همیشه سعی کنید هر قدمی میخواهید برای اسلام بردارید فقط و فقط به خاطر خدا باشد و نه غیر آن و همیشه سعی کنید در کاری که میکنید هدف داشته باشید.
زیرا انسانی که در زندگیاش هدفی نداشته باشد هرگز موفق نخواهد شد کلا هدف است که به زندگی شکل میدهد و خطّ مشی و راه انسان را مشخص میکند.
ادامه دهنده راه و پیام شهیدان باشید و نگذارید که خون و رسالت شهیدان توسط یک عدّه از خدابیخبر و عمّال آمریکا پایمال گردد.
🌴شهید حمیدرضا کاظمیمقدم
@Shamim_best_gift
💠حاج اسماعیل دولابی(ره) استاد اخلاق شهید ابراهیم هادی میفرمایند:
⇐بعضی مواقع خداوند متعال میخواهد ڪسی را در مراتب بندگی زود بالا برود.
⇐ به همین خاطر درهای زندگی او را مثل دیگ زودپز محڪم میبندد و او را درسختی قرار میدهد.
⇐خود ما نمیدانیم ڪه آیا ما در سختی ها بهتر خداوند را بندگی میڪنیم یا در خوشی هایمان.
⇐اڪثر ڪسانی ڪه به مراتب بالای بندگی رسیدند، زندگی سختی داشته اند.
@shamim_best_gift
یڪی از بچهها به شوخی پتو رو پرت ڪرد طرفم . اسلحه از دوشم افتاد و خورد تو سر ڪاوه . ڪم مونده بود سڪته ڪنم ؛ سر محمود شڪسته بود و داشت خون میآمد .
با خودم گفتم : الانه ڪه یه برخورد ناجوری با من ڪنه . چون خودم رو بیتقصیر میدونستم ، آماده شدم ڪه اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش رو بدم .
دیدم یه دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون ! این برخورد از صد تا سیلی برام سختتر بود !
در حالی ڪه دلم میسوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه حرفی بزن ، همونطور ڪه میخندید گفت : مگه چی شده ؟ گفتم : من زدم سرت رو شڪستم ، تو حتی نگاه نڪردی ببینی ڪار ڪی بوده !
همونطور ڪه خونها رو پاڪ میڪرد ، گفت : این جا ڪردستانه ، از این خونها باید ریخته بشه ، این ڪه چیزی نیست .
چنان من رو شیفته خودش ڪرد ڪه بعدها اگه میگفت : بمیر ، میمردم .
🌸سردار شهید محمود کاوه
@Shamim_best_gift
غروب روز سه شنبه دلم هوایی توست
وَ عاجزانه نگاهش به میزبانی توست
غروب روز سه شنبه دوباره می خوانم
بیاکه لحظه ی امداد آسمانی توست
نظر به حال دلم کن که سرد و خاموش ست
همه امید من آقا به مهربانی توست
دوباره این دل شیدا مسافر راه ست
مسیر عاشقی ام صحن جمکرانی توست
نگاه مرحمت تو مرا بزرگی داد
بیا که شعر و غزل ها همه فدایی توست
بیا و روضه ی کرب و بلا بخوان امشب
بیا که فاطمه مشتاق روضه خوانی توست
شاعر : هاشم محمدی
🕊🍀🕊🍀🍁🍀🕊🍀🕊
@Shamim_best_gift
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سہ شنبہ شب نسیم جمڪرانٺ
بہ دلھا مےدهد حال و هوایے
نشستہ بر لب شیعہ همین ذڪر
ڪجایے یا اباصالح، ڪجایے؟
🌺اللَّھُـمَ عجلْ لـِوَلیڪ الْفَرَج 🌺
@Shamim_best_gift
دوستداران و محبانش در این صحن و سرا
بیشتر هستند هرچه میشماری بیشتر
صحنههای ناب،اینجا ناتمام است و بدیع
هرچه میگیریم عکسِ یادگاری بیشتر
بشنو آواز کبوترهای آقا را درست
صوتشان زیباست حتی از قناری بیشتر
در خیالم بین جارو کردن و تحویل کفش
هر دو دلچسب است اما کفشداری بیشتر
نذر کردم،سکهای انداختم در این ضریح
سکه هم کافیست آری گر نداری بیشتر
امتحان کردم که پشت پنجره فولاد او
اشک آدم میشود از دیده جاری بیشتر
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
🌸🍃🌸🍃🕊🍃🌸🍃🌸
@Shamim_best_gift
❇️آداب انتقاد ❇️
🔶 انتقاد، زمان و مکان مناسب می خواهد.
