eitaa logo
سلام بر ابراهیم
2هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
340 ویدیو
4 فایل
🌼 یا الله 🌹گـویند چـرا تـودل به شھیدان دادے؟ واللہ ڪہ مـن نـدادم، آنـھابـردند دل هایی که در مسیر عاشقی کم بیاورند می میرند. ‌ 🌷‌تقدیم به روح آسمانی شهیدان 💟 #ابراهیم_همت و #ابراهیم_هادی ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺 🌷اگر مردم تهران بخواهند یک نمونه از #خوب های خودشان را مثال بزنند، خوب است که شهید ابراهیم هادی را مثال بزنند و بگویند: «بچه تهرونی؛ مثل #شهید_هادی». 🌷شاید بسیاری از خوبان تهران روز #قیامت پشت سر شهید ابراهیم هادی وارد بهشت شوند. 🌷شما می دانید که آقای #دولابی(ره) اهل تعارف و مبالغه نبودند؛ ایشان وقتی آقای ابراهیم هادی را که یک جوان بیست ساله بود، دیدند، صبر کردند تا جمعیت برود. بعد به ابراهیم هادی فرمودند: «آقا ابراهیم! یک کم ما را #نصیحت کن!» و آقا ابراهیم با شرمندگی سرش را پایین می اندازد که «حاج آقا! چه می فرمایید؟!» 🌷ولی به نظر بنده آقای دولابی این سخن را با #اعتقاد گفته اند. 🎤 #استاد_پناهیان #شهید_ابراهیم_هادی🌷 ❤️ @hemmat_hadi
🌷فرقي نميكند كجا هستي فرقي نميكند نژادت چيست يا چند #سال داري... اگر براي #شهادت #آماده شده باشي خواهي ديد كه بالهايت هركجاي اين كره ي #خاكي كه هستي تورا به #مقصد ميرساند... 🌷راهِ شهــادت باز است.... چه در ســوريه باشي چه در پشت #جبهه و يا حتي در #شهر خودت اگر گرفتارِ يار شده باشي شايد #خيابان منتهي به #خانه ات #مسير مقصدت باشد... كسي چه ميداند #اربابت كجا تورا در #آغوش ميكشد... 🌷براي رسيدن به مقصد در طي مسير #عاشق باش... براي مقصدت #عاشقانه بجنگ... #شهید_امیر_سیاوشی🌷 #شهید_محمدحسین_حدادیان🌷 ❤️ @hemmat_hadi
🍃🌺🍃🌺 💢یه روز دیدم شهید باقری با سر و وضع #خاکی و گلی از در اومدن داخل اتاق گفتم: فرمانده چه خبر کجا بودید که این طور خاکی و گلی شدید ؟ 💢 #لبخند ملیحی زد و رفت نشست. میدونستم داره از گفتن موضوع خودداری میکنه. چند روزی #تکرار شد تا اینکه ی شب که شیفت بودم گاه و بی گاه خوابم میبرد و چرت میزدم، یک لحظه متوجه شدم #سایه ای از جلوی چشمام رد شد، وسوسه شدم و سایه رو #تعقیب کردم ببینم چکار میکنه 💢دنبالش رفتم دیدم ایشون مشغول #نظافت حیاط و سرویسهای بهداشتی هستند خجالت کشیدم و دویدم سمتشون و از ایشون خواستم ادامه کار رو به من بسپارن 💢گفتم: شما #فرماندهی این کارا #وظیفه ماست که نیروی شما هستیم. ایشون جواب دادن کاری که واسه #رضای_خدا باشه جایگاه انسان رو تغییر نمیده 💢من این کارو دوست دارم و انجام میدم چون میدونستم بچه ها نمیذارن انجام بدم قبل از نمازصبح و تو تاریکی انجام میدم. 💢از خودم خجالت کشیدم سرمو پایین انداختم و گفتم به خدا قسم شما خیلی بزرگواری.. #شهید_حجت_باقری🌷 #شهید_مدافع_حرم ❤️ @hemmat_hadi
