هیأت شهدا
هم پایین بود. #ادامه_دارد... ✍ #عاکف_سلیمانی @hyate_shohada
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف
@kheymegahevelayat
#قسمت_یازدهم
گفتم:
+ چخبره اونجا؟ چی میبینی؟
_عزتی تنها نشسته داره با موبایلش کار میکنه. اما زنه نیست !!!
+چی گفتی؟؟ ریپیت ( repeat یعنی دوباره بگو )
_حاجی، اون زنه نیست، فقط مرده هست.
+شاید رفته سرویس یا رفته یه جایی که دوباره برمیگرده؟
_من نیم ساعته نشستم. چخبره مگه این همه داخل سرویس موندن. جنگ نیست که!
+برو بررسی کن ببین کجاست!
_بررسی کردم یه دونه سرویس بهداشتی بیشتر نداره.. دیدم خیلی دیر کرده و اینجا نیست، به بهانه ای خودم رفتم سمت سرویس تا ببینم کسی اون داخل هست یا نه، اما هرچی پشت در ایستادم کسی بیرون نیومد. حتی در زدم چندبار اما دیدم صدایی نمیاد، برای همین درو باز کردم تا ببینم چی به چیه اما کسی نبود اون داخل.
+یه بررسی کن ببین درب دیگه ای هم اون کافه داره؟ اگر داره برو دنبال زنه. به طهماسبی بگو از ماشین پیاده بشه بیاد داخل کافه، تا عزتی رو به بهانه اینکه این وقت شب چی میخواد اینجا بگیره ببره داخل ماشین. اما قبلش از عزتی بپرس اون زنه کجاست؟
_ چشم حاجی. چندلحظه صبر کنید حلش میکنم.. الان میرم سمت میزش...
عاصف رفت سمتش و منم داشتم میشنیدم.. خودش و معرفی کرد و کمی براش توضیح داد که باید همراه ما بیاید و... اما عزتی داشت شلوغش میکرد.. انگار ترسیده بود. رفتارای یه همچین آدمی جای سوال داشت. داشتم میشنیدم که عاصف گفت:
« ما دنبال شما بودیم، درون ماشین رفتارهای مناسبی نداشتید برای همین بهتون مشکوک شدیم. چرا شما به صورت اون خانوم زدید، چرا اون خانوم براتون داخل ماشین چاقو در آورد؟ اینا به کنار، اون خانوم با شما اومد درون کافه، الآن کجاست؟ چرا اینجا نیست؟ »
دکتر افشین عزتی گفت:
« بخدا من نمیدونم.. گفت میرم دستشویی، اما هنوز برنگشته. منم رفتم دیدم نیست بعدش اومدم اینجا نشستم..الانم دارم بهش زنگ میزنم اما جواب نمیده.»
عاصف گفت:
«من رفتم پشت درب دستشویی ایستادم چنددقیقه ولی کسی نبود.. چرا نمیخواید بهمون بگید؟ »
فورا رفتم روی خط یکی از بچه ها به نام اسد، بهش گفتم:
« اسد! خوردوی پورشه به پلاک ( ........... ) که دستور رهگیری براش صادر شده رو بررسی کن ببین ردیابش کجارو نشون میده. »
گفت: «چندلحظه منتظر باشید.»
چند لحظه سکوت کرد و بررسی کرد گفت: « آقا عاکف، خودروی مورد نظر الآن در سعادت آباد ساکن شده و اصلا حرکتی نداره. »
دوزاریم افتادو فهمیدم زنه سوار ماشینش نشده، وَ با یه ماشین دیگه ای رفته، اما چرا؟ برامون قابل درک نبود!!
رفتم روی خط عاصف گفتم:
+عاصف صدای من و داری؟
_بله آقا.
+مراعات کن.. بحث و ادامه نده.. لطفا منتقلش کن داخل ماشین بعدشم بیارید سمت 152. موقعیت 152 دوتا خیابون بالاتر از اداره خودمون هست... نزدیک شدید بهش چشم بند بزنید. ضمنا خودتم برو یه سر و گوشی آب بده دوربین و چک کن، تا بفهمی زنه از کجا رفته بیرون. اون کافه دار هم اگر همکاری نکرد بیاریدش اداره تا درخدمتش باشیم.
_چشم آقا.
بعد از تماس برگشتم داخل ساختمون رفتم دفتر، کیف و اسلحم و گرفتم، با رانندم هماهنگ کردم تا بیاد جلوی ساختمون اصلی تا بریم سمت 152.
