قسم به روح #خمینی،قسم به #سید_علی
به امر رهبر و فرمودهای شخص ولی
قسم به عارف جبهه،به مصطفی چمران
به گریه دردل سنگر،تلاوت قرآن
قسم به ترکش وقطع نخاع وجانبازی
قنوت ودست جدای حسین خرازی
قسم به جوخه اعدام وسینه نواب
به عالمان شهید فتاده در محراب
به انتهای افق،سرگذشت حاج احمد
خوراک کوسه شدن درتلاطم اروند
قسم یه پیکربی سر،قسم به حاج همت
به چادر و به حجاب زنان باعفت
به صبح دوکوهه،به دردوصبراز رنج
غروب دشت شلمچه،به کربلای پنج
قسم یه سیدحسن شیرمردحزب الله
به جنگ سی وسه روزه،نبردحزب الله
قسم به حنجرلگدشده حجاج درمکه
به رمل های روان و به مقتل فکه
قسم به باکری وباقری وزین الدین
به غرش نهم دی به فتنه رنگین
قسم به تنگه مرصادوعقده ازصیاد
به غربت اسرا و شکنجه و فریاد
قسم به روح هنر از نگاه آوینی
به جنگ معتقدان ضدرنگ بی دینی
قسم به قدرت خون دربرابر شمشیر
به یک پدرکه نیامدپسر، اوشدپیر
به مادرسه شهیدی که خم نکرد ابرو
به تکه تکه شدن در مصاف رو در رو
به دست خالی رزمنده ای که میجنگید
به آن جنازه که باچشم بازمیخندید
قسم به خون خلیلی شهید راه حیا
به ندبه وبه کمیل و زیارت عاشورا
که تا رمق به تنم هست مکتبی هستم
حسینی ام وفدایی #سید_علی هستم
🌹به برکت صلوات برمحمدوال محمد(ص)
🍃نبودنت...
جبران نمےشوے
حتے بہ گریہ هاے شدید 🍃
#حاج_قاسم
یادشہداباذڪرصلوات
دختری که خانه قلبش، روشن به محبت پدرش، حسین علیهالسلام است، چشمهایش ازخودگذشتگی عمویش عباس علیهالسلام را در کربلا دیده و گوشش به اذکار برادرش امام سجاد(ع) آشنا است.
این است سکینه(س)، دختر آفتاب!
شاهد عروج پاکترین خلایق خداوند از محشر کبری کربلا!
پنجم ربیعالاول مصادف است با سالروز وفات یادگار سید و سالار شهیدان، سکینه(ع).
در کتاب «مقاتل الطالبیین» شعری به نقل از امام حسین علیهالسلام روایت شده است که آن حضرت با عشق بسیار فرمودهاند:
«خانهای را دوست دارم که سکینه و رباب من در آن خانه باشند. من آنها را بسیار دوست دارم و تمام اموال خود را صرف آسایش آنها میکنم. کسی حق ندارد مرا در این دوستی سرزنش کند؛ خواه در حیات من یا در ممات من.»[1]
حضرت سکینه(ع) در طول عمر با عزت خود شاهد حوادث و تحولات سیاسی و اجتماعی بسیاری از جمله واقعه عاشورا بود. این بانوی بزرگوار، یکی از اسیران کربلا بود که پس از شهادت پدر، به کوفه و شام برده شد و در کنار حضرت زینب(ع) و امام سجاد(ع) یکی از پیامرسانان نهضت حسینی بود...
🏴 فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت سکینه بنت الحسین علیهماالسلام را به محضر مقدّس امامعصر عجّلاللهفرجهالشریف و همه شیعیان و منتظران تسلیت عرض مینمائیم.
روایت شده که وقتی اهلبیت علیهمالسلام را در مجلس یزید بن معاویه لعنهماالله وارد کردند، به آنان مینگریست و در حالی که با یک طناب بلند به یکدیگر بسته شده بودند، از یکایک آنها میپرسید تا اینکه در میان آنان زنی را دید که صورتش را با ساعد دستانش پوشانده بود، زیرا پارچهای برای پوشاندن صورتش نداشت؛ یزید پرسید: او کیست؟ گفتند: سکینه دختر حسین (علیهماالسلام)؛ آن ملعون گفت: آیا تو سکینهای؟ در این حال بغض #حضرت_سکینه علیهاالسلام ترکید و چنان به گریه افتاد که نزدیک بود روح از بدنش خارج شود؛ #یزید گفت: چرا گریه میکنی؟ حضرت سکینه سلاماللهعلیها فرمود:
🥀 «چگونه گریه نکند کسی که حجابی برای پوشاندن صورتش از نگاههای تو و همنشینانت ندارد!»
