eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
978 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۶۶ #مقر_ابوالفضل_العباس 🌷در منطقه تفحص، بدنهای شهدا پیدا نمی شد. یکی گفت: بیایید
🌷 ۶۷ 🌷وقتى فرزند اولم در جبهه بود، پسر کوچک‌‌ترم آمد تا اجازه حضور در جبهه را بگیرد. به او گفتم: فعلا برادرت هست، تو تکلیفی نداری. هر چه اصرار کرد اجازه ندادم، تا آنکه .... 🌷 .... یک روز صبح وقتی نماز صبح را خواندیم، به او گفتم برو خواهرت را هم بیدار کن تا نمازش قضا نشود. پسرم گفت: لازم نیست خواهرم نماز بخواند! با تعجب پرسیدم: چرا؟ گفت: وقتی ما خوانده‌ایم او دیگر تکلیفی ندارد. 🌷گفتم: این چه حرفی است که می‌زنی؟ پاسخ عجیبی داد. گفت: شما می‌گویی برادرت جبهه هست و تو تکلیفی نداری، من حرف شما را تکرار می‌کنم. او باید تکلیف خودش را انجام دهد و هم من وظیفه خودم را. 🌷در برابر این استدلال زیبای پسرم، حرفی برای گفتن نداشتم. اجازه دادم تا به جبهه برود. مدتی بعد عازم شد، اما به محض آنکه به اهواز رسید، خبر شهادت برادر بزرگترش را به او دادند، گفتند: برو معراج شهدا و پیکر برادرت را تحویل بگیر. 🌷گفت: من آمده‌ام اینجا برای جنگ. مردم ما آنقدر معرفت دارند که پیکر برادرم را به خانواده‌ام برسانند و با عزت تشییع کنند. از همان جا به جبهه رفت و درست همان روزی که مراسم چهلم پسر بزرگم را برگزار می‌کردیم، خبر شهادت او را هم شنیدم. 🌷وقتی پیکرش را آوردند، به من نشان نمی‌دادند، اما وقتی داخل قبر قرارش دادند، گفتم: من باید بچه‌ام را ببینم، کارش دارم. رفتم، بندهای کفن را باز کردم و یک شاخه گل روی سینه‌اش گذاشتم. گفتم: پسرم، الان که دفن می‌شوی، میهمان اهل بیت خواهی شد؛ مدیون مادرت هستی اگر این شاخه گل را از طرف من به حضرت زهرا(س) هدیه نکنی. http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۶۷ #شاخه_گلى_هديه_به_حضرت_زهرا_س 🌷وقتى فرزند اولم در جبهه بود، پسر کوچک‌‌ترم آمد
🌷 ۶۸ 🌷عبدالله ابراهیمی هم ١٢ ساله بوده که به جبهه رفته اما نه با دستکاری شناسنامه، که دستکاری شناسنامه هم سن کم او را با قد و قامت کوچکش لو می داده. 🌷زیر صندلی اتوبوسِ رزمنده ها یا پشت ساکهای کابینهای قطار جای خوبی بوده برای مخفی شدن و او تمام کوچکی اش را پشت مخفی گاهها پنهان کرده تا با کمک معلم کلاس پنجم اش که بعداً به شهدا پیوسته به خط مقدم رسیده. 🌷از سال ٦١ تا ٦٦ در جبهه تک تیرانداز بوده و در عملیاتی که خط مقدم بوده دچار موج انفجار شده. 🌷خودش مى گويد: تا چشم کار می کرد تانک بود خلاصه با یک گردان جلوی آنها ایستادیم ترکش خورد به صورتم اما از ترس این که مرا به پشت جبهه منتقل نکنند به عقب بر نگشتم و به تیراندازی ادامه دادم. 🌷رزمنده ها می گفتند نترسم. اما من در واقع حتی نمی دانستم گلوله چیست. یک بار هم وقتی چتر منور زدند بدون این که بدانم پشت خط میدان مین است با عجله دویدم تا چتر منور را بردارم چون عاشق این چترها بودم. 🌷وقتی به چتر رسیدم معاون گردان خواست سر جایم بایستم و حرکت نکنم او می دانست به چه جای خطرناکی رفته ام بعد خودش آمد، مین پشت پایم را خنثی کرد و بعد هم یک سیلی زد به صورتم و گفت: میدانی کجا رفتی؟ وسط میدان مین بودی! 