[🎀💕]
🌷| #ماه_رمضان
🖇| #دعا
ـــــــہـ۸ـــــہ💓ــــ۸ــــــــ
اَللّهُمَّزَیِّنّیفیهِبِالسَّتْرِوَ
الْعَفافِوَاسْتُرْنیبِعِصْمَتِكَيَا
عِصْمَةَالْخَائِفِينَ.
خدایــادراینماه‹رمضان›مرا
بهزیورپوششوپاکدامنی
بیارای.
بهنگهداریاتاینگهدارنده
هراسندگان.
#امام_زمان
••♡↯
[🌿]❥︎🌸 @herimashgh
#تلنگر🌱
هنگامی که خدا جواب منفی
به خواسته هایتان می دهد،
از او تشکر کنید زیرا او
برای شما بهترین ها را میخواهد.🙃♥️
#امام_زمان
••♡↯
[🌿]❥︎ @herimashgh
••💛🌾||•
💛| #بسیجی
🌾| #پروفایل
ــــــــــــــــــــــــــــــ•‹🌾›••
بسیجیان...'
شجاعانہمۍجنگند
آگاهانہانتخابمۍڪنند
غریبانہزندگۍمۍڪنند
ونھایتاًمظلومانہشھیدمۍشوند..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ•‹💛›••
••
#امام_زمان
••♡↯
[🌿]❥︎🌸 @herimashgh
❇️✍️ فکر کن یک نامه از امام زمان به ما رسیده باشه...
🔸 چه حالی میشیم... 😔
🔹 این نامه خیلی وقته برای من و شما ارسال شده اما برگشت خورده...
#اَللّهُمَّعَجِّـلْلِوَلیِّکَالفـَرَج
#امام_زمان
••♡↯
[🌿]❥︎ @herimashgh
پیامبر :
أيّها النّاس اتّقوا اللَّه فو اللَّه لا يظلم مؤمن مؤمنا إلّا انتقم اللَّه تعالى منه يوم القيامة.
اى مردم از خدا بترسيد بخدا مؤمنى مؤمنى را ستم نكند جز آنكه روز رستاخيز خدا از او انتقام گيرد.
نهج الفصاحه
#اَللّهُمَّعَجِّـلْلِوَلیِّکَالفـَرَجْ
#امام_زمان
••♡↯
[🌿]❥︎ @herimashgh
حࢪیم؏شـ♥️ـقتاشھادٺ
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈 ✨ قسمت👈نود و ششم ✨ بعد از عقد وحید گفت: _کجا دوست داری خونه بگیریم؟😊
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈نود و هفتم ✨
_... حتی اگه مجلست به هم ریخت.. مطمئن باش #حکمتی داشته.ما همه کارهارو درست انجام دادیم.بقیه ش با خداست.#بسپربه_خودش...خیلی بهتر از من و شما میتونه مدیریت کنه.😊☝️
بعد چند دقیقه سکوت گفت:
_زهرا خیلی دوست دارم..خیلی.😇😍
برای گرفتن عکس📸 به آتلیه رفتیم...
وقتی شنل مو درآوردم اولین بار بود که وحید منو با لباس عروس دید...
برای چند لحظه بهم خیره شده بود.👀💓منم فقط نگاهش میکردم.🙈
گفتم:
_امشب اصلا نباید بیای تو قسمت خانم ها.😠😍☝️
لبخند زد...☺️قبلا باهاش هماهنگ کرده بودم که نیاد ولی الان با این تیپش اصلا به صلاح من نبود بیاد.😅☺️
بعد سکوت نسبتا طولانی گفت:
_اینکه من و تو.... الان...اینجا... اینجوری (به لباس عروس و دامادی اشاره کرد)...بعد شش سال انتظار...برام مثل خوابه.😎
با بغض گفت:
_زهرا..مطمئنی پشیمون نمیشی؟😢
منم بغض کردم.با اشاره سر گفتم.. آره.
-شما شک داری؟😢
با اشاره سر گفت نه.
خداروشکر همون موقع خانم عکاس اومد وگرنه آخرش وحید اشکمو درمیاورد.😢☺️
وسط عکاسی بودیم که اذان✨ شد...
قبلا با عکاس هماهنگ کرده بودم که نمازمو همونجا بخونم...
#پیشانی مو از مواد آرایشی #پاک_کردم و شنل پوشیدم تا نماز بخونم.وحید به من نگاه میکرد. گفتم:
_نمیخوای نماز بخونی؟😉
بالبخند گفت:
_با این سر و وضع؟! اینجا؟! این نماز چه شود؟!😁
-غر نزن دیگه.بیا بخون.☺️
مثل همیشه که وقتی با هم بودیم نمازمو پشت سرش به جماعت میخوندم، ایستادم پشت سرش. عکاس هم چند تا عکس از نماز جماعت ما گرفته بود که خیلی هم قشنگ شده بود...☺️
نماز خوندن با لباس عروس سخت بود ولی از دیر خوندن بهتر بود.😍👌
وقتی وارد تالار شدیم، طبق قرار وحید با من نیومد.همه تعجب کرده بودن.
وقتی برای نماز شب بیدار شدم...
متوجه شدم وحید زودتر از من بیدار شده و داشت نماز میخوند.چند لحظه ایستادم و نگاهش کردم.بعد رفتم.
ترجیح دادم خلوتش رو با خدا بهم نریزم. ولی نماز صبحمون رو به جماعت خوندیم.😍😍
بالاخره اون شب با تمام خستگی هاش تموم شد....
ولی زندگی من و وحید....
ادامه دارد...
✍نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم