💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_سیصد_و_بیست_و_هفتم
عملي که دکتر تا حدودی ازش راضي بود و بقیه ی نحوه ی درمان رو به شیمي درماني و خوب پاسخ دادن بدن حاج عمو موکول کرد.
من و امیرمهدی هم همراه بقیه تموم مدت عمل رو تو بیمارستان گذروندیم.
نگاه زن عموش از این حضورمون ناباور و البته کمي شرمنده بود . همه جا پا به پای مائده بودم که تنها نباشه .
منبه مائده و محمدمهدی به خاطر همراه بودنشون تو مدت بیماری امیرمهدی واقعاً مدیون بودم.
و من خوشحال بودم که مي تونستم قدمي برای کسي بردارم . از اینكه دیگه هیچ کینه ای تو قلبم نبود احساس سبكي بیشتری داشتم . و انگار مارال جدید روز به روز
شكوفاتر مي شد.
دو هفته مونده به عید شروع کردم به خونه تكوني که البته همون مرتب کردن کمد و کشوها بود و گردگیری وجارو.
امیرمهدی تو مرتب کردن کشوها حسابي بهم کمك کرد و اولین خاطره ی خونه تكونیم موندگار شد برام ، به
خصوص با گفتن این حرف که "مگه شما تو این خونه داری تنها زندگي مي کني ؟ زندگي مشترك یعني نصف تو نصف من "
من اون مردی که نگران بود به خاطر کار بیرون از خونه و کار داخل خونه و خستگیش ، اذیت بشم رو خیلي بیشتر
از حد تصور دوست داشتم.
*
عصابه دست به طرفم اومد:
امیرمهدی –هنوز پاهام درد مي گیره موقع راه رفتن . نمي تونم راحت با عصا راه برم.
نیم نگاهي بهش انداختم و دوباره سرگرم دوختن دکمه ی مانتوم شدم.
من –با این وضع چه عجله ایه برای عروسي گرفتن ؟
به چهارچوب در اتاق تكیه داد:
امیرمهدی –مي خواستم یه تاریخ خاص رو خاص ترش کنم.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_سیصد_و_بیست_و_هشتم
به چهارچوب در اتاق تكیه داد:
امیرمهدی –مي خواستم یه تاریخ خاص رو خاص ترش کنم.
خندیدم:
من –حتماً باید سالگرد اون سقوط عروسي بگیریم ؟
خندید.
امیرمهدی –مي خوام شبي که اومدی تو زندگیم جاودانه بشه.
من –من خودم جاودانه ت مي کنم لازم نیست به خودت فشار بیاری!
از سكوتش سر بلند کردم .
داشت خیره خیره نگاهم مي کرد.
سرم رو به معنای "چیه "تكون دادم.
آروم لب باز کرد:
امیرمهدی –هر کي با تو باشه جاودانه
مي شه.
همونجور که نگاهش مي کردم نخ رو به دندون گرفتم تا
جداش کنم.
اونم دست از سر نگاه کردنش برنداشت
حس کردم باز هم نگاهش حرف داره .
نفس عمیقي کشید.
امیرمهدی –بیا قبل خواب یکم حرف بزنیم . باهات کار دارم.
عادت داشتیم قبل از خواب دقایقي با هم حرف بزنیم و این کار داشتن نشون مي داد حرف زدنمون بیشتر از چند
دقیقه ی هر شبي طول مي کشه .
وقتي رفت تو اتاق ، منم سریع وسایل پخش شده روی میز رو سر و سامون دادم .
بعد هم چراغ ها رو خاموش
کردم و رفتم کنارش رو تخت نشستم.
فضای نیمه روشن با نور چراغ خواب بهم اجازه مي داد
صورتش رو به وضوح ببینم.
نگاهش به سقف بود و دوتا دستش بالای سرش.
من - خب .. بگو..
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
#صبحتبخیرمولایمن
آقاجانم یا صاحبالزمان
سلام بر شما🌸🤚
و بر شادی گردآمدن قلبهای ما
در سایهی دستان مبارک شما
سلام بر آن لحظهای که
پراکندگیهای هوا و هوس را
به نگاهی آرام میکنید
▫️السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا جَامِعَ الْکَلِمَةِ عَلَی التَّقْوَی...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
سلام رفقا✋️
صبحتون بهشت☺️
روزتون متبرک به نور قرآن
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🎁 هزاران جایزه نقدی و غیرنقدی در سی و یکمین دوره مسابقات سراسری قرآن و عترت بسیج
☺️ برای همه سنین حتی خردسالان و نوجوانان و بزرگسالان و یا شرکت به صورت خانوادگی و گروهی
👌با رفتن به نزدیکترین مسجد شهرتون در مسابقه جذاب قرآن شرکت کنید...
😉 خانوادگی، گروهی و فردی
💌 مشاهده آئیننامه و محتواها
🎊 سایت ثبتنام:
https://event.quranbsj.ir/login
و
🎁 ۳۰ جایزه ۲ میلیون تومانی
😉 ویژه افرادی که بیشترین دعوت را به مسابقات قرآن بسیج داشته باشند.
#مسابقات_قرآن_بسیج
#مسجد_پایگاه_قرآن
♥️https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 انتقام هم دیگر رنگ دارد. #انتقام_صورتی🔰
lsrael must disappear from time of page
#تشکل_سمانه
#غزه
#اسلام
♥️https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری 🎼 #موسیقی
با نوای آهنگمان، ظالمان به لرزه میافتند...
جدیدترین اثر استدیو موسیقی #انسان_تمام
Free Free Palestine 🏳️
🎶 باصدای #حسن_توکلی منتشر شد
aparat.com/v/anuxwg3
🔺 از اینجا ببینید