•
•
•
کاش مۍشد
حال و هواۍ
حرم رو
بہ اشتراڪ گذاشت ...♥️🌿🕌
°
°
°
@hemat315 🕊
_[ یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنوا ]🌿
+جانم؟!
_[ عَلَیّڪُم أنْفُسَڪُم ]
_مراقب خود باشید:)♥️
#خداۍمهربونم😍
@hemat315 🕊
• • •
مَملِکَتی رُ کِـہ
شُهَدا پاک کَردِهاَند
آلـودِه نَکُنیـم...!🌼🍃
| #آیتاللهجوادیآملی |📿
@hemat315 🕊
دشمنان نمےدانند و نمیفهمند!
کہ ما براے شهادت مسابقہ میدهیم
و وابستگے نداریم و اعتقاد ما این
است کہ از سوے خدا آمده ایم و
بہ سوے او میرویم.🙂💔
.
.
#شهید_سردار_همدانی 🍃🦋
@hemat315 🕊
°•🦋•°
بچھ ها
سابقھ نشون دادھ برای تمنای شهادت
نباید بھ سابقھ خودت نگاھ کنی ..!
-راحـــت باش :)
مواظب باش شیطون نگہ بهت تولیاقت نداری !🌱
-حاجاقاپناهیان 📿
@hemat315 🕊
می فرماد که:
از عواملِ رشد، انسِ با قرآن است ...!♥️📖
+استاد رفیعی
@hemat315 🕊
#یااباعبدالله🥀🖇
شرحِ دلم
یڪ غَزل کوتاه است
که ردیفش همه ،
دلتنگِ [حرم] میآید..!💔🍃
@hemat315 🕊
🎙| #منبر_آسمانے
امام خمینے(ره):
لذا گناه واسه یه لحظه است،
تموم میشه
چیزے ڪه میمونه،
پشیمانے و حسرته ...{💔}:(
#شادےروحامامصلوات📿
@hemat315 🕊
📄اکثرا شب ها این موادغذایی را میبردیم و خیلی دقت میکرد تا کسی تو کوچه نباشد وآبروی آن خانواده نرود چون طرف مقابل خانم بود آقا سجاد وسایل را بمن میداد تا تحویل بدهم یک شب که برای تحویل هدایا رفتیم فاطمه رقیه توی بغلم خواب بود از طرفی گونی برنج هم سنگین بود بنابر این نتوانستم پیاده شوم به آقا سجاد گفتم شما برو... کمی مکث کرد بعد پیاده شد درب صندق عقب ماشین را باز کرد گونی برنج را زمین گذاشت عینکش را برداشت و داخل جیبش گذاشت بعد زنگ خانه را زد.از برداشتن عینکش تعجب کردم و به فکر رفتم.از این کارش دو منظور به ذهنم رسید:
1.میخواست نامحرم را نبیند
2.میخواست خانم نیازمند وقتی بعدها او را در خیابان دید نشناسد و خجالت نکشد...
دلیل دوم بذهنم قویتر بود چون چشمان آقا سجاد آستیکمات بود و دید نزدیکش مشکلی نداشت.هیچ وقت از او نپرسیدم چرا اینکار را کرد چون منظورش را فهمیده بود و او را بهتر از هر کسی میشناختم مطمئن بودم که میخواست آن خانم نیازمند او را نشناسد و خجالت نکشد...خیلی حواسش به همه چیز بود.🌿
راوی:"همسر شهید🍃
#کمک_به_نیازمندان
#شهید_طاهرنیا🌹
@hemat315 🕊