eitaa logo
هیأت شهدا
365 دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
9.2هزار ویدیو
88 فایل
🍃اَللّهمَّ اجْعَلْنا... مِمَّنْ دَاءْبُهُمُ‌‌الاِْرْتِياحُ اِلَيْك... #خدایا !... مرا از کسانی قرار دِه... که شیوه‌شان آرام گرفتن به درگاهِ توست ... سلام بر شهدا ...♡🍁♡... ارتباط با خادم کانال 👇 @tasnim2060
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 کانال تلگرامی معاند "راسویاب" از دسترس خارج شد 🔹🔸با تلاش رزمندگان سایبری انقلاب، کانال تلگرامی معاند راسویاب از دسترس خارج شد. ♦️این کانال تلگرامی در نشر اکاذیب و ترور و تخریب شخصیت ها و فعالان انقلابی، حمایت از تروریست ها و منافقین کشور محسوب میشد که مورد حمایت سرویس های امنیتی برخی کشورهای غربی و منطقه بود.
📖ما نسبت به خودمان زیاد اغماض می‌کنیم؛ خیلی از امکانات و برخورداری‌ها را برای خود روا می‌داریم که برای دیگران روا نمیداریم. ما این فرهنگ حاکم بر ذهن خودمان را باید عوض کنیم و مردم هم همین‌طور؛ این‌طور نباشد که مردم در مسابقه‌ی زندگی احساس کنند که هیچ مرز و مانعی به‌نام عدالت، جلوی آنها را نمی‌گیرد. 📓گفتار چهارم: بایدها و نبایدهای عدالت‌خواهی
از نگهبانی اصطبل سفارت هلند تا پادشاهی ایران!
6.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ! سنگین کردن کفه عدالت در تقسیم امکانات عمومی کشور 🔰 برشی از سخنرانی با موضوع تبیین بیانیه
4.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ؛ جبهه اینجاست ♨️ توصیه به حضور در کدام عرصه بود؟ 🔰 مجموعه کلیپ ، برش‌هایی و زیبا از زندگانی سردار حاج قاسم سلیمانی 📚 منبع: "کتاب سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران"
4.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 به آتش کشیده شدن پرچم ایالات متحده در نزدیکی کاخ سفید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 یادتان هست می گفتیم تاوان داغ حاج قاسم که هنوز دلمان را می سوزاند عین الاسد نیست. یادتان هست می گفتیم تاوان خون حاج قاسم حتی رفتن آمریکا از منطقه هم نیست. تاوان خون حاج قاسم نابودی پیکره ی ظلم و ستم فرعونیان عالم به رهبری آمریکاست. می گویید نه مجددا وعده‌ی امام خامنه ای را ببینید. ✍"محمدصالحی"
هیأت شهدا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم @kheymegahevelayat #قسمت_صد_و_هشتاد از طرفی ما به سرنخ هایی
@kheymegahevelayat داخل لابی هتل نورالعباس به چهره ها نگاه کردم. دکتر افشین عزتی و نسترن رفته بودند بالا.. من فقط میدونستم یک خانوم اینجا عامل ما هست. اما نمیدونستم کیه.. نمیتونستم صبر کنم ببینم معجزه رخ میده یا نه تا اون عامل و بشناسم. از طرفی بخاطر موقعیت حساس پرونده اصلا اجازه نداشتیم عکس رد و بدل کنیم. حتی از طریق ایمیل ها و خط های امن. داخل ذهنم چهره یاسر رو سرچ کردم.. با همون چهره ای که درون ذهنم بود باید مطابقت میدادم با چهره اون چندتا خانوم تا ببینم چه وجه اشتراکی میتونم پیدا کنم و بفهمم خواهرِ یاسر کیه. «برای شناسایی یاسر و خواهرش رجوع شود به قسمت ۱۷۷ مستند داستانی امنیتی عاکف سری سوم... وسطای اون قسمت... نمیدونم چرا با اینکه در ایران تاکید کردم به حاج هادی که عکس عامل و ببینم گفت صبر کن بهت نشون میدم اما... حاج هادی عکس این زن و بهم نشون نداده بود. این حرفی که الان میزنم و یادتون باشه. بازم میگم، نمیدونم چرا حاج هادی این و نشونم نداد. در ایمیل هم من نمیتونستم چیزی تقاضا کنم، پس نمیشد بنابرملاحظات امنیتی و اطلاعاتی کاری کرد. از چهارتا زنی که بعنوان پذیرش کننده بودند دونفرشون و گذاشتم کنار و خطشون زدم چون به کارم نمی اومدن. دوتا دیگه رو برای خودم نگه داشتم تا ببینم به کدومشون باید وصل بشم. به صلاح هم نبود از نیروی کمکی استفاده کنم بگم بیا خواهرت و بهم بشناسون. بین دوتا زنی که کاندیدا کرده بودم برای شناسایی، یکیشون