🌷یک بار هم وقتی عراقیها در بیست قدمی ام بودند و من داخل سنگر نشسته بودم، وقتی دیدم دارند با خنده به طرفم می آیند و مرا با تمسخر به هم نشان می دهند اول زدم زیر گریه بعد بلند شدم و با یک یا مهدی تفنگ را گرفتم طرفشان و شروع کردم به تیراندازی. 🌷دو نفرشان کشته شدند و نفر سوم فرار کرد بعد تانکی عراقی پیچید سمت من که نارنجکی پرتاپ کردم طرفش و فرصت یافتم خودم را بیندازم داخل یک کانال و پا به فرار بگذارم. هر چه به طرف من تیراندازی کردند موفق به شهید کردنم نشدند. 🌷خلاصه نا آشنایی ام با فضای جبهه باعث می شد کارهایی انجام بدهم که از آگاهان جبهه بر نمی آمد. http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. ‍ من همٺ هستم، اما فرمانده لشڪر نیستم . بهترین عكسم شاید همان تصویری باشد كه از شهید محمد ابراهیم
: فرمانده لشکر بود،لشکرِ پایتخت. بالغ بر ۱۰ هزار نفر زیر نظر او بودند در عملیات خیبر لشگرش آنقدر شهید و مجروح شدند که به یک گردان رسید☝️. گردان را از طلائیه منتقل کرد به جزیره مجنون جنوبی. والله تبدیل به دسته شد یعنی قریب به ۴۰ نفر. همت با دسته ماند( برادر ها، طاقت این است، امتحان این است) آن وقت بر ترک موتور🏍 (نه یک بنز ضد گلوله یا در یک فضای ویژه) ناشناس در ضلع وسطی جزیره جنوبی شهید شد💔. بیش از ۲ ساعت کسی نمی دانست این فردی که بر زمین افتاده است. اینگونه می شود که شهید همت امروز بر جان‌ها حکومت می‌کند.🕊 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#تمثیل هاے خدایے1⃣0⃣2⃣ مثل حبه هاي زغال✴️ ⭕️کنار منقل بنشین و حبه هاي زغال را خوب تماشا کن! ببین چه
هاے خدایے2⃣0⃣2⃣ گاهی پیش میاد بعد از خوردن زرد آلو🍋 بادام ِ زرد آلو رو میشکنیدو می خورید😋 اگر شیرینم باشه زرد آلو 🍋 همراهِ بادامش به مزاجتون می چسبه😇 گاهی م هست، بعد از چندین بادام، با یه بادام تلخ، هر آنچه براتون لذّت بخش بوده کامتون رو به تلخی و بد طعمیِ شیرین بودنِ بادام های قبلی😖 میکشونه ↪️ نعوذبأللّه گناهان هم چیزی شبیه همین بادام ها هستش. تا ازش لذّت می بریم شیرین 😋 و دلچسبند، اما همینکه نعوذبأللّه در حین انجامِ گناهی، آسیبی ببینیم (یعنی هشداری به انجام ندادنِ اون از سمتِ خداوند) پیش میاد. طعم اون گناه ، شیرینیِ گناهانِ قبلی رو به کاممون تلخ میکنه😣و پشیمان میشیم از اعمالِ گذشتمون این همون هشدار غیبی از سمتِ خداوند هست که نمی پسنده بنده ش نعوذبأللّه سمتِ بره💯 و همین امر نوعی مراقبت و هدایت ما انسان ها از سمتِ خداونده✔️ (💡)📣 📣 هشدار 📣 📣 ↩️ تنها مسیرِ رسیدن به مقامِ لذّت بندگی، ترکِ گناهان هستند. http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🥀🌺🌸🌼🌸🌺🥀🌹🌸🌻🌼 این قسمت دشت های سوخته فصل هشتم قسمت0⃣
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌼🌺🌻🌸🌹🌼🌺🌻🌹🌼🌸🌻 این قسمت دشت هاے سوخته فصل هشتم قسمت1⃣4⃣1⃣ دیدند که اهالی فلکه شهدا دور جسد دو بچه محله جمع شده‌اند😢 زن بارداری ترکش خورده و بچه اش از شکمش بیرون آمده 😭و فقط به ناف مادرش بند است مادر و کودک را در پتویی پیچیدند و بردند طرف بیمارستان😭 جسد بی جان شان اما به بیمارستان رسید😭😭 مردم خرمشهر آن روز غروب دیدند که کشته های محله طالقانی خیلی زیاد است😭 در خیابان زنبق خمپاره خورده وسط جمع زنانی که نشسته بودند جلوی خانه شان کودکی را آورده‌اند مسجد جامع که تنها در خانه ای گریه میکرده کسی کس و کارش را نمی شناسد😢 گلوله