🍃🌺🍃🌺🍃🌺
❣همیشه منتظر بود به خلق خدا #یاری دهد.هیچ کاری نزد او اینقدر ارزش نداشت و برایش وقت نمیذاشت!
❣همه ی کارها، رفتارها، حرف زدنها و حتی ورزش کردنش برای خدا بود...در همه چیز #خدا را میدید.
❣دست یاری تنها سمت خدا دراز میکرد. از رازها و دردهای دلش تنها خدا باخبر بود...چه حرفها که نداشت و چه غم ها که بر دلش تلنبار شده بود اما...فقط خدا از حال دل او آگاه بود...
❣تا او بود، همه چیز خوب بود...همه #راضی بودند،خوشحال و شکرگزار بودند...اصلا ابراهیم که بود انگار خدا در آن حوالی #قدم_میزد...
❣ابراهیم دست خدا بود، دستی که برای #کمک به مردم دراز شده بود و چه دلها که #شاد میکرد این دست خدا...
❣برای خدا کار کردن و شاد کردن دل بندگان خدا انقدرا هم سخت نیست، مثل ابراهیم باشیم?
#شهید_ابراهیم_هادی 🌷
❤️ @hemmat_hadi
🍃✨🍃✨🍃✨
🌷روزی مشغول فوتبال بودیم که ناگهان یکی از اعضای تیم حریف ناخواسته #سنگی روی پای احمد انداخت. با اینکه عمدی نبود معذرت خواهی نکرد و چهره ی حق به جانب گرفت و #طلبکار شد.
🌷احمد نزدیک آن جوان شد و گفت:(اگر از من اشتباهی سرزده مرا ببخش) من که حسابی از کار احمد #متعجب شده بودم به او اعتراض کردم.
🌷احمد به من نگاهی کرد و گفت:( این برادر من است و یک روزی میرسد که همه ی ما زیر #یک_پرچم قرار میگیریم و آن روز به خاطر این #اختلاف_بیهوده چه جوابی به #امام_زمان(عج) بدهم؟
🌷بعد حدیث امام علی را گفت که می فرماید: بدترین توشه برای آخرت، #ستم بر بندگان خداست.
🔺به نقل علی مرعی(دوست شهید) ازکتاب ملاقات در ملکوت
#شهید_احمد_مشلب🌷
#شهید_مدافع_حرم
❤️ @hemmat_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌺
صوت صحبتهایِ
شهید ابراهیم هادی ۵ روز قبل از شهادتش
#پیشنهادمیشہ
❤️ @hemmat_hadi
داشتیم با موتور می رفتیم که موتور سواری جلوی ما پیچید وبا اینکه #مقصر بود ،هو کرد و بی احترامی .
من دوست داشتم #ابراهیم با آن بدن قوی ای که داره پائین بیاید و جوابش را بدهد
⚡️ولی ابراهیم با آن #لبخندی که به لب داشت در جواب عمل او گفت: سلام. خسته نباشید.
موتور سوار عصبانی یکدفعه جاخورد
#شهید_ابراهیم_هادی
❤️ @hemmat_hadi
🔰یادم میآید مادرم به سختی مریض و در بیمارستان بستری بود. به اصرار #مصطفی تا آخرین روز در کنار مادرم و در #بیمارستان ماندم.
🔰او هر روز برای عیادت به بیمارستان میآمد.مادرم به مصطفی میگفت: #همسرت را به خانه ببر.
🔰ولی او قبول نمیکرد و میگفت: باید پیش شما بماند و از شما #پرستاری کند.
بعد از مرخص شدن مادرم از بیمارستان، وقتی مصطفی به دنبالم آمد.
