eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.4هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
975 ویدیو
21 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
( ♥️ ° 📕 ) 📚| ✍| 📖| فایده ندارد، صبر می‌کنم تا خودش ادامه بدهد: - من خیلی نمی‌شناسمش. اصلا غیر از یه اسم و فامیل بیشتر ازش نمیدونم. اندازه ای که از ستارخان خوندم تو کتاب تاریخ، از این نخوندم. اما همین جوری زیاد ازش شنیدم. مخصوصاً الانا... ساکت می‌شود دوباره و من دلم می‌خواهد محکم بکوبم تخت سینه‌اش که مثل آدم حرف بزند. اما از هیکل درشت و بازوهای ورزشکاری‌اش حساب می‌برم. زمزمه می‌کند: - خواستی با هم بیفتیم دنبالش. شاید یه قهرمان ملی ازش دراومد. سکوتم را که می‌بیند می‌چرخد رو به من: - هان چطوره؟ یه قهرمان جدید! جوون هم هست. سن خودم یکم بیشتر! بعدم وقتی دادیم به قاضی دو حالت باهات برخورد می‌کنه: یا تشکر بلند بالا میکنه! یا تشکر با تعظیم بلند بالا! غیر از این بود خودم پرتش می‌کنم یک بلندی که بالاتر از اون توی شهر نباشه. شاهرخ آدم نمی‌شود. بعد از چند ساعت لودگی، تازه داشت دو کلمه جدی صحبت می‌کرد. چشم می‌بندم و دوباره می‌شنوم: - ببین از سه روز مهلت اولیه، روز اولش گذشت. بیا این دو روز رو هم بگذرون با این پیشنهاد من! بعد اگه نخواستی هم رئیس‌علی در خدمتته هم ستارخان و باقرخان! با شنیدن اسم‌های آنها نمی‌توانم نخندم! یاد کتاب تاریخ‌مان می‌افتم و شهید مدرسی که فقط یک درس است و سؤال امتحانی. و الّا که مردم کلا فراموش کرده‌اند و دم انتخابات گیر می‌افتند در ریز و درشت حزب‌ها و راست و دروغشان با تبلیغات آنچنانی. می‌گویم: - مدرس هم هست! - اوه من با سادات در نمی‌افتم. شوخی شوخی با ملّاها هم شوخی. نیستم من! - پس میشه امید داشت که ساکت میشی تا بخوابم. ⏳ادامه دارد... ⏳ پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇 @heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین شب ششم مراسم شیرخوارگان حسینی تموم شد اون شب انقدر گریه کردم 😢 من خودم عمه ام برادرزاده دارم یه گشنه یا تشنه میشه من میمرم بمیرم برای بی بی زینب چی کشیدی خانم جان عباس علی اکبر قاسم عبدالله داغ برادر و برادرزاده آدم رو پیر میکنه خدایا وای زینب وای حسین بمیرم برای بی بی تصورش یه خواهر (عمه )از پادرمیاره حال من اونشب بد شد با هیچی آروم نمیشدم فقط به سارا میگفتم :بگو پوریا بیاد وقتی پوریا اومد به آغوشش پناه بردم تو بغل پوریا آروم نمیشدم اما دلم میخواست بدونم برادرم سالمه آخرسرم تو آغوش برادرم از حال رفتم پوریا منو برد درمانگاه بهم آرام بخش و سرم زدن من ۱۲-۱۳ساعت به دنیای بی خبری پا گذشتم اما وقتی چشمامو باز کردم برادرم پیشم بود برادر داشته باشی به دنیا می ارزه، امروز هفتم محرمه ما امروز میریم هئیت شب ۱۲محرم میایم خونه از امروز میریم مرغ ،لپه ،برنج وگوشت و....پاک میکنیم البته برادرا بهمون رحم کردن گوشت خودشون خرد میکنن از امروز گاز و وسایل دیگه رو میارن هئیت https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
📚📚میانبر📚📚 رمان عشق و دیگر هیچ🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/278 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/459 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/527 رمان عشق ودیگر هیچ🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/626 رمان عشق و دیگر هیچ🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/703 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/893 رمان عشق و دیگر هیچ🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1060 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1160 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1520 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1661 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1745 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1813 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1881 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1975 رمان عشق و دیگر هیچ🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2052 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3297 رمان عشق و دیگر https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3383 رمان عشق و دیگر https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3436 📒💍رمان ازدواج صوری رمان ازدواج صوری ❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2305 رمان ازدواج صوری❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2357 رمان ازدواج صوری ❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2443 رمان ازدواج صوری ❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2487 رمان ازدواج صوری ❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2547 رمان ازدواج صوری ❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2593 رمان ازدواج صوری ❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2649 رمان ازدواج