eitaa logo
هزار مناره
104 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
585 ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خدا دری تو زندگیت باز می‌کنه که هیچکی قادر به بستنش نیست.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
سنگر یا سنگک؟ همیشه خدا توی تدارکات خدمت می‌کرد. کمی هم گوش هایش سنگین بود. منتظر بود تا کسی درخواستی داشته باشد، فورا برایش تهیه می‌کرد. یک روز عصر، که از سنگر تدارکات می‌آمدیم، عراقی‌ها شروع کردن به ریختن آتش روی سر ما. من خودم را سریع انداختم روی زمین و به هر جان کندنی بود خودم را رساندم به گودال یک خمپاره. در همین لحظه دیدم که که حاجی هنوز سیخ سیخ راه می‌رفت. فریاد زدم: «حاجی سنگر بگیر!» اما او دست چپش را پشت گوشش گرفته بود و می‌گفت: «چی؟ سنگک؟» من دوباره فریاد زدم: «سنگک چیه بابا، سنگر، سنگر بگیر...!!» سوت خمپاره‌ای حرفم را قطع کرد، سرم را دزدیدم. ولی وقتی باز نگاه کردم دیدم هنوز دارد می‌گوید: «سنگک؟» زدم زیر خنده. حاجی همیشه همینطور بود از همه کلمات فقط خوردنی‌هایش را می‌فهمید.
از حضرت محمد(ص) سوال شد چگونه آرزوهایمان براورده شود؟ پیامبر فرمودند: با یک بار خواندن این آیه قران به ارزویتان میرسید
ذِکرِ إِمروز: 🍃 {إی‌پروردگارِ‌جهانیان} ۱۰۰مَرتَبِہ...
حجاب و عفاف
امر به معروف و نهی از منکر
گفتن از ایثارگری رزمندگان ایثارگر دفاع مقدس  همانند روح پاکشان بقدری زیبا و شگرف و اموزنده است که زمان نه تنها ان را کهنه نمی کند بلکه امید است  با بدست گرفتن قلم توسط  این حماسه سازان ابعادی بیشتری  از این حماسه بزرگ بر روی نسل جوان گشوده شود.   با این تفاصیل هنوز گرد غربت(قربت ) غریبی  هنوز بر رزمندگان دفاع مقدس در کردستان نه تنها پاک نشده بلکه  روز به روز بر ضخامت این پرده (قربت) افزوده می شود  یک نمونه از مظلومیت آ نان عدم یاد آوری از انان  میباشد . بعنوان مثال ابو عمار فرمانده شجاع مریوان که از السابقون انقلاب بوده و سالها در لبنان مبارزه نموده بودند  رانام و یاد مبارکشان را  در این سایت مطالعه نمودم  رزمندگانی که جایگاهی بنام نقطه امن و عقبه نظامی بنابر تعاریف رایج نظامی برایشان وجود نداشت . حتی درون درداخل پادگانها (خصوصا  اوئل انقلاب ) رزمندگانی که علاوه با جنگ فیزیکی با دشمنان بیرحم و بعضا متوحش میباید با سخترین شرایط جوی و جغرافیایی نیز دست و پنجه نرم می نمودند. رزمندگانی که 5 ماه بدنشان رنگ آب به خود نمی دید جهت  بهتر روشن شدن اوج این مشقات شاید بیان خاطره ای خالی از لطف نباشد. حدودا" بهار سال 61 جهت ماموریتی به پادگان  لشکر28 کردستان واقع در سنندج رفته بودیم . قسمتی از لشکر جهت اعزام نیرو ها و تقسیم انان در مناطق مختلف کردستان در اختیار سپاه قرار داشت. همزمان با حضور ما در پادگان اعلام جابجایی نیروی جدید و قدیم صورت می گرفت.  روزی در ان هوای بهاری که کارهای خود را جهت اعزام به منطقه  انجام می دادیم ناگهان متوجه اتوبوسی شدیم که نیروهای قدیمی را از منطقه مریوان به پادگان می اورد. هنگامیکه اولین رزمنده پای خود را از اتوبوس پائین گذاشت . با صحنه ای مواجه شدم که تا امروز ذهن مرا در گیر نموده است. صورت این رزمنده همانند تکاورانی که شبهای عملیات صورت خود را استتار می نمایند کاملا سیاه بود؛  اورکت و شلوارشان علاوه بر رنگ کاملا سیاه پاره و مستعمل بود  بحدی که بنده با لحن اعتراض به یکی از عزیزان تدارکات عرض نمودم مگر در مریوان تدارکات وجود ندارد . و شرح جواب باختصارچنین بود "از خودشان  بپرس ". هرچند محل ماموریت ما نیز یکی از واحدهای برون مرزی مریوان بود اما واقعیت رزم در ان منطقه خصوصا در زمستان چنین بود .