فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلفن هماهنگ میکرد میلیاردی پول میگرفت!
چرا از ثروت مندان مالیات نمیگیرن؟ و در جاهایی حامی منافع انها میشه؟چرا مالیات بر خانه های خالی به نتیجه نمیرسه؟
از سلبریتی ها و خیریهها تا موسسات کنکور، پزشکان، وکلا و...معاف از مالیات!!
پسر ..... دستگیر شده میگن تلفن هماهنگ میکرد میلیاردی پول میگرفت!
#سرطان_اصلاحات
#نه_به_معافیت_مالیاتی
#سلبریتی
هیأت شهدا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_چهلم گفتم: +جالبه! گندش از دیشب کم کم داره
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف
@kheymegahevelayat
#قسمت_چهل_و_یکم
بعد از تماس عاصف با من یکی درب اتاقم و زد... دیگه از مانتیور نگاه نکردم کی پشت در هست، بلند شدم رفتم اثر انگشت زدم در باز شد دیدم بهزاد هست! گفتم:
+بگو بهزاد جان. چیزی شده؟ بیا داخل!
بهزاد اومد داخل دفتر در و بست... گفت:
_حاجی بررسی کردیم اما ازدواجی که مربوط به این دوتا نام باشه «دکتر افشین عزتی و فائزه ملکی» در هیچ کجا ثبت نشده!
چنددقیقه ای از صحبت و توضیحات بهزاد گذشته بود وَ داشتیم یه سری موارد و بررسی میکردیم که عاصف اومد روی خط:
_ عاکف___ عاکف/// عاصف عبدالزهرا !
جواب دادم:
+چی شده عاصف.
_من در مسیر سی و پنج دوازده «به سمت محل استقرار فائزه ملکی در یکی از هتل های تهران» هستم. به رفقا هم خبر دادم آماده باشن، داریم میریم سمتشون.
+بسیار عالی... مراقب خودتون باشید. با رعایت تمامیه جوانب مورد نظر، به تعقیب و مراقبت ادامه بدید. تمام.
_ دریافت شد.. تمام
فوری به بهزاد گفتم بره استعلام بگیره از بچه های فنی و اطلاعاتی مخابرات ادارمون تا شماره ی نامعلوم دکتر افشین عزتی رو بتونیم هرچی سریعتر پیدا کنیم. با یه سری اقدامات فنی و اطلاعاتی و رهگیری های لحظه ای، بچه های واحد مخابرات ضدجاسوسی تونستن خط دوم عزتی رو که کسی ازش خبری نداشت خیلی زود پیدا کنند. پس از بررسی ها متوجه شدند که خط دوم به اسم خودش نبود و به اسم یه افغانی کارگری بود که در ایران زحمت میکشیده. در یک جمله بخوام بگم، اونم این هست که، هم گوشی وَ هم سیمکارت، هر دوتاش برای افراد غیر مرتبط بوده.
این سیم کارت ، در واقع شماره ای بود که ما ازش اطلاعی نداشتیم وَ تازه فهمیده بودیم که چه خبره. وقتی پیامک ها و تماس ها رو رصد کردیم دیدم به به.. چه گلستانیه !!! حرف های خاص و... که متوجه شدیم قضیه کاملا جدی هست.
با اسناد و شواهدی که عوامل ما در خارج از ایران درمورد فائزه ملکی بهمون رسوندن، به این نتیجه رسیدیم این خانوم، در ایران و کانادا به هیچ عنوان ازدواج نکرده بود. پس دوشیزه بود. تقریبا کارمون دیگه از این لحظه شروع شده بود و باید راه درازی رو میرفتیم تا بفهمیم چه خبره.
با مجوز قضایی پیگیر شنود مکالمات طرفین شدیم. یه اتاق داشتیم که 24 ساعته تماس های افشین عزتی و فائزه ملکی رو دونفر از بچه های ما رصد_کنترل_شنود و نکته برداری می کردند.