ترکیب صورتش بخصوص چشم ها و گونه هاش حدود ۲۰ درصد به نیروی کمکی «یاسر» و پدر شهیدش که از قبل میشناختمش میخورد. باید تصمیم میگرفتم. توی دلم چندثانیه ای رو به حضرت علی توسل کردم تا در حقم پدری کنه! یه بسم الله گفتم و رفتم سمت یکی از اون دوتا خانوم، وَ درخواست اتاق کردم. مدارکم و گرفت و یه اتاق بهم معرفی کرد.. بعدش تصمیم گرفتم برم سمت همون زن که احتمال میدادم عامل ما هست.. همینکه رسیدم بهش حرکت کرد رفت سمت آسانسور.. منم فورا رفتم دنبالش. یه هویی با حالت غضب برگشت نگام کرد. منم خشکم زد و دیگه نتونستم چیزی بگم. ترسیدم بخواد داد و بیداد راه بندازه بگه این به من نظر داشته، اونوقت مگه میشد دهن اون عراقیایی که داخل هتل بودن و بست؟ نه والله! فرصت کمی داشتم تا بفهمم خودش هست یا نه. باید دست میزاشتم روی شاهرگش و یه کار روانی انجام میدادم روی این زن... تصمیم گرفتم براش فیلم بازی کنم و خودم و زدم به حالت ناراحتی و بغض کردن.. گفتم: +وصلى الله على الحاج أحمد العبیدی؟ «خدا حاج احمدالعبیدی رو مورد رحمت قراربده.» با تعجب بهم خیره شد... دوباره عبارت بالارو تکرار کردم...کمی با دستاش وَر رفت... بعد از چندثانیه گفت: _ ماذا قلت كرر مرة أخرى !! «تو کی هستی؟ دوباره تکرار کن چی گفتی!» باخودم گفتم خدایا این حاج هادی چرا گند زد به همه چیز.. با اینکه بهش گفتم عکس دختره رو نشونم بده، اما آخرش دست ما رو خالی گذاشت و فرستادمون عراق... اعصابم از این اتفاق به هم ریخته بود. مجبور شدم خریت محض کنم و ناچارا اصول امنیتی رو بزارم زیر پا. چون تا اینجا اومدم جلو، دیگه نمیشد نیمه کاره رها کنم و برگردم بخوام دوساعت کد بفرستم به ایران که چه خاکی سرم کنم، وَ تهشم از ایران توپ و بندازن داخل زمین من. دلم و زدم به دریا.. با صراحت تمام بهش گفتم: + هل أنت بنت الحاج أحمد العبيدي؟ «آیا تو دختر حاج احمدالعبیدی هستی؟» نگاه غضبناکی بهم کرد و گفت: _قل لي البطاقة؟ «کارت و بگو! چیکار داری؟» گفتم: +انا عاکف مِنَ الایران. «من عاکف هستم از ایران.» دیدم چیزی نمیگه.. احساس کردم چشم یه عده دنبال منه و دارن من و این خانوم رو ازپشت سر نگاه میکنن!! حس ششمم بهم دروغ نمیگفت و یقین داشتم.. همزمان درب آسانسور باز شد دونفر اومدن بیرون منم ساکم و که همینجوری محکم توی دستم نگه داشته بودم، طوری که جلب توجه نکنه چسبوندم به کمر اون دختره و هولش دادم داخل آسانسنور!! درب آسانسور بسته شد. دکمه طبقه دو رو زدم. فورا با حالت عصبی بهش گفتم: + ارتفعت الموضوعات. حرکنی الاعلی.اخبرالکود؟؟ «سوژه ها رفتند.. منو منتقل کن بالا.. حالا کدت و بگو چنده؟» فهمید همونی که باید باشم هستم، گفت: _ ابویاسر/ح/م/ب ۹۶۱۳/... توی دلم گفتم خدا پدرت و بیامرزه زودتر بگو دیگه. آسانسور طبقه دوم ایستاد.. در که باز شد بهم گفت: _ لا تخرج يمكنك العودة في ردهة الفندق ، حتى تصبح الغرف فارغة في الدقائق العشر القادمة ويمكنك الذهاب إليها... بیرون نرو. برگرد پایین برو داخل لابی هتل، تا ۱۰ دقیقه دیگه اتاق مورد نظر خالی میشه و تو میتونی بری اونجا. بهش گفتم: + تذهب لأسفل الدرج مع المصعد... تو با آسانسور برو پایین، من از پله ها میام.
🔰رفع موانع فعالیت‌ اقتصادی؛ مهمترین خدمت مجلس به اقتصاد 🔷 بررسی پیام رهبرانقلاب به مناسبت آغاز به کار یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی 🔹یاداشتی از آقای سیدمرتضی نبوی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و هیأت عالی حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه‌گانه ▫️ متن كامل اين يادداشت را از اینجا بخوانید: https://bit.ly/3chhC3C
🌷✨وقتی خبر شهادتش را به مادرش دادند اولین جمله‌اش این بود: 💠خدا این قربانی رو از ما قبول کنه! 🌷✨و جمله دومش این بود: کاش پدرش زنده بود این روز رو می‌دید! 💠حالا فهمیدی «دشمن نفس‌های آخر رو می‌کشه» یعنی چی؟! ✨شهید مدافع حرم احمد جلالی نسب 🌙✨