🔰سوار ماشین شدم تا به خانه خودمان برویم، #مصطفی دستهای مرا گرفت و بوسید و گریه کرد و گفت:
🔰از تو بسیار ممنون هستم که از #مادرت مراقبت کردی.با تعجب به او گفتم: کسی که از او مراقبت کردم #مادر_من بود نه مادر شما… چرا تشکر میکنی
🔰او در جواب گفت: این #دستها که به مادر خدمت میکنند برای من #مقدس است. دستی که برای مادر خیر نداشته باشد، برای هیچ کس خیر ندارد و احسان به پدر و مادر دستور #خداوند است.
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
❤️ @hemmat_hadi
#شهید_عباس_دانشگر?
🍃🌹قبل از اعزام میگفتیم باید از خدا بخواهیم که حرف و عملمان یکی شود و آنوقت برویم.
🍃🌹حالا در #حلب وقت آن رسیده بود که نشان بدهیم چقدر حرف و عملمان #یکی است. انگار باید تأثیر تمام این بیست و چند سالی که زیارت عاشورا خوانده بودیم و #سینهزنی کرده بودیم را در چند روز عملا نشان میدادیم.
🍃🌹کسی که حرف و عملش یکی است، یک قدم هم به سمت #عقب برنمیدارد. صبح روز اول در حلب، رفتیم برای گرفتن #تجهیزات. آن روز عملیات انجام و درگیریها کمتر شد اما پیکر یکی از نیروهای عباس در زمین دشمن مانده بود.
🍃🌹عباس بیقرار بود؛ انگار که چیزی #گم کرده باشد. میخواست هرطور که شده خودش را به خط درگیری برساند و پیکر نیروی جامانده را بیاورد. آنجا بود که با خودم گفتم عباس #مردِ_عمل است.
#شهید_دهه_هفتادی_مدافع_حرم🌷
شادی روحش #صلوات
❤️ @hemmat_hadi
کم کم همه بچه ها شده بودندمثل خود #دکتر
لباس پوشيدنشان،سلاح دست گرفتنشان،حرف زدنشان. بعضي ها هم #ريششان را کوتاه نمي کردند تابيشترشبيه دکتر بشوند.
بعدا که پخش شديم جاهاي مختلف،بچه ها را از روي همين چيزها ميشد پيداکرد.يا مثلا از اين که وقتي روي خاک ريز راه مي روند✘نه دولا ميشوند✘نه سرشان راميدزدند.ته نگاهشان راهم بگيري،يک جايي آن #دوردست ها گم مي شود.
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
❤️ @hemmat_hadi
شهید مهدی #نوروزی معتقد بود باید مقابل داعش ایستاد، وطنی باشد یا غیروطنی.
شهید نوروزی صدها کیلومتر دورتر از سرزمین محل تولدش به شهادت رسید🌷 تا اثبات کند که برای او #امنیت مردمش آنقدری مهم هست که بخاطر آن ماهها همسر و فرزند یکساله اش را تنها بگذارد و در کشوری دیگر اردو بزند
بجنگد و در آخر هم جانش را بدهد و #شهید بشود
#شهید_مهدی_نوروزی
#شیر_سامرا
❤️ @hemmat_hadi
💠کمک به کودک فال فروش
🍃ظهـــر شده بود. برای ناهار کنار یـــک رستوران ماشین رو نگــــه داشت.
رفت ناهـــار گرفت و آورد تو ماشین که با هم بخـوریم.
🍃چند دقیقه ای که گذشت یکی از این بچـه های فال فروش به ماشینمـــون نزدیک شد. 🏻
امیر شیشـه رو پایین آورد و از کودک پرسید: غـــذا خورده یا نه؟!
🍃وقتی جواب نه شنید، غذای خودش رو نصفــه رها کرد و دست بچه رو گرفت و برد تو رستوران....
وقتی برمیگشتن کودک میخندید و حسابی خوشحال بود...