🔸 اول تمجید یا تحسین نقاط مثبت؛ بعد نقد.
🔸 هر بار فقط یک نکته؛ رگبار انتقادات خاموش.
🔸 "عمل اشتباه" نقد شود، نه خود شخص.
🔸 انتقاد، کوتاه و گویا باشد.
🔸 تا می شود در قالب پیشنهاد یا سؤال نقد کنید.
🔸 یادتان نرود "گوشه و کنایه زدن ممنوع!"
🔸 کلی گویی نکنید؛ "تو همیشه ..."، " تو هیچ وقت..." و...
🔸 به دلایل و درد دل فرد نقد شونده، گوش دهید.
🔸 لجبازی، پیامد تکرار بی جای انتقاد است.
🔸 در ضمن از نقد خودتان هم غافل نباشید.
💚💓💚💓❤️💓💚💓💚
@Shamim_best_gift
🌸داستان شب
آهسته چند ضربه به در حمام زدم و گفتم مادر جان چیزی لازم ندارید؟
مادر از زادگاه، به دیدن فرزندانش آمده بود اینبار مهمان خانه من بود!
دلم آشوب بود درحمام را باز کردم...
مادرم را دیدم که گیسوان درهم تنیده سپیدش را شانه می کشد نرم کننده را روی سرش خالی کردم ...
موهایش به نرمی شانه شد...
مادرم گفت خدا خیرت بدهد این دیگر چه بود؟!
از خودم خجالت کشیدم
سالها بود که نرم کننده موی سر در بازار آمده بود و طفلک مادرم سرش را به سختی شانه می کرد.
بدون اینکه از او اجازه بگیرم لیف را پُر از کف صابون کردم و به تن نحیفش کشیدم دردش آمده بود...
می گفت کافیست!
دلم آشوب بود گوش به حرفش نمی دادم درست مثل وقتی که من بچه بودم و مرا به حمام می برد
درست مثل موقعی که مرا کیسه می کشید و من دردم می آمد و او وعده سینما به من میداد که ساکت شوم .
درست مثل همان روزها مادر پیرم را شستم حوله سپیدی را به دور تن نحیفش کشیدم مثل یک شاخه گل روی تختم نشاندمش موهایش را با سشوار خشک کردم
لباسهایش را تنش کردم به زور یک ماتیک قرمز به روی لبهایش کشیدم ...
دلم آشوب بود هفته بعد مادرم پر زد اما لیف ماند... تار موهای سپیدش در شانه ماند!
... دخترم گفت مادر چرا صدای گریه ات در حمام قطع نمی شود؟
گفتم بخاطر اینکه عُمر لیف، حتی این شانه از عُمر مادر من بیشتر بود.
📝نسرین بهجتی
🍁🌱🍁🌱❤️🌱🍁🌱🍁
@Shamim_best_gift
دلم تنگ است این شبها یقین دارم ڪہ میدانی
صدای غربت من را ز احساسم تو میخوانی
شدم از درد تنہایی گلی پژمردہ و غمگین
ببار ای ابر پاییزی ڪہ دردم را تو میدانی
⭐️شب بخیر مولای غریبم🌟
@Shamim_best_gift