیک مانند کوه به زمین چسبیده بود و من در حالی که دستم را به دور کمر او قفل کرده بودم، به سختی خود را کنترل می‌کردم.😔😢😭 🍀هر از گاهی صدای فریادهای نیک را می‌شنیدم، که در هیاهوی گردباد فریاد می‌کشید: مواظب باش گردباد تو ار از من جدا نسازد!😱😢 🌾 لحظات بسیار سختی را سپری می‌کردم و بیم آن داشتم که مبادا از نیک جدا شوم. دست‌هایم سست و گوش‌هایم از صدای گردباد، سنگین شده بود. دیگر صدای نیک را نمی‌شنیدم. 😒😱😢 📛ناگهان دستم از نیک جدا شد و در یک چشم به هم زدن، کیلومترها از نیک دور گشته و به بالا پرتاب شدم! 😭😔 چندی نگذشت که از شدت هیاهو و گرمای طاقت فرسایش از حال رفتم...😱😢 ❌وقتی چشمانم را گشودم هیکل سیاه و وحشتناک گناه را دیدم که بر بالای سرم ایستاده بود. بوی متعفنش به شدت آزارم می‌داد. 😱😭 🔆به سرعت برخاستم و چون خواستم فرار کنم دستم را محکم گرفت و به طرف خود کشید و گفت: کجا؟ کجا دوست بی‌وفای من؟ هم نشینی با نیک را بر من ترجیح می‌دهی؟ و حال آنکه در دنیا مرا نیز به همنشینی با خود برگزیده بودی.🤤😪😈😈👹 ❎ نیم نگاهی به صورت گناه افکندم، قیافه‌اش اندکی کوچک‌تر شده بود.👹😈😈 بدون توجه به سخنانش گفتم: چه شده که لاغر و نحیف گشته‌ای؟😧😧 💠 با ناراحتی گفت: هر چه می‌کشم از دست نیک است. 🙄😲 با تعجب پرسیدم: از نیک؟! 👹 گفت: آری، او تو را از من جدا کرده تا با عبور دادن تو از راه‌های مشکل و طاقت فرسا باعث زجر کوتاه مدت تو شود.👹 🌀گفتم: خوب، زجر من چه ارتباطی با ضعیف شدن تو دارد؟ 😪 🔥پرخاشگرانه پاسخ داد: هر چه تو سختی بکشی، من کوچکتر می‌شوم و گوشت‌های بدنم ذوب می‌شود. 😈👿 و چنانچه تو به وادی السلام برسی دیگر اثری از من بر جای نخواهد ماند. 😐😑 💥آنگاه دندان بر هم فشرد و گفت: اکنون نوبت من است، باید همراه من بیایی...😐😲👹😈 ✍ ادامه دارد...👌👌 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
💠 لیست شرکت کنندگان در 💠 💠 چله دعاے شریف مجیر 💠 🔷➖🔷 ۱- خانم دلتنگ کربلایم حسین جانم ۲_خانم دلم تنگ داداش همت ۳-خانم یاحسین ۴-خانم صباحی ۵-خانم یازینب ۶-خانم مادرم زهرا هوامو داشته باش ۷-خانم سیاهکویے ۸-خانم سمانه احمدی تنها ۹-خانم شهیدهمت ۱۰-خانم آفاق بهرمانے ۱۱-خانم خشنود ۱۲-خانم حیرتے ۱۳-خانم بخشی زاده ۱۴-خانم سرباز سیدعلی ۱۵-خانم یاس ڪبود ۱۶-خانم لیلا ۱۷-خانم مامان امیرعلے ۱۸-آقاے عبادے ۱۹-خانم شهیدهادے ۲۰-خانم فاطیما ۲۱-خانم عصمت راه شهید همت ۲۲-خانم کنیزحضرت مادر ۲۳-خانم طبائي ۲۴-خانم مرادے ۲۵-خانم ریحانه فاطمے ۲۶-خانم روح الامین ۲۷-خانم عباس بابایي ۲۸-خانم سمیه نصیرے ۲۹-خانم حسینے زاده ۳۰-خانم ضحے ۳۱-خانم ابووصال ۳۲-خانم فرجے ۳۳-خانم یازهرا ۳۴‌- ۳۵- ۳۶- ۳۷- ۳۸- ۳۹- ۴۰- 🔷➖🔷 🔲این لیست جهت اطلاع اعضا، از تعداد شرکت کنندگان میباشد👌 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۸۷ 🌸 حرکات عجیب و بی‌نظیر شهید کلاهدوز در قبال همسایگان خود #حق_همسایه
