بــسـم اللہ الرحمن الرحیـــم
💠 فروشگاه مذهبی فدڪ💠
#هدفازایجاداینکانال
مدیریت این کانال و پیج در تلاش است مطالبی را از حرز و ادعیه همراه را بار گذاری کند که.
اولا سند روایی از اهل بیت عصمت سلام الله علیهم داشته باشد.
ثانیا به سوالاتی که در این زمینه برای کاربران ارجمند پیش می آید پاسخ دهد.
امیدواریم با همکاری دوستان عزیز بتوانیم در این زمینه دوستان را یاری کنیم ان شاءالله...
نشانی ما درصفحات مجازی ایتا،اینستاگرام،تلگرام
@herzemamjavad_fadak
نحوه سفارش
@herz_fadak
اگر چه درد اگر چه هزار غم داريم
كنار حضرت معصومه ما چه كم داريم
.
صلی الله علیکِ يا فاطمة المعصومه
@herzemamjavad_fadak
شهادت عمه جان امام جوادالائمه حضرت معصومه علیهماالسلام تسلیت باد🖤🖤🖤
معنی کلمه حرز
حِرز (جمع آن اَحْراز) در لغت به جایی میگویند که چنان محصور و محکم باشد که اگر کسی بدان وارد شود از گزندها و خطرها مصون بماند.
حرز در اصطلاح به پارهای از آیات، اذکار، اوراد و ادعیه مأثوری که برای حفظ جان و مال از آسیبها میخوانند یا به صورت مکتوب با خود حمل میکنند گفته میشود.
و در واقع انسان با استفاده از این اوراد و اذکار و یا همراه داشتن آنها گویا خود را در قلعه ای محکم محروز و مصون میکند.
واژه حرز و مشتقات آن در قرآن کریم نیامده، اما در احادیث شیعه و سنّی و ادعیه مأثور این واژه فراوان بهکار رفته است. شماری از این حدیث ها، از جمله حدیث انس بن مالک و حدیث منقول از حضرت علی(ع)، حاکی از کاربرد حرز، به معنای مصطلح، در صدر اسلام است.
حرز در فرهنگ شیعی از فرهنگ سایر مسلمانان متداولتر بوده است. وجود انبوهی از حرزها و عوذهها و دعاهای حفظ، که در کتب ادعیه و حدیث امامیه ثبت شده، شاهد این مدعاست
. روایت حرز امام جواد علیه السلام
سید بن طاووس علیه الرحمه می فرماید:
ابونصر همدانی از حکیمه خاتون : دختر امام جواد و عمه امام عسکری علیه السلام روایت کرده است : وقتی امام جواد ع به شهادت رسیدند [ نزد همسرش ام عیسی دختر مامون رفتم , پس او را تسلیت و تعزیت گفتم او را بسیار اندوهگین و در حال جزع و فزع و گریه بر فراق همسرش یافتم.
در این میان که ما راجع به ویژگی های اخلاقی و شرافت و کرامتی که خدای متعال به او عطا کرده بود سخن میگفتیم ناگهان ام عیسی اظهار داشت : آیا تو را از واقعه ای فراتر از تصورت خبر دهم؟ گفتم چه خبری؟
ام عیسی گفت :بسیار بر او غیرت داشتم و همواره مواظبش بودم و چه بسا سخنانی به گوشم می رسید و شکایتش را به پدرم می بردم پدرم می گفت: دخترکم! او را تحمل کن! زیرا او پاره تن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.
یک روز در خانه نشسته بودم دختری از در آمد و به من سلام داد پرسیدم تو کیستی ؟
او گفت , من دختری از نسل عمار بن یاسرم و همسر ابو جعفر محمد بن علی الرضا علیه السلام شوهر تو هستم تا شنیدم چنان غیرتی به من روی اورد که نتوانستم خودم را کنترل کنم بی اختبار تصمیم گرفتم که از خانه خارج شوم و آواره کوچه خیابان گردم و نزدیک بود از خشم به آن کنیز ( خانم )جسارت کنم ولی خشم خود را فرو خوردم و با لباس و خوراک و هدایا به خوبی از او پذیرایی کردم.
اما همین که او از نزد من بیرون رفت بی درنگ نزد پدرم رفتم و ماجرا را به اطلاع او رساندم در حالی که او مست بود.
