13.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷
اللهاکبر اللهاکبر اللهاکبر اللهاکبر اللهاکبراللهاکبر
❣چهل و سومین فجرپیروزی انقلاب اسلامی ایران مبارک باد.
⬅️ تقدیم به روح ملکوتی امام عظیم الشان (ره) و شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی و تجدید میثاق با ولی امر مسلمین جهان امام خامنهایی (مدظله العالی) .
" اللهم عجل لولیک الفرج "
۰🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️
🟢 هیات رزمندگان اسلام آران وبیدگل
📡 واحد رسانه ایی یاران سلیمانی
ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3659661323Cd6eb4171b8
واتساپ ۱
🆔 https://chat.whatsapp.com/LHd3UobaHfND7om3l34xHi
🆔واتساپ ۲
https://chat.whatsapp.com/HQR2DvX8wOMCeQVN0GSajS
🆔 تلگرام
https://t.me/JAVANAN_AB
🟢 هیات رزمندگان اسلام آران وبیدگل
📡 واحد رسانه ایی یاران سلیمانی
ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3659661323Cd6eb4171b8
واتساپ ۱
🆔 https://chat.whatsapp.com/LHd3UobaHfND7om3l34xHi
🆔واتساپ ۲
https://chat.whatsapp.com/HQR2DvX8wOMCeQVN0GSajS
🆔 تلگرام
https://t.me/JAVANAN_AB
هدایت شده از هیات رزمندگان اسلام آران وبیدگل
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
❣ لحظاتسرنوشتسازپیروزی
قسمت چهارم
. روز ۲۲ بهمن دیگر نظام از بین رفته بود و دستگیری سران نظام شروع شد...».
به نصیری گفتم توقع داری که با این سابقه تو را به یک هتل مجلل ببریم!
دستگیری سران رژیم گذشته توسط مردم در زمره رویدادهای مهم سیاسی در واپسین روزهای حکومت پهلوی به شمار میرود. به هر میزان که مراکز مهم نظام پیشین به دست مردم میافتاد، دسترسی آنان به مسئولان حکومت شاه نیز بیشتر میشد. به همین دلیل در آن روزها مدرسه رفاه به محل نگهداری کارگزاران حکومت شاه تبدیل شده بود. از جمله نکات مهم در خاطرات محسن رفیق دوست، روایت وی از دستگیری امیرعباس هویداست. او در آن روزها در سوئیتی در باغ شیان تهران نگهداری میشد و از آن مکان با مدرسه رفاه تماس گرفت و خویش را تسلیم انقلابیون کرد:
«مردم در غروب ۲۱ بهمن، سپهبد [مهدی]رحیمی، فرماندار نظامی تهران را دستگیر کردند. او را آوردند و تحویل ما دادند. اولین نفر رحیمی بود. از صبح ۲۲ بهمن هم کمکم همه سران نظام دستگیر شدند. ما بلافاصله چند اتاق را در طبقه سوم مدرسه رفاه به زندان تبدیل کردیم! چون جای دیگری نداشتیم. چهار، پنج خط تلفن هم داشتیم و پای هر تلفن، یک نفر نشسته بود و مرحوم شهید حقانی و یک روحانی دیگر به نام مهدوی، یک روز در میان مسئول تلفنخانه بودند. آن روز نوبت آقای حقانی بود. ایشان در گیر و دار دستگیریها مرا صدا کرد و گفت حاج محسن، کسی میگوید از باغ شیان زنگ میزند و میخواهد راجع به هویدا صحبت کند...
...ادامه دارد
📡 واحد رسانهایی یاران سلیمانی
هدایت شده از هیات رزمندگان اسلام آران وبیدگل
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
❣لحظات سرنوشتساز پیروزی
قسمت پنجم
حاج محسن، کسی میگوید از باغ شیان زنگ میزند و میخواهد راجع به هویدا صحبت کند! گوشی را گرفتم. آقایی به نام عباس رضائیان که کارمند سازمان آب و خانهاش در همسایگی باغ شیان بود، گفت من از باغ شیان زنگ میزنم، آقای هویدا میخواهد صحبت کند! هویدا گوشی را گرفت و گفت من امیرعباس هویدا هستم، بیایید مرا ببرید!