محورهای معروف ، صعب البور 2 محور دزلی و جانوران سرو اباد  بود.  اکثر قله ها دارای جاده نبوده  و طبعا رزمنده جهت رفت و برگشت تا محور ، حداقل بین 20 تا 30 کیلومتر را باید در مناطق کوهستانی صعب العبور و از نظر نظامی شدیدا الوده  پیاده طی می نمودند و تنها راه مواصلاتی همان جاده های مال رو بود . تدارکات منطقه تعداد زیادی قاطر را توسط افراد بومی در اختیار داشت که تدارکات از طریق همین قاطرها و افراد بومی انجام می شد . در تابستان و مطلوب بودن هوا سعی میشد حداکثر تدارکات  به پایگاه و قله ها فرستاده شود و در سنگرهای تدارکات و مهمات  دپو شود و تقریبا 6 ماهه دوم هیچگونه تدارکاتی به نیروها نمی رسید و اگر امری ضروری اتفاق می افتاد داستان خاص خود را داشت. در زمستانها سنکرها بعضا چندین متر زیر برف قرار داشت  و ارسال تدارکات در این شرایط برای عزیزان تقریبا غیر ممکن بود. (البته انتقال مجروحین سخت  و بعضا شهدا دردناکترین صحنه هایی بود که می توانست  اوج مظلومیت ایثارگران ان منطقه را به رخ بگشد ) بعضا در مجروحیت های در حد خوردن ترکش های کوچک و بعضا دست پا ( که در دیگر جبهه ها حتما" رزمنده باید جهت مداوا به بیمارستان اعزام می شد )  بهیار (امدادگر)و رزمندگان مستعددر همان منطقه با بی حسی موضعی سعی در خروج ترکش و یا بخیه هایی که خود در انجا فرار گرفته بودند  مسائل را رفع و رجوع می کردند. چون اگر می خواسیتم مجروح را به محورهای اصلی برسانیم امکان خطرات جدی تر برای مجروح وجود داشت لذا بسیاری از دوستان همانجا با بخیه و پانسمان و ضد عفونی نمودن زخم ها اشنا شدند و زخم ها و جراحات ان مناطق زیباترین یادگار مبارزات در ان مناطق است. ادامه دارد.....
صدام آش فروشه!... روزهای اولی که خرمشهر آزاد شده بود، توی کوچه پسکوچه‌های شهر برای خودمان می‌گشتیم. روی دیوار خانه‌ای عراقی هانوشته بودند: «عاش الصدام» یکدفعه راننده زد روی ترمز و انگشت گزید که اِاِاِ، پس این مرتیکه صدام آش فروشه!... کسی که بغل دستش نشسته بود نگاهی به نوشته روی دیوار کرد و گفت: «آبرومون رو بردی بیسواد!... عاشَ! یعنی زنده باد
8.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکی از مهمترین کارهایی که باید توی جنگ نرم انجام بدیم مخصوص ما دختر خانماست😌 باید با وجود تمام اسیب های اجتماعی و فردی حتی اگه تمسخر دیگران باشه پای چادرمون، حجابمون، عفافمون، حیا و ایمانومو بمونیم چون یادگار مادرمونه
یکی از مهمترین کارهایی که باید توی جنگ نرم انجام بدیم مخصوص ما دختر خانماست😌 باید با وجود تمام اسیب های اجتماعی و فردی حتی اگه تمسخر دیگران باشه پای چادرمون،حجابمون، عفافمون،حیا و ایمانمون بمونیم چون یادگار مادرمون
التماس دعا بر خلاف همه اشخاص که موقع نماز و دعا، اگر می‌گفتی: «التماس دعا» جواب می‌شنیدی: «محتاجیم به دعا» به بعضی از بچه‌های حاضر جواب که می‌گفتی جواب‌های دیگری می‌گفتند. یکبار به یکی گفتم: «فلانی ما را هم دعا بفرما» فورا گفت: «شرمنده سرم شلوغه. ولی باشه،‌ چشم. سعی خودمو می‌کنم. اگه رسیدم رو چشام!»