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۸۷ ✍ حرکات عجیب و بی‌نظیر شهید کلاهدوز در قبال همسایگان خود👌🙄 ما طبقۀ پایین زندگی می‌کردیم و آقای کلاهدوز طبقۀ بالا. هیچوقت متوجه ورود و خروجِ ایشان نشدم.😞👌 یه شب اتفاقی در رو بازکردم، دیدم آقای‌کلاهدوز پوتین‌هاش رو در آورده، توی دستش گرفته و از پله‌ها میره بالا. 😢 طوری رفت و آمد می‌کرد که مزاحمِ همسایه‌ ها نشه. صبح‌ ها هم چون زود می‌رفت بیرون، ماشینش رو خاموش تا سرِکوچه هُل می‌داد و اونجا روشن می‌کرد تا برا همسایه‌ها مزاحمت ایجاد نشه😢😢👌 📌خاطره ای از زندگی سرلشکر شهید یوسف کلاهدوز 📚منبع: سالنامه عطش ظهور 1385 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌺سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))🌺 🌺قسمت چهارم4⃣🌺 سلام پدر!😌 پيرمرد قد و بالاي ابرا
🌺سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))🌺 5⃣🌹قسمت پنجم🌹 همه رفته بوديم مشهد و فقط ابراهيم و ولي‌الله مانده بودند خانه. 😌 ابراهيم تابستان‌ها كار مي‌كرد.👌 وقتي برگشتيم، انگار نه انگار فقط دو تا پسر خانه ‌داري كرده بودند.☺️ سن و سالي هم نداشتند. 😊 تازه پول تو جيبي‌هاشان و حقوقي كه ابراهيم از كار تابستان جمع كرده بود‏‏، روي هم گذاشته بودند و يك اجاق گاز بزرگ براي خانه خريده بودند.😍😍😊 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#نکته_های_مهدوی ۱۰ ↶نورانے‌تر‌از‌خورشیـ|☀️|ـد°• آیه ای فکرم را مشغول کرده بود »فَآمِنُوا بِال
۱۱ ⁉️ -سؤالی شگفت انگیز! سعیش این بود از محضر امام، خوب استفاده کند. روزی سؤالی پرسید که تعجب دیگران را برانگیخت! معنای سلام بر رسول خدا چیست؟ با پاسخ امام، اطرافیان تازه دریافتند که داوود رقّی چقدر اهل دقت است❗️ امام صادق علیه السلام فرمودند: وقتی خداوند متعال،)در عالَم ارواح( پیامبر و جانشین و دختر و دو فرزندِ پیامبرش و همه ائمه علیهم السلام را آفرید و همچنین پیروانشان را خلق کرد از آنان پیمان گرفت که »أَنْ یَصْبِرُوا وَ یُصَابِرُوا وَ یُرَابِطُوا وَ أَنْ یَتَّقُوا اللَّهَ« ) در برابر مشكلات( استقامت داشته باشند و در برابر دشمنان )نیز(، پایدار باشند و )از حق( محافظت و مرزبانی داشته و پرهیزگار باشند. ) و در مقابل این پیمان( به آنان وعده داد که سرزمین مبارک و حرم امن را تسلیمشان گرداند... و عالَم، آنگونه که آنان دوست دارند باشد)دشمن خدا و ظلمی نباشد( و رسول خدا از همه، این پیمان را گرفت. و همانا سلام بر حضرت، یادآوری آن پیمان و تجدید این عهد نزد خداست به امید آن که خداوند در تحقق این وعده شتاب کند و در سلامی فراگیر برای همه شما)شیعیان شتاب نماید.۱ به عبارت دیگر می توان گفت: آرزوی همه انبیاء و اوصیاء علیهم السلام، تحقق هدف خلقت بوده که همه جن و انس در این عالم شاهد <یَعْبُدُونَنی ال یُشْرِکُونَ بی شَیْئا>باشند. ۲ همان چیزی که ما از آن به ظهور حق و عدالت در گستره جهانی به دست توانای امام مهدی علیه السلام یاد می کنیم. نتیجه این که سلام بر رسول اعظم خدا، دعای برای ظهور و تعجیل فرج است و چه زیباست که: هر روز در نماز، چندین مرتبه می گوییم: (السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته) آیا تا به حال به این نكته توجه داشته ایم؟! ‌<نماز با طعم ظهور>. 