هو
مدتی هست که ما از خم وحدت مستیم
شیشهٔ کثرت این طایفه را بشکستیم
اینکه گویند فنا هست غلط میگویند
تا خدا هست درین معرکه ما هم هستیم
✏️ابوسعید ابوالخیر قدّس سرّه
هو
از آقای حاج میرزا حسن تیلی شنیدم که میگفت روزی آقای آسید کاظم صمدانی حکم آبادی نزد من آمد و گفت که همسرم در حال وضع حمل است و از نظر مالی در مضیقه هستم و از من کمک خواست
قبلِ از نماز مرحوم آقای حجت بود. آقای حجت مشغول فاتحه خوانی بر سر مزار پدرشان بود.
بعد از اینکه فاتحه ایشان تمام شد به ایشان عرض کردم که وضع عیال آسید کاظم چنین است و نیاز به کمک دارد ایشان فرمود حالا که وقتش نیست. عرض کردم آقا عیالش میخواهد وضع حمل کند و وضع حمل که وقت سرش نمیشود بعد از این حرف آقای حجت حواله ای به مبلغ بیست تومان برای یکی از مغازه دارها نوشت و من رفتم و آن را گرفتم و به آسید کاظم دادم
فردا بين الطلوعین در منزل ما زده شد با تعجب در را باز کردم دیدم شمس تائینی است.
شمس شیخی بود که در مسجد آقای بروجردی برای خانم ها منبر می رفت بی مقدمه پرسید شما دیروز چه کار کرده ای؟ گفتم چطور؟
گفت: دیشب حضرت سیدالشهداء علیه السلام را دیدم که به جایی تشریف میبرند.
فرمودند: من میروم از تیلی قدردانی کنم چون به یکی از فرزندان ما خدمت کرده است. آمدم از شما بپرسم که شما دیروز چه کرده بودید؟
به نقل از حضرت آیت الله شبیری زنجانی
هو
نقل است که گفت: مردی در راه پیشم آمد. گفت: کجا میروی؟ گفتم: به حج. گفت: چه داری؟ گفتم: دویست دِرَم. گفت: بیا به من دِه که صاحبِ عیالم و هفت بار گِردِ من در گَرد که حج ِتو این است. گفت: چُنان کردم و بازگشتم.
👤 ذکر بایزید بسطامی
📙 تذکره الاولیا
✍ عطار نیشابوری
هو
بایزید گفت: «خلق را پنجاه سال به او دعوت کردم و اجابت نکردند، ایشان را رها کردم و تنها به سوی او رفتم. دیدم که آنان پیش از من بدانجا رسیده بودند.»
و گفت از بایزید شنیدم که گفت: «در جبروت غیب شدم و در دریاهای ملکوت غوطه زدم و در حجاب های لاهوت تا به عرش رسیدم و عرش را تهی یافتم. نَفْسِ من بدان متوجه شد و گفتم ای سرور من! کجات جویم؟ پس پرده برافتاد و دیدم که منِ منم، پس من، منم. در جستجوی خویش واپس می روم و به خویشتن، و نه جز خویشتن، اشارت می کنم.»
