هو
لو صحَّ مِنک الهَوَی أُرْشِدتَ لِلْحِیَل
اگر در عشق صادق باشی، خود عشق گوید که چه کنی تا به معشوق برسی.
ابن عربی
فتوحات مکیه _باب۱۷۸
انجه كه طي اين چهل وخورده اي سال سلوك متوجه شدم انست كه عليرغم اينكه سالك بايد تلاش وكوشش كند ولي تقديرات الهي در ظهور تاليفات ونوشتجات توحيدي بدست خود خداست ودر وقت مناسب كه خودش ميداند بسرعت اسبابش را جور ميكند ومتحقق ميشود.
شیخ قاسم طهرانی
هو
ای عزیز! حقیقت ارادت آن است که ارادت تو در ارادت او گم شود. تا یک ذره ارادت تو باقی بوَد، خودپرست باشی.
تا از خود پرستی فارغ نشوی، خداپرست نتوانی شد و تا بنده نشوی، آزادی نتوانی یافت.
تا پشت بر هر دو عالم نکنی به آدم و آدمیت نرسی، و تا از خود نگریزی به خدا نرسی و تا خود را فدا نکنی مقبول آن حضرت نشوی و تا همه در نبازی همه نگردی.
و این معنی جز به تجرید ظاهر و تفرید باطن، که از جمیع شواغل اعراض کنی، دست ندهد؛ و تا تجرید و تفرید، صفت سالک نگردد، ثمرهی توحید از شجرهی ارادت پدید نیاید و تا غیری را در باطن جای بوَد، سرّ توحید در لوح دل نقش نپذیرد.
پیر کامل مکمل میرسید علی همدانی
رساله ذکریه، ص ۴۹.
هو
دلم از کار جهان گرفته است. آمدهام تا مرا بخواهی، که دلم بر هیچکس قرار نمیگیرد اِلّا به تو.»
- ذکر جنید بغدادی؛ تذکرةالاولیا.
هو
سعدالدین فرغانی رحمه الله علیه:
قوت عقل هرگاه که از باطن سر بر زند،بالذات ادراک اشیا میکند نه به آلات(حواس ظاهر و باطن)و این وقتی میسر میشود که به ریاضت و تزکیه نفس از اخلاق ذمیمه و تخلق به اخلاق حمیده دست داده باشد و از صفاتی که به هوا تعلق دارد خلاص یافته باشد و به حضرتی که منبع علومست متوجه گشته باشد
مشارق الدراری،ص۵۷۴
هو
علم ودانش حجاب اعظم است که از آنگذشتن دشوار است زهی سعادت آنکه را به زیور علم ودانش آراسته شد وبه حجاب آن غرقه نشد واز آن بگذشت.
حضرت خواجه عبیدالله احرار(ره)
هو
خداوند فرمود:
«إِنَّ أَنكَرَ ٱلۡأَصۡوَٰتِ لَصَوۡتُ ٱلۡحَمِيرِ»
(زشتترین صداها صوت الاغ است)،
مرادش از آن،حال مرید است که پیش از هنگام سخن گوید!
شرح مشکلات الفتوحات المکیة و فتح الابواب المغلقات من العلوم اللدنیة،باب پنجم، ص48
عبدالکریم جیلی قدّس سرّه
هو
بایزید بسطامی فرمود:
از درهای مختلفی چون جهاد، نماز، روزه، زکات و سایر کارهای نیک به سوی حق وارد شدم، در آن درها ازدحام کثیری را دریافتم و برای خود مکانی برای قدم گذاشتن نیافتم تا بتوانم به سوی حق تقرب جویم،
پس متحیر ماندم و ندانستم که به چه چیز به سوی او تقرّب جویم.
پروردگارم را خواندم و گفتم: الهی به چه چیز به سوی تو تقرب جویم؟
گفت: به چیزی که مرا نیست.
گفتم: چه چیزی ترا نیست؟
گفت: ذلّت و شکستگی و افتقار.
بایزید گفت: از دروازۀ ذلت و شکستگی و افتقار به سوی حق وارد شدم، پس آنجا کسی را نیافتم مگر اندکی از مردم را.
شیخ_محی_الدین_ابن_عربی فتوحات_مکیه