ای توپ خورده به سقف تعمیرگاه جهاد سازندگی و سر جلال عزیزیان عضو شورای جهاد سازندگی را از تن جدا کرده 😭گلوله ای دیگر خانواده ای ده نفر را یکجا کشته و فقط پسر ده دوازده سالشان زنده مانده است 😭😢 از گیجی و منگی اولیه که در آمدند بعضی ها سواره و یا پیاده از شهر گریختند بعضی ها اما ماندند و با هرچه که داشتند از خود و از خانواده و از شهر خود دفاع کردند 😢😭 یک روز دو روز ده روز بیست روز بیست و چهار بیست و پنج روز گذشت فرمانده لشکر ۹۲ زرهی به مقامات بالا در تاریخ ۲۴ مهر ۱۳۵۹ نوشت دشمن در منطقه خرمشهر از تمام جهات هجوم آورده و در محور شادگان موفق شدیم با آتش توپخانه و هوایی نیروهای دشمن را سرکوب کنیم 😢 ولی ما فقط ۷ دستگاه تانک در اختیار داریم لذا نتوانستیم دشمن را نابود کنیم ناچار با عناصر پیاده وارد عمل شدیم و ممکن است دشمن تمام نیروهای ما را از بین ببرد در محور اصلی خرمشهر اهواز فقط چهار دستگاه تانک و حدود یکصد نفر سرباز از افراد گردان ۱۶۵ پیاده زرهی مستقر بودند که بر اثر فشار دشمن عقب نشینی کردند و فرمانده آن‌ها سرگرد دانشور مفقود الاثر شده است در محور خرمشهر شلمچه با دادن شهید و ده نفر زخمی😢😭 ادامه دارد...🌼 ادامه این داستان ان شاالله فردا در کانال تخصصی شهید همت👌🌻 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
✍#تمثیل هاے خدایے2⃣0⃣2⃣ گاهی پیش میاد بعد از خوردن زرد آلو🍋 بادام ِ زرد آلو رو میشکنیدو می خورید😋
هاے خدایے3⃣0⃣2⃣ 📌 ۳۸مُدَّثِر👇 کُلُّ نَفسٍ بِمَا کَسَبَت رَهِینَهُ 📍آشنا باش!📍 شما اگر سیبی را افقی و به سمت مقابل پرتاب کنید، هرگز به‌سمت شما باز نمی‌گردد. اما اگر همین سیب را مستقیم و به‌سوی آسمان پرتاب کنید؛ دیر یا زود به خود شما باز می‌گردد. یادمان باشد دنیا را افقی نیافریده، بلکه کاملا عمودی است، پس آدم ها هر چه می‌کنند به خودشان باز می‌گردد: کُلُّ نَفسٍ بِمَا کَسَبَت رَهِینَهُ؛ هر كسى در گرو كارى است كه كرده است. 📚سی تدبر،سی تلنگر،محمدرضا رنجبر http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :1⃣4⃣1⃣ #فصل_چهار
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :2⃣4⃣1⃣ اما ته دلم قند آب می شد. گفت: «ببین چی برایتان خریده ام. خدا کند خوشت بیاید.» و اشاره کرد به دو تا ساک کنارِ پشتی. رفتم توی آشپزخانه و خودم را با آشپزی مشغول کردم. اما تمام حواسم به او بود. برای بچه ها لباس خریده بود و داشت تنشان می کرد. یک دفعه دیدم بچه ها با لباس های نو آمدند توی آشپزخانه. نگران شدم لباس ها کثیف شود. بغلشان کردم و آوردمشان توی اتاق. تا مرا دید، گفت: «یک استکان چای که به ما نمی دهی، اقلاً بیا ببین از لباس هایی که برایت خریده ام خوشت می آید؟!» دید به این راحتی به حرف نمی آیم. خندید و گفت: «جان صمد بخند.» خنده ام گرفت. گفت: «حالا که خندیدی، آن ساک مال تو. به جان قدم، اگر بخواهی اخم و تَخم کنی، همین الان بلند می شوم و می روم. چند نفری از بچه ها دارند امشب می روند منطقه.» دیدم نه، انگار قضیه جدی است و نمی شود از این ادا اطوارها درآورد. ساک را برداشتم و بردم آن یکی اتاق و لباس ها را پوشیدم. سلیقه اش مثل همیشه عالی بود. برایم بلوز و دامن پولک دوزی خریده بود، که تازه مد شده بود. داشتم توی آینه خودم را نگاه می کردم که یک دفعه سر رسید و گفت: «بَه... بَه...، قدم! به جان خودم ماه شده ای. چقدر به تو می آید.» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :2⃣4⃣1⃣ #فصل_چهار