یه نکته ای رو بهتون بگم، اینکه مجوز قضایی گرفته شده دلیلش اینه شرعا و عرفا حرام هست و هیچ کسی حق نداره مکالمات شهروندان رو شنود کنه وَ در زندگی خصوصی مردم دخالت کنه.
چون سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران، تنها سیستم اطلاعاتی دنیا هست که همیشه بر اساس آموزه های دینی عمل کرده و احکام شرع اسلامی در اولویتش بوده.
حتی رهبری هم بر روی این موضوع تاکید کردند وَ بارها در فرمایشاتشون در دیدار با مدیران اطلاعاتی وزارت و سپاه تکرار کردند که دخالت و سرکِ بی جا کشیدن در زندگی خصوصی مردم توسط نهادهای امنیتی وَ اطلاعاتی شرعا و عرفا حرام و گناه کبیره هست مگر مواردی این چنینی که الان عرض کردم، اونم با مجوز قضایی. برای همین من هم باید با تیمم تموم موارد و رعایت میکردم و اینجا نیاز به مجوز قضایی داشتم. اینم بگم که اینطور نیست به همین راحتی مجوز داده بشه، بلکه توضیحات مورد نیاز و یه سری دلائل و شواهد و اسناد باید نشون داده بشه، سپس مجوز صادر بشه.
داشتم میگفتم...
پیگیر مجوز شدیم، وَ الحمدلله مجوزها در کمتر از یک ساعت گرفته شد.
اون روز که عزتی رفت داخل هتل پیش اون زن، یک ساعت بعد عقیق خبر داد که دوتا سوژه اومدن بیرون و دارن میرن برای خودشون میگردن. اون روز و تا شب به گشتن و تفریح کردن و رستوران رفتن گذروندن که هردوتاشون در تور بچه های اطلاعاتی ما بودن.
حوالی ساعت 23 همون شب دکتر عزتی و فائزه از هم جدا شدند، عزتی برگشت خونه ی خودش، فائزه ملکی هم رفت به اقامتگاهش در هتل.
رصدگران میدانی ما پستشون عوض شد.. عاصف برگشت اداره و مجددا حدید در نزدیکی منزل افشین عزتی جایگزین عاصف شد.. عقیق هم برگشت اداره وَ 3200 که یک خانوم بود بعد از چند ساعت استراحت، مجددا مستقر شد نزدیک هتل برای رهگیریِ فائزه.
وقتی عاصف برگشت اداره یه گزارش نوشت و رفت داخل حسینیه اداره خوابید.. نمی فهمیدم چرا همش میره داخل حسینیه میخوابه.. برام جالب بود. علیرغم اینکه اتاقش تموم امکانات مربوط به خوردن و خوابیدن و... رو داشت اما بازهم بیشتر اوقات میدیدم میره درون حسینیه استراحت میکنه. دنبال این بودم که یه جایی خفتش کنم و ببینم برای چی میره اونجا !!! تا اینکه در یکی از شب ها این کارو کردم. حالا بعدا براتون میگم که چی دیدم و چی شد. طوری که باورم نمیشد.
منم دیدم دیگه اونشب کاری ندارم، رفتم خونه. فردا صبح بعد از نماز خوندن نماز صبح راننده اومد دنبالم و برگشتم اداره.
در حالیکه شبکهی بهایی #منوتو مصاحبهای از خانمِ نماینده مجلس با این شبکه را پخش کرده، خانم #پروانه_سلحشوری در کمال تعجب در توییتی هرگونه مصاحبه اختصاصی با این شبکه را تکذیب کرده است و ادعا نموده که نمیدانسته خبرنگار مذکور مربوط به این شبکه بوده است؛ حتی اگر فرض را بر این بگیریم که ایشان متوجه کد کشور تماس گیرنده نشدهاند و فراموش کردهاند سوال کنند که #خبرنگار مربوطه، متعلق به کدام رسانه بوده است اما بنظر میرسد بهترین کار فعلاً برگزاری یک دوره کلاس #سواد_رسانه برای این نماینده مجلس میباشد تا لااقل دیگر اینگونه اشتباهات را "تَکرار" نکنند !!