#در_پی_شهدا #خواب دیده بود، شب وفات #حضرت_ام_البنین(س) ، دست راستش را توی دست حضرت ابالفضل گذاشته اند. توی میدان مین، رسیدم بالای سرش. #همان_دست از مچ قطع شده بود. ✨قبلا گفته بود به آقای باقرزاده بگویید یک نفر پیدا کند بگذارد جای من ۱۰ الی ۱۵ روز دیگر می روم آمد نشست روی صندلی کمیته مفقودین بی مقدمه، صاف و صریح گفت و رفت. ✨دو هفته بعد، توی خاک عراق، توی #تفحص برون مرزی، توی یک میدان مین فوق العاده شلوغ و خطرناک، تک و تنها رفت #پی_شهدا? #شهید_مجید_پازوکی🌷 #تفحص_کننده_شهدا ❤️ @hemmat_hadi
🍃❣🍃❣🍃 🌷خانواده #شهید مغنیه به یک #مهمانی خانوادگی بزرگ دعوت بودند. محل مهمانی در منطقه #الغبیری بود. 🌷همه بچه ها و نوه ها به مناسبت ولادت #حضرت_رسول_ص دور هم جمع بودند. از همه ی نوه ها درخواست شده بود برای این جلسه #صحبتی_کوتاه آماده کنند و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه #برنامه هایی دارند . 🌷همه ی نوه ها صحبت کردند تا اینکه نوبت رسید به #جهاد_مغنیه... جهاد فقط گفت:  طرحم برای سال بعد را هفته ی آینده میگویم!... 🌷همه شروع به اعتراض کردند، می گفتند جهاد دارد شرطی که برای همه گذاشته شده را نقض میکند. بعضی ها میگفتند کارش را آماده نکرده است! 🌷وسط #خنده و اینکه هرکسی به شوخی چیزی میگفت، جهاد از حرفش کوتاه نیامد، اصرار داشت که طرحش برای سال آینده را هفته ی بعد می گوید. درست یک هفته بعد دوباره خانواده دور هم جمع شدند ولی این بار، در بین خیل گسترده ی کسانی که برای #تسلیت آمده بودند!!... طرح جهاد، #شهادت بود. 🔺به روایت #مادربزرگ_شهید #شهید_جهاد_مغنیه 🌷 #شهید_مدافع_حرم #شهید_شاخص_سال۹۸ ❤️ @hemmat_hadi
#لبیک_یا_زینب ‌‌‌‌‌ راوی: #همسر_شهید ‌‌ 🌷روز خواستگاری درمورد #درسم پرسید و اینڪه دوست‌دارم چه رشته‌ای را ادامه بدهم؟ خودش حقوق میخواند گرایش ثبتی... گفتم: میخواهم علوم‌ سیاسی بخوانم. 🌷پرسید: #جناحی ڪه عمل نمیڪنی؟ گفتم:یعنی چه؟ گفت:یعنی به سمت گروه خاصی بروی... گفتم:نه اصلاً ادامه داد ڪه دوست‌دارم همسرم #ولایی و رهبری باشد 🌷این حرفش خیلی به من برخورد! قبلا برای آقاسیدعلی نامه نوشته بودم و ایشان هم جواب نامه را با یڪ #چفیه برایم فرستاده بودن 🌷جعبه رو درآوردم و گفتم این هدیه از طرف مقام‌رهبریست! من مریدِ رهبرم ‌‌ ‌‌#شهید_رضا_حاجی_زاده 🌷 ‌‌#شهید_مدافع_حرم ‌ ‌❤️ @hemmat_hadi
🌷با #عصای زیر بغل از پله های اداره کل آموزش و پرورش بالا و پایین می رفت. آمدم جلو و سلام کردم. گفتم: آقا ابرام چی شده؟ اگه کاری داری بگو من انجام میدم. 🌷گفت: نه، کار خودمه. بعد به چند اتاق رفت و امضاء گرفت. کارش تمام شد. می خواست از ساختمان خارج شود؛ پرسیدم: این برگه چی بود. چرا اینقد خودت رو #اذیت کردی؟! 🌷گفت ی بنده خدا دوسال معلم بوده اما هنوز مشکل #استخدام داره کار او را انجام دادم. پرسیدم از بچه های جبهه است؟ گفت فکر نمی کنم اما از من خواست براش این کارو انجام بدم.من هم دیدم این کار از من ساخته است برای همین امدم. 🌷بعد ادامه داد آدم #هرکاری که می تواند باید برای بنده های خدا انجام دهد. مخصوصا این مردم خوبی که داریم. هرکاری که از ما ساخته است باید برایشان انجام دهیم. نشنیدی که حضرت امام فرمودند مردم #ولی_نعمت ما هستند.... #شهید_ابراهیم_هادی🌷 ❤️ @hemmat_hadi
