هنر مجاهد
تا جوان هستی سعی کن تا جایی که میتوانی رنج #عشق را بچشی. چون اینطور چیزها تا آخر عمر نمیماند .
_ برخی #عشق را چنگکی می دانند که نیازهای تنشان را به آن بیاویزند.
لحظه ای را که "نیاز" غلیان می کند ،
"حادثه #عشق " می نامند و آن را با تمنا می جویند و آن گاه که نیاز فروکش کرد ، #عشق را از یاد می برند.
"#عشق" محصول "انس" است
و بعد از نیاز تن و در غیاب آن ، آغاز می شود.
غیر از این تعریف را برای حضرت #عشق ، توهین آمیز می دانم.
+ پس جایگاه تن کجاست؟ آن را نادیده می گیری و به حساب نمی آوری؟
_ تن و لامسه واقعیتی انکار ناپذیر است دریا!
ولی #عشق نه با آن آغاز می شود و نه با آن پایان می یابد.
در سطحی پایین تر از کلمه و معنا ، گاهی تن و لامسه هم با حرارتش ، حضور #عشق را تایید می کند.
ولی آن هایی که #عشق را از سطح تن و لامسه آغاز می کنند بعید می دانم به سطحِ کلمه و معنا اوج بگیرند.
همان طور که اگر بگویند "#عشق" در یک نگاه متولد می شود و شعله می کشد ، دغل بازی کرده اند.
" تازه کارها غالبا سرکشیِ هوس را با تولد #عشق اشتباه می گیرند... "
#ارتداد
#وحید_یامین_پور
@hibook
هنر مجاهد
▫️ "صد سال تنهایی" همراه با روایت تبار بوئندیا ، در کنار اشارات محکم تاریخی و سیاسیاش به دنیای مرد
▫️
در " صد سال تنهایی" مرگ، عقوبتی جانکاه یا ناگهانی نیست. همه پیشاپیش و در آرامشی حزنانگیز از آن خبر دارند. در میان تصاویر متعدد مرگ که همپای شخصیتهای فراوان، تکرار و تکرار میشود، هیچ کدام به اندازهی لحظهی بردن جنارهی آئورلیانو سگوندو طنازانه نیست.
" رفقای قدیمی عیش و نوشهای آئورلیانو سگوندو روی تابوتش تاجگلی گذاشتند با نواری کبود که بر آن نوشته شده بود: بروید کنار مادهگاوها چون عمر کوتاه است."
@hibook
▫️
آخرین ماموریت هرکول این بود که به عالم اموات برود و سربر(سگ هادس) را به روشنایی روز بیاورد؛ یا به قول چاسر، در «قصهی صومعهنشین»:« او، سربر، سگ پاسبان جهنم، را بیرون بیاورد ». زاکاری گری، نویسنده انگلیسی قرن هجدهم، در تفسیری بر کتاب« Hudibras »، ماموریت هرکول را چنین تعبیر میکند:
« مقصود از این سگ سه سر: گذشته، حال و آینده است؛ زمان که همیشه همه چیز را میگیرد و میبلعد. هرکول بر او فائق میآید؛ و این بدان معناست که همیشه اعمال متهورانه بر زمان پیروز میشود زیرا این اعمال همیشه در خاطرهی آیندگان زنده است».
کتاب موجودات خیالی
بورخس
ترجمهی احمد اخوت
نشر ماهریز
@hibook
▫️
تو میگی من دارم مست میشم؟ پرت و پلا میگم؟
حرفات منطقیه
میگم تو نمیدونی آدم چه حالی داره. کسی نمیدونه آدم چه حالی داره
گفتم:جز زن آدم
جک گفت:اون میدونه. اون خیلی خوب میدونه. اون میدونه. اون کاملا میدونه
همینگوی
پنجاه هزار دلار
@hibook
هنر مجاهد
قسمت بیستم: تا صفحه ۲۶۶ پایان موومان سوم! 📚#سمفونی_مردگان 📝#عباس_معروفی @hibook با ما بشنوید✨ 2⃣0
آیدین گفت: دنیا پوچ و بی ارزش است و هیچ ارزشی ندارد.
سورمه گفت: حرف های خوب بزن، دنیا بی ارزش نیست، فقط انسانی زندگی کردن خیلی سخت است.
#سمفونی_مردگان
#عباس_معروفی
@hibook
ننه: فقط یک هنر را باید یاد بگیری
و آن هم تحمل است، تحمل
مریم: تحمل چی ننه؟
ننه: نگران آن نباش،
موضوع کم نمی آوری.
هزار خورشید تابان
خالدحسینی
@hibook
گفت: "دیوانگی شاخ و دم ندارد. وقتی آدم با آدم های دیگر شباهت نداشته باشد، دیوانه محسوب میگردد."
گفتم: "اگر همه مردم دیوانه بودند، تا حالا همدیگر رو خورده بودند ."
گفت: "نکته همینجاست که آفت عالم و بلای جان بنی آدم همیشه نیم عقلا و نیم ديوانگان بوده اند. و الا از آدم تمام عاقل و تمام دیوانه -اگر فرضا پیدا شود- هرگز سر سوزنی آزار نمی رسد."
#محمد_علی_جمالزاده
@hibook
«گفتم چیز خواندن را به کلی کنار گذاشتهای، تقریباً مثل ورزش. از مایه میخوری و خوف میشوی. خواندن بیش از هر چیز تمرین و عادت است. اگر از دست برود دوباره از سر گرفتن آسان نیست. مثل ورزشکاری که بدنش خشک شود. معلوم نیست دوباره بتواند یا لااقل به همان نرمی و آسانی گذشته بتواند.»
- روزها در راه؛ شاهرخ مسکوب.
@hibook
«بعضی از لحظات زندگیم را دو بار زیستهام:
یکی آنگاه که آنها را زیستهام؛ دیگر، آنگاه که آنها را نوشتهام. به یقین آنها را هنگام نوشتن عمیقتر زیستهام.»
- یادداشتها؛ شارل بودلر.
@hibook
«میدانم که تنها چیزی که برایم مانده کلمههایند، و میدانم که گهگاه وقتی آنها را در آغوش میگیرم کمتر احساس تنهایی میکنم.»
کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم
نوشتهی اسلاونکا دراکولیچ
ترجمهی رویا رضوانی
نشر گمان
صفحهی ۲۸۶
@hibook