🇵🇸 مجموعه فرهنگی و تربیتی هیئتُ المهدی (عج)🇮🇷
چه زود گذشت ۱۲ شب نوکری ... خدا کنه یه کوچولو از این فرصت طلایی برای رفاقت و آشتی با امام حسین (ع) ا
یک چیز خیلی جالب که بنظر اومد که باعث میشه این جلسه با تقریبا همه جلسه فرق داشته باشه اینه که هرشب از هر شهید کربلا یک درس میگرفتیم. بعد نکته جالب اینه که زاویه دید به شهدای کربلا کاملا با جاهای دیگه فرق داشت،یعنی اگه توی جلسه های دیگه میگفتن حر با یه نگاه امام حسین عوض شد توی هیئت المهدی گفتن حر چون از نگاه امام حسین به خدا نگاه کرد عوض شد.
حقیقتا من فقط به درس های که تا شب دهم یاد گرفتم عمل میکردم و هیچ تصمیم خاصی نگرفتم اما شب دهم که بجای سخنران،راوی دعوت کرده بودن چنتا تصمیم گرفتم. یکدونه از اون تصمیم ها این بود که فوق العاده مطیع حرف های پدر مادرم باشم اگه قبلا سر پیچی میکردم از حرفشون دیگه نکنم،حتی اگه منو از چیز هایی که دوست دارم دور کنه بازم باید به حرفشون کنم.
خلاصه بگم من تا حالا هیچ هیئت رو ندیدم که اینقدر دلسوز بچه باشند تا جایی که شب آخر آقای فرحناکی با گریه به پدرومادر ها میگفتن:تورو خدا مواظب این بچه ها باشین اینا امانتن...
#حال_و_هوای_محرم_۱۴۰۲
#خاطرات