eitaa logo
🇵🇸 مجموعه فرهنگی و تربیتی هیئتُ المهدی (عج)🇮🇷
2.5هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
928 ویدیو
37 فایل
🔖هیئت دانش‌آموزی 🔖دبیرستان غیردولتی مکیالُ‌المکارِم 🔖پیش‌دبستانی و دبستان غیردولتی 🔖فروشگاه‌مجازی 🔖آکادمی‌مهارت 🔖رسانه آوینچی 👈#تربیت_چند_بُعدی👉 ارتباط با ما : 🏠مشهد_خیابان شهیدهاشمی نژاد۳۲پ۱۲ @Mohsen_farahnaki @Heyatolmahdi59 ۰۹۱۵۳۷۴۴۵۹۲
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام و درود فراوان امشب از آن شب های خاطره ساز هیئت المهدی شد شبی که تا عمر هست فراموش نخواهد شد شبی که هر فرد با رفیق شهیدش در یک قاب قرار گرفتند و ناگفته قول و قرار های زیادی بینشان گذاشته شد شبی که ممکن است سرنوشت خیلی ها مجدد نوشته شود ؛ به شهادت ختم شود ... واقعا صحبت های همسر محترمه شهید روی من تاثیر زیادی داشت و واقعا توانستم از عمق وجود امشب با کائنات ارتباط برقرار کنم و تمام انرژی های داخل فضای هیئت را حس می‌کردم امیدوارم ما نیز از کاروان با عظمت و شکوهمند شهدا جا نمانیم التماس دعای شهادت مرتضی لوخی
سلام .امشب برام یک شب بی‌نظیر بود .من در این شب کاملا عوض شدم .و تصمیم گرفتم شهیدانه زندگی کنم تا شهید بشم و تازه این بیا از شعری که شما میخوندبن (که دیگه توی کار نیس .رفاقت تا ابد جاریست)برام امشب اتفاق افتاد.و معنی شد .تا الان بفکر این نبودم که دوستانم رو غربال کنم با اینکه تعدادشون خیلی کم بود ولی باز بینشون رفیقی که بتونه رفاقتش تا شهادت با من باشه رو انتخاب کنم .مثل اون جمله ای که روی برگه که امشب دادین داخل دکور بود (یک رفیق می‌تونه تورو از زمین به عرش خدا ببره و یک رفیق می‌تونه از عرش خدا تورو به زیر زمین ببره )سعی کردم اونی که منو از زمین به عرش می‌بره رو انتخاب کنم مهدی پورفاطمی 🌺
بسم الله الرحمن الرحیم خاطره دلچسب و کم نظیر:رفاقت تا شهادت امروز حال بد بود دلم برای کربلا تنگ شده بود. نماز خوندم و راه افتادم سمت هیئت رسیدم دم در زارع منش بود سلام کردم و دوچرخم رو قفل کردم رفتم داخل و چایی با بیسکویت خوشمزه پادرازی خوردم که زارع منش گفت جای من وایمیستی منم از خدا خواسته قبول کردم . خیلی ادم میومدن اعتقاد داشتم جز من صاحب زمان مهدی فاطمه هم به انها خوش امد گویی میکند موقع دعا با امام زمان حرف زدم تا به روضه رسید من هنوز داخل نرفته بودم دلم میخواست روضه داخل باشم و گریه کنم که نشد دم در اروم گریه میکردم هرکس میومد سرم پایین بود و سعی میکردم گریم رو نبینن. با امامم حرف میزدم و ازشون کمک میخواستم. که بعد گفتن جلسه تموم شد من و بیات رفتیم لیوان هارو تو سینی چیندیم که صاحبی گفت برو داخل تو نرفتی رفتم روی دیوار اخرعکس شهدا با رفیقشون رو میدیدم مثلا شهید باقری بود سنجرانی،صدر زاده و...بود دلم سوخت گفتم نگا شهدا رفیق صمیمی داشتن تا شهادتشون ولی من یک رفیق نداشتم. گفتن هرکس با رفیقش بیاد عکس بگیرع من اول گریه امونم نمیداد گریه داشتم میکردم گفتم خدا یک رفیق بنداز جلو پام هرکس بهم سلام کنه یک ویژگی داشته باشه اونم شهید بشه که یهو جوادی سلام کرد.