فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر آنچه که شد هادى فطرس صلوات
خوانیم به دل شادى فطرس صلوات
میلاد حسین عید آزادى اوست
بر لحظه آزادى فطرس صلوات
ولادت امام حسین علیه السلام مبارکباد
🌺🌷🌺🌷🌺🌷🌺🌷🌺🌷
7.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ولادت حضرت ابالفضل العباس علیه السلام مبارک
در زمان مرحوم علامه بحرالعلوم رضوان الله تعالى عليه ، قبر مقدس حضرت ابوالفضل العباس (ع )خراب شد. به علامه بحرالعلوم خبر دادند كه قبر مقدّس حضرت عباس علیه السلام دارد خراب مى شود، علامه بحرالعلوم دستور داد تا قبر شريف ترميم و تعمير شود.
بنا بر اين شد كه روز معين به اتفاق استاد بناء به سرداب مقدس بروند و قبر را تجديد عمارت كنند.
در روز مقرر علامه همراه استاد بنا وارد سرداب و زير زمين شدند.
معمار نگاهى بقبر و نگاهى به علامه كرد و گفت : آقا اجازه مى فرمائيد سؤ الى بكنم ؟
فرمود: بپرس ؟
استاد بناء گفت : ما تا حالا خوانده و شنيده بوديم (مولاناالعباس ع )اندامى موزون و رشيد و قد بلند و چهارشانه داشته ، بطورى كه وقتى سوار بر اسب مى شده زانوهايش برابر گوشهاى اسب قرار مى گرفته .
پس بنابر اين بايد قبر مقدس هم بزرگ و طولانى باشد، ولى من مى بينم صورت قبر كوچك است ؟!
آيا شنيده هاى من دروغ است ، يا كوچكى قبر علت خاصى دارد؟!
علامه بحرالعلوم بجاى جواب سر بديوار گذاشت و سخت گريه كرد.
گريه طولانى علامه ، معمار را نگران و ناراحت و مضطرب نمود و عرضه داشت : آقاى من چرا گريان و اندوهناك شديد و سرشك غم از ديدگان فرو ميريزيد؟!
مگر من چه گفتم ، آيا از سؤ الى كه من كردم تاثرى بر شما روى آورده ؟
علامه فرمود: استاد بناء پرسش تو دل مرا بدرد آورد. چون شنيده هاى تو درست و صحيح است ،امّا من بياد مصائب و دردهاى وارده بر عمويم عباس (ع ) افتادم .
آرى عباس بن على (ع ) اندامى رشيد و قد و قامتى بلند داشت ، و ليكن بقدرى ضربت شمشير و تبرهاى دلسوز و گرزها و نيزه ها بر بدن ، نازنين او وارد كردند كه بدنش را قطعه قطعه نمودند و آن اندام رشيد بقطعات خونين تبديل شد.
آيا انتظار دارى بدن پاره پاره حضرت عباس ع كه بوسيله حضرت امام سجاد علیه السلام جمع آورى و دفن شد قبرى بزرگتر از اين قبر داشته باشد؟!
کرامات عباسیه
کرامتی عجیب از امام زین العابدین علیه السلام
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
حماد بن حبيب كوفي روايت مي كند كه يك سال در حال رفتن به حج بودم از قافله عقب ماندم و سرگردان شدم وقتي شب شد به يك وادي رسيدم درختي در آنجا بود به آن پناه بردم و در كنار همان درخت به استراحت پرداختم. در تاريكي شب جواني را ديدم كه لباس سفيد كهنه پوشيده بود. براي او چشمه آبي ظاهر شد و او وضو گرفت و قبل از شروع به نماز اذكاري خواند و بعد مشغول نماز شد در اين حال مشاهده كردم مقابل او محرابي ظاهر شد. نمازي بسيار طولاني و سوزناك همراه با ناله و استعاذه خواند، وقتي اين حالت را ديدم با خود گفتم اين مرد بايد از اولياء خداوند باشد، هنگامي كه نمازش تمام شد به من نگاه كرد و فرمود: اي حماد اگر توكل تو به خداوند نيكو بود راه را گم نمي كردي سپس دست مرا گرفت و گفت بيا و من پشت سر وي راه مي رفتم و چنان احساس مي كردم كه زمين را زير قدم هاي من در مي نوردند وقتي صبح شد به من فرمود: اين مكه است حالا برو. گفتم به آن خدايي كه به او اميد داريد بفرماييد شما كه هستيد؟ فرمود: چون مرا قسم دادي منم علي بن الحسين.
معجزات امام سجاد علیه السلام