غروب جمعه دلم بوی یار می گیرد
افق افق دل من را غبار می گیرد
نه با زیارت یاسین دلم شود آرام
نه با دعای سماتم قرار می گیرد
نوای ندبه صبحم هنوز ورد لب است
که نغمه عشراتم به بار می گیرد
دل صنوبریم زین هوای مه آلود
نه از فراق که از انتظار می گیرد
قسم به عصر که خسران قرین انسان است
مگر هر آنکه دانش خود را به کار می گیرد
بدان که دلبر ما جان برای یاری خویش
در این دیار هزاران هزار می گیرد
به گوش منتظران گو که صبح نزدیک است
اگر چه شب ز رفیقان دمار می گیرد
جمال یار چو خورشید عالم افروز است
حجاب نفس تو را زان نگار می گیرد
تمام دلخوشیم یک نگاه کوچک اوست
ز چیست یار من از من کنار می گیرد
اگر که یار نخواهد به جلوه غم ببرد
دل زهیر چو شبهای تار می گیرد
🌷🍁🌷🌸🌷🍁🌷
@Shamim_best_gift
4_5956237229931104430.mp3
1.59M
💠سخنرانی حاج آقا پناهیان
🌸موضوع : با وجود این همه عزاداری پس چرا امام زمان نمی آید؟
@Shamim_best_gift
شدم دخیل نگاهت بیا عنایت کن
منم مریض تو آقا مرا طبابت کن
دعای من به ضریح شما گره خورده
توسلی به شما کردهام،اجابت کن
حدود چند سالی رضا رضا کردم
تویی که تیرِ خلاصی!به من اصابت کن
دلم دوباره هوای زیارتت کرده
بیا مرا بطلب،غرق در سعادت کن
ابالرئوفِ خراسان،کریمِ ایرانی
بیا به جان جوادت کمی کرامت کن
🌾🕊🌾🕊❤️🕊🌾🕊🌾
@Shamim_best_gift
🌹سیاستهای همسرداری
🌸 اسم همسرتان را نیکو و به بهترین حالت صدا بزنید.
👈 به خاطر داشته باشید که اسم یک شخص برای او، شیرین ترین و مهم ترین کلمات در تمام زبان هاست.
👈 اشخاص به قدری به اسم خود علاقه دارند که می کوشند به هر قیمت که شده، در خاطرها بماند. یکی از موجبات جلب محبت، نام بردن اشخاص با عناوین احترام آمیز و اسم هایی است که طرف مقابل آنها را دوست دارد.
👈 بعضی همسران به اشتباه فکر می کنند از آن جا که با همسر خود صمیمی هستند، لازم نیست اسم او را به احترام صدا بزنند؛ در حالی که باید به خصوص در بین افراد دیگر، اسم همسرتان را به نیکی ببرید. این کار، یکی از راه های جلب محبت همسران می باشد.
💚💓💚💓❤️💓💚💓💚
@Shamim_best_gift
🌸داستان شب
💎وصیت یک اعدامی
آخرین باری که دیدمش پانزدهم آگوست بود. درست شب قبل از اعدامش!
اصولا شب قبل از اعدام نمیذارن که کسی به فرد اعدامی نزدیک بشه. اون شبها من با شادی زیاد به تخت خودم میرفتم و روز بیست و هشتم آگوست رو انتظار میکشیدم و همش صحنه ای که قرار بود آزاد بشم رو برای خودم تو ذهنم مرور میکردم.
نیمه شب بود که یه عده با صدای خیلی زیاد درب سلول ما رو باز کردند و ادوارد زندانبان که بین بچهها به “ادوارد” معروف بود، با لگدهای آرومی که به کتف من میزد من رو بیدار کرد. من روی پایین ترین تخت از تختهای سه طبقه زندان میخوابیدم چون به خاطر مشکل کلیه ام باید چندین بار به توالت میرفتم. ادوارد از من خواست که باهاش بیرون برم و بدون اینکه به من چیزی بگه من رو به سمت اتاق زندانیهای اعدامی میبرد!
ترس تمام وجودم رو فراگرفته بود اما ازش هیچی نپرسیدم چون میدونستم که مراسم اعدام اینطوری نیست!
به سلول انفرادی فرانسیس که رسیدم دیدم که با طناب خیلی محکم به یه صندلی بستنش!
ادوارد بهم گفت که فرانسیس میخواسته خودش رو بکشه! میخواسته خودش رو از سقف حلق آویز کنه!
