جایی که میگیرند دست ناتوان را
پیرِ زمین افتاده ، دارد آسمان را
تطهیر شد هرکس که وا شد پایش اینجا
دیدند مردم حکمت آب روان را
یکبار می آیم سه دفعه او میاید
یعنی که تضمین میدهد سود کلان را
صدشکر برگ دعوتم داده همیشه
پیش همه حِیثیّتم داده همیشه
مستانه گشتم صحنها را فیض بردم
جنّت به جنّت نعمتم داده همیشه
طعم غذای حضرتی مانده به کامم
آقا در این صف نوبتم داده همیشه
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
🍁🔹🍁🔹♥️🔹🍁🔹🍁
@Shamim_best_gift
⬅️استفتائات مقام معظم رهبری
✅سوال 499: محصل هستم و پدرم هر هفته مقداری پول به عنوان پول تو جیبی به من می دهند، و من آنها را در بانک پس انداز می کنم، آیا خمس باید بدهم ؟
↩️جواب: پولی که پدر به شما بخشیده است خمس ندارد ولی اگر سود داشته باشد و تا سر سال خمسی در امور زندگی مصرف نشود، سود آن متعلق خمس است.
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
✅سوال 500: آیا فرد شاغل در ادارات و مؤسسات دولتی که وسایل و امکانات دولت در اختیارشان می باشد، در صورت تأمین هزینه ی مصرفی- مانند سوخت اتومبیل و...- از پول شخصی خود، می تواند از این امکانات دولتی جهت کار شخصی استفاده نماید؟
↩️جواب: استفاده ی شخصی از اموال بیت المال جایز نیست، و موجب ضمان است، مگر آن که با اذن مسئولی باشد که شرعاً و قانوناً چنین حقی دارد.
🌻🌱🌻🌱🕊🌱🌻🌱🌻
@Shamim_best_gift
✅آیه ای ازجنس عشق
🌻قسمت هشتاد و چهارم
دوسال بعد
امیرحسین
نگاهی به چشمای معصومش انداختم وقتی خواب بود معصومانه تر میشد دختر ناز من خیلی شبیه مامانش بود... فرشته کوچولوی من شباهت زیادی با فرشته ی رویاهام داشت ...
خدایا شکرت... ممنونم ازت بایت همه چی ... بابت بودن همسرم و دخترم... بابت خوشبختی که بهمون دادی ... ممنونم ازت که قدرت و دادی بهم که تکیه گاه این دختر تنها بشم... وقتایی که دلش گرفته و ناراحته بتونم مرهم درداش بشم ..
همینطور که آیه تو بغلم بود نشستم کنار تخت که ریحانه روش خوابیده بود و رفتم تو فکر ... به تموم اتفاقای تو این دو سال ...
بعد رفتن احسان و سحر شهابو کمتر میدیدیم حتی وقتی میرفتیم شیراز، شیرین پزشکی قبول شد خیلی وقتا از ریحانه و یاسمن کمک میگیره سینا و خانومش و دوقلوهاشون هر چند وقت یکبار بهمون سرمیزنن فکرم رفت سمت نامزد یاسمن پسر خوش اخلاق و با ایمان و البته هم دانشگاهی ای که بعد از هفت هشت ماه اومدن و رفتن درست یه هفته بعد از به دنیا اومدن آیه از یاسمن جواب گرفت و باهاش عقد کرد
چند روز بعد عقد یاسمن با یه تماس از طرف احسان فهمیدیم که همشون دارن برمیگردن.. حتی سحر.... خاتون هم که مثل همیشه شاده مخصوصا از بعد دیدن نتیجه اش حالش بهتره و تو این دو ماه دکترا از حال و روزش راضی بودن.... رها بیشتر وقتا پایین پیش مامان
ایناست ولی وقتایی که میاد بالا پیش خواهرشو و خواهر زادش شادیو توی چشمای هردوشون میبینم شاید بهتر بگم هرسه شون چون آیه با خالش خیلی جوره
قدم های دخترم واقعا پربرکت بود... اون واقعا یه نشونه بود نشونه ی مهربونی خدا ... آیه ی خوشگل من آیه ی محبت خدا بود به این خونواده ....
