eitaa logo
هنر مجاهد
2.8هزار دنبال‌کننده
179 عکس
54 ویدیو
6 فایل
شیخ حسین مجاهد • مدرک سطح چهار حوزه علمیه • کارشناس ارشد فیلمنامه نویسی • مولف ۱۴ کتاب تفسیری و داستانی • برگزیده ۱۶ جشنواره ادبی و هنری • کارشناس رسمی صداوسیما • معلم شاید دیر و اندک ولی به قدر توان پاسخ میدم @Salamrafigh1
مشاهده در ایتا
دانلود
هنر مجاهد
تا جوان هستی سعی کن تا جایی که میتوانی رنج #عشق را بچشی. چون این‌طور چیزها تا آخر عمر نمی‌ماند .
_ برخی را چنگکی می دانند که نیازهای تنشان را به آن بیاویزند. لحظه ای را که "نیاز" غلیان می کند ، "حادثه " می نامند و آن را با تمنا می جویند و آن گاه که نیاز فروکش کرد ، را از یاد می برند. "" محصول "انس" است و بعد از نیاز تن و در غیاب آن ، آغاز می شود. غیر از این تعریف را برای حضرت ، توهین آمیز می دانم. + پس جایگاه تن کجاست؟ آن را نادیده می گیری و به حساب نمی آوری؟ _ تن و لامسه واقعیتی انکار ناپذیر است دریا! ولی نه با آن آغاز می شود و نه با آن پایان می یابد. در سطحی پایین تر از کلمه و معنا ، گاهی تن و لامسه هم با حرارتش ، حضور را تایید می کند. ولی آن هایی که را از سطح تن و لامسه آغاز می کنند بعید می دانم به سطحِ کلمه و معنا اوج بگیرند. همان طور که اگر بگویند "" در یک نگاه متولد می شود و شعله می کشد ، دغل بازی کرده اند. " تازه کارها غالبا سرکشیِ هوس را با تولد اشتباه می گیرند... " @hibook
هنر مجاهد
▫️ ‏"صد سال تنهایی" همراه با روایت تبار بوئندیا ، در کنار اشارات محکم تاریخی و سیاسی‌اش به دنیای مرد
▫️ ‏در " صد سال تنهایی" مرگ، عقوبتی جانکاه یا ناگهانی نیست. همه پیشاپیش و در آرامشی حزن‌انگیز از آن خبر دارند. در میان تصاویر متعدد مرگ که همپای شخصیت‌های فراوان، تکرار و تکرار می‌شود، هیچ کدام به اندازه‌ی لحظه‌ی بردن جناره‌ی آئورلیانو سگوندو طنازانه نیست. ‏" رفقای قدیمی عیش و نوش‌های آئورلیانو سگوندو روی تابوتش تاج‌گلی گذاشتند با نواری کبود که بر آن نوشته شده بود: بروید کنار ماده‌گاوها چون عمر کوتاه است." @hibook
4_6023613880847044499.mp3
22.75M
قسمت بیستم: تا صفحه ۲۶۶ پایان موومان سوم! 📚 📝 @hibook با ما بشنوید✨ 2⃣0⃣
▫️ آخرین ماموریت هرکول این بود که به عالم اموات برود و سربر(سگ هادس) را به روشنایی روز بیاورد؛ یا به قول چاسر، در «‌قصه‌ی صومعه‌نشین»:« او، سربر، سگ پاسبان جهنم، را بیرون بیاورد ». زاکاری گری، نویسنده انگلیسی قرن هجدهم، در تفسیری بر کتاب« Hudibras »، ماموریت هرکول را چنین تعبیر می‌کند: « مقصود از این سگ سه سر: گذشته، حال و آینده است؛ زمان که همیشه همه چیز را می‌گیرد و می‌بلعد. هرکول بر او فائق می‌آید؛ و این بدان معناست که همیشه اعمال متهورانه بر زمان پیروز می‌شود زیرا این اعمال همیشه در خاطره‌ی آیندگان زنده است». کتاب موجودات خیالی بورخس ترجمه‌ی احمد اخوت نشر ماه‌ریز @hibook
▫️ ‏تو می‌گی من دارم مست می‌شم؟ پرت و پلا می‌گم؟ ‏حرفات منطقیه می‌گم تو نمی‌دونی آدم چه حالی داره. کسی نمی‌دونه آدم چه حالی داره گفتم:جز زن آدم ‏جک گفت:اون می‌دونه. اون خیلی خوب می‌دونه. اون می‌دونه. اون کاملا می‌دونه ‏همینگوی ‏پنجاه هزار دلار @hibook
هنر مجاهد
قسمت بیستم: تا صفحه ۲۶۶ پایان موومان سوم! 📚#سمفونی_مردگان 📝#عباس_معروفی @hibook با ما بشنوید✨ 2⃣0
آیدین گفت: دنیا پوچ و بی ارزش است و هیچ ارزشی ندارد. سورمه گفت: حرف های خوب بزن، دنیا بی ارزش نیست، فقط انسانی زندگی کردن خیلی سخت است. @hibook
ننه: فقط یک هنر را باید یاد بگیری و آن هم تحمل است، تحمل مریم: تحمل چی ننه؟ ننه: نگران آن نباش، موضوع کم نمی آوری. هزار خورشید تابان خالدحسینی @hibook
گفت: "دیوانگی شاخ و دم ندارد. وقتی آدم با آدم های دیگر شباهت نداشته باشد، دیوانه محسوب میگردد." گفتم: "اگر همه مردم دیوانه بودند، تا حالا همدیگر رو خورده بودند ." گفت: "نکته همینجاست که آفت عالم و بلای جان بنی آدم همیشه نیم عقلا و نیم ديوانگان بوده اند. و الا از آدم تمام عاقل و تمام دیوانه -اگر فرضا پیدا شود- هرگز سر سوزنی آزار نمی رسد." @hibook
«گفتم چیز خواندن را به کلی کنار گذاشته‌ای، تقریباً مثل ورزش. از مایه می‌خوری و خوف می‌شوی. خواندن بیش از هر چیز تمرین و عادت است. اگر از دست برود دوباره از سر گرفتن آسان نیست. مثل ورزشکاری که بدنش خشک شود. معلوم نیست دوباره بتواند یا لااقل به همان نرمی و آسانی گذشته بتواند.» - روزها در راه؛ شاهرخ مسکوب. @hibook
«بعضی از لحظات زندگیم را دو بار زیسته‌ام: یکی آن‌گاه که آن‌ها را زیسته‌ام؛ دیگر، آن‌گاه که آن‌ها را نوشته‌ام. به یقین آن‌ها را هنگام نوشتن عمیق‌تر زیسته‌ام- یادداشت‌ها؛ شارل بودلر. @hibook
4_5798812797198404630.m4a
22.61M
قسمت بیست و یکم: تا صفحه ۲۸۳ پایان موومان چهارم! 📚 📝 @hibook 2⃣1⃣
«می‌دانم که تنها چیزی که برایم مانده کلمه‌هایند، و می‌دانم که گه‌گاه وقتی آنها را در آغوش می‌گیرم کمتر احساس تنهایی می‌کنمکمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم نوشته‌ی اسلاونکا دراکولیچ ترجمه‌ی رویا رضوانی نشر گمان صفحه‌ی ۲۸۶ @hibook