📝راوی:همسر شهید
#شهید_امیر_سیاوشی
#شهید_مدافع_حرم
❤️ @hemmat_hadi
🔹یه روز نگاه کردم تو چشمای #حاج_ابراهیم گفتم ابراهیم چشمات چقدر قشنگن ،گفتم #چشمای تو خیلی زیبان و خدا چیزای زیبا رو برای ما نمی ذاره تو این دنیا برای خودش بر می داره
🔸مطمئنم حاجی تو وقتی #شهید بشی سرت جدا می شه #چشماتو خدا می بره
#همسر حاج ابراهیم همت می گه چشمای ابراهیم من بخاطر این قشنگ بود
🔹یکی بخاطر اینکه این چشم ها #هیچوقت به گناه باز نشد
🔸دوم اینکه هر وقت خونه بود #سحر پا می شدم می دیدم چشمای قشنگ حاج ابراهیم دارن در خونه #خدا چه اشکی می ریزن
🔹گفتم من مطمئنم این چشما رو #خدا خاطر خواه شده چشمات نمی مونه.آخرش هم تو #عملیات_خیبر از بالای دهانش و لبهاش #سرش رفت چشما رو خدا با قابش برداشت و برد.
#شهید_محمدابراهیم_همت
❤️ @hemmat_hadi
🔰علی زاهد پور فرزند ارشد شهید:
🔹پدرم طی #آخرین_تماس تلفنی از سوریه از من خواست برای #شهید شدنش دعا کنم. لحظه لحظه ی زندگی ام با پدر #خاطره ای فراموش نشدنی است، اما یک موضوع بیشتر در ذهنم مرور می شود و آن اینکه، پدرم طی آخرین تماس تلفنی خود از من خواست برای #شهید_شدنش دعا کنم و آرزو داشت که فرزندان وی نیز ادامه دهنده راهش باشند.
🔸پدرم شیفته #دین_خدا، عاشق اهل بیت (ع) و جهاد در راه خدا بود، او همیشه آرزوی شهادت در سر داشت و به آرزوی خود نیز رسید. به نظر من او در تمام طول زندگیاش یک #پاسدار ساخته شده بود، ایمان کامل، فهم درست از اسلام و اصول انقلاب و حرکت در خط امام (ره) و ولایت از جمله شاخصههای اخلاقی و معرفتی او بود.
🔹مهمترین دغدغه پدرم پیروی و حمایت? از مقام معظم رهبری (مدظله العالی) بود. وظیفه ما جوانان این است که همانطور که #شهدای ما خواستند، پیرو خط رهبری بوده محور را #ولایت فقیه و رهبری قرار دهیم هر جایی که #رهبرمان از ما خواست در صحنه باشیم باید حضور پیدا کنیم
#شهید_اسماعیل_زاهدپور🌷
#شهید_مدافع_حرم
❤️ @hemmat_hadi
سلام_امام_زمانم
🍁دوباره #جمعه و
من بر سر راهت
گدایی می کنم
#نگاهت را
🍁بریز در کاسه ام #امروز
اگرچه گاهی از اوقات
به راهت #بی_وفایی می کنم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❤️ @hemmat_hadi
⚜اکثـر رزمنـدههـا در#نمـاز جماعت ظهرو عصـرو مغرب وعشاء شرکت میکنند. ولی تعـداد شرکت کنندگان در نـمـاز جمـاعت #صبح کم است
⚜#شهیدصیـاد به من گفت: به همـه
اعلام کن فردا قـبل #اذان_صبح در
حسینیه حـاضر بـاشنـد. صبح همه درحسینیـه حـاضر شدند
شهیدصیـاد بلنـد شد وگفت: برادران،
شما به دستور من که یک #سرباز کوچک جبهه اسلام هستم قبل اذان صبح? درحسینیه حاضرشدید.ولی به امر #خـدا که هرروز صبح با صدای اذان شمارا به #نمـازجماعت میخواند، توجه نمیکنید
#شهید_علی_صیادشیرازی🌷
❤️ @hemmat_hadi