#دولت_راستگویان
#دولت_باسوادها
#مهدی_قاسم_زاده
▪️دروغ بنویس
بگو پلیس بیرحمانه جوان بیدفاع را میکشد
بعد که دروغت رو شد ، پاک کن.
در این فاصله نفرتپراکنی لازم رو انجام دادی و خبر دروغت در تلگرام و اینستاگرام سادهدلان را تحت تاثیر قرار داده.
آفرین #ویرانیطلب
💬سمیه جلالی
هدایت شده از هیأت شهدا
1_12519061.mp3
2.07M
💠 #دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح) دعای عهد خواندی، مقدراتت عوض میشود....⚡️
💠 #در_محضر_نهج_البلاغه
✨لاَتَجْعَلَنَّ ذَرَبَ لِسَانِكَ عَلَى مَنْ أَنْطَقَكَ، وَبَلاَغَةَ قَوْلِكَ عَلَى مَنْ سَدَّدَكَ
🍃با آن کس که تو را سخن آموخت به درشتی سخن مگو ، و با کسی که راه نیکو سخن گفتن به تو آموخت لاف بلاغت مزن.
📚 #حکمت ۴۱۱
🔴با اين دولت چه كنيم؟
🔻«وطنامروز» نوشت: ما اكنون با دولتي مواجهيم كه سهواً يا عمداً بيسابقهترين موج نارضايتي از عملكرد قوه مجريه را ايجاد كرده و در واقع، به طرز عجيبي نزد افكار عمومي بياعتبار شده است
🔻بايد در كنار مردم به نقد صريح و بيپرواي دولتي بايستيم كه نه شخصيت دولتداري دارد و نه نجابت قدرداني از زحمات اركان نظام براي بقا و استمرار!
🔻 بياعتباري اين دولت در وضعيت فعلي آسيبهاي جدي به ساختار تصميمسازي نظام اسلامي وارد ميكند.
رحیمپور ازغدی: افزایش یکباره قیمت بنزین صحیح نبود
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی:
🔹اگر فرهنگ مطالبهگری از بین رود، فساد یک جامعه را در برگرفته و آن را از درون میپوساند.
🔹نباید بگذاریم استبداد و استعمار به ایران برگردد، بر همین مبنا باید در حال حاضر به مطالبه و گرهگشایی از راه صحیح و علمی بپردازید.
🔹حقیقت ماجرا آنجاست که قیمت بنزین در ایران به اذعان تمام کارشناسان پایین است، اما افزایش یکباره قیمت بنزین روند صحیحی نبود و باید طی چند سال انجام میشد.
🔹بدون شک این مسئله، باید جزء مطالبات صحیح جریانهای دانشجویی باشد.
🔹متاسفانه روال اعتراضات مردمی و خسارت وارد کردن به اموال عمومی جزء موارد ناصحیحی بود که منجر به سوءاستفاده جریانهای ضدانقلاب در اعتراض به افزایش قیمت بنزین شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای همسایگی نهاد رهبری در دانشگاهها با یک کنیسه یهودی!
هدایت شده از هیأت شهدا
dfc48cb92827c5496287b24d1f3ac4fe.mp3
2.63M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش تند کارگردان «منطقه پرواز ممنوع» به موضوع مالیات هنرمندان:
وضع ۹۰ درصد اهالی سینما خوب نیست، اما چرا آن ۱۰ درصدی که درآمد میلیاردی دارند و این طور هم دست به نامه نگاری و بیانه زدن میکنند، نباید مالیات دهند؟!
📌 خراسانیترین آخوند تاریخ
🔸اولکسی که اهل کوفه نیست، خود #سیدعلی است که نمیگذارد تنها بماند #علی...
علیِ امنیت، علیِ آرامش، علیِ حفظ کشور، علیِ این ایران عزیز یا علی!
🔹مرجع را هم ایران دارد و هم عراق... داغ
آنجا شعلهاش جان میگیرد که یکی #رهبر دارد و آن یکی نه...
