💐
💠 #شهادت_با_زبان_روزه
✍شهید مدافع حرم حجتالاسلام محمدامین کریمیان در بخشی از وصیتنامهای کہ در اختیار خانوادهاش قرار داد خطاب بہ مردم ایران گفت: من از این دنیا با همہ زیبایےهایش مےروم و همہ آرزوهایم را رها مےکنم اما بہ ولایت و حقانیت علی ابن ابی طالب (ع) و خداوندی خدا یقهتان را مےگیرم اگر خامنهای را تنها بگذارید، خواهش آخر من این است کہ سلام مرا بہ امام خامنهای برسانید و بگویید اگر دوباره زنده شوم از تکہ تکہ شدن در راه تو ابایی ندارم.
🕊شهادت : 27 خرداد 95 مصادف
با 10 رمضان 1437
🌷 #شهید_محمدامین_کریمیان
@hemmat_hadi
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🌹 درآرزوے_شہـادتـــ
#حرف_دل
میگوینــد خواستن توانستـن است ...
امــا...
امـا مـن کـه میخواهـم
پـس چـرا نمیشـود ...؟
کجــای کار من میلنگـد کـه سال هاسـت #پریشانم ...؟
.
نـه توانِ مثـل "عاشقانِ دنیا" زندگـی کـردن هست و نـه توانِ مثـل "تارکان دنیا" زیستـن ...
نــه تاب می آورم یزیـدی بودن را و نه راهی هسـت برای حسینی "مـاندن" ...
نـه زیستـن را طاقت دارم و نه مُـردن را ...
.
چند قدمـی بیشتر از راه را نرفتـه ام کـه ابن السبیل و #وامانده شـده ام ...
نه میخواهـم برگـردم و نه میتوانم ادامه دهـم!
.
نه جــرات دارم #با_خــدا بـودن را
و نه طاقت دارم #بی_خدا گشتـن را ...
آرزویم شهادت است در راه تو ...
#بندگی
#شهادت
❤️ @hemmat_hadi
❤️
محكم بغلش كردم و گفتم: اگر مارو نديدى، حلال كن دارم مى رم #مكه...
خنديد و گفت: تو هم حلال كن تو ميرى مكه منم ميرم #فكه ببينيم كدوممون زودتر به خدا ميرسه...
آب زمزم و تسبيح آورده بودم براش با كلى خاطره واسه تعريف كردن...
پيچيدم تو كوچشون پارچه سر در خونشون ميخكوبم كرد پاهام شل شد و تكيه دادم به ديوار...
#شهيد_سعيد_شاهدی
شادی روحش #صلوات
🌹 @hemmat_hadi
💔
#شهید_محمودرضا_بیضائی
🌷مجاهد پرڪار
🔹بسیار پرڪار و تلاشگر بود . تا دیر وقت ڪار می ڪرد و گاهی چندین روز به خانه نمی آمد .
🔸حتی با اصرار های او در محل ڪارش تصویب شد ڪه جمعه ها هم سر ڪار بیایند .
🔹یڪ بار درحضور حاج قاسم سلیمانی شروع ڪرد به صحبت ڪردن برای بچه های گروه ، گفته بود : من اینطوری فهمیده ام ڪه خداوند شهادت را به کسانی می دهد ڪه پر ڪار هستند و شهدای ما غالبا همین طور بوده اند .
🔸حاج قاسم هم گفته بود : بله همین طور است .
🔹یڪ بار وقتی بعد از شهادتش به سر ڪارش رفتم دیدم روی ڪمدش این جمله از آقا را نصب ڪرده : در جمهوری اسلامی هرجا ڪه قرار گرفته اید همان جا را مرڪز دنیا بدانید و آگاه باشید ڪه همه ڪارها به شما متوجه است.
(راوی برادر شهید)
💠 @hemmat_hadi
💔
🌷﷽🌷
💠✨ #یڪ_داستان
🌹 ↫در سال 1369 زلزله وحشتناکی در رودبار و منجیل آمد. در روستایی مردی در زیر آوار مانده بود. که بعد از 5 روز گرسنگی و تشنگی به طرز معجزهآسایی نجات یافت.
🌹 ↫وقتی از او پرسیدند چطور امید خود را از دست نداد و زنده مانده؟
گفت: «من با آنکه زیر آوار بودم بعد از مدتی تلاش و تقلی دیدم صدای مرا کسی نمیشنود. سعی کردم اندک انرژی ماندهام را با صدا و داد از دست ندهم.»