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :3⃣4⃣1⃣ خجالت کشیدم و گفتم: «ممنون. می روی بیرون. می خواهم لباسم را عوض کنم.» دستم را گرفت و گفت: «چی! می خواهم لباسم را عوض کنم! نمی شود. باید همین لباس را توی خانه بپوشی. مگر نگفتم ما عید نداریم. اما هر وقت که پیش هم هستیم و تو می خندی، عید است.» گفتم: «آخر حیف است این لباس مهمانی است.» خندید و گفت: «من هم مهمانت هستم. یعنی نمی شود برای من این لباس را بپوشی؟!» تسلیم شدم. دستم را گرفت و گفت: «بنشین.» بچه ها آمده بودند توی اتاق و از دیدن من و لباس نواَم تعجب کرده بودند. صمد همان طور که دستم را گرفته بود گفت: «به خاطر ظهر معذرت می خواهم. من تقصیرکارم. مرا ببخش. اگر عصبانی شدم، دست خودم نبود. می دانم تند رفتم. اما ببخش. حلالم کن. خودت می دانی از تمام دنیا برایم عزیزتری. تا به حال هیچ کس را توی این دنیا اندازه تو دوست نداشته ام. گاهی فکر می کنم نکند این همه دوست داشتن خدای نکرده مرا از خدا دور کند؛ اما وقتی خوب فکر می کنم، می بینم من با عشق تو به خدا نزدیک تر می شوم. روزی صدهزار مرتبه خدا را شکر می کنم بالاخره نصیبم شدی. چه کنم که جنگ پیش آمد؛ وگرنه خیلی فکرها توی سرم بود. اگر بدانی توی منطقه چه قیامتی است. اگر بدانی صدام چه بر سر زن ها و کودکان ما می آورد. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌼🌺🌻🌸🌹🌼🌺🌻🌹🌼🌸🌻 این قسمت دشت هاے سوخته فصل هشتم قسمت1⃣
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🌹🥀🌻🌼🌹🥀🌻🌼🌹🥀🌻 این قسمت دشت هاے سوخته فصل هشتم قسمت 2⃣4⃣1⃣ نیروهای ما عقب نشینی کردند و اکنون در شهر هستند باقی مانده افراد گردان در زیر آتش شدید دشمن بودند😢 پس عقب آمدند که فرمانده آنان سرهنگ شاهان زخمی گردید😭 گمرک خرمشهر زیر آتش شدید دشمن قرار گرفته عده ای از افراد ما شهید شدند 😭 این موضع در حال سقوط است هواپیماهای دشمن بیش از ۱۰ بار به آبادان حمله کردند مدافعان خرمشهر که روز به روز تعداد شان کم و کمتر میشد خسته و خونین تشنه و گرسنه در حالیکه آرزوی لحظه ای خواب استراحت داشتند تفنگ به دوش خانه به خانه کوچه به کوچه زیر نظر فرمانده سپاه خرمشهر محمد جهان آرا در کمین دشمن می‌جنگیدند😢😭 نبرد شدید در همه محورها و ادامه دارد در خیابان ۴۰ متری شدیدتر عراق یک گردان نیروی جدید به ۴۰ متری فرستاده حدود ظهر ستون پنجم یکی از یگان های دشمن را به بخشی از ۴۰ متری رساند که بر اطراف مسلط است عراقی ها تیربارهای شان را روی بام ساختمان‌های اطراف کار گذاشتند و بسیاری از مدافعان خرمشهر را شهید کردند😢😭 زخمی ها را هم تعقیب کردند و با تیر خلاص کشتند روز دوم آبان سال ۱۳۵۹ ارتش متجاوز عراق دوباره به خرمشهر هجوم آورد این هجوم آنقدر شدید بود که مدافعان خرمشهر ناگزیر عقب نشستند و نیروهای عراق ساختمان فرمانداری را گرفتند 😢 بعد سریع نیروهایشان را که از شمال غربی پل تا جلوی مسجد جامع متفرق بودند محاصره کردند مدافعان بیکار ننشستند و کوشیدند تا بلاخره اوایل شب عراقی ها را عقب راندند و دوباره ساختمان فرمانداری را آزاد کردند👌 تانک ها از خیابان عشایر گذشته‌اند و به سمت آن ها شلیک می کنند مدافعان