من از شدت تعجب داشتم شاخ در میآوردم. چون همه میدونستند که فردا صبح زود قرار بود فرانسیس رو تیرباران کنند!
اون چرا میخواست درست شب قبل از تیربارانش خودش رو بکشه؟
از ادوارد پرسیدم که چرا سراغ من اومدند و اون با حالتی توهین آمیز به من گفت که فرانسیس خواسته من رو ببینه!
من زیاد با فرانسیس دوست نبودم و اصلا” متوجه نمیشدم که چرا او میخواد من رو ببینه!
اداورد با لگد در سلول رو بست و از پشت پنجره کوچک در بهم گفت که ده دقیقه دیگه من رو از اونجا میبرند!
من: چی شده؟
فرانسیس: میخوام یه چیزی بهت بگم!
من: بگو
فرانسیس: تو باید بعد از بیرون رفتن از اینجا یه کاری برای من بکنی!
من: چه کاری؟
فرانسیس: من یه مادر کور دارم که در حال کر شدن هم هست و الان سالهاست تو خیابونهاستیگ پارک زندگی میکنه. شماره ۲۴ طبقه ۳٫
من: خوب!
فرانسیس: اون اگه بفمه من اعدام شدم میمیره. تمام این پانزده سال رو به امید برگشتن من سر کرده بعد از پدرم و دو تا برادرم که تو جنگ مردند، اون فقط منتظر منه. الان هم مدتهاست که داره با یه پرستار از آسایشگاه برادوید زندگی میکنه.
من: خوب من چیکار کنم؟
فرانسیس: میدونم شاید برات سخت باشه! اما ازت میخوام که وقتی آزاد شدی، به اونجا بری و بهش بگی که من هستی! خودت هم میتونی همونجا زندگی کنی. میدونم هم که خونه ای در بیرون از زندان نداری که توش زندگی کنی. همه اینها رو تو یه یادداشت نوشته بودم و داده بود اسمیت که وقتی خواستی بری بیرون بهت بده اما ترسیدم که به هر دلیلی نوشته به دستت نرسه!
من از شدت تعجب نمیتونستم حرف بزنم. از طرفی در برابر عشق این پسر به مادرش تسلیم بودم و از طرفی هم برام سخت بود که حرفهاش رو قبول کنم!
من: تو چرا امشب میخواستی خودت رو دار بزنی؟
فرانسیس: چون اگه تیربارانم کنند طبق قوانین مجرمین سیاسی، پول گلولههای تیرباران رو از خانواده ام طلب میکنند و اونوقت مادرم میفهمه که من مردم!
من: نگران نباش!
صدای ناهنجار ادوارد رشته افکارم رو پاره کرد که فریاد میزد و من رو صدا میکرد.
چشم در چشم فرانسیس دوخته بودم و سعی میکردم که با آخرین نگاهم آرومش کنم!
🍁🌱🍁🌱🕊🌱🍁🌱🍁
@Shamim_best_gift
هدایت شده از 🌻حس زیبای زندگی🌻
🌸السلام علیکَ یا رسولَ الله
💗السلام علیکَ یا امیرَالمؤمنین
🌸السلام علیکِ یا فاطمةُ الزهراءُ
💗السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ المجتبی
🌸السلام علیکَ یا حسینَ بنَ علیٍ سیدَ الشهداءِ
💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ الحسینِ زینَ العابدینَ
🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الباقرُ
💗السلام علیکَ یا جعفرَ بنَ محمدٍ نِ الصادقُ
🌸السلام علیکَ یا موسی بنَ جعفرٍ نِ الکاظمُ
💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ موسَی الرضَا المُرتضی
🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الجوادُ
💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ محمدٍ نِ الهادی
🌸السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ العسکری
💗السلام علیکَ یا بقیةَ اللهِ، یا صاحبَ الزمان
💕💕و رحمة الله و برکاته💕💕
#اول_صبح_سلامم_به_شما_میچسبد
#روزم_به_نام_شما_اختران_الهی
#کانال_شمیم_رضوان
@Shamim_best_gift
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوباره صبح زيبايى رسيده
دوباره سر زد از مشرق سپيده
عجب نقشى زده نقاش عالم
چه تصوير قشنگى آفريده
سلام دوستان خوبم✋
صبحتون بخیر و پر نشاط🌸
@Shamim_best_gift