سریع به شیان و باغ شیان رفتیم. این باغ متعلق به ساواک بود و هفت، هشت هکتار مساحت داشت. در یک طرف باغ شیان، خانهای سه طبقه به عنوان خانه سازمانی برای رئیس ساواک ساخته بودند که هنگام انقلاب، خانواده تیمسار مقدم در آن زندگی میکردند. در طرف دیگر باغ هم ساختمان دو طبقه خیلی شیکی بود که به عنوان مهمانسرای ساواک، از آن استفاده میشد. در نزدیکی آنجا ۱۲ سوئیت مجهز هم قرار داشت. زندان هویدا، اتاقی در همان مهمانسرا بود. در اتاق، تعداد زیادی بطری پر و خالی مشروب بود. ۱۵، ۱۰ تا پیپ و پنج، شش تا کتاب هم داشت که دو، سهتای کتابها، کتابهای سکسی و عشقی بود. او را برداشتیم و به مدرسه آوردیم. هویدا را به اتاق بقیه نبردیم، در یک اتاق دیگر، آن را نگه داشتیم.
...ادامه دارد
🟢 هیات رزمندگان اسلام آران وبیدگل
📡 واحد رسانه ایی یاران سلیمانی
ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3659661323Cd6eb4171b8
واتساپ ۱
🆔 https://chat.whatsapp.com/LHd3UobaHfND7om3l34xHi
🆔واتساپ ۲
https://chat.whatsapp.com/HQR2DvX8wOMCeQVN0GSajS
🆔 تلگرام
https://t.me/JAVANAN_A
🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷
❣ لحظات سرنوشتسازپیروزی
🔹️ قسمت هشتم
به یاد ندارم که آنان در این لحظات، حرفی زده باشند. ناجی، فرماندار نظامی اصفهان به عنوان یک افسر جلاد و در عین حال جگردار مطرح بود! نصیری و خسروداد هم همین طور. موقعی که اینها را از پلهها به طرف پشتبام میبردند، تنها کسی که روی پای خودش میرفت، سپهبد رحیمی بود! من قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با او ملاقات کردم. اوایل دیماه قبل از رفتن شاه، شهید حاج مهدی عراقی از پاریس به من زنگ زد و گفت این سپهبد رحیمی، داشمشدی و لوطیمسلک است، اگر بروند و با او صحبت کنند و به او تأمین بدهند، دست از کشتار برمیدارد!... خدمت شهید آیتالله بهشتی رسیدم و گفتم فلانی چنین صحبتی میکند. مرحوم بهشتی گفت بعید است، ولی برای اینکه مردم کمتر کشته شوند، خوب است با او صحبت شود! گفتم چه کسی به سراغش برود؟ گفت خودت برو! بالاخره به واسطه برادرش که سرهنگ بود، در میدان گلوبندک قرار گذاشتیم. آنجا مرا سوار ماشین کردند، چند خیابان گرداندند و به محل فرمانداری نظامی تهران در پادگان لجستیک عباسآباد بردند! اتاقی خیلی بزرگ داشت.