محو صورت ریحانه بودم که آروم چشماشو باز کرد ..
لبخندی زدم
نگاهی به آیه انداخت که خوابیده بعدم دوباره به من -: چرا نخوابیدی؟
-: خوابم نمیومد...
بلند شد و نشست و دستی به صورتش کشید
-: چرا پاشدی؟ بخواب...
-: میخوام بیدار باشم..
نگاهشو دوخت به آیه و آروم دستشو کشید رو صورت نرم و سفیدش و لبخندی رو لبش اومد..
مادر بودن چقدر بهش میومد ...
*************
ریحانه
نگاهمو از آیه برداشتم و به امیر حسین خیره شدم.. ته ریشش بلند تر شده بود چهرش رو مردونه تر و دلنشین تر از همیشه کرده بود ... مرد زندگی من ، پدر آیه ی کوچیک من، خواستنی تر از همیشه بود و من عمیقا عاشق این مرد بودم...
مردی که کنارم بود تو تک تک لحظه های تلخ و شیرینم و مرهم دردام بود ، تکیه گاهم بود و دلیل تپش های قلبم ...
امیرحسین -: ریحانه میخوام یه چیزی رو بهت بگم..
-: جانم بگو...
-: از دو سال پیش وقتایی که دلت میگرفت وقتایی که ناراحت میشدی بهت میگفتم خدا همیشه هست... خدا هواتو داره... خدا میبینتت هر جا و تو هر شرایطی که باشی... شیرینی هاتو.. تلخیاتو همرو میبینه.. یادته؟
-:اره
-: میخوام اینو بدونی که نشونیه همه ی اون حرفا الان تو آغوشه منه و تو داری نگاهش میکنی...
آیه واسه منو تو فقط یه دختر خوشگل و ناز نیست... آیه، یه آیه واقعیه یه آیه از جنس محبت الهی .. آیه ای از جنس عشق....
نگاهم بین بین چشم های امیر حسین و صورت آیه در رفت و آمد بود بار آخر که نگاش کردم نگاهمون تو هم گره خورد.. بازم با نگاهش باهام حرف میزد... کلامی که زمزمه ی این دوسالِ هودومون بود کلامی به اندازه دوکلمه اما یه دنیا حرف ...
برق نگاهش اینبار فرق داشت عاشقانه تر از همیشه ... انگار حرف توی چشمش عمیق تر و گسترده تر شده بود .. معلومه حالا مخاطب حرفش دو نفر بودن من و آیه ی عشقی که تو آغوشش خوابیده ..
❤️🔹❤️🔹🌱🔹❤️🔹❤️
@Shamim_best_gift
✅آیه ای ازجنس عشق
🌻قسمت هشتاد و پنجم
بلند شدم و وضو مو گرفتم و با اومدنم تو اتاق دیدمش که سر سجاده وایساده و منتظر منه نماز صبحو بهش اقتدا کردم دیگه واسمون عادی شده بود هر وقت هر دومون خونه بودیم بهش اقتدا میکردم نماز که تموم شد روشو کرد سمت من و گفت -: ریحانه خانوم؟
-: جانم ؟!
-: میخوام ازت اجازه بگیرم ...
با تعجب نگاهش کردم و گفتم -: بابت ؟؟
-: خب راستش...
-: حرفتو امیر .. اجازه چیو میخوای بگیری این وقت صبح ؟؟؟
-: خب ببین ریحانه امیدوارم منو درکنی و میخوام بدونی خیلی رو تصمیمم مصمم ام و میخوام برم سوریه ..
-: چییی؟؟
-: گفتم دیگه و واقعا هم ..
-: صبر کن صبر کن چیکار میخوای بکنی ؟؟ امیر تو نمیتونی مارو ول کنی بری سوریه ..
-: ریحانه ؟؟ خواهش میکنم یکم فکر کن .. به نظرت وظیفه ما بچه شیعه ها نیست که بریم اونجا؟؟ قبلا یه بار به ساحت عمه ی سادات جسارت شده ما باید بریم و نذاریم دوباره تکرار بشه
-: خیلی های دیگه هستن امیر حسین .. چرا تو ...
-: اگه همه همین حرفو بزنن چی ؟/
-: امیر اگه بری.... بری و برنگردی ..
-: مگه شهادت الکیه عزیزم .. لیاقتشو به ماها نمیدن که ..
بغضمو قورت دادم .. طاقت دوریشو نداشتم ..
-: نه امیر نه ... نباید بری
-: ریحانه
-: بس کن .. من نمیذارم بری وتنهام بزاری ..
ـ: ریحانه گوش کن ..
-: مگه نمیخواستی اجازه بگیری .. خب منم نمیدم .. تموم شد و رفت
خنده ی ریزی کرد
-: واسه چی میخندی ..
-: من بدون رضایت تو نمیرم .. و مطمن باش راضیت میکنم ..
-: امیر حسین ...
-: جانم ؟؟
نگاش کردم .. نمیدونستم حرفمو بزنم یا نه ..
گفت -: ٔپاشو .. برو بخواب بعدا صحبت میکنیم...
-: ولی نظر من عوض نمیشه ..
-: خنده ی آٰرومی کرد و گفت باشه.. فعلا بخواب.. من خیلی خستم
.
رفتم تو فکر .. اگه واقعا بره چی .. میدونم میدونم که دفاع از حرم حضرت زینب خیلی مهمه میدونم که امیرحسین دلش میخواد واقعا یاور امامش باشه تو این زمان ولی اخه من چجوری بدون اون .... اگه اونجا اتفاقی بیفته واسش.. من نمیتونم .. نمیتونم دوباره تنها شم .. عمه جان ببخشید ببخشید که دلم به فرستادنش راضی نیست.. شرمنده که نمیتونم ازش بگذرم .. شرمنده اما واقعا نمیتونم ..
💐🌿💐🌿🌷🌿💐🌿💐
@Shamim_best_gift
✅آیه ای ازجنس عشق
🌻قسمت هشتاد و ششم
صدای رها رو از بیرون اتاق شنیدم ..
-: آبجی من رفتم پایین
ـ: وایسا باهم بریم ..
ـ: نه میرم با یاسمن کار دارم ..
-: آیه چی .. مثلا قرار بود مواظبش باشی ..
امیرحسین : ¬ بغل منه ..
رفتم بیرون ..
-: تو کی اومدی ؟؟
-: سلام علیکم ...
ریز خندیدم .. علیک سلام ..
-: همین الان اومدم .. برگردم ؟؟
-: نه نه.. بریم پایین ..
-: بریم ... ریحانه ..
-: بلی ..
ـ: منو ببین ..
نگاهش کردم
-: یه دقیقه بشین.. میخوام باهات حرف بزنم ..
-: اگه راجب حرفای دیروز صبحته که..
-: یه دقه بشین گوش کن ...
نشستم رو مبل روبه روش ..
نگاهی به ایه که تو بغلش خواب بود کرد ..
-: واسه منم سخته .. دل کندن از تو .. دل کندن از دخترم ... ولی تا حالا تصاویر سوریه رو دیدی .. واقعا خرابه ی شامه اونجا ... ریحانه من همونیم که محرما برای سیدالشهدا میخونم و گریه میکنم .. من همونی ام که میگم اگه تو کربلا بودم نمیذاشتم عصر عاشورا به حرمت خواهر امامم بی احترامی بشه .. من همونم و حالا که داره این اتفاقا میفته کاری نکنم؟؟ پس اگه من نرم فرق من با اهل کوفه که امامشون رو تو اون شرایط تنها گذاشتن چیه ؟؟ مگه من نمیگم شیعه علی ام ؟ محب علی ام ؟؟ خجالت میکشم .. خجالت میکشم این حرفارو بگم و بشینم تو خونم و واسه دختر امامم قدمی برندارم ..
اون راست میگفت ولی اخه من چطوری میتونم ازش دل بکنم .... قطره ی اشک گوشه چشممو پاک کردم و رفتم طبقه پایین پیش مامان اینا ...
🌷🌱🌷🌱♦️🌱🌷🌱🌷
@Shamim_best_gift
🔻مثل آبِ خوردن🔻
معمولاً تو عُرف، کاری که خیلی راحت باشه رو به آب خوردن تشبیه میکنند. میگن:
"انجام فلان کار، مثل آبِ خوردن میمونه".
🔔 امّا خدا میگه در همین آبی که میخورید تأمّل و اندیشه کنید👇️
🌴سوره واقعه آیات ۶۸، ۶۹ و ۷۰🌴
🕋 أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاء الَّذِي تَشْرَبُونَ؟!
🕋 أَ أَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ؟!
🕋 لَوْ نَشَاء جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا. فَلَولا تشکرون؟!
💢 آیا به آبی که مینوشید اندیشیدهاید؟!
💢 آیا شما آن را از ابر نازل کردهاید، یا ما نازل میکنیم؟!
💢 اگر بخواهیم، میتوانیم این آبِ گوارا را تلخ و شور قرار دهیم، ولی این کار را نمیکنیم. پس چرا شکر نمیکنید؟!
🤔 قران میگه هم در کمیّت و نحوه تولید این آب تفکّر کنید، هم در کیفیت و گواراییِ آب.
👈 اگر همه مردم کره زمین جمع بشن، نمیتونن مثل این آب رو تولید کنند. آبِ به این گوارایی.
♻️اندکی تفکّر لطفاً♻️
🤔 آفرینش، کلاس تدبّر و اندیشه است، و این تدبّر و اندیشه، خودش زمینهسازِ تشکّر میشه.
👌 اگر کسی اهلش باشه، با نگاه کردن به یه لیوان آب، مبدأ و معاد و خدا و... رو یاد میکنه.
☝️ از این دفعه، هر بار که آب میخوریم، به این آیه فکر کنیم، و خدا رو بر این نعمت الهی شکر کنیم.
راستی...
⚠️ "آب هست، ولی کم است".
⛔️در مصرف آب صرفهجویی کنیم.⛔️
🌻🕊🌻🕊🍁🕊🌻🕊🌻
@Shamim_best_gift
گاهی باید فرو ریخته شوی برای ” بنای جدید”
بعضی ها آنقدر فقیر هستند که تنها چیزی که دارند پول است
همیشه خودت باش… دیگران به اندازه کافی هستند…
روی بالشی که از مرگ پرنده ها پر است نمی توان خواب پرواز دید…
انسانهای خوب همانند گلهای قالیند، نه انتظار باران را دارند و نه دلهره ی چیده شدن، دائمی اند!
بعضی آدما نقش صفر رو بازی میکنن تو زندگی، اگه ضرب بشن تو زندگیت همه چیزت رو از بین میبرن!
ﭘﻮﻝ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﻗﺪ ﻣﺎﺳﺖ…
ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﭘﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ…
طلا باش تا اگه روزگار آبت کرد...روز به روز طرح های زیباتری از تو ساخته شود…
سنگ نباش...تا اگر زمانه خردت کرد، تیپا خورده هر بی سر و پایی بشوی!
ای کاش یاد بگیریم واسه خالی کردن خودمون....کسی رو لبریز نکنیم...
داشتن مغز دلیل بر انسان بودن نیست، پسته و بادام هم مغز دارند…
برای انسان بودن باید شعور داشت....
🌸🌱🌸🌱❤️🌱🌸🌱🌸
@Shamim_best_gift