🔰خواب شهیدحاج همت که تعبیرشد
🔹حاج ابراهیم همت، محسن را خواست و به او گفت: محسن، تو به #شهادت میرسی، محسن كه كمی جا خورده بود گفت: چطور مگه حاجی حاج همت ادامه داد: من #خواب ديدم كه تو به شهادت ميرسی، شهادتت هم طوری است كه اول اسيرت میكنن و بعد از اينكه #آزار و شكنجهات دادن و تو خواستههای اونها رو برآورده نكردی، تو رو تيرباران میكنند و به شهادت میرسی
🔸سه روز بعد خواب #حاج_همت تعبير شد، در عمليات والفجر ۳ در مرداد ۶۲و در آزاد سازی #مهران، ماشين تويوتايی كه سرنشينان آن نورانی، برقی، پكوك و چند نفر ديگر از پاسداران لشگر ۲۷ بودند در منطقه #قلاجه به كمين منافقين خورد، پس از آن منافقين ناجوانمردانه سرنشينان تويوتا را به رگبار بستند همه سرنشينان جزء #يك_نفر جلوی چشم يكديگر در حاليكه زخمهای عميق گلوله برداشته بودند با تير خلاص، به #شهادت رسيدند
#شهید_محسن_نورانی
#شهید_محمدابراهیم_همت
❤️ @hemmat_hadi
🔸رفتم بیرون، برگشتم. هنوز حرف میزدن. پیرمرد میگفت: "جوون دستت چی شده تو #جبهه این طوری شدی یا مادر زادیه؟"
🔹حاج حسین خندید اون یکی دستش رو آورد بالاگفت: "این جای اون یکی رو هم پر میکنه! یه بار تو #اصفهان با همین یه دست ده دوازده کیلو میوه خریدم برای مادرم.
🔸پیرمرد ساکت بود. پرسیدم: "پدر جان! تازه اومدی #لشکر؟" حواسش نبود! گفت: "این چه جوون #بی_تکبری بود. ازش خوشم اومد. دیدی چه طور حرفو عوض کرد؟! اسمش چیه این؟"
گفتم: #حاج_حسین_خرازی! راست نشست. گفت: حسین خرازی فرمانده لشکر
#شهید_حسین_خرازی
#درس_اخلاق
❤️ @hemmat_hadi
💠قَوِّ عَلی خِدمَتّکَ جَوارِحی
💢حسین آقا قبل از شهادتش می رفت #ورزش_بوکس.
💢حسین یه روحیه داشت اگر مثلا ورزش #رزمی میرفت یا هر ورزش دیگه ای برای " قَوِّ عَلی خِدمَتّکَ جَوارِحی" رضای خدا و خدمت در راه خدا بود.من این رو با اطمینان میگم
💢اصلا اینطور فکر نمی کرد که ورزش کنم برای سلامتی بدنم، نه، بلکه فقط #برای_خدا که آماده باشد برای کار
💢این رو همه می دونن که حسین آقا از وقتی که خودش رو پیدا کرده بود، پاکار اسلام و انقلاب بود و #نوکری امام حسین علیه السلام رو می کرد...
✍به نقل از ( دوست شهید)
#شهید_حسین_معزغلامی🌷
#شهید_مدافع_حرم
❤️ @hemmat_hadi
🍂وقتی کسی #مسئولیتی دارد باید کارش را تا آخر در #بهترین شرایط ممکن انجام دهد.
🍂یکی از #ویژگی های سردار بروجردی این بود که در کمال #متانت مسئولیت پذیری و وظیفه شناسی بود که در شرایط سخت هم توانست بهترین #رهبری و فرماندهی و حفاظت را داشته باشد✔️ و در همین راه هم به مقام #شهادت رسید
#شهید_محمد_بروجردی
معروف به #مسیح_کردستان
❤️ @hemmat_hadi
💢پیرمردی به سمت #علی رفت و کارت اش را به سمت او گرفت. فهمیدم بی سواد است و می خواهد علی #پول از حسابش بردارد.