کمبود اسلحه و مهمات داشتند رفتند سمت میدان فرمانداری و با آخرین گلوله هایشان تانک جلودار دشمن را زدند اما😢😭 ادامه دارد.... ادامه این داستان ان شاالله فردا در کانال تخصصے شهید همت👌👌 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🏴••انا‌لله‌‌وانا‌الیه‌راجعون 🥀••عمار‌به‌مالک‌ملحق‌شد‌ 💔 هم زمان با شب مالک ، عمار هم از میان ما رفت . روح بلند و ملکوتی فقیه انقلابی ، فیلسوف مجاهد ، ، حضرت آیت الله علامه محمدتقی مصباح یزدی به ملکوت اعلی پیوست . رحلت این عالم ربانی را به پیشگاه حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و نایب بر حق ایشان مقام معظم رهبری و امت پرور و ارادتمندان ایشان تسلیت عرض می کنیم . ∞| ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
💠 لیست شرکت کنندگان در 💠 💠چله صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانے 🔷➖🔷 ۱- دلتنگ شهید همتم ۲_خانم سیاهکویے ۳-خانم باران ۴_خانم بهرامے ۵-خانم موسوی ۶-خانم اقیان ۷-خانم حکانے ۸-خانم حداد ۹-خانم فاطیما ۱۰-خانم ایمانی ۱۱-خانم یاامام رضا ۱۲-خانم مامان امیرعلی ۱۳-خانم قادری ۱۴- خانم ملک احمدی ۱۵-خانم سیده فاطمه حسینی ۱۶-خانم ترنم زندگے ۱۷-خانم سعادتپور ۱۸-خانم زهراکریمے ۱۹-عبدالزهرا ۲۰-خانم نیکنام ۲۱-خانم یا فاطمه الزهرا ۲۲-خانم مریم ۲۳- ۲۴- ۲۵- ۲۶- ۲۷- ۲۸- ۲۹_ ۳۰- ۳۱- ۳۲- ۳۳- ۳۴‌- ۳۵- ۳۶- ۳۷- ۳۸- ۳۹- ۴۰- 🔷➖🔷 🔲این لیست جهت اطلاع اعضا، از تعداد شرکت کنندگان میباشد👌 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🚨توجه🚨➖🚨توجه🚨 صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانے برای ثبت نام خانومها و آقایون به این آی دی مراجعه کنید👇👇👇👇 @deltange_hemmat50 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۶۸ #تک_تیرانداز_کوچک_جبهه_ها 🌷عبدالله ابراهیمی هم ١٢ ساله بوده که به جبهه رفته ا
🌷 ۶۹ 🌷شهيد عباس رضايى مربی غواصی ما بود، یک جلیقه غواصی هم به تن داشت. آب محل آموزش به شدت سرد بود، بچه ها اکراه داشتن برند توى آب. می گفتند: ما جلیقه نداریم، وارد آب نمی شویم. 🌷عباس جلیقه اش را در آورد و گفت: اگر این را پوشیده بودم، چون مربی ها باید بپوشند. قبل از همه پرید توي آب. دیگر دلیلی براي امتناع نداشتیم. http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۶۹ #مربی_غواصى_ما 🌷شهيد عباس رضايى مربی غواصی ما بود، یک جلیقه غواصی هم به تن دا
🌷 ٧۰ .... 🌷رفتم پیش جواد محب، فرمانده گروهان خودمان. وارد سنگر شدم. نشستم گوشه سنگر به کارهای محمد (محمدرضا تورجی زاده) فکر می کردم. یادم افتاد در ایام کربلای ٥ یکبار با محمد صحبت می کردم. حرف از شهادت بود. محمد گفت: من در عملیاتی شهید می شوم که رمز آن یا زهرا(س) است. من هم فرمانده گردان یا زهرا(س) هستم! 🌷نمی دانم چرا یکدفعه یاد این حرفها افتادم. خیلی دلشوره داشتم. یکدفعه صدای خمپاره آمد. برگشتم به سمت نوک تپه. گلوله دقیق داخل سنگر فرماندهی خورده بود! 🌷به همراه یکی از بچه ها دویدیم به سمت نوک تپه. دل توی دلم نبود. همه خاطرات گذشته ای که با محمد داشتم در ذهنم مرور می شد. با این حال به خودم دلداری می دادم. می گفتند: محمد تورجی شدید مجروح شده. رنگ از چهره ام پرید. برای چند لحظه به چهره ( برادر محب ) خیره شدم. خدا کند آنچه در ذهنم آمده درست نباشد. 