#همسفرانه 💗|• 💖لحظه‌ای که سر سفره #عقد نشسته بودم این باور قلبی را داشتم که حسین روزی به #شهادت می‌رسد ولی، به خودم می‌گفتم هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد. با آنکه خیلی‌ها برگشتند به من گفتند چهره داماد چقدر به #شهدا می‌خورد. 💖ما زندگی‌مان را ساده شروع کردیم. هر دو #عقیده داشتیم هرچه مهریه کمتر باشد ثواب آن بیشتر است و با اشتیاق، هر دو دوست داشتیم به نیت 14 معصوم 14 سکه باشد. #شهید_حسین_هریری🌷 #شهید_مدافع_حرم ❤️ @hemmat_hadi
‌ 🔷️تا اندکی دلش میگرفت میرفت سراغ تلفن. میگفت صدای پدر و مادر یا همسرم را نشنوم #آرام نمیشوم. 🔸برای پسرش دلتنگی میکرد و هر بار تماس میگرفت میپرسید سید محمد توانست دوچرخه اش را رکاب بزند؟! ‌ 🔹اما با تمام #دلبستگی هایش خداحافظی کرد. داوطلب شد و رفت. به دوستش گفت میدانم اینبار دیگر شهید میشوم. در خواب دیدم که از اسمان به پیکر خون آلود خودم نگاه میکنم. زن و فرزندم را به خدا میسپارم... ‌ #شهید_سید_رضا_طاهر #شهید_مدافع_حرم ❤️𓽤️ @hemmat_hadi
🍃🌹🍃🌹 ❣هر وقت #حاجی از منطقه به منزل می آمد، بعد از اینکه با من احوال پرسی میکرد، با همان لباس خاکی بسیجی #نماز_میخوند ❣یک روز به قصد شوخی گفتم: تو مگه چقد پیش مایی که به محض اومدنت، نماز میخونی ؟! نگاهم کرد و یه لبخند زد و گفت: هر بار که تورو میبینم احساس میکنم باید دو رکعت #نماز_شکر بخونم راوی:همسرشهید #شهید_محمدابرهیم_همت🌹 #ایام_ولادت ❤️ @hemmat_hadi
✍ #خاطرات 🍃در ایام #زلزله_رودبار که محمودرضا کودکى٩ ساله بود، پس از وقوع زلزله که سازمان هاى امدادى شروع به جمع آورى کمک هاى مردمى کردند به خانه آمد و گفت: مادر میخواهم به زلزله زدگان کمک کنم. ☘گفتم پسرم آفرین کار خوبى میکنى بگذار شب پدرت بیاید خانه از او #پول میگیریم، میبرى تحویل میدى. محمودرضا گفت نه مادر الان وضعیت آنها خیلى #اضطرارى است و تاشب دیر میشود من میخواهم از #وسایل_خانه چیزى بدهم. 🌿وقتى شب پدرش به خانه آمد جریان را گفتم که هزینه اى را کمک کند اما محمودرضا پول را نگرفت و گفت من ظهر کمک کردم خودم. 🍀بعد از چند سال متوجه شدیم #پتوى نو اما قدیمى که در خانه داشتیم را برداشته وبه محل جمع آورى تحویل داده است. #شهید_محمودرضا_بیضایی🌷 #شهید_مدافع_حرم ❤️ @hemmat_hadi
🍃🌸🍃🌸 ابراهیم به تنها چیزی که فکر نمی کرد #مادیات بود. می گفت روزی را خدا می رساند. #برکت پول مهم است. کاری هم که برای خدا باشد برکت دارد. #شهید_ابراهیم_هادی🌷 ❤️ @hemmat_hadi
#کمک_به_نیازمندان ❣آقارضا خیلی مهربون و دلسوز بود.🍃 همیشه به فکر #نیازمندان بود و دوست داشت به طرق مختلف کمک کنه. ❣بعد مأموریت اولش که از سوریه برگشته بود، به من گفت: خانم، دوست دارم هفته ای یه بار، یه غذای درست و حسابی بگیریم و بریم #خونه_نیازمندی. ❣باهم سر یه سفره بشینیم و غذا بخوریم.🌺 براشون یه مقدار پول هم بذاریم. «چه خوب میشه که شهدا رو الگوی خودمون قرار بدیم.» #شهید_سیدرضا_طاهر🌷 #شهید_مدافع_حرم ❤️ @hemmat_hadi
خاطرات شهید 🌷 🌷داشتیم برای #عملیات آماده می شدیم #اذان_صبح گفتند، سریع آمدیم توی چادر تا نمـــاز بخونیم و حرکت کنیم 🌷منطقه شناسایی شده بود و بمباران? شروع شد توی #چادر مشغول نماز خواندن بودیم که دو سه تا راکت افتاد کنار چادر ما برادری که درحال تشهد بود یهو به #سجده رفت وهمانطور ماند... 🌷دیدم از کنار پیشانی اش رگه خونی بیرون زد یاد ضربت خوردن #حضرت_علی(ع) افتادم این بچه ها به آقای خودشان اقتدا کردند حتی #شهادتشان هم علی گونه بود... #شهید_یوسف_شریف ❤️ @hemmat_hadi
#زیباترین_شهادت🌷 🌺ابراهیم می گفت: اگه جایی بمانی که ⇜دست احدی بهت نرسه ⇜کسی تو رو #نشناسه 🌾خودت باشی و آقا، #مولا هم بیاد سرتو روی دامن بگیره این #خوشگلترین_شهادته 🔸تو پلاکت را دادی که گمنام شوی 🔹من دویدم که نامدار شوم 🌾حالا من مانده ام زیر خروارها فراموشی و نام_تو در دل تمام انسان‌ها #شهید_ابراهیم_هادی ❤️ @hemmat_hadi
#عاشقانه_‌شهدا روزی که #مهدی می‌خواست متولد شود، ابرهیم زنگ زد خانه خواهرش. از لحنش معلوم بود خیلی بی‌قرار است. #مادرش اصرار کرد بگویم بچه‌ دارد به دنیا می‌آید. گفتم: نه ممکن است بلند شود این همه راه را بیاید، بچه هم به دنیا نیاید. آن وقت باز باید #نگران برگردد... مدام میگفت: من مطمئن باشم #حالت خوب است؟ زنده‌ای هنوز؟ بچه هم زنده است گفتم: خیالت راحت همه چیز #مثل_قبل است. همان روز، عصر مهدی به دنیا آمدو چهار روز بعد #ابراهیم آمد... بدون اینکه سراغ بچه برود آمد پیش من گفت: #تو حالت خوب است ژیلا؟ چیزی کم و کسر نداری بروم #برات_بخرم؟! گفتم: احوال #بچه را نمی‌پرسی گفت:‌ تا خیالم از #تو راحت نشود نه! وقتی به خانه می‌آمد دیگر حق نداشتم کاری انجام دهم همه کارها را #خودش می‌کرد. لباس‌ها را می‌شست، روی در و دیوار اتاق پهن می‌کرد. #سفره را همیشه خودش پهن می‌کرد. جمع می‌کرد تا او بود، نود و نه درصد کارهای خانه #فقط_بااو بود. #شهید_محمدابراهیم_همت ❤️ @hemmat_hadi
🔸تقریبا یک سال قبل یکی از #همسایه ها نون? پخته بود و چندتایی هم برای ما آورده بود. گذاشتم لای سفره که #حامد عصری برگرده بخوره? 🔸حامد که اومد رفت سر سفره با اشتیاق? نون رو برداشت، نشون میداد خیلی #گرسنه هستش. پرسید: مامان این ها رو #بابا خریده گفتم: نه پسرم فلان همسایه آورده. همون لحظه نون رو #گذاشت زمین. اخلاقش رو میدونستم. دلم? یجوری شد که چشمش افتاده به نونا شاید دلش بخواد.. 🔹فرداش کمی آرد و وسایل لازم رو خریدم? دادم همسایه که برای #حامد نون بپزه. عصری که اومد، نونا رو دادم به حامد که بخوره. گفت: دیروز که گفتم نمیخورم. گفتم: حامد وسایلشو خودم خریدم دادم درست کرده. نگام کرد گفت: مامان، پول برق و آب رو کی داد 🔸فرداش #دوباره وسایل خریدم و از همسایه خواستم ماکروفر رو بیاره خونه ی ما با هم نون بپزیم. #نان رو آماده کردیم. از همسایه خواستم فعلا ماکروفر رو نبره که حامد بیاد ببینه که خونه خودمون? درست کردیم. 🔹عصر که اومد، گفتم: حامد دیگه هیچ #بهونه ای نداری،? همسایه اومد خونه ی خودمون، ماکروفرم نذاشتم ببره که ببینی همه چی #حلاله. گفت: مامان تو از کجا مطمئنی که شوهر همسایه #راضی بوده و یا از رو رودربایستی ماکروفر رو نیاورده؟! آخر سرهم نخورد 🔸لابد چیزی میدونست که انقدر مقاومت میکرد. خیلی به #حلال و #حرام حساس بود. خیلی مراقب بود که چیزی که میخوره از کجا اومده تا زمانی که مطمئن نمیشد #اصلا دست به غذا یا خوراکی نمی برد به نقل از: مادر شهید #شهید_حامد_جوانی ✍شهيد نوشت: باشد كه عامل به اين رفتار هاي #شهيدگونه باشيم...... ❤️ @hemmat_hadi
💠بامرام ترین آدم ✅یادم هست، تو دوره آموزشی بعد شامگاه همه خسته و کوفته اومدیم سمت آسایشگاه. بعد از اون همه تمرینات سخت تازه باید مثل بچه آدم می رفتیم و پوتین هامون را #واکس می زدیم ✅ما نای #ایستادن رو به رو پاهامون رو هم نداشتیم واکسن زدن که جای خودش رو داشت تو اون حالت که منتهای آمال ما این بود که بچسبیم به زمین و #استراحت و .... ✅ #حسین پوتین همه بچه‌ها را برد و واکسن زد و اومد نشست روبرویمان آن لحظه احساس کردم #بامرام_ترین آدم روی زمین نشسته روبروی من راوی: حسین کاید خورده سال ۱۳۹۵ دوره آموزشی تبریز #شهید_حسین_ولایتی_فر ❤️ @hemmat_hadi
🔻یكی از دوستان شهید تاجبخش كه مدت 11 سال افتخار رفاقت تنگاتنگ با شهید را داشت گفت: 🔹تاكید شهید تاجبخش بر اقامه نماز به ویژه نماز_اول_وقت از خصوصیات بارز این شهید بود? كه هیچوقت ترك نمی شد و همیشه #پیگیر نماز بچه های مسجد بود.  در روزهای پیش از شهادت شهید تاج بخش برای حضور فعالتر قشر نونهالان و نوجوان در مسجد جوایزی خریده بود، كه قرار بود به نونهالان و نوجوان اهدا كنیم، ولی به دلیل حضور در سوریه و شهادت وی، جوایز هنوز اهدا نشده و قرار است به صورت تبرك به این قشر اهدا كنیم.  🔸دوستی با شهید تاج بخش افتخاری برای من بود و در مدت چند سال اخیر همراه و #رازدار_شهید والامقام محمد تاجبخش بوده ام. آن شهید بزرگوار ضمن تقّید شدید به نماز اول وقت و قرائت همه روزه دعای_عهد پس از نماز صبح، نسبت به انجام واجبات و در حد امكان مستحبات حســاسیت ویژه داشت، و دوری راه از منزل تا محل برگزاری نمازجمعه، #هیچگاه او را از شركت در این آیین باز نداشت 🔹شهید تاجبخش بیشتر اوقات تمام و یا بخش قابل توجهی از حقوق خود را برای رفع مشكلات مردم به عنوان قرض_الحسنه یا بدون عوض می داد، و در جواب آنها كه علتش را جویا می شدند ، به این آیه قرآن استناد می كرد كه هركس در راه خدا چیزی یا پولی #قرض دهد، خداوند 10 برابر به وی بر می گرداند.  #شهید_محمد_تاجبخش #شهید_مدافع_حرم ❤️ @hemmat_hadi
