eitaa logo
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
753 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
36 فایل
به‌نامِ‌خداوندِچشم‌انتظارانِ‌بی‌قرار..!!💔 سفر عشق از آن روز شروع شد ڪہ خدا ✨ مهــر یڪ بے ڪفن انداخت میــانِ دل ما .💔 #اندکی‌ا‌زمـا↯ @shorotharim #مدیر↯ @Babasadgh وقف‌بانوی‌بی‌نشآن🌱 وقف‌آقاامام‌زمان🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴انالله و انا الیه راجعون همسر شهید والامقام سید مجتبی نواب صفوی رهبر فقید فدائیان اسلام و برگزیده جایزه جهانی گوهرشاد آسمانی شد در چهارمین روز از ماه مبارک رمضان روح مطهره حاجیه خانم نیره احتشام رضوی پس از تحمل یک دوره بیماری به همسر شهیدش پیوست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿 سه‌کار است که شیعه‌باید هرروز آن‌را انجام‌دهد: 🔖خواندن‌دعای‌عهد 🔖دعای‌فرج 🔖سه‌بار‌سوره‌توحید هدیه‌به‌امام‌زمان _حواست به دل آقات هست رفیق؟! ♥ ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
⸀📚📌˼.. .. 📚] 📌] ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ‹📌📚›• خلاصہ‌ۍ‌همہ‌ۍ‌کـتاب‌هاۍمثبت‌اندیشۍ فقط‌همین‌جملہ‌ست:حالت‌رو‌عالۍ‌نگہدار مطمئن‌باش‌کہ‌اتفاق‌هاۍ‌عـــــالۍ‌بـــــرات ‌میوفتہ...•🍒♥️•• ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
[🌼...🌿] 🌼] 🌿] براے«چـــادر»☂ بایدبہ‌آسمان‌نگاہ‌ڪرد🌥 براےچادروحجابت🌂 بہ‌ڪنایہ‌اطرافیانت🎃 نگاہ‌نڪن✖ «آسمانے‌شدن»‌بهاء‌دارد✨  یادت‌باشد🐣 «بهشت»‌رابہ‌بهاء‌میدهند🌈 نہ‌بہ‌بهانہ✖ ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تفکر غلط یعنی این😐 پایمال کردن خون شهدا یعنی این😞 شهید جواد محمدی⬇️ بنده از شهدایی هستم که یقه بی حجابارو میگیرم ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تولدت مبارک ای مرد ترین مردان ای ستاره درخشان تولدت مبارک حضرت ماه😍🌕🌙 ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
نوشته‌توحدیث‌توآقاجــون نشونـه‌هایی‌از"پیمبــر"داری نوشتم‌این‌جملـه‌روتوشعـرم تواسب‌سوار"حیـــدرکراری" ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺5 صلوات🌺برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان(عج) بفرستین تا انشاالله رمان بارگذاری بشه.🌸
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈 ✨ قسمت👈چهل و هشتم✨ رفتم تو آشپزخونه پیشش. گفت: _زهرا جان،اگه شما ب
📚 رمان زیبای 🌈 ✨ قسمت👈چهل و نهم✨ پشتش به من بود... فقط نگاهش میکردم،👀چه نماز عاشقانه ای میخوند.اشکهام به اختیار خودم نبودن.😭🕊قلبم درد میکرد.😭💔 حال امین مثل کسی بود که با معشوقش قرار داره.👣 نمازش تموم شد و متوجه من شد. اشکهامو سریع پاک کردم.برگشت سمت من. چشمهاش خیس بود.لبخند زد و گفت: _گرچه بهت گفتم نیا ولی همه ش منتظرت بودم.😍😢 بالبخند گفتم: _من اینجوریم دیگه.خیلی زن حرف گوش کنی نیستم.😌😉 لبخند زد و هیچی نگفت.فقط به هم نگاه میکردیم؛با اشک😭👀😭 جدی گفتم: _امین من جدی گفتم اگه به حوریه ها نگاه کنی مهریه مو میذارم اجرا ها.☹️😢 بلند خندید.😢😂نزدیکتر اومد و دستهامو گرفت و گفت: _مگه حوریه ها از تو خوشگل ترن؟😢😍😉 بالبخند گفتم: _نمیدونم.☹️منکه چشم دیدنشون هم ندارم.تو هم نباید بدونی،چون اگه ببینی خودم حسابتو میرسم.😢😠 دوباره بلند خندید😢😂 و گفت: _با چند تا فن کاراته ای حسابمو میرسی؟مثل بلایی که سر اون دوتا مرد،نزدیک دانشگاه آوردی؟😉😢 خندیدیم.گفتم: _نه،داد میزنم،مثل اون داد هایی که اون روز میزدم.😢😁 -اوه اوه...نه..من از داد های تو بیشتر میترسم.😢😄 دوباره خندیدیم.با اشک چشم😢😁😃 میخندیدیم.نگاهی به ساعت کردم،ساعت هشت و نیم🕣 بود. قلبم داشت می ایستاد.رد نگاهمو گرفت. به ساعت نگاهی کرد و بعد به من.😍😢 بغلم کرد و گفت: _خداحافظی با خانواده م خیلی طول میکشه. دیگه بهتره بریم بیرون.😢😊 دلم میخواست زمان متوقف بشه.به ثانیه شمار ساعت نگاه میکردم... چقدر تند میرفت.انگار برای جدایی ما عجله داشت.بدون اینکه منو از خودش جدا کنه گفت: _بریم؟😞😢 فهمیدم تا من نخوام نمیره.بخاطر همین سکوت کردم تا بیشتر داشته باشمش. دوباره گفت: _زهرا جان،به منم رحم کن...بریم؟😢😣 با مکث ازش جدا شدم.بدون اینکه نگاهش کنم رفتم کنار.گفتم: _تو برو.منم میام.😢😞 سریع وسایلشو برداشت که از اتاق بره بیرون. جلوی در برگشت سمت من. ولی من پشتم بهش بود.نمیتونستم برگردم و نگاهش کنم... امین هم حالش بهتر از من نبود.رفت بیرون و در و درو بست.😣 تا درو بست...