با ما همراه باشید در کانال احکام و معارف دینی با زبانی شیرین و بیانی شیوا
تشریف بیاورید به کانال خودتون👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2858156665C1095374719
همچنین@ahkmar
هدایت شده از هیئت آل یاسین قم
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پخش_زنده
ویژه برنامه شام شهادت حضرت زینب(س)
حجت الاسلام صادقی واعظ
کربلایی امین شادکام
کربلایی سجاد محمدی
هنوز هیئت پیدا نکردی؟؟؟
بیا سریع عضو شو
https://eitaa.com/joinchat/266600864C3f32c53c29
بسم الله...
آغاز حرکت کاروان مردمی "ازخراسان تافلسطین"
فردا 3شنبه 1402/11/10
راس ساعت 8صبح
از بابالرضا علیهالسلام حرم مطهر رضوی.
لطفا جهت دریافت پرچم، ساعت 7:30 تشریف بیاورید.
هدایت شده از ما ملت شهاد تیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بالا رفتن پرچم انصارالله روبروی کنسولگری رژیم صهیونیستی در ترکیه
🔹 روز گذشته مردم ترکیه در اعتراض به اقدامات رژیم صهیونیستی در نسل کشی مردم غزه، تجمع اعتراضی بصورت کاروان خودرویی در مقابل کنسولگری این رژیم در استانبول برگزار کردند.
🔹معترضان همچنین با در دست داشتن پرچم کشورهای محور مقاومت بخصوص مقاومت انصار الله یمن، اقدامات یمنی ها در حمله به منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی را مورد حمایت قرار دادند.
هدایت شده از ما ملت شهاد تیم
🔴اگه یه فوتبالیست حرف ضد دین بزنه و یا تو پارتی دستگیر بشه همه جا خبرش پر میشه اما اگه یه فوتبالیست بره اعتکاف حرم امام رضا و سه روز صورتشو با چفیه بپوشونه که بتونه ناشناس زيارت کنه خبرش خیلی صدا نمیکنه. دمت گرم آقا محمد انصاری
هدایت شده از ما ملت شهاد تیم
📌#روایت_کرمان
«بزرگ مرد کوچک»
🌿ساعت از دوازده شب گذشته بود.دوری توی بخش زدم تا مطمئن شوم بیمارها مشکلی ندارند و نرده ی تخت ها بالاست که کسی توی خواب از تخت نیفتد.
صدای ناله ی ضعیفی از اتاق نزدیکم شنیدم.سرم را بردم داخل. ناله ی دردمند الیاس بود،جانباز دوازده ساله ی حادثه اخیر.
😔نگران شدم که نکند فهمیده پسردایی اش شهید شده و خبرش را پنهان کرده ایم.
تا نگفتم:«چرا نخوابیدی؟» نگفت:«درد دارم»
ساچمه دقیقا خورده بود به آشیل پشت پایش و از بین برده بودش، طوری که شاید هیچوقت دیگر نمی توانست مثل سابق راه برود.
آمپول مسکن را شکستم و کشیدمش داخل سرنگ و ریختم داخل سرم متصل به دستش.قطره ها را تنظیم کردم و صبر کردم که کمی از دارو وارد رگ شود و خیالم راحت شود آرام تر شده.
از سر کنجکاوی پرسیدم:«الیاس! خودمونیم ها! دیگه هیچوقت گلزار 🥀شهدا میری؟» چشم هایش توی تاریکی اتاق برق زد و گفت:«معلومه که میرم! از چیمیترسم که نرم؟» پیچ سرم را کمی جابجا کردم و گفتم:«ممکنه باز بمب بذارن ها...»💥 درد توی صورتش با لبخند ملیحش قاطی شد و گفت:«خب بذارن! اونوقت من هرروز می رم!» و خندید.