eitaa logo
هُبوط | فاطمه سعادت🇮🇷
142 دنبال‌کننده
132 عکس
51 ویدیو
3 فایل
فاطمه دختر خواهر همسر مادر دچار ِ کمی جنون نویسندگی #ف_سین_ه @fatemesaadat89
مشاهده در ایتا
دانلود
الان وظیفه‌ی ما، مطالبه است... مطالبه‌ی انتقام به هر طریقی که هست... انتقام در همین امروز و در همین ساعات... اسرائیل همچنان مشغول پنجه‌پرانی است و اگر حمله‌ی ایران زود انجام نگیرید، این حیوان هر لحظه هارتر می‌شود...
لا یوم کیومک یا اباعبدالله آقای امام حسین! هیچ روزی مثل عاشورای شما نمی‌شود... اما آقاجان! روز سخت و عجیبی‌ست... خودتان ایمان و عاقبت ما را در دست بگیرید... نگذارید سرافکنده شویم... به زور هم که شده دست ما را بگیرید و دنبال خودتان بکشید...
عمو قاسم شما که رفتی دیگر دنیا روی خوشش را به ما نشان نداد... شما که رفتی، دنیا نحس شد... عمو قاسم کاش بودی...
حالا که از نزدیک خانه‌مان صدای پدافندها را می‌شنوم کمی از استرس مادران غزه را درک می‌کنم... هیچ وقت فکرش را نمی‌کردم زندگی لحظات اینقدر جدی هم داشته باشد! نصر من الله و فتح قریب
بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله قاصم الجبارین... ما پیروزیم، حتی اگر کشته شویم...
وعده‌ی خدا پیروزی حق و نابودی باطل است... ما به آیات خدا ایمان داریم، حتی اگر کشته شویم...
یَدُالله فَوقَ اَیدیهِم... ما به دستان خدا ایمان داریم... و علی دست خداست بر روی زمین. . . ما به علی ایمان داریم، حتی اگر کشته شویم...
3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرق دارد با چه ذکری بزرگ شده باشی. . . فرق دارد چه کسی لقمه توی دهانت گذاشته باشد... آنها فرزندان نامشروع شیطان‌اند اما ما نان و نمک سفره‌مان را از امام رضا می‌گیریم ما اولین قدم‌هایمان را با ذکر یا علی برداشته‌ایم... بله ما ملت امام حسینیم... .
Hossein SotoudehHossein Sotoudeh - Abero Bordam.mp3
زمان: حجم: 4.1M
ذخایر موشکی ما بسیار است اما ما ذخیره‌ای داریم در دلمان پرنور، پر قدرت، دریا، لطیف، مادر. . . ما مادری داریم که برای بچه‌های علی و فاطمه ساحل ِ آرامش بود... ما ام‌البنین داریم... @hobut68
دلم می‌خواهد بروم بایستم بالای سر یکی از آن جانوران دوپایی که در تل‌آویو زانو بغل گرفته است و از ترس به خودش می‌لرزد. بزنم سر شانه‌اش به چشم‌هایش زل بزنم و بپرسم: "درد داشت؟!" و هنوز برای جواب لب نجنبانده ادامه بدهم: " بقیه‌اش بیشتر درد داره توله‌ی شیطان!"
نمی‌دانم صدای بالگرد است یا هواپیما؟! می‌شنوم! بچه‌ها خوابند. یکی سمت راستم یکی سمت چپم. فاصله‌ی کتابخانه تا بالش دخترم را چک می‌کنم که ببینم اگر بیافتد... فاصله‌ی پنجره‌ها... دلم آشوب است، از سر شب تا الان صدای پدافند‌های فعال را می‌شنوم. نگرانم! برای بچه‌ها... برای دوستانم که باردارند! نکند یک دفعه از صدایی بترسند... فاصله‌ی اپن آشپزخانه تا پسرم را چک میکنم... فرداشب رختخواب‌ها را باید با زاویه‌ی دیگری پهن کنیم! منتظرم ایران عملیات را شروع کند تا بخوابم... انگار پرتاب موشک‌ها از آشوب قلبم کم می‌کند! خدایا! لطفا ما را بغل کن! محکم!