🌷به چشمان هم خیره شدیم. برادر محب سرش را به علامت تأييد تکان داد. بعد در حالی که اشک از چشمانش جاری بود گفت: تورجی هم پرواز کرد! 🌷آری محمدرضا پرواز کرد همانطور که گفته بود و همانطور که باید! همچون مادرش زهرا(س) پــهلـو .... بـــازو .... عاشق آنست که رنگ معشوق به خود گیرد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 عملیات کربلای یک✍🏻... قسمت اول ✅عملیات کربلای ۱، در روز دوشنبه نهم تیرماه ۱۳۶۵ ، ساعت ۲۲.۳
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 قسمت دوم ✅مرحله سوم عملیات کربلای ۱ ، در تاریخ سیزدهم تیرماه ۱۳۶۵، لشكر ۱۰ سيد الشهداء (ع) از محورهای قلعه كهنه و فرخ آباد به طرف تپه های غلامی و باغ كشاورزی و پاسگاه دراجی حركت كرد و ضمن پاكسازی كامل منطقه عده بسياری از نيروهای دشمن را به اسارت در آورد و سپس نيروهای ارتش در پاسگاه دراجی مستقر شدند. در تاریخ چهاردهم تیرماه ۱۳۶۵ لشكر ۱۰ سيدالشهداء(ع) به سمت قله ۲۱۰ تك نمود و اين قله را مجدداً به طور كامل تصرف كرد و تعداد زیادی از سربازان دشمن به اسارت لشگریان اسلام درآمدند . ✅مرحله چهارم عملیات کربلای یک، از آنجا كه ارتفاعات مرزی قلاويزان به ويژه قله ۲۲۳ در تثبيت عمليات كربلای ۱ و مناطق آزاد شده نقش حساس و استراتژيكی داشت ، لذا فرماندهان بر آن شدند تا با تصرف كامل ارتفاعات قلاويزان و قله ۲۲۳ بر منطقه عملياتی كربلای ۱ (منطقه عمومی مهران) و دشت زرباطيه و بدره عراق اشراف كامل يافته وتثبيت عمليات نمايند. لذا اين مرحله در سحرگاه شانزدهم تیر ۱۳۶۵ با حمله هماهنگ لشكرهای ۱۰ سيد الشهداء(ع) و ۲۷ حضرت رسول (ص) آغاز شد. گردان حضرت علی اكبر (ع) از لشكر ۱۰ سيد الشهداء، با سرعت عمل و عبور از استحكامات و موانع دشمن و دو يال چپ ارتفاع ۲۲۳ آخرين ارتفاعات قلاويزان را به تصرف در آوردند. گردانهای قمر بنی هاشم(ع) و زهير از لشكر ۱۰ سيد الشهداء (ع) باقيمانده يالهای ۲۲۳ در غرب اين قله را تصرف كردند. در جريان اين عمليات قرارگاه تاكتيكی تيپ ۲۴ مكانيزه لشكر ۱۰ دشمن منهدم و تعدادی از عناصر آن از جمله فرمانده تيپ به اسارت در آمد. 🌷🌷🌷🌷🌷 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
ࢪفقا🙃 شبڪھ 3" ارتباط مسٺقیم با گڵـــ🥀ــــــــزاࢪ شهدا؁ ڪࢪماݩ هسٺ...🍃🌙 بࢪیم پیش حاجے؟!😓 باهاش از دݪتنگے هاموڹ بگیم؟😭 حاج حسیݩ یڪٺا هم صحبت مےکنن🦋 👌 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
سلام دوستان شهدایی😊😊 ان شآلله قصد داریم به شرط لیاقت و دور از ریا با کمک آقا امام زمان (عج)وشهدا دور صدودوم ختم قرآن را برگزارکنیم با توکل بر خدا وباکمک امام زمان(عج) به مناسبت سالگرد شهادت سردارشهیدحاج قاسم سلیمانی و سردار ابو مهدے مهندس و همچنین درگذشت آیت الله محمدتقی مصباح یزدے همه جزءهای این سرے به نیت 🌹سردارشهیدحاج قاسم سلیمانی و سردار ابو مهدے مهندس و همچنین مرحوم آیت الله محمدتقی مصباح یزدے🌹🌹 هست نسخه ای از ثواب این ختم به روح پاک مرحوم محمدجواد میرزابیگی خادم الرضا_خادم الشهدا _ بانی و متولی طرح اهدا میشود ان شاءالله ڪسانے ڪہ تمایل دارند در این ختم شرڪت ڪنند بہ آیدے زیر جزءمورد نظر خود را اطلاع دهند 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @deltange_hemmat50 شــــــــــہادت روزیتون ان شآلله🙏 اجرتون با شہدا😊 التماس دعا🙏🙏 🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