@hohagh
هو
دوش از شورِ عشق و جذبهٔ شوق
هر طرف میشتافتم حیران
آخر کار، شوق دیدارم
سوی دیر مغان کشید عنان
چشم بد دور، خلوتی دیدم
روشن از نور حق، نه از نیران
هر طرف دیدم آتشی کان شب
دید در طور، موسیِ عمران
پیری آنجا به آتشافروزی
به ادب گِرد پیر مغبچگان
همه سیمینعذار و گلرخسار
همه شیرینزبان و تنگدهان
عود و چنگ و نی و دف و بربط
شمع و نُقل و گل و مُل و ریحان
ساقیِ ماهرویِ مشکینموی
مطرب بذلهگوی و خوشالحان
مغ و مغزاده، موبد و دستور
خدمتش را تمام بسته میان
من شرمنده از مسلمانی
شدم آن جا به گوشهای پنهان
پیر پرسید: کیست این؟ گفتند:
عاشقی بیقرار و سرگردان
گفت: جامی دهیدش از میِ ناب
گرچه ناخوانده باشد این مهمان
ساقیِ آتشپرستِ آتشدست
ریخت در ساغر آتشِ سوزان
چون کشیدم، نه عقل ماند و نه هوش
سوخت هم کفر ازان و هم ایمان
مست افتادم و در آن مستی
به زبانی که شرح آن نتوان
این سخن میشنیدم از اعضا
همه حتّیالورید و الشّریان
که: یکی هست و هیچ نیست جز او
وَحدَهُ لاالهَ الّاهو
#هاتف_اصفهانی
@sarire_kelk
هو
گذار بر ظلمات است، خِضر راهی کو؟
مباد کآتش محرومی، آب ما بِبَرد
(حافظ)
(راه از میان تاریکیها میگذرد، راهنما و مرشدی کجاست تا ما را هدایت کند؟ مبادا آتش حرمان و ناامیدی از رشد و کمال، سبب از دست رفتن آبروی ما گردد.)
سیر و سلوک و آداب بندگی را نمیتوان کورکورانه طی کرد، راهنما میخواهد و صالح زمان.
لذا مبادا برای پیشبرد اهداف خود به هر روشی دست یازیم الا ریسمان الهی، که در اینصورت جهلِ بیحیا و تعصب نفس را بر جان و مال و آبروی خود مسلط کردهایم.
و وااسفا که هنوز هم:
ناموس عشق و رونق عشاق میبرند
عیب جوان و سرزنش پیر میکنند
(حافظ)
@sarire_kelk
هو
فرق است بین کسی که نمیفهمد با کسی که نمیخواهد بفهمد.
کسی که گرفتار درد تعصب شده باشد هرگز حقیقت را درک نمیکند.
چنین کسی اگر روز روشن خورشید را در آسمان ببیند باز هم منکر روشنایی آن میشود.
دریغ از اینکه کسی نخواهد بفهمد و قیمت خود را نداند و از این رهگذر راه را بر خود گم کند:
دلا زین تنگزندانها، رَهی داری به میدانها
مگر خفتهست پای تو، تو پنداری نداری پا
چه روزیهاست پنهانی، جز این روزی که میجویی
چه نانها پختهاند ای جان، برون از صنعت نانبا
تو دو دیده فروبندی و گویی روزِ روشن کو؟!
زند خورشید بر چشمت که اینک من، تو دَر بگشا
#مولانا
@sarire_kelk
هو
"اثر ظلم محال است به ظالم نرسد"
#صائب_تبریزی
در این مورد باید سخن مشهور لابریوس را به یاد آوری، همان سخنی که وقتی در میانهی جنگ ادا شد توجه تمام مردم را به خود جلب کرد:
کسی که بسیاران از او میترسند باید از بسیاران بترسد...
#لوکیوس_آنایوس_سنکا
کتاب: در باب خشم
@sarire_kelk
هو
فاذا لم یجز الانسان رتبة الکمال فهو حیوان، تشبه صورته الظاهرة صورة الانسان، فأین الانسان الحیوان من الانسان المخلوق علی صورة الرحمن؟! فهو النسخة الکاملة و المدینة الفاضلة. (ف ح ۴۶۸/۲ - ح ۳۹۸/۴).
هنگامیکه انسان مرحلهی کمال انسانی را حایز نگشت، حیوانی است که صورت ظاهرش به صورت انسانی همانند است. پس کجا است انسانِ حیوانی، با انسانی که به صورت حق آفریده شده است؟ و او نتیجهی کاملِ آفرینش و مدینهی فاضله است.
📕 #انسان_کامل
✍ #محییالدین_عربی
ترجمه: دکتر گلبابا سعیدی
چاپ پنجم، ۱۳۹۹، ص۵۷
@sarire_kelk