آری! گاهی کوچهپسکوچههای نجف شک و شبههی جوانان ایرانی را رفع میکند
🔸 بصیرت خامنهای به لحظه است به ثانیه، خوب به عکس نگاه کنید! حضرتآقا برای خوشگلی ساعت نمیگذارد! آمار دقیقهها را دارد! حواسش به دغدغهها هست. مردمداری این سید پوپولیستی نیست. سیاستورزیاش سیاسی نیست؛ سیاسی هست و سیاسی نیست!
🔹#آقا را از هر طرف بخوانی آقاست. مالک لشکر علی در اشتر آخرالزمان و هجوم فتنهها، اغتشاش
اعتراض را میکشت و راز تدبیر خامنهای همین بود
🔸من نمیدانم نماز کدامیک از این مراجع طولانیتر است! آیتالله سیستانی یا آیتالله مکارم، "ذات اقدس اله" یا این آیتالله، آن آیتالله، ولی این
فتوای همهی مراجع بصیر است؛ از خمینی بزرگ بگیرید تا دردانهای چون بهاءالدینی، تا بهجت، تا نوری همدانی، و تا دُرّ دهری چون حسنزاده
که جهان، سیاستمداری چون سیدعلی به خود ندیده...
که عمیقترین بصیرت و دقیقترین حکمت متعلق است به حضرت آیتالله العظمی امام خامنهای؛ آنقدر باهوش که عدل در دولت تدبیر و اعتدال
(بخوانید تزویر و ابتذال) نشان دهد بدعهدی آمریکا را با برجام...
🔹الا ای شیخ سرخه! #جمهور اگر ماییم رئیسمان خامنهای است. تو تعطیلی درست مثل روز جمعه! و روی مخ درست حکایت روز شنبه! و مخاطب بایدها! بارها خواستی #حضرت_ماه را ضایع کنی اما حواست نبود که با خراسانیترین آخوند تاریخ طرفی...
سید و سالار اهل سیاست و مرد مردستان حکمت؛ شیختر از فضلالله، میرزاتر از میرزاکوچک، درس آموز تر از مدرس...
🔺شب بهخیر یا شیخ! تو شاید با دروغ و شانتاژ از روی باقر و سعید و ابراهیم بتوانی رد شوی اما جوانمردی خامنهای ویران کرد تو را، آنقدر که حتی، پیش کرباسچی هم بیآبرو باشی...
آبروبر سلبریتیها که سیاه صدای نکرهیشان بود، وقتی داشتند لاس میزدند با رنگ بنفش و جیغ میکشیدند به رنگ بنفش...
گمانم خودت هم فکر نمیکردی واکنش آقا را؛ هیچ کس فکر نمیکرد حتی بسیجیهای پایگاه عمار بهتوان یاسر...
عراق را بنگر! درایت علوی سیدعلی نبود مجبورالاستعفاء میشدی؛ موشکها را هم میدادی قاسم و فتوحاتش را هم! روی سرت کلاه غرب است نه عمامهی سفید! و تحریمها کم که نشد #هیچ زیاد هم شد...
💢یا شیخ! این متن کار رحیمپور است؛ به امضایش نگاه نکن! گفتم به #ازغدی برود ویرایشش کند
بگذارد اینستا؛ به من هم اصلا نگوید...
من هم روز Friday متوجه شدم!
#حسین_قدیانی
هدایت شده از هیأت شهدا
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام:
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
#امامحسنعسکری♥️
🌿در حجاز خمار چشمانت؛
باغ انگور عسکری داری...
باده ات کهنه کار می خواهد!
عده ای خاص مشتری داری...
عید میلاد امام حسن عسکری مبارک 🌺
#خاطرات_شهید
هميشه پارچه سياه كوچکی
بالای جيب لباس سبز پاسداری اش دوخته شده بود؛ دقيقا روي قلبش...
روی پارچه حک شده بود "السلام عليك يا فاطمة الزهرا".
همه میدانستند حاج محسن ارادت دور از تصوری به حضرت زهرا دارد... هر وقت پارچه سياه كم رنگ ميشد
از تبليغات، پارچه نو ميگرفت و به لباسش مي دوخت....