📚 منتخب طريحی، ج۲، ص۴۷۳
زينب الكبرى عليهاالسلام من المهد الى اللحد، ص۳۷۹
Javad Moghaddam - Alamdar Khoda Negahdar [SevilMusic].mp3
4.34M
من سکینه ی حزینه ام..سنگ غم شکست آیینه ام
یه دنیا غمه تو سینه ام..وای وای وای
اون که بغضش رو خورد تو گلو..اون که تو دلش موند آرزو
اون که مشک رو داد دسته عمو..وای وای وای
*عمو رفتی برنگشتی.عمو تو کجای دشتی
عمو فراموش نکردی..عمو گفتی برمیگردی
عمو بی تو آب حرومه..عمو کارمون تمومه
رقیه غش میکنه اگه تب کنی..کاش بودی اوضامونو مرتب کنی
ای غیرت الله کجای تا که نگاه..به چشمای خیس عمه زینب کنی
(علمدار,خدانگهدار)
-آسمون نشین ای مه جبین..بخاطر ما خوردی زمین
جاش خالی کجاست ام البنین..وای وای وای
مادرت که نیست عمه که هست..جای تو شده علم بدست
رفتی و قد بابا شکست..وای وای وای
*عمو چشم خورد قد و بالات..عمو تیر زدن تو چشمات
عمو دستاتو بریدن..عمو رو تنت دویدن
عمو تو کمین نشستن..عمو فرقتو شکستن
رفتی و صحرا رنگ بیرحمی گرفت..هر دلی از رفتن تو زخمی گرفت
سفره ی نذری تو علقمه چیدی و..هرکسی از پیکر تو سهمی گرفت
(علمدار,خدانگهدار)
-حالا که عمو شدی شهید..دور خیمه ها شمر پلید
برا ما خط و نشون کشید..وای وای وای
خنجر با نگاه نشون میده..چکمه ی سیاه نشون میده
راه قتلگاه نشون میده..وای وای وای
*عمو وای از دل سنگی..عمو صد مرکب جنگی
عمو وای از ته گودال..عمو وای از تنه پا مال
عمو پیرهن میره غارت..عمو ما میریم اسارت
**تنگه دلم دست عمو رو بوس کنه..بابا کجاست دخترشو عروس کنه
کارم به جایی رسید دراین شهر شام..مطرب بیارن نگاه به ناموس کنه
(علمدار,خدانگهدار)
🚨🚨سریال افرا و صدا و سیمایی که در فرهنگ سازی لنگ میزند
سریال افرا داستان زندگی یک
محیط_بان و مشکلات پیش رو او را نشان میدهد.
1⃣مسعود محیط بان باوجدان و پرکار و مسئولیت پذیر سریال که میتوانست الگوی خوبی برای جوانان باشد متاسفانه به دلیل ضعف نویسنده و فیلمساز در فرهنگ سازی 👈در خانواده ضعیف عمل میکند به طوریکه همسرش از او ناراضی هست و اقدام به طلاق کرده
👈و از طرف دیگر بر اثر خطای دید ، مجرم شکارچی به نام پیمان را به قتل میرساند و به زندان می افتد و تا آخر سریال در زندان میماند.
🚨درد اینجاست که برای یک محیط بان که در حین انجام وظیفه اقدامی کرده بود، قانون هیچ تبصره حمایتی ندارد .
🚨نقطه ضعف سریال هم آنجا بود که ماموران تحقیق و تفحص صحنه جرم در سریال خیلی ضعیف عمل کردند و تلاشی برای بازسازی صحنه جرم و پیدا کردن شاهد پرونده نکردند!
👈اما وحید پسر کینه ای سریال تونست شاهد را پیدا کنه و تا پایان سریال حبسش کنه !!!! تا نتونه شهادت بده خطای غیر عمد رخ داده!!
2⃣وحید جوانی که به دلیل نبود پدر ، مسئولیت خانواده اش را سالها عهده دار بوده است و بعد از کشته شدن برادرش پیمان، به غیر از قصاص قاتل به هیچ چیزی راضی نیست
از ابتدای قضیه تا پایان سریال شاهد عقده گشایی و کینه شتری وحید هستیم که به حرف هیچ کسی گوش نمیدهد
هم از عوض مادر، هم از عوض پدر و هم از طرف خواهر و برادران تصمیم میگیرد و حتی شاهد قضیه را که میخواست درباره خطای غیر عمد مسعود حرف بزند را در جایی حبس میکند و خانواده اش را غیر مستقیم به گروگان میگیرد .
👈برای پدر مسعود شرط سند کارخانه را برای بخشیدن پسرش میگذارد
3⃣به طوریکه حاج محمود که از کودکی با سختی و تلاش صاحب کارخانه شده، برای دادن سند کارخانه به وحید حتی تا سرحد مرگ هم میرود
👈 کینه وحید اینجا هنوز تمام نشده تا در پایان با باز سازی صحنه قتل و زدن تیر به سمت مسعود ، بالاخره از مسعود میگذرد و او را رها میکند .
