سیدرضانریمانی@yasfatemii 2.mp3
زمان:
حجم:
9.43M
💐شده دم لب من یا سلطان
🎤سیدرضانریمانی
🌸#ولادت_امام_رضا علیه السلام
🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸
📝 کانال#حس_زیبای_زندگی
@hese_zibaye_zendegi
🌹عزیزان میخواهیم
به توصیه حضرت آیت الله جاودان
#پویش_ذکر_امن_یجیب
جهت سلامتی و رفع بلا از ریاست جمهور و تیم همراهشون راه بیاندازیم
🌹سهم هر فرد ۵ مرتبه آیه شریف
((امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء))
سید ابراهیم عزیز
امروز تازه متوجه شدیم چقدر برایمان مهمی در این ابهام و بیخبری حواسمان جمع شد که بودنت را چقدر نیاز داریم
لحظات، ما را با خودش به اعماق خودمان میکشاند و به یاد میآوریم که تو چقدر شب و روز نداشتی برای ما
و اما الان تمام آرزویمان این است که خبر سلامتیت را بشنوم
همه خواستهامان این است که تو فقط باشی عزیز دل مردم ایران
📝 کانال#حس_زیبای_زندگی
@hese_zibaye_zendegi
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨
فکری بکن بر حال این زائر که جامانده
بر این مریضی که معطل بر دوا مانده
شرمش شود حتی دم بابالجواد آید
اذن دخولش خوانده و در کوچهها مانده
خرده مگیر بر بیوفایی و گناهانش
از تو جدایش کرده این دنیای وا مانده
وقتی گره بر کار او افتد فقط گوید
چاره دگر غیر از نوای یا رضا مانده؟
او دست خالی بر نمیگردد از این درها
تا نام زهرا مادرت بین دعا مانده
📝 کانال#حس_زیبای_زندگی
@hese_zibaye_zendegi
غواص شهید مفقودالاثر بهنام سماوات
حالا دیگر مادر پس از سال ها چشم انتظاری، بیمار شده بود و بر روی تخت افتاده بود و این پرستار بود که از او مراقبت می کرد. آدرس خانه اش در همه این سال ها تغییر نکرده بود تا مبادا روزی بهنام[۱] بازگردد و کسی به انتظارش ننشسته باشد. سختی انتظار آنقدر بر جان مادر نشسته بود که دائم جمله «انتظار سخت است» را تکرار می کرد. بهنام مظلوم بود و لبخندی همیشگی بر چهره داشت، تهرانی بود که در گردان نوح[۲] عضویت داشت و لهجه متفاوت او از دیگر همرزمانش، چهره اش را در خاطر می سپرد و بر دل می نشاند. پدر قبل از او به شهادت رسیده بود و مادر در تمام این سال ها تنهای تنها غم انتظار فرزند را به دوش می کشید. کربلای چهار بود و گردان خط شکن و طنابی که در دستان بهنام بود که چون رها شد، دیگر کسی او را ندید.
1-شهید بهنام سماوات که از بچه های گردان نوح لشکر ۲۱ امام رضا (ع) بود و در عملیات کربلای چهار، مفقودالاثر شد.
2-بهنام تهرانی بود و بچه های گردان نوح از بچه های استان خراسان بودند، بنابراین لهجه او با بقیه همرزمانش متفاوت بود.
📝 کانال#حس_زیبای_زندگی
@hese_zibaye_zendegi
#از_دادستانی_تا_میدان_مین
.
شعبان مصیبی رکنی کلایی.در سال 1336 در روستای «قرهطغان» از توابع #بهشهر متولد شد.اوایل انقلاب یک بار توسط #منافقین به محاصره درآمد و مورد ضرب و شتم قرار گرفت.مصیب در اول بهمن 1359 به عضویت #سپاه در آمد و مدتی بعد،درکسوتتکتیرانداز، راهی مناطق نبرد با دشمن شد.در سال 1361، او بهعنوان #تخریب_چی، دوباره در جبهه حضور یافت.در همین سال (61) به سمت محافظ «سیدحسن کریمی»[2] ـ #دادستان انقلاب اسلامی #گیلان ـ منصوب شد.
.
در طول مدت حضورش در جنگ، یک بار در جزیره مجنون، و بار دیگر در #عملیات_محرم مجروح شد.شعبان روز #ازدواجش به همسرش گفت: بزرگترين آرزويم #شهادت است. پس، همين الان خودت را براي جدايي آماده كن. حتی وقتی دخترشان به #دنیا آمد، او را نبوسید.گفت: اگر به جبهه برگردم، محبتش در دلم میماند و نمیتوانم انجاموظیفه کنم.»
.
حضور در #عمليات #والفجر 6 به عنوان جانشين گردان، آخرين آوردگاه شعبان به شمار میرود.«حاجعلي كاكيان» در اینخصوص بیان میدارد: «بعد از اعلام رمز عمليات در منطقه چيلات، در ميدان مينِ نامنظمي، گير افتاديم. #عراقيها ما را از هر طرف محاصره كرده بودند. شعبان در آن شرايط سخت، با اينكه تخريبچي نبود، آستين را بالا زد و شروع به خنثيسازی مينهاي والمری کرد. او از همه توانش استفاده كرده بود تا بتواند براي نيروهايش معبري باز كند. سرانجام در حين پاكسازي يكي از همين مينها به #شهادت رسید.»
📝 کانال#حس_زیبای_زندگی
@hese_zibaye_zendegi