وسيله هام و که گرفتم برگشتم داخل حیاط اداره سوار ماشین شدم و رفتیم سمت 152. وقتی رسیدیم کد ورود و دادم وارد پارکینگ ساختمون امن شدیم. فورا پیاده شدم و رفتم سمت طبقه دوم خونه امن. حدودا 45 دقیقه بعد، عاصف و طهماسبی ( راننده ) با سوژه ی مورد نظرمون یعنی عزتی رسیدن جلوی درب خونه امن شماره صد و پنجاه و دو.
از پشت پنجره داشتم می دیدم که رسیدند. بی سیم زد به عاصف گفتم:
+800 اگر صدای من و داری اعلام کن.
_درخدمتم.
+لطفا وارد نشید. یه تست بکنید سر تا پای سوژه رو ، بعدش وارد شید.
_313 انجام شد. خیالتون جمع. مورد خاصی رویت نشد.
+خوبه. اذن دخولت قبول شد. خوش اومدید.
نکته: به دلیل موقعیت شغلی شخص، تصمیم شورای عالی امنیت بود که برخی افراد در سازمان اتمی باید سلاح داشته باشند، پس از بررسی ها متوجه شدیم این شخص هم جزیی از همون کارکنانی هست که به خاطر موقعیت حساسی که داشته، باید برای دفاع از خودش سلاح حمل میکرد. اما بچه های ما اون شب در بررسی که داشتند اسلحه ای رو ندیدن.
وارد ساختمون شدن و دکترعزتی رو منتقل کردن به طبقه دوم که خودم در همون طبقه مستقر بودم. وقتی درب اتاق باز شد با دست به عاصف اشاره زدم عزتی رو ببره داخل اتاق بازجویی.
عاصف، متخصص سازمان اتمی رو برد درون اتاق بازجویی بعد اومد بیرون.
#ادامه_دارد...
✍ #عاکف_سلیمانی
@hyate_shohada
#کتاب_عدالت
📖انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی بخشهایی از عدالت را که در دورهای اجرای آن در ایران جزو محالات شمرده میشد، محقّق کرد.
📖 امّا امروز همهی آحاد این کشور میبینند که اگر بخواهند و اگر شرایط لازم را در خودشان فراهم کنند، به بالاترین مقامات سیاسی این نظام نایل میشوند.
📓گفتار اول: چرا باید عدالتخواه باشیم؟
#استاد_سید_علی_خامنهای
#قسمت_یازدهم
#کتاب_عدالت
📖امروز در جامعهی ما فقر وجود دارد. وظیفهی ما به عنوان نظام اسلامی، ریشهکن کردن فقر در جامعه است. نباید در جامعه محرومیّت باشد. این تکلیف ماست بهعنوان آحاد مردم. «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ»؛ این وظیفهی همه است.
📓گفتار دوم: برای تحقق عدالت چه باید کرد؟
#استاد_سید_علی_خامنهای
#قسمت_یازدهم
#کتاب_عدالت
📖 آن عدالت اجتماعیای که کمونیستها، بیتوجّه به اصلاح فرهنگ مردم و پذیرش اختیاری آنها، بر آنها تحمیل کردند، همان چیز ناقص غلط معیوبی شد که در تاریخ ثبت شده است؛ یعنی به اسم عدالت اجتماعی، همه چیز را به هم ریختند و هیچ فایدهای به بار نیاوردند. عدالت اجتماعیای که از اخلاق و فرهنگ صحیح جدا باشد، نتیجهاش این میشود.
📓گفتار سوم: چگونه عدالتخواهی کنیم؟
#استاد_سید_علی_خامنهای
#قسمت_یازدهم
#کتاب_عدالت
📖نباید به شایعات اعتماد کنید؛ شایعه درست کنند که فلانی بخور بخور دارد، فلانی فاسد است؛ نخیر، اینطور نیست؛ ما اطّلاع داریم و میدانیم. گاهی شایعه و حرف و گپ هم درست میکنند؛ همهی آنها را باور نکنید؛ خیلی از آنها درست نیست.
📓گفتار چهارم: بایدها و نبایدهای عدالتخواهی
#استاد_سید_علی_خامنهای
#قسمت_یازدهم
11.mp3
10.95M
#پایی_که_جا_ماند...
📻نمایش صوتی کتاب " پایی که جا ماند" بر اساس خاطرات سید ناصر حسینی پور از زندان های مخفی عراق
#قسمت_یازدهم
#پایی_که_جا_ماند
#سید_ناصر_حسینی_پور
#دفاع_مقدس
@hyate_shohada
1_73478332.mp3
10.61M
#پایی_که_جا_ماند...
📻نمایش صوتی کتاب " پایی که جا ماند" بر اساس خاطرات سید ناصر حسینی پور از زندان های مخفی عراق
#قسمت_یازدهم
#جلد_دوم
#پایی_که_جا_ماند
#سید_ناصر_حسینی_پور
#دفاع_مقدس
@hyate_shohada