💢یک لحظه حواسم رفت و متوجه باقی #قضایا نشدم که چه شد، تا اینکه علی برگشت. نگاه که کردم دیدم پیرمرد همانطور آنجا ایستاده است(ظاهرا کارت پیرمرد خالی بوده) علی رفته بود توی خودش. یک لحظه دوری تو #میدان زد و برگشت
💢دوباره به سمت #عابربانک رفت، پیرمرد هنوز همانجا ایستاده بود و داشت به کارتی که توی دستش بود نگاه می کرد. #علی کارتش را انداخت توی دستگاه و مقداری پول از کارتش گرفت و بهش داد. برگشت و نشست پشت فرمان داشت با خودش زمزمه می کرد و زیر لب می گفت : #الحمدالله
#شهید_علی_آقایی
#شهید_تازه_تفحص_شده
❤️ @hemmat_hadi
🔻 دیدار سرزده
🌸عادت داشت سر زده به دیدار ما بیاید، اسمش را گذاشته بود #دیدار_سرزده علی آقایی با خواهران! بعد می خندید و می گفت: درست مثل #احمدی_نژاد
🌸مخصوصا ماه مبارک #رمضان ده تا بیست دقیقه مانده به #اذان_مغرب پیدایش می شد. غیرمستقیم و به بهانه های مختلف سری به #یخچال می زد تا از بود و نبود #وسایل آن باخبر شود.
🌸سرش را این طرف و آن طرف که می چرخاند می دانستم دنبال چیزی می گردد.
-چیزی لازم داری #داداش؟
- تشنمه!
تا بلند شدم برم آب بیارم می گفت: لازم نیست بلندشی خودم میرم و برمیدارم.
🌸یخچال رو به بهانه #آب درست حسابی می گشت. وقتی می دید پر است می خندید و برمی گشت. ولی وقتی خالی بود فردایش با دست پر دوباره می آمد #خانه مان.
- علی تو که دیروز اومده بودی.
- یعنی میگی نیام؟
-نه.... خب تعجب کردم
- راستش داشتم از اینجا رد می شدم، گفتم یه سری بهتون بزنم. .
#شهید_علی_آقایی🌷
#شهید_تازه_تفحص_شده_مدافع_حرم
❤️ @hemmat_hadi
🔻مادر شهید:
🔸محمدرضا فوقالعاده از خودش مراقبت میکرد، #ظاهر امروزی داشت و اصلا به ظاهرش پایبند نبود. به خاطر پاکی و صداقت درونش #خدا خریدارش شد.
🔹محمدرضا موقعیتهای زیادی داشت و میتوانست #کارهای زیادی که همه جوانان میکند را انجام دهد اما محمدرضا در چارچوبهای #مشخص حرکت میکرد با تمام وجود میگفت من #سرباز امام زمانم و سر این موضوع میایستاد
🔸با دوستانش خیلی صمیمی بود و راحت با #همسر یکی دو تا از دوستانش که نامزد کرده بودندصحبت میکرد ولی نگاه و رفتار #حرامی نداشت یکبار صحبت خواستگاری #محمدرضا شد من گفتم: محمدرضا از فاصله خانه تا دانشگاه روزی صدتا عروس میبیند
🔹این جمله را که گفتم محمدرضا اینقدر #مسخرهبازی و بگو بخند کرد و گفت: «صدتا چیه دویستتا سیصدتا، بیشتر #مامان چشمات را بستی» به محمدرضا گفتم که وقتی #بیرون میروی مگر چشمبند میبندی که اینها را نمیبینی⁉️ اما محمدرضا طفره میرفت
🔸خیلی پیگیر شدم تا آخر گفت: مامان #به_خدا قسم نمیبینم اگر من بخواهم سرباز #امام_زمان شوم و با این چشمهایم صورت امام زمان را ببینم آیا با این #چشمهایم میتوانم آدمهای اینجوری را ببینم؟» و وقتی این حرف را زد خیلی متعجب شدم و #نتوانستم چیزی به او بگویم.