رفتیم باهم سلام کردیم یکی من داخل موندم اخر دیدم سیدمون قوسی دلش گرفته دارع گریه میکننه گفتم رو زخمش نمک بپاشم میدونستم مثل خودم حضرت علی اکبر رو دوست دارع و تو کربلا بیشتر اونجا بودیم گفتم یادت میاد 2،3هفته پیش تو مقام حضرت علی اکبر میومدیم تو شارع صدره میرفتیم داخل حرم تو شیب گودال کنار شش گوشه و که اقای فرحناکی گفت مگه نمیخوای عکس بگیری که طوسی بلندش کرد. و با جوادی راه افتادیم سمت خونشون بهش داستان رو گفتم و با هم گفتیم رفاقت تا شهادت که شبی خیلی خاطره انگیزی و دلپذیری بود و من با اینکه داخل نبودم ولی درس های زیادی گرفتم. یاسین حیدری مندی ملقب به : عطری
(بسم الله الرحمن الرحیم) اگر بخوام احساساتم رو از جلسه (رفاقت تا شهادت) بگم باید بگم اون حس قابل بیان نیست به دلیل اینکه اون یک حس فرا دنیایی بود و با جملات دنیایی نمی توان آن را بیان کرد ولی به حد و اندازه خودم میخواهم مطالبی درمورد اون شب رویایی بگم از همان اول و شروع برنامه زیارت آل یاسین و زیارت عاشورا قرائت شد که خیلی احساس معنوی داشت و دل هایمان کربلایی شد و بعدش پای درس استاد حسین زاده نشستیم و در ادامه آقای فرحناکی و آقای فولادیان صحبت هایی کردند که بگذریم ... رسیدیم به اصل ماجرا یعنی زمان پیدا کردن رفیق شهید بچه ها رفتند و با رفقای شهیدشون عکس گرفتند از همون موقعی که آقای فرحناکی گفتند که قضیه چیه و باید با یکی از دوستایی که فکر میکنید شهید میشین عکس بگیرید ذهنم درگیر این قضیه شده بود تا اینکه زمانش فرا رسید تا اون موقع کلی فکر کردم که با کی عکس بگیرم و به یک نتیجه ای رسیدم اینکه بیشتر اونایی که من می خواستم باهاشون عکس بگیرم خوب بودن ولی از این طرف من لیاقت این کار رو نداشتم ولی با اتفاقاتی که توی اون شب افتاده بود توی راه برگشت نگاهم به زندگی عوض شده بود امید وارم همه این حس رو تجربه کنن (ممنون از شما) سید محمد صادق موسوی
﷽ امشب شب شب تکرار نشدنی بود. خیلی سریع گذشت، اما همین لحظه های سریعه که سرنوشت انسان رو رقم می‌زنه. حال و هوای اونجا رو هیچ متنی نمیشه توضیح داد ای کاش بودید و حس میکردید و عشقشو میبردید. امشب بچه ها حس و حال خوبی داشتند شاید امشب خیلی ها کربلا رو برای بار دیگر حس کردند.خیلی ها سوریشون امضا شد و خیلی ها مسیر زندگیشون رو پیدا کردن خیلی ها رفیق هاشون رو پیدا کردن و کلی از این خیلی ها انشاالله همیشه زیر سایه هیئت المهدی (عج) باشیم.  اللهــــــم عجــــــل لولیکــــــ الفــــــــرج یا علـی
سلام.رسول شریفی هستم. _من امشب شرایط و سختی هایی را که فرزندان عزیز شهدا تحمل کردند،متوجه شدم وفهمیدم پدرانشان به جای اینکه کنار فرزندانشان باشند،برای امنیت و راحتی ما رفتند و شهید شدند. _من امشب فهمیدم که انتخاب یک دوست خیلی روی اخلاق وحتی شهید شدنمون تاثیر داره. _من امشب فهمیدم که دوستی باید انتخاب کنیم که مارو به یاد خدا بیاندازد وتا پای جان به عهدش وفادار بماند. _من امشب فهمیدم که شهید شدن فقط در جبهه جنگ نیست وانسان میتواند در راه خدا ودر هر زمان ومکانی برای دفاع از امنیت مردم شهید شود. امیدوارم به یاری خدای تعالی وراهنمایی های‌‌اقای فرحناکی بتوانم سرباز امام زمانم باشم.