1. کافی، ج1 ،ص 151 ،کتاب الحجة، ابواب التاریخ، باب مولد النبی صلی الله علیه وآله،ح 93 2. نور، 5 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌺بسم الله الرحمن الحیم🌺 "تعاونوا علی البر و التقوی" ماعده/2 با سلام و وقت بخیر خدمت دوستان گرامی. میخواهیم به یڪی از بندگان خدا ڪه دختری هستن ڪه پدرشون بیمارسرطانی و خوده دختر هم مریض هست و مشڪل ستون فقرات و... داره و در حال درمان هست ولی خانوادش در بدترین شرایط مالی هست و حتی ملزومات روزانه رو هم گاهی ندارن مدد برسانیم، تا بتونیم گوشه ای از مشڪلاتش رو التیام ببخشیم.😔😔 نفری حتی 2 هزار تومن هم کمک کنید کافی هست 👌 کسانی که مایل به کمک هستن به ایدی زیر اطلاع بدن👍 @deltange_hemmat68 اگه کسی مدرکی خواست بیاد پیویم بهش بدم که متاسفانه حقیقت داره 😢 اگه کسی شماره کارت خواست بیاد پیویم بهش بدم👌👌👌 ان شاالله همت کنیم وکمکش کنیم هزینشو جور ڪنیم😭😢😭 همتون کمک کنین نفری ده تومن هم بدین کلی میشه همت کنید وبسم الله بگید ودست به کارشین برای رضای خدا یاعلی👌👌 به خاطر شهداوامام زمان یاعلی بگید وکمک کنید فقط دیدن کافی نیست دست به کارشیم👌 بسم الله👌👌👌
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۸۸ 🌸 کجای دنیا دیدی اینجور از خودگذشتگی کنن؟😢😢 #ایثار #ازخودگذشتگی #گذ
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۸۸ ✍ کجای دنیا دیدی اینجور از خودگذشتگی کنن؟😢😢 چند تا بسیجی داخلِ جیپ بودند. یهو دشمن شیمیایی زد و بسیجی ها باید ماسک می‌زدند. اما یک ماسک کم بود. به همین خاطر هیچکس راضی نمیشد ماسک بزنه.😔😢 تا اینکه یک نفر از اونا، بقیه رو قانع کرد. لحظاتی بعد در حالیکه اون بنده‌ی خدا شدیداً سرفه می کرد ، دوستاش بهش نگاه می‌کردند و از زیر ماسک اشک می‌ریختند.😭😢😭 📚منبع: سالنامه عطش ظهور 1385 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌺سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))🌺 5⃣🌹قسمت پنجم🌹 همه رفته بوديم مشهد و فقط ابراهيم
🌺سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))🌺 🌹قسمت ششم🌹6⃣ زودتر از هر روز آمد خانه؛‌ اخمو و دمق.😞😢 مي‌گفت ديگر برنمي‌گردد سر كار، به آن ميوه‌فروشي. آخر اوستا سرش داد زده بود.😢 خم شد صورتش را بوسيد و آهسته صداش كرد. 😞 ابراهيم بيدار شد،‌ نشست. اوستا آمده بود هرطور شده، ناراحتي آن روز را از دل او درآورد و بَرش گرداند سر كار.😔 اوستا مي‌گفت «صد بار اين بچه را امتحان كردم؛‌ پول زير شيشه‌ي ميز گذاشتم،‌توي دخل دم دست گذاشتم. ولي يه بار نديدم اين بچه خطا كنه.»😢👌 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🛑سرگذشت ارواح در عالم برزخ😱😱👻👻 (قسمت ۱۴) 🔵آتش حسرت😱😱😢 🔷از کثرت اندوه و حسرتی که بر وجودم نشسته بو