داخل رفتم. گفت همانجا بایست! پرسید چه کار داشتی؟ گفتم پیغامی دارم! برخاست و پشت میز ایستاد. من چند قدم جلو رفتم. گفت همانجا بایست! آمدهای چه بگویی؟ گفتم داستان این است و در پاریس خدمت امام عرض کردهاند شما آدمی هستی که لوطیگری سرت میشود! دست از کشتار بردار، دیگر تهران در اختیار شما نیست و ما به زودی بر شما پیروز میشویم، اگر شما این کار را بکنید، به شما تأمین میدهیم! تا این را گفتم، کلاهش را از روی میز برداشت و برد گذاشت روی جالباسیای که پالتویش روی آن آویزان بود و گفت برو به اربابت بگو خون شاهنشاهی در رگهای ماست! ما به اصل شاهنشاهی وفاداریم، این شاه برود هم به پسرش وفاداریم! بعد با اشاره به کلاهی که روی جالباسی گذاشته بود، گفت اصلاً اگر کلاه شاهی را بر سر این چوبرختی هم بگذارند، من به آن سلام نظامی میدهم! این گذشت تا اینکه در غروب ۲۱ بهمن، او را پیش من آوردند! به او گفتم حالا نظرت چیست؟ گفت من هنوز هم بر عقیده خودم هستم! جنگی بین ما و شما بود و شما بردید و ما را هم میکشید! آن وقت که این چهار نفر را برای اعدام میبردند، او باز سر موضعش بود! وقتی میخواست از پلهها بالا برود، گفت دستها و چشمهای مرا نبندید و همان طور هم اعدام شد. بقیه را از زیر بغلهایشان میکشیدند و میبردند! یادم است که خسروداد، آنچنان میلرزید که زانوهایش به هم میخورد! خسرودادی که معروف بود از دیوار راست بالا میرود و از ارتفاع ۱۰ متری میپرد، آنچنان خودش را باخته بود که حساب نداشت!...».
...ادامه دارد.
🟢 هیات رزمندگان اسلام آران وبیدگل
📡 واحد رسانه ایی یاران سلیمانی
ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3659661323Cd6eb4171b8
واتساپ ۱
🆔 https://chat.whatsapp.com/LHd3UobaHfND7om3l34xHi
🆔واتساپ ۲
https://chat.whatsapp.com/HQR2DvX8wOMCeQVN0GSajS
🆔 تلگرام
https://t.me/JAVANAN_AB
لطفاً این ویدئو رو با هم خوب ببینیم: بعد کمی فکر کنیم که ما کجای کار هستیم، چه جوابی داریم بدیم و چه تکلیفی به گردنمونه!؟. #بصیرت
🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷
❣ لحظات سرنوشتسازپیروزی
🔹️ قسمت هشتم
به یاد ندارم که آنان در این لحظات، حرفی زده باشند. ناجی، فرماندار نظامی اصفهان به عنوان یک افسر جلاد و در عین حال جگردار مطرح بود! نصیری و خسروداد هم همین طور. موقعی که اینها را از پلهها به طرف پشتبام میبردند، تنها کسی که روی پای خودش میرفت، سپهبد رحیمی بود! من قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با او ملاقات کردم. اوایل دیماه قبل از رفتن شاه، شهید حاج مهدی عراقی از پاریس به من زنگ زد و گفت این سپهبد رحیمی، داشمشدی و لوطیمسلک است، اگر بروند و با او صحبت کنند و به او تأمین بدهند، دست از کشتار برمیدارد!... خدمت شهید آیتالله بهشتی رسیدم و گفتم فلانی چنین صحبتی میکند. مرحوم بهشتی گفت بعید است، ولی برای اینکه مردم کمتر کشته شوند، خوب است با او صحبت شود! گفتم چه کسی به سراغش برود؟ گفت خودت برو! بالاخره به واسطه برادرش که سرهنگ بود، در میدان گلوبندک قرار گذاشتیم. آنجا مرا سوار ماشین کردند، چند خیابان گرداندند و به محل فرمانداری نظامی تهران در پادگان لجستیک عباسآباد بردند! اتاقی خیلی بزرگ داشت.
