👌 خب حالا اگه بگم هممون یه همچین رفیقی داریم چی میگین ؟
یه رفیق قدرتمند که همه چیز به خواست و اراده اون هست ،
هر چی بخواد میشه ،
و هر چی رو نخواد اتفاق نمیفته .
🔸 یه رفیق خوب و مهربون که بقیه در مقابلش اصلاً به چشم نمیان !
بله درست حدس زدین
مسبّب الاسباب رو میگم .
🔺شعار و ادعا نیست ها !
خدا پشت و پناه ما هست ،
خدا صاحبِ و ولیّ ما هست ،
که همه کاره عالمه ،
هم قدرتمند ، هم مهربان
▫️تا او اراده نکنه برگی از درخت نمیفته ،
قطره بارونی به زمین نمیرسه ،
نوک سوزن اتفاقی در عالَم رخ نمیده .
🔸 با همچین رفیقی نا امیدی چرا ؟!!
✾" ✾ "✾ ════╗
eitaa.com/hmmnasehe
╚════ ✾" ✾" ✾
#مقابله_با_مشکلات
#نکته_چهارم
⬅️ یه خواهشی دارم ،
چند دقیقه به این آیه فکر کنیم :
❇️وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ ۖ وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ ۚ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۚ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
❇️ اگر خدا ضرری به تو برساند (برای امتحان یا کیفر گناه) هیچ کس جز او نمیتواند برطرفش کند ،
و اگر اراده کند خیری به تو برساند هیچ کس نمی تواند مانع شود !
به هر کس از بندگانش بخواهد آن را می رساند ،
و او آمرزنده و مهربان است .
هود/۱۰۷
#مقابله_با_مشکلات
#نکته_چهارم
ناصح
⬅️ یه خواهشی دارم ، چند دقیقه به این آیه فکر کنیم : ❇️وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِ
انصافا اگه چنین دیدی داشته باشیم ذره ای احساس نا امیدی می کنیم ؟
✔️از مسبّب الاسباب بودن خدا ماجرایی رو نقل کنم :
مرحومحاج شیخ مرتضی طالقانی تعریف میکنه :
بعضی طلبه های حوزه علمیه نجف ، شبها میرفتن پشت بوم میخوابیدن ،
یه شب از سر وصدا و هیاهو از خواب پریدم ،
دیدم طلبه ها دور یه نفر جمع شدن ،
منم رفتم بالا سرش ،
فهمیدم خواب که بوده غلطیده و از پشت بوم افتاده پایین !
وقتی رسیدم تازه از خواب بیدار شد ،
اصلا نفهمیده بود از پشت بومسقوط کرده ،
فردا هم صحیح وسالم سر کلاس حاضر شد .
❗️چند شب دیگه خبر دار شدم یه طلبه که رو تخت خوابیده بوده از تخت افتاده پایین و از دنیا رفته 😳
حالا نمیدونم همون طلبه بود یا یکی دیگه .
📚داستانهای شگفت ، ص ۳۳
✾" ✾ "✾ ════╗
eitaa.com/hmmnasehe
╚════ ✾" ✾" ✾
#مقابله_با_مشکلات
#نکته_چهارم
#حکایت
ناصح
⁉️ برای مهمانیِ بزرگ آماده ایم؟! هر موقع قراره به مراسم خاص و بزرگی بریم از چند روز قبلش فکرمون درگ
سلام 🌸
امیدوارم خوب و سلامت باشین .
معذرت میخوام امروز فرصت نشد بحث رو ادامه بدیم .
🍃 سال گذشته اواخر ماه شعبان از خطبه شعبانیه صحبت کردیم ،
حرفهایی که پیامبر برای کسب آمادگی و استفاده بهتر از ماه مبارک رمضان فرمودن .
🍃 مرور این خطبه خیلی اهمیت داره ،
علامت میزنم تا راحت تر پیدا کنین .