سلام دوستان شبتون شهدایی😊 طاعات و عباداتتون قبول جزءهاے تلاوت نشده به شرح زیر است ڪہ تمامے این جزء هابه نیت 🌹 🌹سردارشهیدحاج قاسم سلیمانی و سردار ابو مهدے مهندس و همچنین درگذشت آیت الله محمدتقی مصباح یزدے🌹🌹 هست کہ نسخه ای از ثواب این ختم به روح پاک مرحوم محمد جواد میرزابیگی خادم الرضا_ خادم الشهدا بانی و متولی طرح دوست شهید من اهدامی شود ان شآلله😥😥 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ۱.۲.۳.۴.۵.۷.۸.۹.۱۰. ۱۱.۱۲.۱۵.۱۶.۱۷.۱۸ .۱۹.۲۰.۲۱.۲۲.۲۳.۲۴.۲۵ ..۲۶.۲۷.۲۸.۳۰ 🍃🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀 کسانی که مایلند به ایدی زیر مراجعه کنند @Deltange_hemmat50 مهلت تلاوت تافرداشب👌👌 اجرتون باشهدا😊 شهادت روزیتون ان شآلله🙏 التماس دعا🙏🙏 🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️⏰♥️ قرار عاشقی/ ساعت ۰۱:۲۰ سحرگاه ۱۳ دی ماه، همزمان با لحظه آسمانی شدن سرداران پرافتخار سپاه اسلام، شهیدان حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس، رو بسوی کربلای معلی و‌حرم سیدالشهداء علیه السلام، به نیت ایشان زمزمه خواهیم کرد: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#حساب_کتاب بسّــــه ... ❌ همین کسی که امروز، حاضری برای اثبات حقّ خودت، آبرویش را بریزی ؛ دیروز سن
▫️دلخورید از اینکه چرا نوجوانتان اهل مخفی‌کاری است؟ ▫️و یا شما را برای شنیدن رازها یا خاطرات تلخ شکست‌هایش مَحرم نمی‌داند؟ باهم برگردیم به کودکیهایش ... × چند بار به خاطر ظرفی، لیوانی، گلدانی ... که از دستانش اُفتاد و خرد شد؛ داد زدید و سرزنشش کردید؟ × چند بار بخاطر اشتباهش، بی‌ادبی‌اش، شلوغ کردن‌هایش در منزل فامیل و دوستان، تحقیرش کردید؟ × چند بار بخاطر اشتباهاتی که در مدرسه مرتکب شد و گزارشش به شما رسید، تنبیهش کردید؟ 🔳با این سابقه از ، قطعاً او دیگر شما را اَمین خود نمی‌داند... انسانها کسی را مَحرم دردها و شکستهایشان می‌دانند، که مطمئنند نه شان می‌کنند و نه .. فقط می‌کنند و نردبان می‌گیرند تا خطاهایشان را جبران کنند و دوباره بالا روند http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
سلام دوستان شبتون شهدایی😊 طاعات و عباداتتون قبول جزءهاے تلاوت نشده به شرح زیر است ڪہ تمامے این جزء هابه نیت 🌹 🌹سردارشهیدحاج قاسم سلیمانی و سردار ابو مهدے مهندس و همچنین درگذشت آیت الله محمدتقی مصباح یزدے🌹🌹 هست کہ نسخه ای از ثواب این ختم به روح پاک مرحوم محمد جواد میرزابیگی خادم الرضا_ خادم الشهدا بانی و متولی طرح دوست شهید من اهدامی شود ان شآلله😥😥 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ..۵.۷.۸.۹.۱۰. ۱۱.۱۲.۱۵.۱۶.۱۷.۱۸ .۱۹.۲۰.۲۱.۲۲.۲۳.۲۴.۲۵ ..۲۶.۲۷.۲۸.۳۰ 🍃🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀 کسانی که مایلند به ایدی زیر مراجعه کنند @Deltange_hemmat50 مهلت تلاوت تافرداشب👌👌 اجرتون باشهدا😊 شهادت روزیتون ان شآلله🙏 التماس دعا🙏🙏 🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🚨توجه🚨➖🚨توجه🚨 صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانے برای ثبت نام خانومها و آقایون به این آی دی مراجعه کنید👇👇👇👇 @deltange_hemmat50 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🌹🥀🌻🌼🌹🥀🌻🌼🌹🥀🌻 این قسمت دشت هاے سوخته فصل هشتم قسمت 2