🚨🚨🚨اینکه صدا و سیما هیچ راهی نتوانست برای درمان کینه شتری آدمهایی مثل وحید ارائه دهد و او تا پایان سریال همچنان در آتش انتقام گیری بود، بسیار جای تاسف دارد.
4⃣ قسمتی از سریال هم درباره پیمان، است جوانی که با خواهر مسعود پنهانی رابطه دوستی ایجاد کرده بود و بعد از اینکه هنگام خواستگاری ،پدر مسعود او را تحقیر میکند و بی پولی اش را به رخش میکشد عازم جنگل میشود که از #کار #غیر_قانونی صاحب پول فراوان شود و همانجا هم به خطا کشته میشود.
5⃣ مائده، دوست دختر پیمان هم متاسفانه اون قدر #مشمئز_کننده است که اولش که رابطه دوستی پنهانی با پیمان داشت . بعد از مرگ پیمان ، هم با مادر پیمان رفت و آمد میکند چه شب چه روز در خانه مادر پیمان دیده میشود؛ به طوریکه مادر پیمان هر چیزی که برای مراسم ختم پیمان میخواهد بخرد مائده را با خود همراه میکند تا جایی که یادگارهای کودکی پیمان را دست این دختر میسپارد !!!!
مائده برای رفتن به خانه دوست پسر سابقش به حرف پدر و مادرش و نگرانی های آنها هم توجه نمیکند .
حتی در جایی به خاطر مادر پیمان، مقابل پدرش می ایستد و با درشتی با او صحبت میکند که چرا باعث خجالت آن مادر شد!!!
🚨🚨🚨این حد از ترویج دوست پسر و دوست دختری در سریال که عادی جلوه داده شده و سریال در پی نشان دادن مظلومیت این دختر و پسر هست واقعا مشمئز کننده بود.
✅۱_البته اینکه سریال در پی ترویج این نکته بود که رفتار ثروت مندان جامعه و تفاخر آنها و تحقیر ایشان نسبت به فقرا باعث ایجاد عقده و کینه در ایشان میشود هم نگاه درستی بود
✅۲_و حتی آن قسمت از سریال که اشاره هست به اینکه ثروت مندان و صاحبان مناصب ، بایستی دست جوانان را بگیرند و کمک کنند شغل مناسبی پیدا کنند هم نگاه دقیقی بود .
✅ ۳_درباره تاثیر منفی #ازدواج_های_اجباری که در سریال در ازدواج بین مسعود و مهتاب نمایش داده شده بود، هم سریال خوب اقدام کرد .
✅ ۴_نشان دادن شیوه برخورد غلط در جلسه خواستگاری که #تحقیر افراد و قراردادن #شروط_سخت برای آنها، بعدها باعث چه معضلاتی میشود هم سریال خوب کار کرده بود
🚨اما متاسفانه سریال افرا به دلیل ضعف فیلمنامه ، #پایان خوبی نداشت
👈و نتوانست فرهنگ اصیل ایرانی اسلامی را به مخاطبان معرفی کند .
👈 و شاید فقط توانست وضعیت فرهنگی برخی خانواده ها در جامعه را نشان دهد
👈بدون اینکه راه حلی برای حل معضلات ارائه کند .
🚨حیف از بودجه هایی که برای سریال خرج شد و حیف از وقتی که برای دیدن سریال تلف شد...
📝محمدلو
💠 دیدار با مدیران مدارس طرح شهید بهنام محمدی (مدرسه شهیدباهنر) در معیت مربیان طرح شهید بهنام محمدی بمناسبت تبریک سال جدید تحصیلی و ارائه مجوز فعالیت مربیان
🔹بسیج دانش آموزی کوثر شهرستان تکاب
┏⊰🌸🌸⊱━━━─━━┓
🆔@hoozekoosar
┗━━─━━━⊰🌸🌸⊱┛
🔊📌برگزاری دوره توانمند سازی دبیران آمادگی دفاعی مدارس شهرستان تکاب
🔹بسیج دانش آموزی کوثر و فهمیده شهرستان تکاب
👓 دستخط آیتالله قاضی از دستورالعمل همیشگی ایشان:
❗️ اگرنماز را تحفظ کردید، همه چیزتان محفوظ میماند!
#کوه_توحید
#آیتالله_قاضی
🌼فرازی از متن نامه احساسی حاج قاسم سلیمانی به شهید حاج حسین پورجعفری؛
✍حسین!
بارها که با هم به خطوط مقدم می رفتیم، من سعی می کردم تو با من نیایی و تو را عقب نگهدارم.