تا فردا یا علی 👋
🔹 چند روز پیش در مورد رفاقت خدا گفتم ؛
گفتم هممون یه رفیقِ با مرامِ مهربونِ قدرتمند داریم ،
رفیقی که خیلی هم ، ما رو دوست داره .
🔺قاعدتا باید برامون سوال پیش بیاد پس با وجودِ یه همچین رفیقی ، چرا ما این همه مشکل داریم ؟
چرا برامون کاری نمیکنه ؟
چرا دعامون رو مستجاب نمیکنه ؟
✅ پسرم ۴ سال و نیمشه ،
چند شب پیش بهم گفت :
من دیگه خدا رو دوست ندارم !
اصلا بهش اعتماد ندارم !
گفتم : چرا بابا جون ؟
گفت :
من بالن میخوام ،
دعا کردمخدا بهم پارچه و چوب بده تا بالن بسازم ، ولی به حرفم گوش نداده ،
منم دیگه براش جایزه نمیخرم 😂😐
🔺جواب حرفهایِ پسرم برا هممون معلومه ،
🔸 آخه نمیتونی بالن درست کنی ،
🔸 بالن به دردت نمیخوره ،
🔸 اصلا نمیتونی ازش استفاده کنی ،
و هزار تا چیز دیگه .
🔹حالا ما چه قدر با خدا این جوری حرف زدیم ؟
تا یه جا دعامون مستجاب نشه ،
تا به یه مشکل بخوریم ،
تا یه دردسری برامون پیش بیاد
همین حرفا رو که پسرم گفت به خدا میزنیم ،
❗️در حالی که نمیدونیم چی به صلاحمون هست و چی به ضررمون !
❗️خیلی وقتا هم که مشکلات رو خودمون با اشتباهاتمون به وجود میاریم و غرش رو سرِ خدا میزنیم !
❗️بعضی دعاهامون هم احتیاج به گذرِ زمان و البته برنامه و تلاش خودمون داره .
🔺خلاصه هممون یه رفیقِ خوبِ مهربون و قدرتمند داریم ؛
قدرش رو بدونیم .
✾" ✾ "✾ ════╗
eitaa.com/hmmnasehe
╚════ ✾" ✾" ✾
#مقابله_با_مشکلات
#نکته_چهارم
ناصح
✔️ خوبه حکایت بعضیا که تو اوجِ گرفتاری و نا امیدی مشکلشون حل شده رو با هم بخونیم :
بازم ازین حکایتها بگم ☺️
🍂 یکی از بزرگترین و ثروتمندترین 💵 تاجرها نقل میکنه :
به حجّ 🕋 مشرف شده بودم ، یه کیسه پول 💰داشتم که سه هزار دینار داخلش بود ،
بین راه جایی برای دستشویی رفتن ایستادم ،
همونجا کیسه پولم افتاد ،
وقتی متوجه شدم که فرسنگ ها از اونجا دور شده بودیم و دیگه امکان برگشت نبود ،
ولی چون خیلی پولدار بودم از گم شدن این همه سکّه ناراحت نبودم .
🍂 به وطن که رسیدم بلا و مصیبت از همه طرف بهم رو آورد ،
مصییت پشت مصیبت ،
همه داراییم رو از دست دادم .
🍂 از خجالت پیش دوستانم ، و طعن و کنایه دشمنانم از شهر محل سکونتم کوچ کردم و آواره شدم .
🍂 یه شب بارونی و تاریک که همراه عیالم بودم ، به روستایی رسیدیم ،
همه سرمایم یه دُنگ و نیم نقره بود ،
یه کاروانسرای متروکه پیدا کردم که شب رو اونجا صبح کنیم ،
همسرم باردار بود و همون شب ، درد زایمان سراغش اومد ،
بهم گفت :
یه چیزی برا خوردن بیار وگرنه از ضعف و درد میمیرم!
🍂 یه بقالی پیدا کردم ، با اصرار و خواهش مغازه رو باز کرد ، یه دُنگ و نیم نقره رو دادم ، مقداری روغن زیتون و شیر ریخت توی کاسه گِلی و داد دستم .
🍂 نزدیکِ کاروانسرا لیز خوردم ، ظرف از دستم افتاد و شکست ،
روغن زیتون و شیر ریخت !
از زندگی سیر شده بودم 😔 دیگه هیچی نداشتم ،
زنم رو هم داشتم از دست میدادم ،
شروع کردم به گریه و زاری و زدن تو صورتم ...
✾" ✾ "✾ ════╗
eitaa.com/hmmnasehe
╚════ ✾" ✾" ✾
#مقابله_با_مشکلات
#نکته_چهارم
#حکایت
♦️ادامه در پست بعدی :
🍂 از صدای آه و ناله من یه نفر از خواب بیدار شد ،
سرش رو از پنجره بیرون آورد که نصف شبی چرا خواب رو از ما گرفتی؟
سرم رو بالا کردم ،
چه خونه ای داشت 😢
قصر بود اصلا !
🍂 گفتم لیز خوردم و روغن زیتون و شیرم ریخته ،
گفت : این همه گریه زاری فقط برا همین ؟!
خجالت بکش .
حرفش آتیش به دلم زد ،
گفتم :
منو این جوری نبین ،
فلان سال حجّ رفته بودم ، فلان مکان کیسه پولم که سه هزار دینار توش بود رو گم کردم ، عین خیالم نبود ،
الآن گرفتارم .
🍂 گفت :
نشونی اون کیسه رو بهم بگو !
گفتم :
چی میگی تو این وضعیت ، زنم الآن می میره .
از خونه اومد بیرون ، گفت :
تا نشونی ندی دست ازت برنمیدارم .
🍂 نشونی کیسه پولم رو گفتم ، وقتی شنید منو برد خونش ،
کنیزهاشم فرستاد دنبال زنم .
همه اسباب راحتی من و زنم رو اون شب فراهم کرد ، بچه هم به سلامتی به دنیا اومد .
🍂 بهم گفت : چند روزی پیش ما بمون .
بعد از ده روز که گذشت گفت :
چه کاری بلدی؟
گفتم : تاجر بودم .
گفت : بهت سرمایه میدم تا خرید و فروش کنی و با هم شریک باشیم .
دویست دینار بهم داد ،
کارم رو شروع کردم .
🍂 بعد از چند روز کیسه پولی آورد و گذاشت جلوم ،
دیدم همون کیسه پول خودم هست که تو سفر حج گم کردم .
از خوشحالی غش کردم .
🍂 وقتی به هوش اومدم گفت :
چند سال هست زحمتِ نگهداری این پولا رو میکشم ، همون شب اول فهمیدم این پولا برا تو هست ،
ترسیدم بهت برگردونم از خوشحالی بمیری !
🍂 کیسه پول رو گرفتم و به شهر خودم برگشتم ،
دوباره تجارت رو شروع کردم و خیر و برکت از هر طرف بهم میرسید .
📚 گناهان کبیره ، ج۱، ص ۸۱
(به نقل از کتابِ فرج بعد الشده)
✾" ✾ "✾ ════╗
eitaa.com/hmmnasehe
╚════ ✾" ✾" ✾
#مقابله_با_مشکلات
#نکته_چهارم
#حکایت
ا⚜⚜⚜
ا⚜⚜
ا⚜
از امید به مسبّب الاسباب صحبت می کردیم .
خدا رحمت کنه حاج آقا مجتبی تهرانی رو ،
یه دفعه می فرمودن :
1⃣ خدا قادرِ مطلق هست ، یعنی هر چی اراده کنه همون لحظه به وقوع می پیونده .
2⃣ عالِمِ مطلق هست ، همه چی رو میدونه ، و از همه مشکلات من خبر داره .