پدرم گفت:ای غلام شمشیر مرا بیاور! شمشیر را گرفت و سوار مرکب شد و گفت : به خدا سوگند او را خواهم کشت و چون چنین دیدم با خودم گفتم : ( انا لله و ان الیه راجعون ) با خودم و همسرم چه کردم؟
پدرم بر او داخل شد و پیوسته بر او شمشیر زد تا او را قطعه قطعه کرد و از انجا رفت و من گریزان پشت سرش خارج شدم تمام آن شب را نخوابیدم و چون روز بالا آمد پیش پدرم رفتم و گفتم: آیا می دانی دیشب چه کردی ؟
پدرم گفت چه کردم ؟ گفتم پسر امام رضا ع را کشتی تا شنید از ناراحتی از هوش رفت: آنگاه بعد از مدتی به هوش آمد و گفت :وای بر تو چه می گویی ؟ گفتم : آری به خدا سوگند ای پدر بر او داخل شدی و پیوسته با شمشیر بر او زدی تا او را کشتی پدرم از شنیدن این خبر به شدت پریشان شد و گفت : یاسر خادم را نزد من بیاورید پس یاسر خادم آمد و ماون به او نگاه کرد و گفت : وای بر تو این دخترم چه می گوید ؟خادم گفت راست می گوید ای خلیفه پس مامون با دست خود بر سینه و صورتش زد و گفت ( انا لله و ان الیه راجعون ) به خدا سوگند هلاک و تباه شدیم تا قیامت رسوا شدیم وای بر تو ای یاسر برو ببین داستان او از چه قرار است و هر چه زودتر مرا با خبر کن که الان نزدیک است جان از تنم بیرون رود.
یاسر رفت و طولی نکشید که برگشت و گفت مژده ای خلیفه: مامون گفت:تو را مژده باد چه خبر داری؟
یاسر گفت: خدمت آن حضرت رسیدم دیدم نشسته و ملافه و پیراهنی، برخود افکنده و مسواک می کند؛ سلامش کردم و عرض نمودم: ای فرزند رسول خدا! دوست دارم این پیراهن خود را، به من ببخشید تا در آن نماز بگزارم و بدان تبرک جویم؛ البته می خواستم ببینم آیا اثر شمشیر بر بدن شریفش باقی است یا نه؛ پس به خدا سوگند! بدنش سفید، همچون دندان فیل بود که اندکی، زردی داشته باشد و اثری از شمشیر نداشت؛ پس مأمون، مدتی گریست و گفت: با این حساب، هیچ حجتی باقی نمانده است؛ همانا این ماجرا، برای اولین و آخرین پند و عبرت است و به یاسر خادم گفت: ای یاسر! سوار بر مرکب شدنم و گرفتن شمشیر و داخل شدن بر حضرت را، بخاطر می آورم؛ اما نسبت به مراجعتم از نزد حضرت و برگشتم به جایگاهم چیزی به یادم نمی آورم
خدا لعنت کند این دختره را به نزد او برو و به وی بگو: پدرت می گوید: به خدا سوگند! اگر بعد از امروز، پیش من بیایی، شکایت کنی یا بدون اجازه ی او، از خانه خارج شوی، هر آینه انتقام او را از تو خواهم گرفت؛ سپس خدمت فرزند امام رضا علیه السلام شرفیاب شو و سلام مرا به او برسان و بیست هزار دینار، برایش ببر و اسبی را که دیشب سوارش شدم، پیشکش آنحضرت کن؛ آنگاه به سادات بنی هاشم دستور بده، خدمت حضرت شرفیاب شوند و عرض ادب نمایند.
یاسر خادم گفت: به بنی هاشم، دستور لازم را دادم و خودم نیز با آنها، خدمت حضرت رسیدم و عرض ادب نمودم و سلام مأمون را، به حضرت رساندم و مبلغ مورد نظر را، در مقابل او نهادم و شهری را بر حضرت عرضه داشتم که ساعتی در او نگریست، سپس تبسمی کرد و فرمود:
ای یاسر! قول و قرار میان ما و او، چنین بود که حتی با شمشیر بر من هجوم آورد؛ آیا او نمی داند که مرا، یاور و مانعی است که بین من و او، فاصله می اندازد؟
عرض کردم: سرورم! ای فرزند رسول خدا! این لحن عتاب و برخورد را، وا گذارید و گذشت نمائید؛ به خدا سوگند! و به حق جد بزرگوارت رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم، هر چه کرده از روی آگاهی نبوده و اصلا نمی دانسته که در چه نقطه ای، از زمین خدای متعال است و به یقین، بین خودش و خدای خودش، نذر صادقانه کرده و سوگند خورده است که بعد از این هرگز شراب ننوشد و مست نکند؛ چه اینکه شراب، از بندها و دامهای شیطان است و هنگامی که شما، ای فرزند رسول خدا! نزد او تشریف بردید، این ماجرا را به خاطرش نیاورید و ملامت و سرزنشش نفرمائید.