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ😱😱👻 👻 (قسمت ۱۵) 🔵به سوی آتش!😱😱🔥🔥 🔸در حالیکه از شدت وحشت و اضطراب به خود می‌لرزیدم، پرسیدم به کجا؟😢😱 🔥 گناه به کوه سمت چپ اشاره کرد و گفت: پشت این کوه وادی باصفایی است که دوست دارم تا قیامت در آنجا بمانی.😢😱😱👹😈 🌿می‌دانستم لجاجت و طفره رفتن من بی فایده است پس به همان راهی که اشاره کرده بود قدم نهادم. 😪😪 گناه با عجله و شادی کنان جلو می‌رفت.👹 🍂 هراز گاهی بر می‌گشت و مرا تشویق به ادامه راه می‌کرد.😪😯😱😨 با اینکه از گناه خیری ندیده بودم، اما مژده‌های مکرر و شادمانی بی سبب او مرا نیز به وجد آورده بود و امیدوارانه به مسیر ادامه می‌دادم.😤 🌵از نیمه کوه گذشته بودیم که ناله‌هایی از دور به گوشم خورد.از ترس و دلهره بر جای ایستادم و به گناه گفتم: این چه صدایی است که به گوش می‌رسد؟ 😢😩😱 🔥گناه گفت: من صدایی نمی‌شنوم، شاید هلهله و شادی اهالی آنجاست که غرق نعمتند. 😢😩 گفتم: ولی صدایی که من می‌شنوم به ناله و فغان بیشتر شباهت دارد تا هلهله و شادمانی کردن.😩 💥گناه گفت: من چیزی نمی‌شنوم، بی جهت وقت را تلف نکن و زودتر به راهت ادامه بده.😠😡 🍁دریافتم که گناه مطلبی را از من پنهان می‌کند و بی جهت خود را به ناشنوایی می‌زند...اما چاره ای نبود.😢😩😰 🌄در کشاکش کوه و با شک و تردید به دنبال گناه در حرکت بودم که ناگهان صدای نیک را شنیدم، فریاد کشید: خودت را کنار بکش.😢😱 ✅ با عجله خودم را به کناری کشیدم، ناگهان سنگ سیاه بزرگی با شدت تمام به فرق گناه🔥 فرود آمد و او را به پایین کوه پرتاب کرد.😱😱 ✨پس از آن نیک را دیدم که با عجله از قله کوه به طرفم آمد و مرا در آغوش گرفت.😥😰 من نیز صورت بر شانه مهربانش گذاردم و زار زار گریستم..😭😭 🌻نیک در حالی که اشک‌هایم را پاک می‌کرد گفت: دوست من اینجا چه می‌کنی؟ هیچ می‌دانی اینجا کجاست؟ گفتم: نه. 😢😩😱 🌼نیک سری تکان داد و گفت: تو در چند قدمی وادی عذاب هستی. اینجا جایگاه افرادی است که توان عبور از برهوت را ندارند و روز قیامت نیز قدرت عبور از پل صراط را نخواهند داشت و سرانجام به قعر جهنم سقوط می‌کنند. 😰😰 🌷نیک پس از آن مرا دلداری داد و خواست تا برای رفع خستگی اندکی استراحت کنم.😱 🔵عذاب یکی از بزرگان برزخ!😱😱😩 🔷در همین میان و در لا به لای فریادهای اهل عذاب صدای ناله ای را شنیدم که به ما نزدیک می‌شد.😫😫 پس از لحظه ای صدا واضح تر شد. و شنیدم که صاحب صدا با ناله ای جگر خراش از تشنگی شکایت می‌کرد. 😰 🔘با وحشت رو به نیک کردم و پرسیدم: این دیگر چه صدایی است؟😭😢 🔆نیک نگاه مهربانانه اش را به صورت من دوخت و گفت: به بالای کوه بنگر و آرامشت را حفظ کن.😥😥 ✳️وقتی به اوج قله نگریستم شخصی را دیدم که در گردنش غل و زنجیر آویخته اند و دو مرد زشت رو و قوی هیکل سر زنجیر را به دست گرفته اند. 😫 ▪️آن شخص در حالیکه مرتب از تشنگی می‌نالید به این سو و آن سو نگاه می‌کرد.😢 🔘پس از دیدن ما با عجله به طرفمان حرکت کرد؛ من از ترس خودم را به نیک رساندم و آهسته پرسیدم: این شخص کیست؟😢😩😱 🔶 نیک گفت: صاحب ناله یکی از سرشناسان برهوت است که در دشت عذاب معذب است. 😩 🔥آن شخص همانطور که به ما نزدیک می‌شد دست‌هایش را مانند گدایی به سمت ما دراز کرده بود و طلب آب💦 می‌کرد. وقتی به چند قدمی نیک رسید، مامورانش با کشیدن زنجیر از نزدیک شدن او به ما جلوگیری کردند، او در حالی که اشک می‌ریخت با التماس از نیک درخواست یک قطره💧 آب کرد، اما نیک امتناع ورزید. او همچنان التماس می‌کرد..😢😩 ✨ نیک از او پرسید: مگر تو از داشتن دوستت نیک محرومی؟ 😢😢 سر به زیر افکند و گفت: چه دوستی، چه نیکی، دوست من گناه من است که در همان لحظات اول مرا به دست این ماموران عذاب سپرد و رفت. 😩😩 ☄حال باید تا روز قیامت از این تشنگی عذاب آور رنج ببرم و در غل و زنجیر محبوس باشم.😥😰 🍀نیک با کنایه گفت: پس دعا کن هر چه زودتر روز قیامت بر پا شود تا از این عذاب رهایی یابی.😤😭 🍂 او به ناگاه سر بلند کرد و با تمام قوی فریاد برآورد: نه، نه، نه، ما اهالی دشت عذاب هرگزنمی خواهیم قیامت برپا شود، عذاب اندک برزخ ما را به ستوه آورده تا چه رسد به عذاب جهنم که...🔥 😥😰😱😱 اما ماموران با گرزهای آتشینی که همراه داشتند به جان او افتادند. آن شخص ناگهان از جا پرید و در حالیکه صدای شتری می‌داد که داغ شده باشد، شروع به جست و خیز کرد. آتش🔥 از پیکرش زبانه می‌کشید و صدایش زمین را می‌لرزاند...😩😩😥😰😢😱 ✍ادامه دارد..👌👌 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌺سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))🌺 🌹قسمت ششم🌹6⃣ زودتر از هر روز آمد خانه؛‌ اخمو و
🌹سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))🌹 🌺قسمت هفتم🌺 اوايل فروردين سال 1360 بود. نيمه شب از خواب بيدار شدم. سالن بزرگى پشت اتاقمان قرار داشت، ديدم كه از سالن صداى ناله مى‏آيد، جلوتر كه رفتم ديدم حاج همت است كه ناله مى‏كند.😢😢 كمى دقت كردم; ديدم با يك حالت عرفانى عجيبى نماز شب مى‏خواند و به درگاه خدا ناله و گريه مى‏كند.😭😔 اين شايد عجيب‏ترين صحنه‏اى بود كه در طول عمرم مى‏ديدم.😢 اگر كسى يك ساعت سخنرانى حاج همّت را گوش كند مى‏بيند ايشان دائم از خدا، ايمان، صداقت و دوستى مى‏گويد، هميشه مى‏گفت: «اگر هر كارى كنيد براى خدا باشد، پيروزى از آن ما خواهد بود.»👌 او مى‏گفت «همه كارهايمان بايد براى خدا باشد; جنگمان براى خدا باشد، همه چيزمان براى خدا باشد حتى خوابيدنمان هم براى خدا باشد. اگر همه كارها براى خدا باشد چه بكشيم و چه كشته شويم، پيروز هستيم.»👌😰 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))🌹 🌺قسمت هفتم🌺 اوايل فروردين سال 1360 بود. نيمه ش