بسم الله الرحمن الرحیم من امیر ارسلان برومند امشب برای خودم یک شب رویایی بود چون رفیق های شهیدم را پیدا کردم اما فقط من آن ها را پیدا کردم چون حتما با اخلاقم کاری کردم که آنها من را به رفاقت نمی پذیرند ومن تمام تلاشم را می گذارم برای اینکه اخلاق و خلق وخوی خودم را طوری کنم که مورد رضایت خداوند وامام زمان <عج >و رفیق های شهیدم شود که آنها هم بامن رفیق شوند که انشالله به حق حضرت رقیه <س> رفاقت تا شهادت بدست آید
farzin: سلام علیکم خدا قوت ما رو امشب بردین طلائیه و پادگان محمودوند کنار ضریح پر از شهیدش 🌷 از روز آخر اکران نمایشتون سالن شهید مشکینی پارسال، آرزو داشتم پسرم کنار اون بچه ها باشه و پشت صحنه اشک بریزه خدا را شکر امسال پایه پنجم ابتدایی ثبت نام شد ان شاءالله اجرتون با صاحب مجلس امشب باشه و خدا توانایی بیشتر بهتون بده تا بیشتر تو این راها قدم بردارید و یک روزم عکس شما رو اون دیوار نصب بشه عمرتون طولانی و پر برکت من محمد کمیل موسوی امشب اولین شبی بود که من امدم هیئت خیلی خوب بود منم دوست شهید دارم شهید حججی عکس شهید مصطفی چمران و شهید سردار سلیمانی هم تو اتاقم رو دیوار نصب شده، سر در اتاقم هم اللهم عجل لولیک الفرج با تشکر یا علی علیه السلام
سلام و درود نماز مغرب وعشاء را در مسجد خواندم و راه افتادم به سمت هیئت المهدی. رسیدم ،صدای زیارت ال یاسین به گوش می‌رسید، وارد حسینیه شدم گوشه ای نشستم ،باخود زمزمه می کردم ،حسینیه را تاریک کرده بودند ، وقتی که چشمانت را می بستی انگاری که در حرم سید الشهدا ع بودی ، حال و هوا خیلی قشنگ شده بود وبعد از زیارت ال یاسین ،زیارت عاشورا رابا حس و حال عجیبی خواندیم . بعد از آن سخنرانی شروع شد ،استاد درمورد : دوست ودقت درانتخاب دوست ، دوستی واقعی با خدا و۱۴معصوم ،شهدا ،صالحین و.. صحبت کردند . خیلی با بیانات طنز با بیننده وشنونده ارتباط میگرفتند که بنده یاد گرفتم. مدتی بعد ... استاد فرحناکی آمدند و فرمایشاتشان را بیان کردند که جذاب بود وایشان اندکی بعد راوی محترم را دعوت نمودند. امشب ۳پسر شهید و۲همسر شهید در مجلس بودند . راوی محترم آن ۳ پسر را دعوت نمودند وروبروی دیگران نشستند . نمیدانم چه اتفاقی افتاد که صحبت های ایشان به سمت، سختی کمبود پدر در خانه افتاد وخاطره های فرزندان شهید وسختی آنها را بیان کردند ، از آن لحظه به بعد در مجلس حس و حال دیگری داشتم ،احساس داشتم که آن شهدا حضور دارند . دقایقی بعد همسر شهید آمدند حالم دگرگون شد . ایشان از سختی هایشان می گفتند ما هم می سوختیم بعد استاد فرحناکی روضه حضرت رقیه س و علی اصغر ع را خواندند دلم خیلی شکست . خود استاد هم گفتند امشب قرار نبود این اتفاق صورت بگیرد امشب به یقین می توان گفت آن شهیدان مجلس را اداره می کردند امشب یک خاطره ای در ذهنم ثبت شد رفیق شهیدمم ( ابراهیم هادی )بود . اللهم عجل لولیک الفرج امیرمحمد قربانی
سلام وعرض خسته نباشید حس وحال خوبی بود راستش نمیتونم بیانش کنم دلم شکست و دوست داشتم فقط گریه کنم واقعا اونهایی که نیومدن ضرر کردن خیلی دوست داشتنی وقشنگ بود خیلی کاش یک بار دیگر تکرار بشه بهشتی دست نیافتنی بود ممنونم از امام زمانم که من رودر این بهشت قراردادند وممنون از اقای فرحناکی امید وارم دوباره در این بهشت قرار بگیرم باتشکر