eitaa logo
مهندسی ذهن استاد نیلچی زاده
10.8هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
19.9هزار ویدیو
390 فایل
به نص ابنائنا،جانِ محمد علیست
مشاهده در ایتا
دانلود
19.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✊🏻 אנו סוף חייה של ישראל بر عمر اسرائیل، ما حکم پایانیم ... 👈 مشاهده با کیفیت بالا : 🌐 Aparat.com/v/53zcx ☑️ @MeysamMotiee
هدایت شده از موسسه مصاف
14.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماموران امنیتی رژیم موقت صهیونیستی الهام علی‌اف کودکان و نوجوانان را به برای عزاداری به مسجد راه نداده و این بچه‌ها در بیرون از مسجد شروع به عزاداری کرده‌اند مرکز مطالعات آذربایجان https://t.me/mutaliatazerb ☑️ @Masaf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت «مایک پلد» فرزند یکی از ژنرال‌های صهیونیست از برنامه‌ریزی رژیم صهیونیستی برای کودک کشی در غزه ✅
14.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فرزند ایرانی که در کربلا شهید شد ☑️ @Masaf
🔰 گاهی نه هیاهو نیاز است ، نه حرص خوردن ،نه استدلالات علمی و منطقی ، نه ساعتها بحث ✅ همین یک عکس کافی است برای به آنهایی که ادعا دارند جامعه ایران بعد انقلاب از دین زده شده ! 👌 بله ، ☑️
11.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻این آقا پسر تو خیابانی در نجف نزدیک خونه شون به تنهایی تکیه درست کرده منتظر آمدن دسته های عزاداری بود اما هیچ کس نیامد مادرش فیلمش را گرفته و در یوتیوپ بخش کرده. بعد همه هیئت های نجف مسیرشان رو عوض کردند و از ان خیابان رد شدند
21.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹🔷 باران خون در عاشورا🔶🔸 😊مستند بسیار جذاب! 🍁قسمت اول🍁
18.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹🔷 باران خون در عاشورا🔶🔸 😊مستند بسیار جذاب! 🍁قسمت دوم🍁
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معنای کل ارض کربلا، هر روز گریه کردن نیست...
مسئول مشاوره به زندانیان محکوم ‌به اعدام در خاطره جالبی دارد: 🔸حدود ۲۳ سال پیش جوانی که تازه به تهران آمده بوده در یک کبابی مشغول کار می‌شود، ‌شبی پس از تمام شدن کار، صاحب کبابی دخل آن روز را جمع می‌کند و می‌رود در بالکن مغازه تا استراحت کند.درآمد آن روز کبابی، شاگرد جوان را وسوسه می‌کند و در جریان سرقت پول‌ها، صاحب مغازه به قتل می‌رسد. او متواری می‌شود؛ اما مدتی بعد، دستگیرش می‌کنند و به اینجا منتقل می‌شود.حکم قصاص جوان صادر می شود، اما اجرای آن حدود ۱۸-۱۷ سال به طول می‌انجامد؛ می‌گویند شاگرد جوان در طول این مدت حسابی تغییر کرده بود و به‌ قول‌ معروف پوست‌ انداخته و اصلاح‌ شده بود. آن‌قدر تغییر کرده بود که همه زندانی‌ها قلبا دوستش داشتند.پس از این ۱۸-۱۷ سال، خانواده مقتول که آذری‌ بودند، برای اجرای حکم می‌آیند؛ همسر مقتول و سه دختر و ۷ پسرش آمدند و در دفتر نشستند، فضا سنگین بود و من با مقدمه‌چینی و شرح احوالات فعلی قاتل، از اولیای دم خواستم که از قصاص صرف‌نظر کنند. همسر مقتول گفت:" من قصاص را به پسر بزرگم واگذار کرده‌ام" و پسر بزرگ هم گفت که قصاص به کوچک‌ترین برادرمان واگذار شده است. به‌هرحال برادر کوچک‌تر هم زیر بار نرفت و گفت : "اگر همه برادر و خواهرهایم هم از قصاص بگذرند، من از قصاص نمی‌گذرم؛ زمانی که پدرم به قتل رسید من خیلی بچه بودم و این سال‌ها،یتیم بودم و واقعاً سختی کشیدم." 🔸به‌هرحال روی اجرای حکم مصر بود. با خودم گفتم شاید اگر خود زندانی بیاید و با آن‌ها روبه‌رو شود، چیزی بگوید که دلشان به رحم بیاید، بنابراین گفتم زندانی را بیاورند. یادم هست هوا به‌شدت سرد بود و قاتل هم تنها یک پیراهن نازک تنش بود؛ وقتی آمدرفت کنار شوفاژ کوچکی که در گوشه اتاق بود ایستاد به او گفتم اگر درخواستی داری بگو؛. او هم آرام رو به من کرد و گفت: "درخواستی ندارم." 🔸وقت کم بود و چاره دیگری نبود. مادر و یکی از دختران در دفتر ماندند و ۹ برادر و خواهر دیگر برای اجرای حکم وارد محوطه اجرای احکام شدند.جالب بود که مادرشان موقع خروج فرزندانش از دفتر به آن‌ها گفت که اگر از قصاص صرف‌نظر کنند شیرش را حلالشان نمی‌کند. به‌هرحال شاگرد قاتل، پای چوبه ایستاد همه‌چیز آماده اجرای حکم بود که در لحظه آخر او با همان آرامشش رو به اولیای دم کرد و گفت: "من یک خواسته دارم"من که منتظر چنین فرصتی بودم گفتم دست نگه‌ دارید تا آخرین خواسته‌اش را هم بگوید. 🔸 شاگرد قاتل، گفت: "۱۸ سال است که حکم قصاص من اجرا نشده و شما این مدت را تحمل کرده‌اید، حالا تنها ۹ روز تا محرم باقی‌مانده و تا تاسوعا، ۱۸ روز.می‌خواهم از شما خواهش کنم اگر امکان دارد علاوه بر این ۱۸ سال، ۱۸ روز دیگر هم به من فرصت بدهید. من سال‌هاست که سهمیه قند هر سالم را جمع می‌کنم و روز تاسوعا به نیت حضرت عباس (ع)، شربت نذری به زندانی‌های عزادار می‌دهم.امسال هم سهمیه قندم را جمع کرده‌ام، اگر بگذارید من شربت امسالم را هم به نیت حضرت ابوالفضل (ع) بدهم، هیچ خواسته دیگری ندارم." 🔸 حرف او که تمام شد فضا عوض شد. یک‌دفعه دیدم پسر کوچک مقتول منقلب شد، رویش را برگرداند و با بغض گفت: (ع) درنمی‌افتم؛ من قصاص نمی‌کنم. برادرها و خواهرهای دیگرش هم با چشمان اشکبار به یکدیگر نگاه کردند و هیچ‌کس حاضر به اجرای حکم قصاص نشد.وقتی از محل اجرای حکم به دفتر برگشتند، مادرشان گفت چه شد قصاص کردید؟ پسر بزرگ مقتول ماجرا را برای مادرش تعریف کرد. مادرشان هم به گریه افتاد و گفت به خدا اگر قصاص می‌کردید شیرم را حلالتان نمی‌کردم.خلاصه ماجرا با اسم حضرت عباس(ع) ختم به خیر شد و دل ۱۱ نفر با نام مبارک ایشان نرم شد و از خون قاتل پدرشان گذشتند ببینید نام ع با دلها چکار میکنه . *زهرا سادات خليلى*