كل محرم را در اوج گرمای جنوب با پيراهن مشكی ميگذراند.
در گردان تخريب هم هميشه توی عزاداری و خواندن دعا پيشقدم بود.
حاج محسن بين عزاداريها بارها و بارها دم "يا زهرا(س)" ميداد و هميشه عزاداريها رو با ذكر حضرت زهرا(سلام الله عليها) به پايان مي برد.
پ.ن:
#معبرهای ما فرق میکند
با معبرهای شما!!
نوع ِ#سیم_خاردارهایش ... #مین_هایش ...
#فرمـــانده!
تخریبچی هایت را بفرست ...
اینجـا، گرفتار ِمعبر ِ#نفسیم ...
#گناه احاطه کرده تمام خاکریزهایمان را ..
#فرمانده_ی_گردان_تخریب
#شهید_محسن_دین_شعاری 🌷
#گردان_تخریب
هیأت شهدا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_چهل_و_یکم بعد از تماس عاصف با من یکی درب اتا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف
#قسمت_چهل_و_دوم
سوار ماشین ک شدم، در طول مسیر همش مشغول آنالیز کردن رفتارهای عزتی و پیامک های اون بودم. از عزتی جز همین مسائل مشکوک اخلاقی چیزی در دست نداشتیم، به اضافه ۳ روز اضافه موندن در اتریش پس از اتمام ماموریتش! همهٔ اینها میتونست یک پرونده باشه، اما کافی نبود.
بیسم و روشن کرم رفتم روی خط ۳۲۰۰:
+ ۳۲۰۰/عاکف.
صدایی نیومد. چندبار شاسی بیسیم و فشار دادم و هوا براش فرستادم که اگر میتونه جواب بده اما خبری نشد.
دوباره پیجش کردم:
+ ۳۲۰۰/عاکف! خانومِ ۳۲۰۰ اگر صدای من و دارید جواب بدید.
_سلام. بله بفرمایید.
+هوشیاری؟
_بله قربان.
+پس چرا دیر جواب میدی؟ اعلام موقعیت کن؟
_جلوی هتل، درون ماشین نشستم.
+اعلام وضعیت؟
_رفت و آمد مشکوکی دیده نشده! همچنان منتظرم.
+باشه.. مواظب خودتون باشید.. از این به بعد یه کم زودتر جواب بدید بیسیمتون و !
_ببخشید یه لحظه خوابم گرفته بود رفتم بیرون از ماشین دست و صورتم و آب بزنم.
+عیبی نداره. کاری بود بیسیم بزنید. تمام.
_دریافت شد. تمام.
به حدید بیسیم نزدم. به راننده گفتم منو ببره سمت موقعیتی که حدید قرار داشت. بین راه صبحونه هم گرفتم و رفتیم. وقتی رسیدیم، به راننده گفتم جلوتر از ماشین علی (حدید) پارک کنه. زنگ زدم به علی چندتا بوق خورد جواب داد:
_سلام آقا عاکف.
+سلام علی. خوبی؟ یه سمند سورِن مشکی که الان اومد ۲۰ متر جلوتر از ماشین تو ایستاده، منو سیدرضا هستیم.. خیلی فوری از ماشینت پیاده شو بیا داخل ماشین ما.
_چشم. الان میام.
چندثانیه بعدش رسید، اومد داخل ماشین روی صندلی عقب نشست. سلام علیکی کردیم و خداقوت بهش گفتم. ازش پرسیدم:
+چه خبر؟
_ حاجی فعلا که خاصی نیست. اما دیشب چندباری عزتی درب خونش و باز کرد اومد بیرون داخل کوچه رو نگاه کرد، بعدشم دوباره رفت داخل درو بست.
+عجب! چرا؟
_نمیدونم والله.
+چندبار این کار و کرد؟
_دوباری که درو باز کرد اومد توی خیابون و دید و برگشت. البته یک بارهم فقط در و باز کرد به بیرون نگاهی انداخت بعد در و بست رفت داخل.