اگر چه هرگز بر زبان جاری نکردم و می نویسم برای آینده پس از خودم، که خدا می داند با هریک از آنها که از دست داده ام چه بر من گذشت و حتی بادپا، جمالی، علی دادی را از دست دادم و نگران بودم که تو را هم از دست بدهم.
همیشه جلو که می رفتم نگران پشت سرم بودم که نکند گلوله ای بخورد و تو شهید شوی.
به این دلیل خوشحال هستم که از من جدا شدی، حداقل من دیگر داغدار تو نمی شوم و تو زنده از من جدا شدی که خداوند را سپاسگزارم.
حسین جان!
شهادت می دهم که سی سال با اخلاص و پاکی و سلامت و صداقت زندگیت را فدای اسلام کردی. تو بی نظیری در وفا، صداقت، اخلاص و کتمان سر.
📌 *ماجرای شهیدی که با توسل به حضرت زهرا(س) کوسه را در اروند، دور کرد*
🔹️ اگه کوچکترین صدایی درمیاومد با تیر عراقیها سوراخ سوراخ میشدیم و اگه کاری نمیکردیم با دندونهای کوسه تیکه تیکه میشدیم.
🔹️ «من بودم و *شهید امیر فرهادیانفرد و شهید عباس رضایی.* یک چیزی خورد به تنهام، به خودم اومدم. قد یه کُنده بزرگ نخل بود. فکر کردم تنه درخته، هیچی نگفتم، دُم بالاییش توی تاریکی از آب بیرون زده بود. گفتم همه چیز تمام شد».
◇ آروم گفتم: «امیر، کوسه!»
◇گفت: هیس!... دارم میبینمش...
🔹️ دیدم داره ذکر میخونه. من هم شروع کردم. همینطور داشت حرکت میکرد. اگه کوچکترین صدایی در میاومد با تیر عراقیها سوراخ سوراخ میشدیم و اگه کاری نمیکردیم با دندونهای کوسه تیکه تیکه میشدیم.
🔹️ امیر ذکر میگفت؛ من هم همینطور. کوسه برگشت ودوباره نزدیک نزدیکتر شد.
◇با خودم گفتم لعنتی! یا شروع کن، یا برو، انگار گرسنه نیستی...
◇ کوسه شروع کرد دورمون چرخید. میگفتن کوسه قبل از حمله، دو دور، دور شکارش میچرخه، بعد حمله میکنه و دیگه تمومه.
◇ نزدیک نزدیک که رسید، صدای امیر آروم بلند شد، صداش هیچوقت یادم نمیره:
🔹️ *- یا مادر، یا فاطمه زهرا(س)، خودت کمکمون کن...*
◇ کوسه داشت همینطور نزدیک و نزدیکتر میشد. کوسه از کنارمون رد شد. اون طرفتر ایستاد. صدای امیر یک بار دیگه به گوشم رسید:
🔹️ *- یا مادر...*
◇ کوسه از ما دور شد و رفت. امیر توی آب گریهاش گرفت.
◇ باورمون نمیشد که هنوز زنده هستیم. پاش به خاک که رسید، عجیب عوض شده بود. اینقدر منقلب شده بود که انگار یه نفر دیگهاس.
◇ بیشتر وقتها غیبش میزد. پیداش که میکردن یه پناهی پیدا کرده بود، چشماش خیس بود و قرآن زیپی کوچیکش دستش بود. این اتفاق هفت شب قبل از عملیات والفجر هشت افتاده بود.
🔹️ توی این مدت اگه امیر اسم *حضرت فاطمه زهرا(س)* رو میشنید، گریه امونش نمیداد.
#کتاب_شهداواهل_بیت #ناصرکاوه
🔹️ راوی: احمد شیخ حسینی - کتاب آسمان زیر آب
14.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🛑 دوربین مخفی! حتما تا آخر ببینید و قضاوت کنید
🛑عمری به ما میگن شما بَدید و اونا مسلمون واقعی هستن...
آره تو پست های اینستاگرام و یوتیوب خیلی نایسن و سگ و گربه ها رو نجات میدن؛
🛑اما بعضی مواقع تو این دوربین مخفی ها خوب چهره ی واقعی شون نشون داده میشه!
و در پایان فیلم، یه دوربین مخفی هم ببینید از رفتار هموطن های مهربون خودمون!!
🛑🛑درود بر ایرانی مسلمان🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️شادی ارواح همه شهدای عزیز ،پدران و مادران, و همه درگذشتگان بخوانید، فاتحه و صلوات🚩
✅ برگزاری میدان تیر دبیران درس آمادگی دفاعی مدارس سالتحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۰
🖋 بسیج دانش آموزی شهرستان تکاب