🌺سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))🌺 🌹قسمت هشتم🌹 حاج همّت پيش از آن كه يك فرمانده نظامى باشد، يك عنصر ايمانى و فرهنگى بود.👌 حاجى معتقد بود كه جنگ ما بر اساس اعتقاد بوده و اگر بنا است بين آموزش نظامی و عقيدتى به يكى بيشتر ارزش بدهيم آن آموزش عقيدتى است.😌 قبل از عمليات والفجر 4، وقتى لشكر در اردوگاه شهيد بروجردى بود، به من مى‏گفت: »حاج آقا! بچه‏ها را جمع كنيد و برايشان كلاس عقيدتى بگذاريد.« يك‏بار ديگر به من گفت:«من در اين عمليات روى آموزش عقيدتى بيشتر از آموزش نظامى حساب مى‏كنم.»😢👌 واقعيت اين بود كه در عمليات والفجر 4، تنها چيزى كه مى‏توانست بچه‏ها را به بالاى ارتفاعات «كانى مانگا» برساند، اعتقاد و ايمان آنان بود.👌 دشمن در بالاى كوه، استحكامات قوى و وسايل زرهى داشت و ما بايد با دست خالى بر آنان غلبه مى‏كرديم. در آن عمليات، كارهاى سخت‏تر بر عهده گردان‏هايى گذاشته شده بود كه از نظر روحى وضعيت بهترى داشتند (مثلاً بيشتر نيروهايشان اهل نماز شب بودند) اين سياست ايشان موفقيت‏ آميز بود و توانستيم ارتفاعات كانى‏مانگا را با دست خالى بگيريم.👌 خلاصه آن كه او اوّل يك نيروى عقيدتى و فرهنگى بود تا يك فرمانده نظامى.😢😌 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۸۹ 🌸 یکی از اصلی‌ترین رموزِ موفقیتِ شهید همت #همسرداری #شهیدهمت #نماز
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۸۹ ✍ یکی از اصلی‌ترین رموزِ موفقیتِ شهید همت سرتاپاش خاکی ، و از سوزِ سرما چشماش سرخ شده بود. 😢 از چهره‌اش معلوم بود که خیلی حالش ناجوره؛ اما رفت وضوگرفت تا نماز بخونه.گفتم: شما حالت خوب نیست، لااقل یه دوش بگیر، یه غذایی بخور، بعد نماز بخون.😢 سرِ سجاده ایستاد، نگاهی بهم کرد و گفت: من خودم رو با عجله رسوندم خونه تا نماز اول وقت بخونم... 😞 کنارش ایستادم. حس می‌کردم هر لحظه ممکنه بیفته زمین. برا همین تا آخر نماز کنارش ایستادم تا اگه خواست بیفته، بگیرمش. محمد ابراهیم حتی در اون شرایط سخت هم حاضر نشد نمازِ اول وقت رو از دست بده...😭😔 📌خاطره ای از زندگی سردار شهید محمّد ابراهیم همّت 📚منبع: یادگاران«کتاب همت» صفحه56 به روایت همسر شهید http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#نکته_های_مهدوی ۱۱ ⁉️ -سؤالی شگفت انگیز! سعیش این بود از محضر امام، خوب استفاده کند. روزی سؤالی پر
۱۲ 🔹-آرزوگرایان بی عمل در دوران آزمون غیبت امام: عبد الله بن ابی یعفور به امام صادق علیه السلام عرض کرد: کسانی که از این امر ظهور( دم می زنند زیادند!) حضرت فرمودند: »لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَنْ یُمَحَّصُوا وَ یُمَیَّزُوا وَ یُغَرْبَلُوا« باید مردم خالص شوند و )مؤمنان راستین از مؤمن نماها( جدا شوند و غربال گردند ومتأسفانه »سَیَخْرُجُ 1 مِنَ الْغِرْبَالِ خَلْقٌ کَثِیرٌ« افراد زیادی از غربال خارج می شوند و در آزمونهای دوران غیبت، از امامشان جدا می شوند. آری همانگونه که طلای آمیخته با گل ولای رودخانه ها، با الک کردن خالص می شود و طلای ناب در الک می ماند، در جلوه گریهای دنیا و فتنه ها و شیطنت و اغواگری دشمنان، این مؤمنان راستین و منتظران واقعی هستند که در مسیر ولایت و یاری امامشان ثابت قدم خواهند ماند.