+نکنه متوجه حضورت شده؟
_نه آقا. بعید میدونم متوجه شده باشه. ما تا الآن بهش اونقدر نزدیک نشدیم که احساس خطر کنه. من گاف ندادم تا الآن.
بعد از توضیحات علی «حدید» باخودم گفتم شاید منتظر بوده کسی بیاد. لحظاتی به فکر فرو رفتم. بعدش موبایلم و گرفتم زنگ زدم به مهران.
مخاطبان محترم #خیمه_گاه_ولایت؛ میخوام خیلی کوتاه مهران و براتون معرفی کنم. مهران ۳۰ سال سنش بود و یکی از بچه های سیستم ما در اداره مرکزی بود که اون و انتخاب کردم برای شنود مکالمات و تمامیِ خطوط ارتباطی افشین عزتی. البته انتخاب آقا مهران قرار بود تا یک مقطع وَ بازه ی زمانی خاصی باشه...
وقتی تلفن و جواب داد گفتم:
+سلام مهران.. عاکفم.. خوبی داداش.
_سلام آقا عاکف. بفرمایید.
+مهران بهم بگو که از دیشب تا الآن با تلفن دکتر عزتی تماسی گرفته شده یا نه؟
_بله، هم تماس داشته، هم پیامک داشته؟
+چندنفر بودن؟ چه کسانی بودن؟
_ فقط یک نفر بوده. فائزه ملکی بهش زنگ زده و گفته ممکنه امشب بیام پیشت.
برگشتم صندلی عقب و نگاه کردم، به علی گفتم:
«زن و بچهٔ عزتی دیشب بیرون رفتند؟»
علی (حدید) گفت:
«من ندیدم زن و بچش از داخل خونه بزنن برن بیرون!»
با خودم گفتم شاید دیروز که عزتی رفت سرکار اوناهم رفتن بیرون. به مهران گفتم:
+زن و بچه عزتی کجا هستند؟ میتونی پیداشون کنی برام؟
_نمیدونم کجا هستند اما از روی سیمکارت همسرش اگر خاموش نباشه میتونم ردشون و بزنم.
+پس لطفا خیلی سریع مراحل اجرای این کارو انجام بده. گزارش این موضوع رو تا یک ساعت دیگه برسون به من یا اینکه بده دست بهزاد.
_چشم آقا عاکف.
قطع کردم زنگ زدم به بهزاد. وقتی جواب داد بعد از سلام علیک بهش گفتم:
+خیلی فوری برو عاصف و پیداش کن ببین کجاست و چرا تلفنش و جواب نمیده؟ بهش بگو بهم زنگ بزنه.
_چشم الان میرم.
تلفن و قطع کردم و به علی گفتم:
+چشم ازش بر نمیداری. این عزتی از اون آدمای هفت خطه. حواست باشه.
_چشم.
صبحونش و دادیم بهش بعد من و سیدرضا رفتیم اداره.. درمورد سید رضا در مستند داستانی سری اول و دوم توضیح داده بودم. به اون سری ها رجوع کنید. در مسیر اداره بودیم که عاصف زنگ زد. باهاش صحبت کردم برای پیگیری یک سری مسائل. وقتی رسیدیم اداره، به سیدرضا گفتم: «برو صبحونه بخر، ببر بده به ۳۲۰۰.»
اون رفت و منم رفتم دفتر. حدود یک ساعت بعد وقتی مشغول مطالعه یک سری پرونده ها بودم، ذهنم ناخودآگاه رفت سمت #کتاب_دا. بلندشدم رفتم سمت گاو صندوق رمز و دادم در که باز شد #کتاب_دا رو برداشتم.
از بین صفحاتش، اون کاغذی که نوشته بودم گرفتم. اگر یادتون باشه درقسمت های قبلی عرض کرده بودم که یک شب وسط جلسه با حاج کاظم که همزمان ذهنم درگیر عزتی هم بود، داخل کاغذ به صورت کد وار، یک جمله ای رو برای خودم رمزی نوشته بودم.