eitaa logo
دخـٺـࢪاڹ ڣـاطـݦـی³¹³:)!
432 دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
4.6هزار ویدیو
1.4هزار فایل
بسم‌ﷲ.. 💕 • ° شروعمون💕↶ 🎈¹³⁹⁹/¹⁰/²⁵ ناشناس👇🙃 https://harfeto.timefriend.net/16568480261745 گپمون🙂✌🏻 https://eitaa.com/joinchat/1896743064C5f293e75f2 منتظرتم😉 کپی ازاد باذکر صلوات (الهم صلی علی محمد وعلی محمدوعجل فرجهم) دیگࢪهیچ‌مگࢪفرج...!:)🖇
مشاهده در ایتا
دانلود
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 (دخٺࢪان فاطمیھ)
صعود تیم ملی جمهوری اسلامی ایران رو به جام‌جهانی تبریک میگیم 🌹🌹🌹 تشکر که دل مردم رو شاد کردید👌🏻 (دخٺࢪان فاطمیھ)
(دخٺࢪان فاطمیھ)
امام علی‌می‌فرمایند....💚🌿 (دخٺࢪان فاطمیھ)
هدایت شده از ☽ݘآݪش‌ࢪفیق‌ݘآدࢪۍ🌿☾
چالـش‌بزرگ‌ࢪفیق‌ݘآدࢪۍ💜🌸! شرڪت‌ڪنندھ🔟سین‌بزن‌؛ برنـده30.000ریال‌پرداخـت‌ایتـا‌بشۍ😌💛 اگھ‌رفیق‌جونۍ‌دار؎‌عضو‌شو🤓♥️! https://eitaa.com/joinchat/4116906144Cdf2eaf586d تنھاتـا‌جمعھ‌(8بهمن)فرصـت‌دارید🤧🌸..!
سلام دوستان 👋🏻 به یک نیاز دارم شرایط 👇🏻 پپویی میگم ✅ فقط یک نفر میخوام 🙌🏻 برای ادمین تبادل به پپویی زیر مراجعه کنید👇🏻 @yoplcn_tpfkiii (دخٺࢪان فاطمیھ)
پسره‌عکس‌ازخودش‌گذاشته... دختره‌زیرش‌کامنت‌میذاره: +وای‌برادرشماچقدرشبیه‌شهدایی😍 -ممنون‌خواهرم،ایشالاشماهم‌شهیدبشید☺️ +بااینهمه‌گناه؟!😭 -درست‌میشه‌خواهر...😊 +چجوری‌آخه...؟!😔 -بیاپیوی...!! {فردای‌همون‌روز...^^ +حالِ‌آقایی‌من‌چطوره..؟!🙊 -خوبم‌تاوقتی‌خانومیم‌خوب‌باشه😘 |من :😐 | ‌شهدا:😒 | شیطان:😳 |امام‌زمان:😔💔 ؟!! ⁉️❌....: (دخٺࢪان فاطمیھ)
⚠️ داشتم‌جدول‌📰حل‌‌مےکردم✍🏻، یکجا‌گیر‌کردم🧐 "حَلّٰال‌مشکلات‌است؛ سہ‌حرفی" پدرم👨🏻‍💼گفت: معلومہ‌، «پول💸» گفتم: نه،جور‌در‌نمیاد🤷🏻‍♂ مادرم🧕🏻گفت: پس‌بنویس «طلا💎» گفتم: نہ‌،‌بازم‌نمیشہ . .😕 تازه‌عروس👰🏻 مجلس‌گفت: «عشق❤️» گفتم : اینم‌نمیشہ😊 دامادمون🤵🏻گفت: «وام📨» گفتم : نہ . داداشم‌کہ‌تازه‌ازسربازی👮🏻‍♂آمده‌گفت: «کار👨🏻‍🔧» گفتم : نُچ🙄 مادربزرگم‌👵🏻گفت: ننه،بنویس«عُمْر» گفتم: نه، نمیخوره هرکسےدرمانِ💊💉دردِ‌خودش‌را‌میگفت، یقین‌داشتم‌درجواب‌این‌سؤال، ▪️پابرهنه‌میگوید «کفش👟» ▪️نابینا‌می‌گوید «نور☀️» ▪️ناشنوا‌میگوید «صدا🗣» ▪️لال‌میگوید «حرف💭» ▪️و . . . 🔺 اما‌هیچ‌کدام‌جواب‌کاملےنبود :)💔! جواب«فَرَج»بودوماهنوزباورمان‌نشده: تا‌نیایی‌گِره‌ازکارِبشروانشود 😔✋ (دخٺࢪان فاطمیھ)
«🌈✌️» هستن دخترایی که نگران پاک شدن🐩 آرایششون نیستن 💄 چون آرایـش ندارن ...🙂 هستن دخترایی که وقتی یه پســر پولدار میبینن دلشون نمیلرزه 💵 چون دلشون نه ... ! 😊 هستن دخترایی که با دیدن ماشین پسـرا کف نمیکنن 🚘 چون اینا  نه  ...🍺 اینا رو خیـلـی مواظبشون باشین!🌹 ~اذیتـشون نکنید و قــدر اینا رو بدونید،😊~ ~نعمت های الهی را قدر بدانیم ...🍃~ فرزند صالح، گلی از گل های بهشت است. تقدیم به تمام دخترهای خوب سرزمینم🌹😊
بعضۍ‌از‌آیات‌هست☝️🏻... کہ‌وقتۍ‌میخوانیم‌شرمنده‌خدا‌میشویم مثل‌‌آیہ؛ {اَلیسَ‌الله‌بکَاف‌عَبَدهُ} آیا‌خدا‌برای‌بندگانش‌ڪافی‌نیست؟🖇:) (دخٺࢪان فاطمیھ)