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌺🌸🌼🌹🌺🌸🌼🌹🌺🌸🌼🌹 این قسمت دشت هاے سوخته فصل هشتم قسمت3⃣4⃣1⃣ اما دشمن متوقف نشد پیش آمد و ساختمان فرمانداری و پل را گرفت 😢 حالا دیگر رودخانه هم ناامن شد در محور دیگر عراقی ها به سی متری مسجدجامع رسیدند گروهی از مدافعان در کوچه ای نزدیک مسجد امام صادق با متجاوزان درگیر شدند😢 شب به مدافعان دستور دادند که عقب بنشینند و شهر را ترک کنند آخرین بار هر مدافع قبل از عبور از کارون خداحافظی از مسجد جامع بود روز چهارم آبان ماه ۱۳۵۹ بعد از ۳۵ روز مقاومت شگفت انگیز بالاخره رزمندگان مدافعان خرمشهر که حالا دیگر خونین شهر نام گرفته بود ناچار شهر را ترک کردند😢 امیر رفیعی برای اینکه عراقی‌ها را مشغول کند تا دوستان همرزمش در زیر گلوله باران دشمن آسوده‌تر بتوانند شهر را ترک کنند با پای شکسته رفت بالای بام فرمانداری و تیربارش را به طرف دشمن گرفت و تا آخرین تیر به آنان شلیک کرد👌😔 در این فاصله بچه ها به آن طرف رودخانه رسیدند اما امیر رفیعی اسیر شد 😭 اسیرش کردند حالا بچه ها دارند برمیگردند برمی گردند تا خرمشهر را خونین شهر را پس از ماه‌ها اسارت مقاومت تحقیر و تسلیم آزاد کنند😭😭 بچه های خرمشهر پیشاپیش آنها می دوند بی قرارتر و بی تاب تر از بقیه انگار دارند پرواز می کنند به آن سمت.😢😭 دل توی دلشان نیست انگار دوباره به همان روزهای اشغال و مقاومت خرمشهر برگشته‌اند همان روزهایی که گاهی با یک قبضه تفنگ صد و شش و به کمک هم با عراقی‌های تا بن دندان مسلح درگیر می‌شدند و آنها را تا پشت شلمچه ایران که سهل است تاپشت شلمچه عراق هم پس می راندند 😢😢😭👌 پرچم ایران را بالای پاسگاه آنها برمی افراشتند و با کلی اسیر به داخل ایران برمی گشتند👌👌 ادامه دارد....👌 ادامه این داستان ان شاالله فردا در کانال تخصصے شهید همت🌻 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :3⃣4⃣1⃣ #فصل_چهار
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣4⃣1⃣ اگر بودی و این همه رنج و درد و کُشت و کشتار را می دیدی، به من حق می دادی. قدم جان! از من ناراحت نشو. درکم کن. به خدا سخت است. این را قبول کن ما حالا حالاها عید نداریم. یک سری بلند شو برو خیابان کاشانی ببین این مردم جنگ زده با چه سختی زندگی می کنند. مگر آن ها خانه و زندگی نداشته اند؟! آن ها هم دلشان می خواهد برگردند شهرشان سر خانه و زندگی شان و درست و حسابی زندگی کنند.» به خودم آمدم. گفتم: «تو راست می گویی. حق با توست. معذرت می خواهم.» نفس راحتی کشید و گفت: «الهی شکر این مسئله برای هر دویمان روشن شد. اما مطلب دیگری که خیلی وقت است دلم می خواهد بگویم، درباره خودم است. حقیقتش این است که حالا دیگر جنگ جزء زندگی ما شده. هر بار که می آیم، می گویم این آخرین باری است که تو و بچه ها را می بینم. خدا خودش بهتر می داند شاید دفعه دیگری وجود نداشته باشد. به بچه ها سفارش کرده ام حقوقم را بدهند به تو. به شمس الله و تیمور و ستار هم سفارش های دیگری کرده ام تا تو خیلی به زحمت نیفتی.» زدم زیر گریه، گفتم: «صمد بس کن. این حرف ها چیه می زنی؟ نمی خواهم بشنوم. بس کن دیگر.» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f