فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده های کارآمد برای آچار به دست ها
#ایده
🖤https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem🖤
7.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وایییی😂برای زلزله همیشه ساک و مواقع اضطراری یه ساک آماده دمِ درَ دارند🤣🤣🤣❤️🩹
#طنزطور
🖤https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem🖤
7.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روش صحیح تمیز کردن تلویزیون
و ظروف چوبی
#ایده
🖤https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem🖤
7.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 صبحانه پروتئینی حتماً امتحان کنید 👌
#صبحانه
#اشپزی
#اموزشی
🖤https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem🖤
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_هشتاد_و_پنجم
من –از اینا مهمتر اینه که وقتي خوب شد متوجه حرفا و رفتار ما مي شه ؟ مي تونه درست حرف بزنه ؟ مي تونهفكر کنه و تصمیم بگیره به کاری ؟ از همه مهمتر ... اختیار
...
خجالت کشیدم ادامه بدم ... ناتواني در دفع ، در مورد هیچ انساني خوشایند نیست و حرف زدن ازش دردناك و گاهي پر از دلسوزیه .
و من نتونستم به راحتي این موضوع
رو در مورد امیرمهدی به زبون بیارم.
دکتر فهمید مي خواستم چي بگم که سری تكون داد:
دکتر –بله ... این کارها رو مي تونه انجام بده ولي ممكنه برای هر کدوم چند روز نیاز به صبر و تحمل داشته باشه
تا به حالت نرمال برسه.
من –خوبه .. خیلي خوبه .... پس فكر نميکنم جای نگراني باشه.
دکتر ابرویي بالا انداخت و نگاهم کرد.
گاهي اولویت آدم ها با هم فرق مي کنه . جایي که یه آدم
احساس نیاز به غذا رو مهم مي دونه دیگری شاید از کمبود آب در فغان باشه و اولویتش رفع تشنگي.
باباجون نگاهي به من انداخت و رو کرد به دکتر:
باباجون –همه چي دست خداست دکتر . خدا رو شكر که تا الان ناامیدمون نكرده!
و بلند شد ایستاد.
باباجون –با اجازتون .
من و مامان طاهره هم بلند شدیم . ایستادم تا باباجون و مامان طاهره جلو برن و من هم پشت سرشون که لباسم از پشت کشیده شد.
سریع برگشتم و پورمند رو دیدم . با نگاهش منتظر بود تاپدر و مادر امیرمهدی از اتاق خارج بشن.
با صدای آروم و با لحن نه چندان دوستانه ای گفتم:
من –کاری دارین ؟
نیم نگاهي عصبي بهم انداخت و دوباره چشم دوخت به رفتن اونا . برگشتم که من هم برم اما باز مانعم شد و باتندی گفت:
پورمند –یه دقیقه وایسا!
ایستادم و کمي چرخیدم به سمتش:
من –خب ؟
پورمند –داییم روش نشد واضح بگه ، اما من خیلي رُکم .
خبر رو باید داد چه خوب چه بد.
منتظر نگاهش کردم تا ببینم چي مي خواد بگه که داییش روش نشد و از نظر پورمند خبر خوبي هم نیست.
ابرویي بالا انداخت و با لحن خاصي گفت:
پورمند –مردت دیگه .....
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem