هو
دستهای شریعت را بهپندار خویش کنار گذاشتهاند، در حالیکه شریعت پیوسته هست و کنارگذاردنی نیست و قول هر قائلی و اعتقاد هر معتقدی و مدلول هر دلیلی را فرا میگیرد، زیرا شریعتِ نازل شده، متکلّم از جانب خداست. امّا طایفهی ما چیزی از شرع را ترک نمیکنند، بلکه نظرشان و حکم عقلشان را بعد از ثبوت شرع، ترک میکنند؛ اینان سادات و سروران عالمند.
فتوحات مکیه
ابن عربی
هو
گفتند: چرا بدین فضل که حق با تو کرده است خلق را به خدای نخوانی؟
گفت: کسی را که او خود بند کرد
بایزید چون تواند که بردارد؟
هو
طاووس عارفان بایزید بسطامی قدس الله روحیه یک شب در خلوتخانۀ مکاشفات کمند شوق را بر کنگرۀ کبریای او در انداخت، و آتش عشق در نهاد خود برافروخت، و زبان را از در عجز و درماندگی بگشاد و گفت یا رب متی اصل الیک؟ بار خدایا تا کی در آتش هجران تو سوزم، کی مرا شربت وصال دهی؟ به سرش ندا آمد که بایزید هنوز تویی تو همراه توست اگر خواهی که به ما رسی دع نفسک و تعال، خود را بر در بگذار و در آی.
#سعدی
هو
🔹 عجب روایتی ...
🏴 امام کاظم علیه السلام فرمودند:
اِذَا مَرَّ بِک اَمْرَانِ لَا تَدْرِی اَیهُمَا خَیرٌ وَ اَصْوَبُ فَانْظُر اَیهُمَا اَقْرَبُ اِلَی هَوَاک فَخالِفْهُ فَاِنَّ کثِیرَ الصَّوَابِ فِی مُخَالِفَةِ هَوَاک ؛
هر گاه دو کار برایت پیش آمد که ندانستی کدام یک بهتر و درستتر است، بنگر که کدام یک از آنها به هوس تو نزدیکتر است با همان مخالفت کن؛ زیرا بسیاری از درستیها در مخالفت نفس است.
📒تحف العقول / صفحه 398
هو
نار شرک جمله حسنات مشرک را خاکستر کند،و نور توحید جمله سئیات موحد را سوزد
یحیی بن معاذ رازی
حسنات العارفین
هو
علم نافع آن است که آدمی را از هر چه غیر خدا عزوجل است باز دارد و از هوا و هوس باطل دور دارد
سید امیر کلال نقشبندی قدس سره العزیز
هو
بزرگی گفت: وابسته به خدا شويد.
پرسيدم: چه جوري؟
گفت: چه جوری وابسته به يه نفر ميشی؟
گفتم: وقتی زياد باهاش حرف ميزنم،
زياد ميرم و ميام.
گفت: آفرين، زياد با خدا حرف بزن،
زياد با خدا رفت و آمد كن!
هو
داوود نبی گفت:
خداوندا چگونه دل را پاک گردانم؟
پاسخ شنید:
آتشِ عشق در او زن
تا هرچه به ما نسبت ندارد سوخته گردد.
#کشف_الاسرار
هو
او به سر وقتِ تو میآید،
نه از آن رو که کوشیدهای،
بلکه از آن رو که تسلیم بودهای.
#وحدت_عارفانه
هو
#انواع_من
وقتی لفظ " من " را بکار میبریم، یکی از این سه مقصود ماست:
من حیوانی
من انسانی
من ملکوتی
من حیوانی آن است که در آن با حیوانات مشترکیم، جسم داشتن ، خوردن، خوابیدن، شهوت و غضب داشتن و خلاصه آنچه فلاسفه به آن نفس حیوانی لقب داده اند.
من انسانی، همان اندیشه در نظر عرفاست و فلاسفه از آن به نفس ناطقه یاد میکنند.
ای برادر تو همان اندیشهای
ما بقی تو استخوان و ریشهای
من ملکوتی همان مقام خلافت الهی است. و از نظر عارفان فصل مقوّم انسان است، در واقع حقیقت انسان همان من ملکوتی اوست که برتر از جسم و روح است و این دو از اجزای آن هستند.
منِ تو برتر از جان و تن آمد
که این هر دو از اجزای من آمد
#گلشن_راز