امام جواد علیه السلام فرمود: به خدا سوگند! قصد و نظر من نیز همین بود؛ سپس لباسهای خود را طلبید و از جا، بلند شد و همه ی حاضرین، همواره حضرت بلند شدند تا اینکه به نزد مأمون در آمد و چون چشم مأمون به حضرت افتاد، پیش پای حضرت بلند شد و او را به سینه چسبانید و به وی خوش آمد گفت و به احدی، اجازه ورود نداد و پیوسته با حضرت گفتگو و مشورت می کرد وقتی گفتگوها به پایان رسید، امام جواد علیه السلام فرمود: ای مأمون!
عرض کرد گوش به فرمانم.
حضرت فرمود: یک نصیحتی برای تو دارم، آن را قبول کن؛ مأمون گفت: به دیده منت دارم؛ نصیحت شما چیست ای فرزند رسول خدا؟!
امام جواد علیه السلام فرمود:
مایلم که تو، هنگام شب بیرون نروی؛ چه اینکه از این مردم به تو خاطر جمع نیستم و بازوبندی نزد من است که می توانی، خود را در حصار آن قرار دهی و از شرور و بلاها و ناگواریها و آفتها، ایمن گردانی؛ چنانکه دیشب خدای متعال مرا از تو نجات داد و هرگاه با وجود آن بازوبند، با سپاه روم و ترک، رو به رو شوی و همه ی اهل زمین، دست به دست یکدیگر دهند تا بر تو فائق آیند؛ به خواست خدای جبار، هرگز طرفی نخواهند بست و چنانکه مایل باشی، حرز را برایت بفرستم تا در برابر تمام آنچه گفتم، بدان پناه جویی.
مأمون گفت: آری، آن را به خط خودتان بنویسید و برایم بفرستید؛ حضرت فرمود: بلی.
یاسر خادم گفت: چون صبح دمید، امام جواد علیه السلام قاصدی فرستاد و مرا فرا خواندوقتی خدمت حضرت رسیدم و در مقابلش نشستم
پوست آهویی از آهوان سرزمین «تهامه» طلبید؛ سپس با خط مبارک خود، بازوبند زیر را نوشت؛ آنگاه به من فرمود:
ای یاسر! این بازوبند را به او بده و بگو، آن را در میان محفظه ای نقره ای که آنچه بعدا خواهم گفت، بر آن حک می شود، قرار دهد و هرگاه خواست به بازویش ببندد، به بازوی راست ببندد.
وضوی نیکو و تمام و کاملی بگیرد و چهار رکعت نماز بگزارد؛ در هر رکعت، حمد یک مرتبه و هفت مرتبه، آیة الکرسی و هفت مرتبه، آیه ی شهد أنه لا اله الا هو و الملائکة و أولوا العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزیز الحکیم و هفت مرتبه سوره ی والشمس و ضحیها و هفت مرتبه، سوره ی والیل اذا یغشی و هفت مرتبه، سوره ی قل هو الله احد را بخواند و چون از نماز فراغت یافت
در سختیها و مشکلات آن را بر بازوی راست خود ببندد و به حول و قوه ی الهی، از هر چیزی که ترسان و بیمناک است، سالم خواهد ماند و سزاوار است که این اقدام، همزمان با حلول ماه در برج عقرب، صورت نگیرد.
و اگر با مردم سرزمین روم و پادشاهانشان، جنگ کند به خواست خدای متعال و برکت این حرز، بر آنها پیروز خواهد گشت.
روایت شده است که وقتی مأمون، ویژگی های این حرز و بازوبند را از امام جواد علیه السلام شنید، با رومیان جنگید و خدای متعال بر آنان، نصرت بخشید و غنیمتهای بسیاری از ایشان، نصیبش فرمود و در هیچ جنگ و ستیزی، آن را از خود جدا نمی کرد و خدای متعال با فضل و کرمش، او را یاری می کرد و با مشیت خویش، به پیروزی اش می رساند.
منابع و مآخذ :
1.عوالم العلوم و المعارف و الاحوال ج 23 ص 244
2.مکاتیب الائمه علیه السلام ج 5 ص :418
3.مهج الدعوات و منهج العبادات ص 39
4.الامان من اخطار الاسفار و الازمان ص 78
5.بحار الانوار ج 91 ص 358
👌نکته:
✅از فرمایش حضرت جواد علیه السلام استفاده می شود که لازم نیست این حرز شریف همیشه همراه انسان باشد بلکه کافی است هنگام سختی ها آن را به بازو ببندد و همراه خود کند.
مثلا هنگام سفر کارهای سخت و یا بیرون رفتن از منزل و غیره..