💥 قرآن علت پیاده نشدن اهداف انبیاء علیهم السلام را همین ریزشها و بی وفائی مردم می بیند: (وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْد) 2 و این چنین راز تأکید ویژه بر دعای عهد و مداومت بر آن، وتکرار درخواست »ثبات قدم« در ادعیه و زیارات، مشخص می شود. زیارت جامعه کبیره: »فَثَبَّتَنِی اللَّهُ أَبَداً مَا حَیِیتُ عَلَى مُوَاالتِکُمْ وَ مَحَبَّتِکُمْ وَ دِینِکُم« و زیارت عاشورا: »وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِین«. ۱. کافی،ج1 ،ص 073 ،کتاب الحجة، باب التمحیص، ح2و الغیبة نعمانی، ص 232 ،باب 12 ،ح 6 و 7. ۲. اعراف، ۱۰۲ 🌐 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
1_176219176.mp3
8.05M
😭😭 [ دل شکسته من پر از گلایه شده 😭😭 - زمینه ] ڪه یاس خونه ے من بہ رنگ لالہ شده😭 میون غربت وغم ها بگو بدون تو زهرا بگو چه چاره کنم😭😭😭 چراغ خونه ے حیدر همه بهونہ ے حیدر بگو چه چاره کنم😭😭😭 فوق العاده سوزناک 🖤🖤😭 خیلے قشنگہ😭😭😭 اشکاتون جارے شد التماس دعا😭😭 - کربلایی جواد مقدم - فاطمیه ۹۴ - هیئت بین الحرمین طهران http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌺بسم الله الرحمن الحیم🌺 "تعاونوا علی البر و التقوی" ماعده/2 با سلام و وقت بخیر خدمت دوستان گرامی. میخواهیم به یڪی از بندگان خدا ڪه دختری هستن ڪه پدرشون بیمارسرطانی و خوده دختر هم مریض هست و مشڪل ستون فقرات و... داره و در حال درمان هست ولی خانوادش در بدترین شرایط مالی هست و حتی ملزومات روزانه رو هم گاهی ندارن مدد برسانیم، تا بتونیم گوشه ای از مشڪلاتش رو التیام ببخشیم.😔😔 نفری حتی 2 هزار تومن هم کمک کنید کافی هست 👌 کسانی که مایل به کمک هستن به ایدی زیر اطلاع بدن👍 @deltange_hemmat68 اگه کسی مدرکی خواست بیاد پیویم بهش بدم که متاسفانه حقیقت داره 😢 اگه کسی شماره کارت خواست بیاد پیویم بهش بدم👌👌👌 ان شاالله همت کنیم وکمکش کنیم هزینشو جور ڪنیم😭😢😭 همتون کمک کنین نفری ده تومن هم بدین کلی میشه همت کنید وبسم الله بگید ودست به کارشین برای رضای خدا یاعلی👌👌 به خاطر شهداوامام زمان یاعلی بگید وکمک کنید فقط دیدن کافی نیست دست به کارشیم👌 بسم الله👌👌👌
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ😱😱👻 👻 (قسمت ۱۵) 🔵به سوی آتش!😱😱🔥🔥 🔸در حالیکه از شدت وحشت و اضطراب به خو
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ😱😱👻👻 ( قسمت ۱۶) 🔵ذوب شدن گناه😢😢 همان طور که مسیر را می‌پیمودیم، جریان ناراحتی و لاغر شدن گناه را به نیک گفتم.😉😃 نیک خندید و گفت: گناه حق دارد ناراحت شود چون هیکل او پیش از این در دنیا، بزرگ و عجیب بود که البته سختی‌هایی که در دنیا دیدی و صبر کردی زجری که هنگام مرگ کشیدی از قد و قواره او کاست.😜😌 ✨هر چند یادآوری بلاها و سختی‌های دنیا برایم طاقت فرسا بود اما از آنجا که از قدرت گناهم کاسته بود راضی و خوشحال بودم.😌 🔵نور ایمان😊😊 ✅رشته کوهی که در دامنه آن حرکت می‌کردیم سر بر دامن کوهی بلند داشت که به آسمان آتشین ختم می‌شد و چون سدی مرتفع راه را بر هر عابری بسته بود.