صوری❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2710 رمان ازدواج صوری ❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2733 رمان راهنمای سعادت📕📖 رمان راهنمای سعادت💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2772 رمان راهنمای سعادت💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2796 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2844 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2888 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2923 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2968 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3021 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3073 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3138 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3201 رمان آدم وحوا فصل اول📚📗 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3539 رمان آدم وحوا 💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3623 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3670 رمان آدم وحوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3694 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3768 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3802 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3849 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3914 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3952 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/4002 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/4064
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 همیشه هم وقتی با خانواده‌ي حاج محمدي رفت و آمد داشتیم همین مشکل رو داشتم. البته اون موقع نهایت دو ساعت نیاز بود تحمل کنم . ولی وقتی قرار بود چند روزي خونه ي زهرا باشم غیر قابل تحمل می شد . اصلا فکر کردن هم بهش اعصابم رو به هم می ریخت . براي همین سریع در جواب بابا گفتم . من – یزد نمی رم . من رو که می شناسین نمی تونم محیط خونه شون رو تحمل کنم . بابا سري به علامت دونستن تکون داد . خوب دخترش بودم و بزرگم کرده بود . می دونست افکار و عقاید وعادت هام چه جوریه . با لحنی که مامان ناراحت نشه گفتم . من – خونه ي خواهر شوهر خاله حمیده هم نمی رم . مزاحمشون می شم . مامان چنان چپ چپ نگام کرد . میدونست از اونا خوشم نمیاد . چپ چپ نگاه کردنشم براي این بود که داشتم دروغ می گفتم . از نگاهش خنده م گرفت . ولی با کنترل خنده م ادامه دادم . من – ببخشید دروغ گفتم . خب می دونین دیگه چرا اونجا نمیخوام برم ! می مونه همون خونه ي احمد آقا . می رم اونجا . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 محمدمهدی - و همین باعث مي شد نتونین واقعیت خدا رو ببینین. من - ولي دلیل نمي شد که بخوام دروغ بگم. باز هم سری به معنای تآیید حرفم تكون داد. محمدمهدی - درسته . ولي وقتي آدم هایي هستن که دم از عشق به خدا مي زنن اما تعداد دروغ هایي که مي گن بیشتر از تعداد رکعت نمازهای کل عمرشون هست ، این واقعیت به آدم القا مي شه که اینا که اینجورین پس وای به حال اونایي که خدا رو کنار گذاشتن. نگاه ازش گرفتم و به خونه ها و مغازه ها دوختم. شاید راست مي گفت . شاید این یه واقعیته که بعضي آدما کارهایي مي کنن که زندگیشون رو بهتر کنه و در عوض وجهه ی دیگران رو خراب مي کنن و اونا رو هم زیر سوال مي برن . پس امیرمهدی حق داشت شگفت زده باشه ... وای امیرمهدی من! اگر من با یه خصلتي که در نظر خودم خیلي کوچیك بود تونسته بودم اون رو به خودم علاقه مند کنم .. پس حق داشتم در مقابل اون همه تواضع و رفتار قشنگ ؛ حرفای زیبا و آرامش وجودیش که بعد ها بیشتر و بیشتر بهش پي بردم ، چنان شیفته ش بشم که پویا رو به راحتي ول کنم. واقعاً حق با من بود که اینجوری شیفته ش بشم یا نه ؟ با زنگ صداش ، دوباره از توی آینه نگاهش کردم. امیرمهدی به شدت شبیه به پدرم بود . یعني تو طرز فکرش همیشه مرغ یه پا داشت . وقتی که به باوری میرسید هیچكس نميتونست اون رو عوض کنه . من چند سال پیش درست زماني که برای اولین بار با همسرم آشنا شدم فهمیدم که یه سری از باورهام درست نیست . ولي امیرمهدی نه ... و خیلي خوشحالم که آشنایي با شما باعث شد امیرمهدی هم تغییر رویه بده. وای که اگر این دو نفر هم شبیه به خان عمو باقي مي موندن ! یك نفر مثل خان عمو برای چندین هزار آدم بس بود که همه رو ببره زیر سوال و حرفای نون و آب دار بارشون کنه. تعداد بیشتری آدم شبیه به خان عمو دیگه فاجعه بود! با صداقت تمام بهش گفتم _نمیتونم باور کنم شما و امیرمهدی هم شبیه به.. و ادامه ندادم. نمي خواستم حس کنه دارم به پدرش توهین مي کنم! محمدمهدی - پدر من هم به خاطر ادم هایي که دیده به این باور رسیده . شاید اگر آدم هایي مثل شما رو بیشتر مي شناخت ، پا فشاری روی عقایدش کمتر مي کرد. شونه ای بالا انداختم. اصلا ً باورم نمي شد که خان عمو بتونه یه روزی درست بشه . حرفای آزار دهنده ش از صد تا سیخ داغ هم بدتر روی روح آدم داغ مي ذاشت. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem