31.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قدم 6⃣1⃣
🌷شهادتفقطدرجبھههاۍجنگنیست !'
اگرانسانۍبراۍخداکارکندوبهیاداوباشد
وبمیرد ؛ شھیداست :)
🎞انتشار اولین کلیپ تصاویر شهدای هنرمند شهرستان خوروبیابانک
✅آشنا شدن با رشته های هنری شهیدان
تنظیم کننده و طراحی: خانم یگانه غلامرضایی
ساخت کلیپ وگویندگی: خانم محبوبه همایون
✌️خداقوت دختران آفتاب
#بزرگداشت_شهدا
#کانون_بسیج_هنرمندان_خوروبیابانک
قدم7⃣1⃣
✅📸 در آلبوم خاطرات هفته دفاع مقدس ۱۴۰۲ ثبت شد
🌻📸قاب ماندگار با مادران شهدای هنرمند
🌻مادر شهیدهنرمند سید احمد آل داود
🌻مادر شهید هنرمند سیدرحمت الله آل داود
🌻اولین نمایش خیابانی گروه دختران آفتاب
🌻گلستان شهدای شهرخور
✌️بماند یادگاری...
✅آنچه توانسته ایم لطف خدابوده است
#ستارگان_درخشان
#ما_متحدیم
#ما_میتوانیم
#ما_توانسته_ایم
#گروه_دختران_آفتاب
#هیئت_هنری_حضرت_زینب
#کانون_بسیج_هنرمندان_خوروبیابانک
31.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢قسمت سوم رادیو دفاع
قدم8⃣1⃣
این قسمت: سرباز قاسم زاده رویت شد😳
📜خاطرات رزمنده آقای احمدثابتی
🎙گویندگی:خانم همایون
#کانون_بسیج_هنرمندان_خوروبیابانک
#هفته_دفاع_مقدس
@hoonarkhor99
قدم9⃣1⃣
🌷از شهیدان شعر گفتن سهل نیست
کار یک خودکار و کار عقل نیست
از شهیدان شعر گفتن عاشقیست
پا نهادن بر لب دلدادگی ست
چشمم افتاده به قبر یک شهید
نوزده ساله دلش غرق امید
نام او فرزند روح الله بود
بی نشان گمنام در گلزار بود
از تمام این شهیدان یک نشان
آمده از جبهه تنها استخوان
راهیان نور گشته روضه شان
مثل زهرا قبرشان شد بی نشان
👌بخشی از اشعار سرکار خانم عظیمی 👆
🌷🇮🇷غبار روبی در پایان مراسم اولین شب شعر یاد یاران #هفته_دفاع_مقدس و #هفته_وحدت توسط شاعران و مسئولین محترم
#ستارگان_درخشان
#ما_توانسته_ایم
#شب_شعر
#شهدا_گمنام
#کانون_بسیج_هنرمندان_خوروبیابانک
12.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐🌻بخش کوتاهی از شعرخوانی شاعر محترم سرکار خانم عظیمی
اولین شب شعر یاد یاران
شهدای گمنام خور
#ما_نزدیک_قله_ایم
#هفته_دفاع_مقدس
#هیئت_هنری_حضرت_زینب
#کانون_بسیج_هنرمندان_خوروبیابانک
زبانحال یک نوجوان از سفر راهیان نور. وخواندن وصیت نامه یک شهید..
از شهیدان شعر گفتن سهل نیست
کار یک خودکار و کار عقل نیست
از شهیدان شعر گفتن عاشقیست
پا نهادن بر لب دلدادگی ست
موجی از شور شعف دارد دلم
یک نفس حال عزا دارد دلم
مینویسم تا شوم بیدارتر
لرزش دستم شود آرامتر
چشمم افتاده به قبر یک شهید
نوزده ساله دلش غرق امید
نام او فرزند روح الله بود
بی نشان گمنام در گلزار بود
از تمام این شهیدان یک نشان
آمده از جبهه تنها استخوان
یا لباسی که شده غرقه بخون
شاهدی ازبزم سرتاسر جنون
راهیان نور گشته روضه شان
مثل زهرا قبرشان شد بی نشان
رمز یا زهرا کد تفسیر عشق
جبهه بوده مسلخ مردان عشق
ترکش و یک تن پر از زخم عمیق
مانده بر انگشتشان تنها عقیق
راوی اما خاطره تعریف کرد
یک وصیت نامه را تحلیل کرد
نامه ای دستش کمی هم سوخته
صاحبش شمعی که جان افروخته
متن نامه مثنوی ناب ناب
از ولایت گفته تا اسلام ناب
اشک راوی جاری وآغاز کرد
نامه را نام خداوند باز کرد
بر محمد داده او صدها سلام
بشنوید از من عزیزان این کلام
سنگر وخمپاره وسربند عشق
هم ولایت ،هم نماز وهم که عشق
با ولایت هم دل وهمپا شوید
دست برسینه فدای او شوید
حرف رهبر را به جان باید خرید
در رهش از قفل تن باید رهید
با کلام حق همیشه دوست باش
خط قرآن را به راهت نور باش
آنچنان گفته زمسجد این شهید
بهترین منزل بُوَد بَهرِ امید
ای جوانان وطن با احترام
این پدر،مادر بُوًند آرام جان
یادتان باشد که ما با نان خشک
جسممان دارد شمیم عود ومُشک
لقمه ای از سفره تان گر شد حرام
خون شود قلب علی از نامتان
تا توانی با حسین همراه باش
از گدایی در رهش یک شاه باش
خدمت خلق خدا چون میکنید
سختی مُردن بخود کم میکنید
خواهرم چادر حجاب برتر است
چادرت از خون من والاتر است
ای برادر غیرتت را زنده کن
چشم خودرا با شرافت خرج کن
حرف غیرت حرف ناموس وحجاب
کرده دلها را از این مطلب کباب
راوی یک باره نشست وگریه کرد
رشته افکار ما را پاره کرد
مثل اینکه در وصیت نامه بود
جمله ای پر از عطش پر آه وسوز
گفت راوی جمله را ، ما سوختیم
شمع سوزانی به دل افروختیم
حرف آن رزمنده شد آتش به جان
خواهشی از سوز دل از عمق جان
هر زمانی رو به سوی کربلا
راحت وآسوده رفتید بی بلا
مشتی از خاک مرا هم جمع کنید
توی گلدان هدیه بر مولا کنید
بوسه ای بر قبر عباسش زنید
اربعین هم جای من سینه زنید
تا که مهدی میکند جمعه ظهور
یادی از ما هم کنید وقت حضور
ما ندیده عاشقش بودیم وبس
تا نیاید زندگی باشد قفس
ما ره حق را گرفتیم والسلام
یادگار از ما بماند این کلام
باقی نامه به آتش سوخته
داغ جان سوزی به جانش دوخته
آه اما نامه اش امضا نداشت
گوشه اش اسمی برای ما نداشت
کارشان گمنامی و گم گشتگی ست
راهشان در راه حق دلدادگیست
بعد آنها ما که نام آور شدیم
پشت میز وصندلی آقا شدیم
یا که فرماندار، یا شهردار شهر
یا امام جمعه وُ بخش دار شهر
زندگی کردیم در بالای شهر
کت به تن کردیم شدیم آقای شهر
مجلسی یا دولتی گشتیم ما
دور برج و زانتیا گشتیم ما
روسری از سر چرا برداشتیم
لایوی از بی غیرتی افراشتیم
بانکها پر شد سراسر از ربا
شد نماز وهم دعا رنگ و ریا
دستمان در پشت پرده جا گرفت
مال بیت المال ما را هم گرفت
وای بر ما خواب عفلت رفته ایم
از مسیر پاکشان کج رفته ایم
ما چه ها کردیم با دست آوردشان
ضربه ها اما زدیم بر خونشان
گر چه در هر کوچه یک تابلو زدیم
بر ره وبر خونشان نارو زدیم
راستی فردا که پرده رفت کنار
با شهیدان می شویم ما همقطار؟؟؟
یا که از رفتارمان شرمنده ایم
ما خجل از روی هر رزمنده ایم
از شهیدان ای عجب جا مانده ایم
بی نواییم و به ره در مانده ایم
گمشده ماییم اکنون، این زمان
کن فرج ای مهدی صاحب زمان