༻💠༺ بارگاهی که به شهر قم به پاست هم برای نجف هم کربلاست خاک اورا غرق بوسه می کنم چون که جای پای اربابم رضاست ✨سالروز وفات حضرت معصومه سلام‌ الله‌ علیها تسلیت باد✨ ❤️ @hemmat_hadi
▪️بسم الله الرحمن الرحیم▪️ ⚫️انا لله و انا الیه راجعون بزرگواران به نیابت از اموات مومن علل خلوص مادر محترمه برادر عزیزمون حاج رضوان یکی از مدیران با اخلاق ایتا ختم قرآنی هدیه به پیشگاه مقدس حضرت حجت (عج) گرفته شده عزیزان لطفا جزء انتخابیتون رو پی وی ارسال کنند🙏🏻 🥀5 🥀6 🥀7 🥀8 🥀9 🥀10 🥀11 🥀12 🥀13 🥀14 🥀15 🥀16 🥀17 🥀19 🥀20 🥀22 🥀23 🥀24 🥀25 🥀26 🥀28 🥀29 🖤عزیزانی که تواناییش رو دارن بزرگواری میکنن نماز لیله الدفن رو هم به‌جا بیارن🙏 ☜یک هفته مهلت قرائت 🔘اللهم عجل لولیک الفرج🔘 @shahidhadi
#هادی_دلها 🔸روزها در #بازار_آهن کار می کرد و عصرها با موتور? 🔹با پولی که می گرفت گره بسیاری از دوستان و آشنایان به خصوص #نیازمندان را باز می کرد? #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷 ❤️ @hemmat_hadi
#عاشقانه_شهدا❤️ 🌸بعد از هیئت رایه العباس، با لیوان #چای روی سکوی وسط خیابان #منتظرم می‌ایستاد. 🌸وقتی چای و قند را به من تعارف می‌کرد، حتی بچه مذهبی‌ها هم #نگاه می‌کردند. 🌸چند دفعه دیدم خانم‌های مسن‌تر #تشویقش کردند وبعضی‌هایشان به شوهرشان می‌گفتند: حاج آقا یاد بگیر! از تو کوچیک تره! 🌸ابراز #محبت های این چنینی و می‌کرد و نظر بقیه هم برایش مهم نبود. حتی می‌گفت: دیگران باید این کارا رو یاد بگیرن! ‌ 🌸ولی خیلی بدش می‌آمد از زن و مرد هایی که در خیابان دست در دست هم راه می‌روند. می‌گفت:مگه اینا خونه و زندگی ندارن؟ ‌اعتقادش این بود که با خط کش #اسلام کار کن ‌ 📚قصه دلبری ‌#شهید_محمدحسین_محمدخانی #شهید_مدافع_حرم ❤️ @hemmat_hadi
🌸براي محمدحسين پاسدار و جايگاه #پاسداري وراء يك لباس و شغل نظامي بوود، بارها ديده بودم كه آرم سپاه رو روي لباس پاسدارها ميبوسيد، 🌸احترام و #ارزشي براي اين شغل قائل بود كه منزله ي مادي و دنيايي اش اصلا به چشم نمي آمد، پوشيدن لباس سبز سپاه و خدمت در اين جايگاه رو جزء #عبادت ميدونست. #شهید_محمدحسین_محمدخانی #شهید_مدافع_حرم #من_یک_سپاهی_هستم ❤️ @hemmat_hadi
🔰شلوار یخ زده و پاهای خونی 🔹آخرین مسئولیت #شهید_پلارک، فرمانده دسته بود. در والفجر 8 از ناحیه دست و #شکم مجروح شد، اما کمتر کسی می‌دانست که او مجروح شده است. 🔸اگر کسی در باره حضورش در #جبهه سوال می‌کرد، طفره می‌رفت و چیزی نمی‌گفت 🔹یکدفعه در منطقه خواستیم از یک رودخانه رد شویم. #زمستان بود و هوا به شدت سرد بود. شهید پلارک رو به بقیه کرد و گفت:" اگر #یک_نفر مریض بشود. بهتر از این است که همه #مریض شوند." 🔸یکی یکی بچه‌ها را به دوش کشید و به طرف دیگر #رودخانه برد. آخر کار متوجه شلوار او شدیم که #یخ زده بود و پاهایش خونی شده بود #شهید_احمد_پلارک #سالروز_شهادت 🌷 #شهیدی_که_مزارش_آکنده_از_بوی_عطر_است. ❤️ @hemmat_hadi