داخل رفتم. گفت همانجا بایست! پرسید چه کار داشتی؟ گفتم پیغامی دارم! برخاست و پشت میز ایستاد. من چند قدم جلو رفتم. گفت همانجا بایست! آمدهای چه بگویی؟ گفتم داستان این است و در پاریس خدمت امام عرض کردهاند شما آدمی هستی که لوطیگری سرت میشود! دست از کشتار بردار، دیگر تهران در اختیار شما نیست و ما به زودی بر شما پیروز میشویم، اگر شما این کار را بکنید، به شما تأمین میدهیم! تا این را گفتم، کلاهش را از روی میز برداشت و برد گذاشت روی جالباسیای که پالتویش روی آن آویزان بود و گفت برو به اربابت بگو خون شاهنشاهی در رگهای ماست! ما به اصل شاهنشاهی وفاداریم، این شاه برود هم به پسرش وفاداریم! بعد با اشاره به کلاهی که روی جالباسی گذاشته بود، گفت اصلاً اگر کلاه شاهی را بر سر این چوبرختی هم بگذارند، من به آن سلام نظامی میدهم! این گذشت تا اینکه در غروب ۲۱ بهمن، او را پیش من آوردند! به او گفتم حالا نظرت چیست؟ گفت من هنوز هم بر عقیده خودم هستم! جنگی بین ما و شما بود و شما بردید و ما را هم میکشید! آن وقت که این چهار نفر را برای اعدام میبردند، او باز سر موضعش بود! وقتی میخواست از پلهها بالا برود، گفت دستها و چشمهای مرا نبندید و همان طور هم اعدام شد. بقیه را از زیر بغلهایشان میکشیدند و میبردند! یادم است که خسروداد، آنچنان میلرزید که زانوهایش به هم میخورد! خسرودادی که معروف بود از دیوار راست بالا میرود و از ارتفاع ۱۰ متری میپرد، آنچنان خودش را باخته بود که حساب نداشت!...».
...ادامه دارد.
🟢 هیات رزمندگان اسلام آران وبیدگل
📡 واحد رسانه ایی یاران سلیمانی
ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3659661323Cd6eb4171b8
واتساپ ۱
🆔 https://chat.whatsapp.com/LHd3UobaHfND7om3l34xHi
🆔واتساپ ۲
https://chat.whatsapp.com/HQR2DvX8wOMCeQVN0GSajS
🆔 تلگرام
https://t.me/JAVANAN_AB
🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷
❣ لحظات سرنوشتساز پیروزی
🔹️ قسمت نهم
✅ دیدار رئیس ساواک با شهید آیتالله بهشتی در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی
سران امنیتی رژیم گذشته در دوران اوجگیری انقلاب اسلامی، سعی داشتند تا طی دیدار با روحانیون متنفذ و با ارعاب و به رخ کشیدن قدرت ناداشته خویش آنان را از ادامه مبارزه منصرف سازند! این ترفند با نگاه به آنچه در خیابانها میگذشت، فاقد تأثیر مینمود. محسن رفیقدوست در میان خاطرات خویش روزی را به یاد میآورد که تیمسار ناصر مقدم رئیس وقت ساواک، به دیدار شهید آیتالله دکتر بهشتی رفته و با ایشان گفتو شنودی با مضمون ذیل آمده داشته است:
«ما در دوران اوجگیری نهضت اسلامی، برای مذاکره با سران رژیم گذشته نزد آنان نمیرفتیم، بلکه اتفاقاً قضیه برعکس بود! یعنی در اوج همان شور انقلاب، ارتشیها از جاهای مختلف میآمدند و به امام اعلام وفاداری میکردند. ماجرای دیدار با سپهبد رحیمی یک استثنا به شمار میرفت. یک روز گفتند تیمسار مقدم میخواهد با آقای بهشتی ملاقات کند. خدمت ایشان عرض کردیم، گفت بیاید خانه. بعد که این ملاقات انجام شد، از قول شهید بهشتی نقل کردند که تیمسار مقدم به آقای بهشتی گفته بود شما با این ارتش تا دندان مسلح میخواهید بجنگید؟ و شهید بهشتی با کمال متانت، به او گفته بود شما با کدام نیرو میخواهید با ما بجنگید؟ وقتی سرهنگهای شما به ما اعلام وفاداری کردهاند، شما نیرویی ندارید که با ملت بجنگید... میگویند مقدم با این جمله، تکان خورده بود!...
🟢 هیات رزمندگان اسلام آران وبیدگل
📡 واحد رسانه ایی یاران سلیمانی
https://eitaa.com/joinchat/3659