😢 ♨️با دلهره و اضطراب خود را به نیک رساندم و گفتم دوست من ظاهراً به بن بست برخوردیم، راه عبورمان بسته است،😢 🌼 نیک همان‌طور که می‌رفت گفت: ناراحت نباش و با من بیا، در قسمت‌هایی از این کوه غارهای کوتاه و یا درازی وجود دارد که باید از یکی از آن‌ها عبور کنیم تا به قدرت ایمان خود پی ببری.😌 🍀با تعجب پرسیدم: قدرت ایمان؟! گفت: آری. گفتم: چگونه؟😢 گفت: بدان که در روز قیامت، هر کس به اندازه ایمانش سعادتمند می‌شود و در اینجا ذره‌ای از سنجش قدرت ایمان رخ می‌دهد که در هر صورت دیدنی است نه گفتنی.☺️ 💥چیزی نگذشت که غاری تنگ و تاریک و بی روزنه پدیدار گشت، چون وارد غار شدیم از تاریکی🌑 بیش از حد آن به وحشت افتادم. پس از چند قدم از حرکت ایستادم و به نیک گفتم :راه رفتن در این تاریکی، وحشت آور و غیرممکن است.😱😱 ⚡️ به راستی اگر گناه در این تاریکی به سراغم آید و مرا از پا درآورد چه؟😭😭 🌹 نیک نزدیکتر آمد و گفت: از آمدن گناه آسوده خاطر باش زیرا ضربه‌ای که بر او فرود آوردم باعث شد به این زودی‌ها به ما نرسد به خصوص که هر لحظه ضعیف‌تر نیز می‌شود.😢😢😜 🍂از اینکه برای مدتی از شر گناه راحت شدیم خوشحال بودم اما فکر تاریکی مسیر دوباره مرا به خود آورد به همین جهت از نیک پرسیدم: در این تاریکی چگونه پیش خواهیم رفت؟ 😱 🌺نیک گفت: اکنون به واسطه قدرت ایمانت نوری پدیدار خواهد شد که چراغ راهمان می‌باشد.👌 🍃 چندی نگذشت که از صورت نیک نوری درخشید که تا شعاع چند متری را روشن می‌کرد.☺️ 🌾با خوشحالی تمام همگام با نیک حرکت را آغاز کردم. گاه به گودال‌های عمیقی می‌رسیدم که تنها در پرتو نور ایمانم می‌توانستم از کنار آن‌ها به سلامت بگذرم. ☺️ 🔵التماس کنندگان😢 🔺هنوز راه زيادي نپيموده بوديم که در دل تاريکي ضجه و فريادهايي به گوشم رسيد. وقتي دقت کردم صداي چند نفري را شنيدم که التماس کنان از ما مي‌خواستند که نور ايمان را به طرف آن‌ها هم بگيريم تا در پرتو نور ما حرکت کنند. 😢😢👌 ♦️نيک همان‌طور که جلو مي‌رفت مرا صدا زد و گفت: گوش به حرفشان نده، اين‌ها باقي مانده منافقين و کافران هستند که تا اينجا پيش آمده‌اند اما دريغ از يک نور ضعيف که بتوانند در پرتو آن حرکت کنند 😏 و سرانجام نيز در يکي از همين چاه‌هاي وحشتناک غار سقوط خواهند کرد. 😱 🔘چون با اصرار آن‌ها روبرو شديم نيک ايستاد و خطاب به آن‌ها گفت: اگر محتاج نور ايمانيد برگرديد به دنيا و از آنجا بياوريد.😏 🔷يکي از آن ميان رو به من کرد و گفت: هان اي بنده خدا! مگر ما با هم در يک دين نبوديم، مگر ما و شما روزه نمي‌گرفتيم و نماز نمي‌خوانديم؟😏😏 ♻️ چرا حالا ما را به بازگشتن به آن سراي جواب مي‌دهيد که مي‌داني امکانش نيست؟!😏😏 🔆 در حالي که از خشم دندان‌هايم را به هم مي ساييدم، پاسخ دادم: بله با ما بوديد اما براي ريشه کن کردن دين ما و نه ياري آن، همواره براي ضربه زدن به دين و آيين اسلام در کمين نشسته بوديد و اکنون دريافتيد که از فريب خوردگان بوده‌ايد...😒 ✍ادامه دارد...👌👌 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f