#شـاعـږاڼـﻫـ #ڪږبـلا
حریـمباصفایٺمنبـعالعشـق
نسیمڪربلایٺمقطعالعشـق
سحــرآرامبامنزیرلبگفٺ
سـلامٌهےحتےمطلـعالعشـق..♥️
#صلےاللهعلیڪیااباعبداللهالحسینــــ✨🌞
═══
━⊰❀ @herimashgh
مداحی آنلاین - خودمونیم عجب صحن و سرایی داری - نریمانی.mp3
3.09M
🌸 #میلاد_امام_حسین(ع)
خودمونیم عجب کرب و بلایی عجب صحن و سرایی داری
خودمونیم چه آب و چه هوایی چه خواب و چه شفایی داری
خودمونیم غریبی ولی هر جا که دیدیم آشنایی داری
چه صفایی داری سینه زنهایی داری
چه قتیل العبرات اهل بکایی داری
چه بهایی داری خیلی فدایی داری
به چه اسمی چه من اسمه دوایی داری
ای که هفتاد و دو تا اهل وفایی داری
سید اهل کساء عجب کسایی داری
چه خدایی داری چه خون بهایی داری
یه نفرهستی و دنیایی گدایی داری
آقام ،آقام ، آقام تو رو می خوام
سید اهل کساء عجب کسایی داری
چه خدایی داری چه خون بهایی داری.
قسمت پنجاه و نهم داستان دنباله دار
#بدون_تو_هرگز : هوای دلپذیر
برعکس قبل، و برعکس بقیه دانشجوها … شیفت های من، از همه طولانی تر شد … نه تنها طولانی … پشت سر هم و فشرده … فشار درس و کار به شدت شدید شده بود …
گاهی اونقدر روی پاهام می ایستادم که دیگه حس شون نمی کردم … از ترس واریس، اونها رو محکم می بستم … به حدی خسته می شدم که نشسته خوابم می برد …
سخت تر از همه، رمضان از راه رسید … حتی یه بار، کل فاصله افطار تا سحر رو توی اتاق عمل بودم … عمل پشت عمل …
انگار زمین و آسمان، دست به دست هم داده بود تا من رو به زانو در بیاره … اما مبارزه و سرسختی توی ژن و خون من بود…
از روز قبل، فقط دو ساعت خوابیده بودم … کل شب بیدار… از شدت خستگی خوابم نمی برد … بعد از ظهر بود و هوا، ملایم و خنک … رفتم توی حیاط … هوای خنک، کمی حالم رو بهتر کرد … توی حال خودم بودم که یهو دکتر دایسون از پشت سر، صدام کرد … و با لبخند بهم سلام کرد …
– امشب هم شیفت هستید؟
– بله …
– واقعا هوای دلپذیری شده …
با لبخند، بله دیگه ای گفتم … و ته دلم التماس می کردم به جای گفتن این حرف ها، زودتر بره … بیش از اندازه خسته بودم و اصلا حس صحبت کردن نداشتم … اون هم سر چنین موضوعاتی …
به نشانه ادب، سرم رو خم کردم … اومدم برم که دوباره صدام کرد …
– خانم حسینی … من به شما علاقه مند شدم … و اگر از نظر شما اشکالی نداشته باشه … می خواستم بیشتر باهاتون آشنا بشم …
قسمت شصتم داستان دنباله دار
#بدون_تو_هرگز : خانواده
برای چند لحظه واقعا بریدم …
– خدایا، بهم رحم کن … حالا جوابش رو چی بدم؟ …
توی این دو سال، دکتر دایسون … جزء معدود افرادی بود که توی اون شرایط سخت ازم حمایت می کرد … از طرفی هم، ارشد من … و رئیس تیم جراحی عمومی بیمارستان بود … و پاسخم، می تونست من رو در بدترین شرایط قابل تصور قرار بده …
– دکتر حسینی … مطمئن باشید پیشنهاد من و پاسخ شما…کوچک ترین ارتباطی به مسائل کاری نخواهد داشت …پیشنهادم صرفا به عنوان یک مرده … نه رئیس تیم جراحی…
چند لحظه مکث کردم تا ذهنم کمی آروم تر بشه …
– دکتر دایسون … من برای شما به عنوان یه جراح حاذق و رئیس تیم جراحی … احترام زیادی قائلم … علی الخصوص که بیان کردید … این پیشنهاد، خارج از مسائل و روابط کاریه…اما این رو در نظر داشته باشید که من یه مسلمانم … و روابطی که اینجا وجود داره … بین ما تعریفی نداره … اینجا ممکنه دو نفر با هم دوست بشن و سال ها زیر یه سقف زندگی کنن …حتی بچه دار بشن … و این رفتارها هم طبیعی باشه … ولی بین مردم من، نه … ما برای خانواده حرمت قائلیم … و نسبت بهم احساس مسئولیت می کنیم… با کمال احترامی که برای شما قائلم … پاسخ من منفیه…
مداحی آنلاین - عشق تورو به دنیا نمیدم - سیب سرخی.mp3
5.34M
عشقتوروبهدنیانمیدم
عشقتودنیامه🌸
هرجابرماسمتوارباب
همرامههمرامه🌸
#شور_زیاد
#میلاد_حضرت_عشق
#پیشنهاد_دانلود
━⊰❀ @herimashgh