هو
ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺭﻩ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ
ﻋﻤﺮﺕ ﺑﻪ ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﯿﺮﯼ
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪ
ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﯼ
"ﺷﯿﺦ ﺑﻬﺎﯾﯽ
👇👇👇👇
https://instagram.com/kolbeh_saraye_darvish
هدایت شده از هواداران کوی یار
عکس نوشته
♦️ استاد شوشتری
🌿[هواداران کوی یار]🌿
📿سخنان بزرگان و اولیای الهی📿
🆔 @havadaraneyar
هو
امیرالمومنین علی علیه السلام در وصف حضرت عیسی مسیح فرمود:
نه همسری داشت كه او را به فتنه درافكند
نه فرزندی كه غمگينش سازد
نه مالی كه او را به خود مشغول (و از خدا غافل) گرداند.
مرکز پژوهشهای تاریخ اسلام
(واقع در قم، تحت اشراف آیت الله یوسفی غروی)
🔵 اطلاعرسانی برنامههای مرکز
⚫️ تولید و انتشار مستندهای تاریخی (مثلاً بنگرید به مجموعه مستند مصاحف کهن)
🔵 آثار مکتوب و تألیفی مرکز در زمینۀ تاریخ اسلام (مثلاً بنگرید به کتاب «تاریخیار»)
⚫️ انتشار مطالب مرتبط با تاریخ اسلام (مثلاً بنگرید به ویژهنامۀ علمی اربعین یا سنگنوشته منسوب به امام رضا (ع) در ساوه)
🔵برگزاری نشستهای تخصصی مختلف (مثلاً بنگرید به نشستهای عاشوراپژوهی 1 و 2)
⚫️ انتشار برشهایی از سخنان استادان در خصوص تاریخ اسلام
🔵 انتشار اختصاصی درسها و سخنرانیهای آیتالله یوسفی غروی
کانال ایتا: https://eitaa.com/chsiqs
کانال تلگرام:https://t.me/chsiqs
از طریق نشانی زیر به کانال مرکز پژوهشهای تاریخ اسلام بپیوندید:⬇️⬇️
https://eitaa.com/chsiqs
هو
خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
#مولوی
@shahnematollahvali
هو
خداوند مرا بدون واسطه در چندین واقعه و خواب در مکه و دمشق مورد خطاب قرار داد و فرمود که بندگانم را نصیحت و اندرز ده و من هم آنان را به شاهراه محکم و صراط استوار راهنمایی و ارشاد می کردم ، و چون دیدم ورود در سلوک الی الله بسیار عزیز و ارجمند است ، کوتاهی ورزیده و عزم آن کردم که به خویش مشغول باشم و خلایق را بر آنچه هستند واگذرادم ، در مکه خوابی دیدم که حق متعال به من فرمود من از تو عملی را نمی پذیرم مگر آنکه بندگانم را پند و اندرز دهی ، پس بندگانم را اندرز و نصیحت کن! از این روی متصدی آن کار شده و خود را مورد سهام قرار دادم ، تا برای مردمان راه روشن سلوک را بیان سازم و آفات و آسیب های آن راه را از هر صفتی به آنان می رسد- یعنی از جهت فقها و فقرا و صوفیه و عوام- برایشان آشکار کنم. بنابراین هرکس که کمر مخالفت با مرا بست و کوشش در هلاکتم کرد ، خداوند مرا بر آنکس پیروز گردانید و به رحمت و فضلش مرا حفظ و نگاهداری فرمود.
شیخ محیی الدین بن عربی
فتوحات مکیه ، جلد ۱ ، صفحه ۱۳۵
هو
پیرانه سَرَم عشقِ جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بِنَهفتم به درافتاد
از راهِ نظر مرغِ دلم گشت هواگیر
ای دیده نگه کن که به دامِ که درافتاد
دردا که از آن آهوی مُشکینِ سیه چشم
چون نافه بسی خونِ دلم در جگر افتاد
از رهگذرِ خاکِ سرِ کویِ شما بود
هر نافه که در دستِ نسیمِ سحر افتاد
مژگانِ تو تا تیغِ جهانگیر برآورد
بس کشتهٔ دل زنده که بر یکدِگر افتاد
بس تجربه کردیم در این دیرِ مکافات
با دُردکشان هر که درافتاد برافتاد
گر جان بدهد سنگِ سیه، لعل نگردد
با طینتِ اصلی چه کُند، بدگهر افتاد
حافظ که سرِ زلفِ بتان دست کشش بود
بس طُرفه حریفیست کَش اکنون به سر افتاد