سلام دوستان 👋🏻 به یک نیاز دارم شرایط 👇🏻 پپویی میگم ✅ فقط یک نفر میخوام 🙌🏻 برای ادمین تبادل به پپویی زیر مراجعه کنید👇🏻 @yoplcn_tpfkiii (دخٺࢪان فاطمیھ)
ادامه... به یک نیاز دارم شرایط👇🏻 پپویی میگم✅ دونفر میخوام 🙌🏻 برای ادمین به پپویی زیر مراجعه کنید👇🏻 @yoplcn_tpfkiii (دخٺࢪان فاطمیھ)
(دخٺࢪان فاطمیھ)
هدایت شده از منتظران ظهور
𖧻͟͞🥀꯭͞͞𝓷͞𝓪꯭͞𝓫꯭͞͞͞͞𝔃͞ ꯭͞𓊑꯭𓋈꯭𓊑꯭͞𝓮͞𝓱꯭͞𝓼͞𝓪꯭͞𝓼͞🥀͟͞𖧻: 💋💞چالش داریم💞💋 💋❤️چه چالشی❤️💋 🌸🧡نوع:راندی🧡🌸 💗🌱جایزه:بین منو برنده🌱💗 🦋💕شرط:باختی لفت نده🦋💕 🕸💛ظرفیت:هرچی شد💛🕸 ☠💖زمان:الان💖☠ 💫☄توسط: ☄💫 ❄️💧اسم بده به آیدی زیر💧❄️ 🔥💥آیدی💥 @fate81 👑💚اسم بدین کیوتا💚👑 💘🌟کانال کیوتمون🌟💘 @dokhtaranfatemiyee
کسی كه بسيار می‌خواند و می‌داند اما به هر دليل وارد مبارزه برای «تغییر » نمی‌شود، مانند فروشگاهی بزرگ است كه در ورودی آن نوشته باشند: «تعطيل است»! 🌿🍃(دختران فاطمه سلام الله علیها)🍃🌿 (دخٺࢪان فاطمیھ)
💚آنچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود از دل و از جان نرود💔 (دختران فاطمه سلام الله علیها)
💚آنچنان مهر تو در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود از دل و از جان نرود💔 (دخٺࢪان فاطمیھ)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت ۴۷ 🎬 این نامردا چه به روزت آوردندوادامه داد ,میتونی پابشی؟یادستت رابگیرم؟؟ گفتم :نه نه میتونم,باکمک عقیل بلندشدم. مهرابیان نگاهی به عقیل کرد وگفت :این کیه دیگه؟ گفتم:یه دوست,یه برادر... گفت:ببین هما خانم ,نمیشه این پسربچه رابرد اخه اگر گیرمون بیارن ,درجا تیربارانیم,اینجا بمونه ,امن تره. گفتم:اگه بیاد وباعزت بمیره,بهترازاینه که اینجا زنده بمونه وتربیت بشه برای کشتن هم نوعهای خودش. مهرابیان دید اصراردارم,دیگه حرفی نزد وحرکت کردیم,دونفری که همراهش امده بودند چند قدمی جلوترحرکت میکردند تا اگر خطری بود,جلوش رابگیرند,منم شروع کردم ایه ی (وجعلنا من بین ایدیهم سدا ومن خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لابیصرون)راخواندن,چون شنیده بود که پیامبرص هنگام خروج مخفیانه از مکه باهمین آیه چشم وگوش کفارویهود راکه قصدجانش راکرده بودند,بست. توی حیاط چند نفری سرباز بودند که از بس نوشیده بودند درکی از اتفاقات اطرافشان نداشتند,خلاصه با هزاران استرس از اون مکان خارج شدیم,حالا میدونستم کنار مهرابیان وچریکهای فلسطینی هستم.... ادامه دارد ... ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌(دخٺࢪان فاطمیھ)
قسمت ۴۸ 🎬 آخرشب بود,خیابانها خلوت وساکت,گویی مردم بعداز روزی سرشاراز نوشیدن می به خواب مرگ رفته اند,آهسته,خیابانهای شهر را رد میکردیم ,ساختمانهای بزرگ ونوساز وشیک.. کم کم به جایی رسیدیم که بیشتر شبیه خرابه هایی ازشهربود,ساختمانهای نیمه مخروبه ,کاملا مشهود بودکه اهالی اینجا درفقرمطلقند,مهرابیان اشاره کردبه خانه ها وگفت:اینجا قسمت مسلمان نشین شهراست,بی شک اگر صهیونیستها از فرار ما اگاه شوند ,اولین جایی که سراغش میایند اینجاست. یکی از فلسطینیهاجلوی در خانه ای توقف کردوبااشاره به مافهماند که برای تعویض لباس وزدن ابی به سرورویمان داخل میشویم. به سرعت لباسهایمان رابالباسهای عربی تعویض کردیم وابی به دست وصورتمان زدیم ,حتی غذایی راکه برایمان مهیا کرده بودند راهمراهمان برداشتیم,اخه سپیده سرمیزد وماندنمان خطرناک بود.