3⃣ با عطا کردن و حل کردن مشکلاتِ بندهاش هم چیزی ازش کم نمیشه ، ضرر نمی کنه .
4⃣ بنده هاش رو هم دوست داره .
✅ با توجه به این ۴ تا نکته وقتی مشکلی تو زندگیمون هست ،
یعنی دلیل و حکمتی داره .
👌 یه مثال بزنم :
یه بچه 👦 که سرما خورده از مادرش بستنی میخواد ،
معلومه که مادر توانایی خرید بستنی رو داره ،
میدونه هم که بچش چه قدر بستنی دوست داره ؛
ولی به خاطر علاقه به فرزندش این کار رو نمیکنه .
بچه گریه میکنه ، به مادرش میگه :
تو بدی ، تو منو دوست نداری و ...
مادر هم فقط با لبخند نگاش میکنه و وظیفه مادریش رو انجام میده .
✾" ✾ "✾ ════╗
eitaa.com/hmmnasehe
╚════ ✾" ✾" ✾
#مقابله_با_مشکلات
#نکته_چهارم
⚜
⚜⚜
⚜⚜⚜
✔️ این حکایت مربوط میشه به سال ۱۲۹۹ در کاشان .
ماموری از طرف حکومت از سید فقیری طلب پول زیادی می کرده ،
سیّد رو تحت فشار قرار داده بوده و دست از سرش بر نمی داشته ،
سیّد هم هر چی التماس و خواهش می کرده یه مهلت بده ، قبول نمی کرده .
🔹 به مامور میگه :
به خاطر جدّم یه مهلت بهم بده .
مامور با بی ادبی تموم میگه :
اگه جدّت می تونه یا برات کاری کنه ،
یا شرّ منو از سرت کم کنه.
اگر تا فردا پول رو ندی نجاست به حلقت می ریزم ،
پس به جدّت بگو هر کاری می تونه بکنه !
🔹 مامور اون شب میره پشت بوم میخوابه ، نصف شب برای دستشویی کردن بلند میشه ،
هوا تاریک بوده و اینم خوابالو
اشتباهی پاشو میزاره روی ناودون و میفته پایین ،
اتفاقا زیر ناودون هم چاه مستراحی بوده که صاف با سر میره توش !
🔹 نصفِ شبی کسی متوجه نمیشه ، صبح می فهمن یکی افتاده تو چاه ،
میارنش بیرون ، میبنن اون قدر از نجاست خورده که شکمش ورم کرده و مُرده !
📚 خزائن مرحوم نراقی
✾" ✾ "✾ ════╗
eitaa.com/hmmnasehe
╚════ ✾" ✾" ✾
#مقابله_با_مشکلات
#نکته_چهارم
#حکایت
🌟 در آستانه ماه مبارک رمضان 🌙 هستیم و چون نیازه مطالب و بحث های جدیدی ارائه بشه - مخصوصا با توجه به تعطیلی مساجد و جلسات -
بحثِ نا امیدی و مقابله با مشکلات رو تموم کنیم .
🌸
🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
✔️ اول دلیلِ مطرح شدن این مباحث رو عرض کنم :
تو معاشرتها و سوال جوابها یه چیزی به چشم میومد ؛
◀️ یه جور حسِّ افسردگی و نا امیدی ،
عدم رضایت از زندگی ، غر زدن به زمین و زمان !
⬅️ یه قسمتش حرفهای معنوی و اُخروی بود ،
این که ما خیلی گناه کاریم و دیگه بدبخت شدیم ،
دیگه خدا ما رو نمیبخشه و ازین حرفها .
⬅️ یه قسمتش هم مشکلات و سختی های زندگی بود ،
پول نداریم ،
سنّم رفت بالا هنوز مجرّدم ،
شکست عشقی خوردم و این جور چیزا .
🌸
🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