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
❤️ @hemmat_hadi
💠فوتبال یا قرآن
🌷مسئله #ورزش از همان کودکی در احمد شکل گرفت من هم به فوتبال، دو و شنا علاقه داشتم. از همان کودکی هر وقت میخواستم با دوستان فوتبال بروم احمد را هم می بردم.
🌷از همان جا عشق #فوتبال در احمد شکل گرفت آرام آرام فوتبالش خوب شد تا جایی که برای تیم منتخب استان قم دعوت شد.
🌷آمد پیش من و گفت: بابا چه کار کنم؟
گفتن: تصمیم با خودته. اگه خواستی برو فوتبال، اگرم خواستی برو موسسه برای حفظ قرآن.
🌷چون مسئله حفظ قرآن پیش آمد فوتبال را تعطیل کرد.
راوی: پدر شهید
#شهید_احمد_مکیان🌷
#طلبه_شهید_مدافع_حرم
❤️ @hemmat_hadi
🔻همسر شهید حججی:
❣آخر شب محسن از تشییع جنازه دوست شهیدش برگشت. با #حسرت می گفت: «نمیدونی ازش چه استقبالی کردن!... چه جمعیتی!» از ته دل آه کشید: «زهرا! اگه بیمیریم ده نفر میان زیر تابوتمون، اونم با هزار زور... مردم داشتن خودشون رو برای این شهید می کشتند.»
❣ تا صبح مدام از #شهادت حرف زد. اشک می ریخت و می گفت: «اگر شهید شم برای همیشه هستم؛ اما اگه بمیرم دیگه نیستم و اون وقت نفَسِت بند میاد... من و تو نمیتونیم از هم دور بشیم، ولی با شهادت شاید بشه(اون وقت همیشه کنارتم).»
📕 کتاب سربلند
#شهید_محسن_حججی🌷
#شهید_مدافع_حرم
❤️ @hemmat_hadi
📜وصیتنامه شهید مدافع حرم
فرمانده دلها حاج #شهید_محمدرضا_زارع_الوانی
🔸محمد قاسم جان، #پسرم، چندین سال بود از خداوند می خواستم پسری از ذریه و شیعه حضرت زهرا (س) به من بدهد و هر چند زیاد با هم نبودیم ولی بدان #همیشه به یادتم و از تو می خواهم به یاد امام و #شهدا باشی و به عنوان یک بسیجی ولایی همیشه در مکتب شهادت باشی.
🔹پسر عزیزم از جلسات #قرائت_قرآن و هیات اهل بیت و روضه غافل نشو که #وصیت_پیامبر در ثقلین بود.
🔸نسبت به مستمندان، همسایگان اقوام #مهربان باش و امورشون رو پیگیر باش. #برای_خدا کار کن و فقط نیتت رضای خدا باشد. به مادرت وفا کن
❤️ @hemmat_hadi
🌷نصفہ شب بود، چشم چشم رو نمى ديد، سوار #تانك بودیم، وسط دشت، كنار #برجك نشستہ بودم، ديدم يكى #پيادہ میاد، بہ تانك هـا نزديك مےشد، چندلحظہ #توقف مےڪرد، مےرفت سراغ بعدی، سمت ما هم اومد ،دستش رو دو پايم حلقہ كرد، پايم رو #بوسيد و گفت :
🌷«بہ خدا سپردمتون.»
گفتم «حاج حسين؟»،
گفت :«هيـس! #اسم نيار»،
رفت طرف تانك بعدے...
🌷تازہ فهمیدم #پاے رزمندہ ها رو مےبوسه، گفت اسمشو نیارم کہ کسے نفهمہ #پابوسشون همون حاج حسین خرازی #فرماندمونه
#سردار_شهید_حسین_خرازی🌸
❤️ @hemmat_hadi