همراه دوجوان فلسطینی,سوار برموتری که اتاقکی رویش نصب شده بود,حرکت کردیم. ازشهرخارج شدیم وبعداز طی مسافتی ,موتور را زیر سایه ی درختی پارک کردند ودوباره پیاده حرکت کردیم. بعدازحدود نیم ساعت پیاده روی بااشاره ی عربها,ایستادیم ,دوجوان عرب مشغول کنارزدن خاکها شدند,ناگهان دری مخفی از زیر خاک نمایان شد. از در وارد تونلی تاریک شدیم, دوچراغ قوه روشن کردند وحرکت کردیم. درطول مسیر هر چند کیلومتریک جا ,دریچه هایی برای ورود هوا به داخل تونل تعبیه شده بود به طوریکه ازبیرون کاملا استتار بود وقابل رؤیت نبود. مهرابیان که متوجه ی تعجبم شده بود گفت:تعجب نکنید خانم سعادت ,ازاین تونلهای مخفی در سرتاسر فلسطین اشغالی وجود دارد که به همت مجاهدین فلسطینی ساخته شده تا درمواقع لزوم وخطر وگاهی برای عملیاتهای سری ازانها استفاده میشود,این تونلها گاهی صدها کیلومتر طول دارد,اسراییل کلی هزینه کرده تا این راههای مخفی راکشف کند ,منتها هنوز به هدفش نرسیده وان شاالله دیگرهم نمی رسد. چندساعتی میشد که پیاده میرفتیم,من که خسته شده بودم,عقیل این پسرک مظلوم هم ,مشخص بود خسته است اما اینقد سختی کشیده بودکه این خستگیها به چشمش نمیامد,کنار یکی از دریچه های تهویه نشستیم,مقداری نان وخرما خوردیم ,برای لحظاتی چشمانم رابستم. خواب شیرینی برمن مستولی شد ..... نمیدونم چندساعت ویاچندروز داخل تونل درحرکت بودیم,فقط هرازچندگاهی به اشاره ی دوجوان عرب باتیمم,نماز میخوندیم وغذایمان هم که محدودمیشدبه نان وخرما,میخوردیم وراه میافتادیم. بالاخره کورسو نوری از انتهای تونل به چشم میخورد به منبع نوررسیدیم دالانی بودکه از چوب وخاشاک وبرگ پوشیده شده بود,چوبها راکناری زدیم ویکی یکی ,بیرون آمدیم,دورنمایی ازیک روستا دیده میشد,یکی از جوانهای عرب با مهرابیان صحبت کرد وگفت:اینجا دیگه کارما تمام است,بعدازاین روستا شما به مرز لبنان میرسید وباموبایلش,تماسی گرفت,بعداز نیم ساعت یک سواری که به نظرمیرسیدقدیمی باشد از راه رسید من ومهرابیان وعقیل سوارشدیم از دوجوان فلسطینی خداحافظی کردیم. مهرابیان صندلی جلو نشست ومن وعقیل عقب ماشین,به محض سوارشدن,درآیینه ماشین, چشمم به زنی عرب خوردکه چشمهایش به گودی نشسته بود ودهانش ورم داشت,این زن اصلا شباهتی به همای سعادت نداشت,سرم راتکان دادم وباخود گفتم:خداراشکر زنده ماندم ,وباخودم زمزمه کردم:کسی که از دست ابلیسان اجنه سالم بیرون آید,ابلیسان اسراییلی که برایش چیزی نیستند خخخخ😊 لبخند به لب نگاهم به عقیل افتاد ,پاک ومعصوم سرش را روی زانوام گذاشته بود درخوابی شیرین سیرمیکرد. کم کم چشمهای من هم گرم شد وهیچ چیز از پیرامونم نفهمیدم.... ^^^^^^^^^^ باصدای راننده همزمان با مهرابیان ازخواب پریدم, خداییش نمیدونستم چقدخوابیدم ادامه دارد .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌(دخٺࢪان فاطمیھ)