🌹 ↫صبر کردم و منتظر شدم. از دور دست صدای کلنگ میشنیدم که کسی آوار را برمیدارد. یقین کردم همان روز، همان مردِ کلنگ به دست، سمت خانهی من هم خواهد آمد. هر لحظه به امید صدای کلنگ زنده بودم و روحیهام را از دست ندادم تا که به فضل خدا مرا هم یافتند و نجات دادند.
🌹 ↫در کورهراه مشکلات نیز هر چند مشکلات در همان لحظه حل نمیشوند، ولی بدانیم که صدای کلنگ امید به خدا همیشه هست اگر آن را بشنویم، هرگز از زندگی ناامید نخواهیم شد. شاید کسان دیگری که در زیر آوار بودند اگر به صدای آن کلنگ گوش کرده و امید میبستند، آنها هم زنده مانده و از دنیا نرفته بودند.
💟: @hemmat_hadi
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
#پلاكِ....
🌷من مدتی مسئول معراج شهدا در اندیمشک بودم. در یکی از شب ها شهیدی را به آن جا آوردند. راننده آمبولانس قبل از این که مشخصات و آدرس شهید را به من بدهد، از آن جا رفت. برای پیدا کردن پلاک و مشخصات دیگر، لباس ها و جیب های شهید را گشتم، ولی چیزی پیدا نکردم. مجبور شدم او را به عنوان مجهول الهویه در سرد خانه بگذارم.
🌷همان شب آن شهید به خواب من آمد و گفت:«چرا مرا به زادگاهم نمی فرستی؟» از خواب پریدم و به سرعت به سرد خانه رفتم این بار با دقت بیشتری به جستجو پرداختم، ولی نشانی پیدا نکردم. دوباره باز همان خواب و جستجوی دیگر، تا سه بار این خواب تکرار شد....
🌷....بار سوم گفتم:«من چیزی پیدا نمی کنم، خودت شماره پلاکت را بگو» گفت: «پلاکم از گردنم جدا شده بین فانسقه و شلوارم در پشت کمرم گیر کرده» سراسیمه از خواب پریدم و به بالین پیکر شهید رفتم. پلاک در همان جایی بود که او گفته بود.
📚 کتاب روایت عشق
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌹 @resale_hamrah
✨ •| #الگو_بردارے_از_شهدا
همیشه روی لبش لبخند بود.
نـه از این بابت که مشکلی ندارد.
من خـبر داشتـم کـه او بـا کوهـی از
مشـکـلات دسـت و پـنجـه نــرم مـی کرد.
اما هادی مصداق واقعی
همان حدیثی بود که میفرماید:
مومـن شادی هایش در چهـره اش و
حـزن و اندوهـش در درونش می باشـد..
اولین چیزی که از هادی در
ذهـن دوستـان نـقش بسـته بود
چـهرهای بود با لبخند آراسـته شده
رفاقت با او هیچ کس را خسته نمی کرد.
✨ •| #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
💠 @hemmat_hadi🌷
-----------------------------------
💠 روایتی از یک رویای صادقه
✍راوی: پدر
#شهید_مرتضی_کریمی
🌷
🔻پدر شهید میگوید:
🔹یکی از خدام امام رضا(ع) منزل ما آمد و خوابی را که دیده بود برایم روایت کرد و گفت:
🔸«خواب دیدم بالای گنبد امام رضا (ع) آقایی پرچم مشکی را پایین میآورد و پرچم سبز را بالا میبرد، خطاب به آن آقا گفتم شما کی هستی؟ و با اجازه چه کسی این کار را میکنی؟
🔹گفت؛ من مرتضی کریمی شهید مدافع حرم هستم؛ با اجازه امام رضا (ع) این کار را میکنم.
🌷
🔸صبح همان شب، خوابی که دیده بودم را برای همکاران تعریف کردم و تصمیم بر این شد منزل شما بیاییم و پیام شهید را به شما منتقل کنیم و اینطور شد که با شما تماس گرفتیم و بعد عازم این سفر شدیم؛
🔹به محض دیدن عکس شهید، چهره آقا مرتضی برایم تداعی شد، همان چهرهای بود که در خواب دیده بودم.»
#شهید_مرتضی_کریمی🌹🕊
شادی روحش #صلوات
🌹 @hemmat_hadi